عرض بر قرآن، راهکار شناخت حق و باطل
از نظر اهل بیت (علیهمالسلام) محور صدق و کذب معارف دینی و انسانی و نفی و اثبات آنها قرآن است. روایات بسیاری تأکید کردهاند در تشخیص حقانیت، هر چه گفته شده و میشود، حتی برای تأیید یا تکذیب سنّت و کلام منسوب به
نویسنده: فرجالله میرعرب
از نظر اهل بیت (علیهمالسلام) محور صدق و کذب معارف دینی و انسانی و نفی و اثبات آنها قرآن است. روایات بسیاری تأکید کردهاند در تشخیص حقانیت، هر چه گفته شده و میشود، حتی برای تأیید یا تکذیب سنّت و کلام منسوب به معصومان، به قرآن مراجعه شود؛ چنانکه مرحوم کلینی در مقدمهی کافی گفته است: هیچ کس بر اساس رأی و نظر خود نمیتواند درستی و نادرستی موردی از اختلافات علما را تمییز دهد؛ مگر بر اساس آنچه معصوم (علیهمالسلام) پیش روی ما نهادهاند؛ «اعرضوها علی کتاب الله، فما وافق کتاب الله عزوجل فخذوه و ما خالفت کتاب الله فردوه»: (1) اختلافات را بر کتاب خدا عرضه کنید؛ هر چه با کتاب خدا موافق بود؛ بپذیرید و هر چه مخالف کتاب خدا بود رد کنید.
خاتمیت دین اسلام و پیام محمدی نیازمند چنین معیار و ملاک تشخیصی است؛ وگرنه چنانکه کلینی فرموده، کسی نخواهد توانست صحت و سقم آرا و نظریات را معلوم کند، به ویژه در عصر غیبت که ولی خدا و وصی رسولش نیز حضور ندارد. در چنین شرایطی مدعیان علوم مختلف، آرا و نظراتی مطرح میکنند که تعامل صحیح با آنها بسیار دشوار است و موافقت یا مخالفت افراد مشابه هم، گرهی را نخواهد گشود. با معیارشدن قرآن، راه باز میشود تا عالمان حقیقتجو بتوانند خود و دیگران را از ورطهها و فتنهها نجات دهند.
اهل بیت (علیهمالسلام) به این موضوع توجه خاصی داشتهاند و از آنان سخنان بسیاری در این مورد به جای مانده است که در ادامه خواهد آمد. فراوانی روایات این باب، چنان است که اهل تحقیق، به ویژه دانشمندان فقه و اصول فقه، رجوع به قرآن را برای تعیین صحت و سقم روایات، اصلی مسلّم میدانند؛ چنان که شیخ طوسی پس از آنکه اخباری دربارهی جواز ازدواج با مادر دختری که عقد شده، ولی پیش از دخول مرده، نقل میکند، بلافاصله آن اخبار را به دلیل مخالفت با قرآن مردود میداند. (2) ابن ادریس دربارهی سه طلاقه کردن در یک مجلس، آن را به دلیل مخالفت با کتاب و سنّت، باطل و این قاعده را مورد اجماع امت دانسته است. (3)
آیت الله خویی که معتقد است روایات متواتر، دلالت دارند بر لزوم دورانداختن روایاتی که مخالف قرآناند، از محقق بغدادی شارح وافیه و او از محقق کرکی، موافقت بر این اصل را نقل کرده است. (4) از این نمونهها در منابع حدیثی امامیه بسیار است.
علامه طباطبایی ذیل آیهی 102 سورهی بقره، اخبار مربوط به دو فرشتهی هاروت و ماروت و حضرت سلیمان (علیهالسلام) را نقل کرده و ردی بر آن اخبار نوشتهاند. ایشان در ضمن بیان خود، تحلیل جامعی دربارهی روایات عرض بر کتاب و افراط و تفریط در این باره دارند که خلاصهی کلامشان ارائه میشود:
احادیث یاد شده خالی از دسیسههای یهود نیست و نشان میدهد یهود با دقت، خود را در میانهی اصحاب حدیث – در صدر اول – جا زدهاند تا بتوانند با روایات آنان بازی و خلط و شبهه در آن وارد کنند. البته دیگران نیز یهودیان را در این خیانتها کمک کردند.
در مقابل، خدای تعالی کتاب خود را از دستبرد هوسهای هوسرانان ودشمنان حفظ کرده است؛ چنان که وعده داده: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
»: (5) ما خود، ذکر را نازل کردیم و ما خود، آن را حفظ خواهیم کرد و «وَ إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِیزٌ * لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ»: (6) به درستی که قرآن، کتابی است عزیز که نه در عصر نزولش و نه پس از آن، هیچگاه باطل در آن راه نمییابد. کتابی است که از ناحیهی خدای حکیم حمید نازل شده است. پس تا قیام قیامت، هیچ خلط و دسیسهای نیست؛ مگر آنکه قرآن آن را دفع میکند.
