عرفان مسيحي
مترجم: همايون همتي
واژه ي عرفان در ريشه ي يوناني اش به معناي دريافت اسرار (1) موجود نامرئي از طريق مراقبه و رسيدن به آرامش درون است. از نظر پولس ” راز ” (2) يا اسرار بر حکمت نهفته ي خداوند (3) و کُنه ذات (4) او و اموري که قابل ديدن و شنيدن نيست و فراتر از ذهن بشري است و تنها از طريق ” روح خدا ” (5) قابل دريافت است دلالت مي کند (قرنتيان اول، 2: 16- 6). از نظر او حلول خدا (6) در کلمه (7) او ” براي قرنها رازي سر به مهر بود که اکنون آشکار شده است ” (کولسيان، 1: 26).
عرفان به معناي واقعي قابل تعريف نيست، اين تا حدودي به سبب شخصي بودن (8) تجربه ي خداوند به عنوان يک موجود متعالي (9) است و لذا نمي توان آن را به زبان توصيفي (10) و قواعد اعتقادي (11) صورتبندي و تدوين کرد. مکتبهاي عرفاني متعددي وجود دارد که بسياري از آنها داراي منشاء رُهباني (12) بوده و ارکان متفاوتي دارند. بهترين تعريف عرفان اين است که گفته شود عرفان نظريه و عمل مربوط به زندگي معنوي است. عرفان نوع دومي از ايمان (13) است -مراقبه و عبادت – (14) که ايمان نوع اول را عمق مي بخشد. عرفان سه مرحله دارد: تطهير (15)، اشراق (16) و کمال (17)، که هر يک مکمل ديگري است.
در شرق، عرفان توسط اُريگن اسکندارني (18) (254- 185) معرفي شد که عمدتاً بر اساس تفسير عرفاني پيام کتاب مقدس قرار داشت که بسيار فراتر از تفسير لفظي متن و واژه ها و نمادهاي متن آن است که از طريق آنها سيماي کلمه ي خدا براي شخص مکشوف و هويدا مي گردد.
بانفوذترين نويسنده ي عرفاني ديونوسيوس آريوپاگايتي (19) (500م) بود که کتاب ” الهيات عرفاني ” (20) را نگاشت آثار او در قرون وسطا توسط جان اسکوتوس اِريگنا (21) ترجمه شد و در دسترس قرار گرفت. او بر جنبه ي معرفت شناختي عرفان (22) تأکيد مي کند و در باب ” الهيات سلبي ” (23) يعني معرفت تنزيهي درباره ي خداي بي نام و نشان سخن مي گويد. از نظر سيمون متکلم جديد (24) (1022- 949) تنها راه عبادت خدا از طريق ” سرودهاي عشق الهي ” (25) است. هسيخاسم (26) يک جريان عرفاني است که از کوه آتوس (27) ( قرن سيزدهم و چهاردهم ) منشاء يافت و بر ذکر و تکرار مدام نام عيسا مسيح تکيه مي کند ( که رگه اي از اين عقيده را در کتاب ” سيرزائر ” (28) که يک داستان عرفاني روسي است و درنيمه ي قرن نوزدهم نگاشته شده و به ” عبادت عيسا ” (29) مي پردازد نيز مي يابيم ).
در مغرب زمين تأثير نظريه ي ديونوسيوس آريوپاگايتي درباره ي ” ظلمت الهي ” (30) در قالب کتاب ” ابرهاي جهل ” (31) که رساله اي عرفاني و مربوط به قرن چهاردهم است آمده است. مايستراکهارت (32) ( 1327 – 1260 )، نويسنده عارف آلماني عقيده ي مشاهده ي عرفاني بدون واسطه ي خداوند را مطرح ساخت که چيزي شبيه اتحاد نور با نور است. نويسنده عارف آلماني تبار ديگر، ياکوب بوهمه (33) ( 1624- 1575 ) مؤلف کتاب ” راهي بسوي مسيح ” (34) است. جوليان نورويچي (35) ( 1413 – 1342 ) و ويليام لاو (36) ( 1761- 1686 ) در شمار بهترين مؤلفان عرفاني انگليسي هستند.
عرفان غربي توسط کساني مانند قدّيس توماس (37) ( ” مرحله ي جديد فيض ” (38))، ايگناتيوس لايولايي (39) ( رياضت هاي عرفاني (40)) فرانسيس آسيسي (41)، ترزا آويلايي (42) و يوحناي صليبي (43)، فرانسيس خاوير (44) و کاترين سينايي (45) از غناي خاصي برخوردار گشت. مصلحان سيسترسيان (46) و کلونياک (47) و نهضت فرانسيکن، تنها دو نمونه از تأثير مهم عرفان بر تفکر مسيحي و بشمار مي آيند.
شايد بتوان دو جريان بهم مرتبط را در سنّت عرفاني شناسايي کرد. جريان نخست بر معنويت به عنوان صفت زندگي تکيه مي کند و در پي رسيدن به طهارت قلب از طريق سير باطني و رسيدن به کمال عيسي مسيح است (اِفسسيان، 4: 13) در اين جريان ” جنگ ناديدني ” و جهاد دائمي با نفس و غرايز در قالب رياضت کشي و رهبانيت شديد و عرفاني در کار است (جان کليماکوس (48) که کتاب ” نردبان عروج الهي ” (49) را نوشت نمونه ي چنين جرياني است). جريان دوم بر تحصيل معرفت الهي يا گنوس gnosis، اواگريوس پونتوس) تأکيد مي ورزد. در اينجا هدف، اشراق ذهن و روح است که در قالب يک زبان وجودي منفي (50) که فراتر از نامها و نمادهاست بيان شده است. تجربه ي گنوس، دل را از واقعيت ايمان فراتر مي برد و به خودِ خدا مي رساند، به عشق عميق الهي که زندگي صاحبان آن را متحول مي سازد: ما همه با چهره اي آشکار، عظمت خدا را جلوه گر مي سازيم (قرنتيان 2، 3: 18).
در ميان سنن گوناگون عرفان مسيحي وجوه تشابه بيش از وجوه تمايز است. هنگامي که درباره ي حقيقت نورانيت و شهود آن در اتحاد عرفاني بحث مي شود، سنّت ارتودوکس شرقي از قواي نامخلوق الهي سخن مي گويد ( مثل سخن گريگوري پالاماس (51) اهل سالونيکا، 1359 – 1296 )، در حالي که کليساي غرب از تعبيراتي مانند ” فيض مخلوق ” (52) خداگونه شدن (53)، تبديل ماهيت اشخاص (54) (تئوسيس) (55) استفاده مي کند که مضموني متفاوت و قويتر دارند. اما هدف يکي و يکسان است و آن همان رسيدن به خداست ( قرنتيان 2، 3: 18 ). همه ي انسانها بر صورت خداوند آفريده شده اند، اما خداگونه شدن تنها براي کساني ممکن و ميّسر است که از طريق عشق خود را تسليم خدا ساخته اند ( ديادوکوس فوتيکي (56)، 86- 404 ” در باب معرفت روحاني ” (57)).
عرفان در روزگار ما مي تواند تأثير عظيمي داشته باشد، بخصوص براي رشد و تکامل معنوي فرد و نهضت هاي احياي دين (58). عرفان مي تواند به عبادت و شناخت ما از جهان پيرامون کمک کند. عرفان مي تواند قابليت و توان ما را برقراري در ارتباط با خدا افزايش دهد ( که همان جنبه ي انسان شناختي و روانشناختي صورت خداست ) و مي تواند ما را از توهمّات و اوهام پوچ که مانع رسيدن آدمي به کمالات اند رها سازد.
عرفان به هيچ وجه محدود به مسيحيت نيست و در سالهاي اخير مسيحيان به غناي معنوي اديان ديگر پي برده اند که غالباً با عرفان در آميخته اند. در يکي از همايش هاي شوراي جهاني کليساها (59) که موضوع آن در باب ” عرفان در گفتگوي بين اديان ” بود ( کيوتو 1987 ) برخي از جوانب عرفاني اين اديان و اهميت آن براي گفتگوهاي بين اديان مورد بررسي قرارگرفت.
پينوشتها:
1. secret
2. Mystery
3. The hidden wisdom of God
4. The defths of God
5. The Spirit of God
6. Incarnation.
7. The Word of God.
8. Personal
9. Transcendent reality.
10. Descriptive language
11. Credal formulations.
12. Monastic origin.
13. Faith
14. Contemplation.
15. Purification.
16. Llumination.
17. Perfection.
18. Origen of Alexandria
19. Dionysius the Areopagite.
20. The Mystical theology.
21. John scotus Erigena.
22. The epostemological dimension of Mysticism.
23. ” Apophatic theology “
24. Symon the New Theologian.
25. The Hymms of Divine Love
26. Hesychasm
27. Mount Athos
28. The way of a pilgrim.
29. ” Jesus prayer “
30. ” dirine darkness “.
31. The clouds of unknowing
32. Meister Eckhart
33. Jacob Boehme.
34. The way to christ
35. Julian of Norwich
36. William Law
37. St. Thomas.
38. ” new state of Grace “
39. lgnatius of Layola.
40. ” Sporitual Exercises “
41. Francis of Assisi
42. theresa of Avila
43. John of the cross
44. Francis Xavier.
45. Catherine of Siena
46. Cistercian.
47. cluniac
48. John climacus
49. the Ladder of Divine Ascent
50. Existential ” negative ” language
51. Gregory Palamas of Salonica
52. ” Created gracee “
53. Deification.
54. Transfiguration of Persons.
55. theosis
56. Diadochos of photiki
57. on Spititual Knowledge.
58. Renewal Movements
59. World council of churches ( WCC ).
منبع مقاله :
بارينگتون وارد، سيمون، … [و ديگران]، ( 1379 )، مقدمه اي بر الهيات معاصر، مترجم: همايون همتي، تهران: نقش جهان، چاپ اول.
/ج