با توجه به حفظ قرآن از ورود باطل در آن، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به عموم مسلمانان معیاری داده که با آن، معارفی که به عنوان کلام حضرت و یا یکی از اوصیای او برایشان روایت میشود، بشناسند و بفهمند آیا از دسیسههای دشمن است یا به راستی کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان اوست و آن، این است که شیعه و سنی نقل کردهاند: «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالفه فاترکوه»: (7) هر حدیثی را شنیدید، آن را بر کتاب خدا عرضه کنید؛ اگر موافق با کتاب خدا بود، آن را بپذیرید و اگر مخالف بود، رهایش کنید.
با این معیار نه تنها باطل در قرآن راه نمییابد؛ بلکه باطلهایی که ممکن است اجانب در بین مسلمانان نشر دهند، با قرآن، دفع میشود؛ چنان که فرمود: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ»: (8) بلکه حق را به جنگ باطل میفرستیم تا آن را از بین ببرد. (9)
البته باید مراقب افراط و تفریط در تعامل با روایات باشیم؛ چنان که علامه طباطبایی، هم به روش مرعوبان تمدن و علوم مادی غرب تاخته که روایات جعلی را بهانه قرار داده و هر آنچه روایت و سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده شده، بی ارزش قلمداد کردهاند و هم راه اخباریها و اصحاب حدیث را خطا دانسته که افراط کرده و هر چه را که در حدیث آمده، پذیرفتهاند.
ایشان معتقدند: همانگونه که ردّ تمام روایات، مستلزم تکذیب موازینی است که دین مبین اسلام برای تشخیص حق از باطل قرار داده و نیز مستلزم نسبت دادن باطل و سخن لغو به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و نیز باطل و لغو دانستن قرآن عزیزی است که «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»، (10) همچنین پذیرفتن تمامی احادیث و با چشم بسته همه را به شارع اسلام نسبت دادن، مستلزم همان تکذیب و همان نسبت است.
نظر علامه این است که اگر کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای معاصرانش و منقول آن برای ما که در آن عصر نبودهایم حجت نباشد، در امر دین، سنگ روی سنگ قرار نمیگیرد. اصولاً اعتماد به سخنان نقل شده و پذیرفتن آن در زندگی اجتماعی، اجتناب ناپذیر، بلکه امری بدیهی است که از فطرت بشری سرچشمه میگیرد و نمیتوان بدان اعتماد نکرد.
البته فطرت انسانی اجازه نمیدهد به صرف شنیدن خبرهایی که در جامعه برای ما نقل میشود، بسنده کنیم. انسان عاقل، آن اخبار را بر موازینی که ممکن است محک شناختن راست از دروغ باشد عرضه میدارد؛ اگر با آن موافق بود و آن محک آن را تصدیق کرد، میپذیرد و اگر با آن مخالف بود، تکذیبش میکند و به دور میافکند و گاه لازم میشود توقف کند.
این سه مرحله، یعنی رد و قبول و توقف، پس از عرضهی خبر بر موازین، در صورتی است که ما خبرشناس و خبرهی این کار باشیم؛ اما در خصوص اخباری که مهارتی برای تشخیص صحت و سقم مضمون آنها نداریم، بنای عقلایی و راهی که عقل پیش پای ما گذاشته، این است که به اهل خبره در آن فن مراجعه کنیم و هر چه آنان حکم کردند، بپذیریم.
این روشِ مبنایی فطرت و میزانی است که برای تشخیص حق از باطل قرار داده و بنای دین هیچ مغایرتی با بنای فطرت ندارد؛ بلکه عین آن است؛ زیرا دستور دینی، این است که اخبار نقل شده بر کتاب خدا عرضه شود، اگر صحت یا سقمش روشن شد، تکلیف روشن است و اگر در خبری شبههای وجود داشت و از عرضه بر کتاب خدا صحت و سقمش روشن نشد، تکلیف، توقف است. این دستور در روایات متواترهای از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهل بیت (علیهمالسلام) به ما رسیده است. (11)
پس عرض حدیث بر قرآن یک ضرورت است؛ ولی محدوده و روش دارد و مستلزم محروم شدن از معارف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیهمالسلام) هم نیست. حدیث متواتر ثقلین رجوع به اهل بیت (علیهمالسلام) را یک تکلیف قرار داده و اگر به بهانهی «عرض» روایات را از کار بیندازیم با حدیث ثقلین مخالفت کردهایم.
پینوشتها:
1. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 8.
2. محمدبن حسن طوسی؛ تهذیب الاحکام؛ ج 7، ص 274-275.
3. ابن ادریس حلی؛ السرائر؛ ج 2، ص 683.
4. سیدابوالقاسم خویی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ص 234.
5. حجر: 9.
6. فصلت: 41-42.
7. محمدباقر مجلسی، مشکات الانوار؛ ص 267. آنچه علامه نقل کرده، مضمون احادیث فراوانی است.
8. انبیاء: 18.
9. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج 1، ص 239-240.
10. فصلت: 42.
11. ر.ک: محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج 1، ص 240-241.
منبع مقاله :
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول