خانه » همه » مذهبی » عزّت يا ذلّت

عزّت يا ذلّت

عزّت يا ذلّت

آموزه‌هاي توحيدي و زندگي‌بخش قرآن ‌كريم، گوياي آن است كه اسلام عزّت نفس آدمي را مي‌جويد؛ به سخن ديگر، مفاهيم اعتقادي، اخلاقي و عرفانيِ اسلام هدايت‌گر انسان به فطرت الهي او است؛ فطرتي كه بر پايه ارجمندي انسان در پرتو عشق و پرستش پروردگار استوار گشته است.

f74228d6 391b 42bc ab5e 1e4b2c4e2f11 - عزّت يا ذلّت

0022216 - عزّت يا ذلّت
عزّت يا ذلّت

 

نو یسنده :ابوالفضل هدایتی

 

پيامبران و عزّت انسان‌ها
آموزه‌هاي توحيدي و زندگي‌بخش قرآن ‌كريم، گوياي آن است كه اسلام عزّت نفس آدمي را مي‌جويد؛ به سخن ديگر، مفاهيم اعتقادي، اخلاقي و عرفانيِ اسلام هدايت‌گر انسان به فطرت الهي او است؛ فطرتي كه بر پايه ارجمندي انسان در پرتو عشق و پرستش پروردگار استوار گشته است.
تعاليم پيامبران و اولياي الهي با ارائه اخلاق خدايي، بيان ارزش‌ها و معيارهاي معنوي و زندگي‌ساز، مكتبي متمايز از مكتب‌هاي زميني بنيان نهاده‌اند.هر چند دانش‌ها و بينش‌هاي انساني و سودمند ارج دارد، با اين‌ همه در نگاه انبياء هيچ ‌كدام از عرصه‌هاي علمي و عملي حيات فردي و جمعي بشر، فراخناي عرصه معنوي و اخلاقي را ندارد؛ چرا كه انسان بيش از هر چيز به تزكيه نفس و تعالي خويشتن نياز دارد.در حقيقت، اخلاق
متعالي بسترساز علم و عمل صالح بوده، انسان‌ها را در عرصه‌هاي متنوع زندگي توانمند و كارامد مي‌سازد.از اين ‌رو، معمار بزرگ انقلاب حضرت امام ‌خميني رحمه الله اصلاح و تهذيب نفس را زمينه صالح شدن مي‌شمارد.
آنكه مي‌خواهم به شما عرض بكنم-و هميشه بايد عرض بكنم-اين است كه آقا خودتان را اصلاح كنيد.دنبال اين باشيد كه تهذيب كنيد خودتان را، اعمالتان را موافق با دستور [اسلام]كنيد، اخلاقتان را موافق با دستور اسلام كنيد؛ دستوري كه خدا داده است…دستور او وقتي عمل شد، يك مرد صالح مي‌آيد در دنيا. وزير بشود، صالح است.وكيل بشود، صالح است.رئيس‌جمهور بشود، صالح است.كاسب بشود، صالح است.هر جا برود، صالح است، خوب است.آدم خوب هر جا برود، محيط خودش را خوب مي‌كند.(1)
شناخت‌هاي اخلاقي كه دست‌مايه معنوي انسان به شمار مي‌آيد، بدون آگاهي از صفات متضاد ممكن نيست.تضادهاي اخلاقي، رواني و رفتاري به جست‌وجوگر كمال كمك مي‌كند تا او به جايگاه برتر يا فروتر هر خصلت پي برد و سود و زيان حركت انحطاطي يا تكاملي خويشتن را درك كند.
بي‌ترديد، تملّق يك كنش و صفت منفي است كه برخي انسان‌ها به آن مبتلا هستند؛ زيرا خداوند براي انسان، ارجمندي در دنيا و آخرت را مي‌پسندد؛ نه فرومايگي و زيان‌كاري را.كساني‌ كه زبان به چالوسي نزد ارباب زر و زور مي‌گشايند، از عزّت نفس چشم پوشيده، به آساني در برابر
همگنان خود به پستي مي‌گرايند.در مقابل چاپلوسان، افرادي هستند كه همواره ستايش‌گر خوبي‌ها و قدرشناس شايستگان جامعه بشري به شمار مي‌آيند.آنان نه زيبايي‌هاي اخلاقي و شخصيتي كسي را انكار مي‌كنند و نه كسي را بيهوده مي‌ستايند.
بدين‌سان، مي‌توان به تقابل دو روش يا دو صنف اجتماعي دست يافت؛ نخست روش و صنف منفي چاپلوسان و چاپلوسي، و ديگر روش و صنف مثبت قدرشناسانِ نيكي و زيبايي.همان‌گونه كه اخلاق شيطاني در چهره و رفتار زبان‌بازانِ دغل‌كار ظاهر مي‌شود و پستي آنان را به نمايش مي‌گذارد، اخلاق خدايي نيز در سيما و كردار صالحان حق‌جو تجلي مي‌نمايد. شكي نيست كه خدمت‌گزاران مردم از رهگذر واقع‌بيني و قدرشناسي اين دسته اجتماعي سود جسته و در جهت تعهدهاي اخلاقي و شغلي خود كوشاتر خواهند گشت.
پندار فرد چاپلوس اين است كه ديگري را ستايش كرده و مخاطبِ او نيز مي‌پندارد كه ستوده شده است؛ اما واقعيت امر از چشم ستايش‌كننده و ستايش‌شونده پنهان مانده و عقل و جان هر كدام در حجاب ظلماني است.
در فطرت و خلقت، انسان امكان ندارد به غيركمال مطلق توجه كند و دل ببندد. همه جان‌ها و دل‌ها به سوي اويند و جز او نجويند و نخواهند جست و ثناخوان اويند و ثناي ديگري نتوانند كرد.ثناي هر چيز، ثناي او است، گرچه ثناگو تا در حجاب است، گمان كند ثناي ديگري مي‌گويد.در تحليل عقلي كه خود حجابي است نيز چنين باشد.آنكه كمال-هرچه باشد-مي‌طلبد، عشق به كمال مطلق دارد نه كمال ناقص… انسان، عاشق كمال مطلق است و در كمال‌هاي ناقص آنچه مي‌خواهد، كمال آن است نه نقص، كه فطرت از آن منزجر است و حجاب‌هاي ظلماني و نوراني است كه انسان را به اشتباه مي‌اندازد.شاعران و مديحه‌سرايان گمان مي‌كنند مدح فلان امير قدرتمند يا فلان فقيه دانشمند را مي‌كنند.آنان مدح و ثناي قدرت و علم را مي‌كنند نه به طور محدود، گرچه گمان كنند محدود است.(2)
خودسازي براي عزّت‌بخشي
اسلام به منظور دستيابي انسان به عزّت و سرافرازي در جامعه، او را به خودسازي يا پرورش خصلت‌هاي مثبت و تعالي‌بخش هدايت مي‌كند.بديهي است جامعه‌اي كه به خودسازي و پالايش معنوي تمايل دارد، به سوي منش كرامت‌آميز و روش انساني حركت مي‌كند؛ به سخني ديگر، هدف نهايي كنش‌هاي فردي و جمعي پارسايان اين است كه جانشيني خداوند در زمين تحقق يابد و انسان‌ها مظهر صفات جمال و جلال الهي گردند كه نمود عيني آن، عزّت و ارجمندي است؛ چنان‌كه حضرت آدم عليه السلام و همسرش پس از نزديك شدن به درخت نهي شده و خوردن ميوه ممنوعه، اظهار پشيماني نمودند و به درگاه الهي توبه كردند.فرزندان او نيز بايد پس از هر خطا به فطرت سليم خود بازگردند و سلوك و تطهير نفس را دنبال كنند. امام‌خميني رحمه الله در تعريف خودسازي-كه زمينه‌ساز عزّت نفس است-گستره ابعاد حيات آدمي را يادآور مي‌شود و آن را با انديشه، دانش، مهارت، اخلاق و وارستگي انسان از ماديات و تعلقات نفساني مرتبط مي‌داند:
خودسازي…[اين است كه]تمام ابعادي كه انسان دارد و انبيا آمدند براي تربيت آن-تمام ابعاد را-ترقي دهيد، جنبه ي علمي…جنبه ي اخلاقي… تهذيب نفس، وارسته كردن نفس از تعلقات دنيا[است]كه سرمنشأ همه كمالات [مي‌باشد].(3)
حضرت امام رحمه الله، موفقيت سالك را در صراط حقيقت و صالحان در گرو دو حركت الهي مي‌شمارد؛ نخست بيرون كردن مردم از تعلقات، و ديگر تشبث به مقام ربوبيت.بدون ترديد، تا خودسازي و عزّت‌گرايي بر باطن مسلمان‌ها تابيدن نگيرد، تمايل و تمسك به مقام ربوبي ممكن نخواهد بود؛ زيرا بدون عنايت پروردگار نمي‌توان رويكرد خودسازانه داشت و كوشش‌هاي خالصانه و پارسايانه خود را استمرار بخشيد.
ستايش‌كنندگان، بيش و كم به دليل وابستگي‌ها يا تعلقات نفساني و دنيوي خويش ناگزير از تمايل به تعريف و تمجيد غيرمعقول كساني خواهند بود كه به نوعي ديگر،در اسارت همان تعلقات شيطاني‌اند. از اين ‌رو، مي‌توان هر دو دسته ستايش‌كننده و ستايش‌شونده را در حلقه احتياج و تعلق به عالم ماده و طبيعت دانست.بدين‌گونه ظهور فرد يا گروه‌هاي متملق در جامعه سبب بروز حالات و اعمال تعلق‌آميز فرد يا گروه ديگر خواهد شد؛ به بيان ديگر، اگر در يك مجموعه كوچك يا بزرگ، يك شخص چاپلوس و زبان‌باز و فرصت‌طلب ظاهر شود، خواه ناخواه كسي را در جايگاه تصميم‌گيري و مديريت خواهد يافت كه به تملّق‌گويي فرودست خود نياز دارد و گويي چشم به راه او است تا با گفتار و ستايش‌هاي بي‌اساس از نردبان شهرت كاذب بالا رود.از طرف ديگر هم مي‌توان ستايش‌طلب‌ها را زمينه‌ساز چاپلوسي و پيدايش چاپلوسان و مسئوليت‌گريز و پرتوقع در جامعه دانست.
بنابراين، تا انسان در ظلمات تعلقات نفس و دنيا است، نمي‌تواند در انديشه عزّت و كرامت خويش باشد و به آساني از ورطه توهم و ذلّت درآيد؛ زيرا زماني‌ كه انسان در تاريكي‌هاي وسوسه‌انگيز نفس اماره و شيطان به سر مي‌برد، علاقه و انگيزه ي الهي در وجودش رنگ مي‌بازد و تمايلي به پرواز در فضاي آزاد پارسايي و رغبت به حق و اولياي كامل ندارد.
زبان، مايه عزّت و ذلّت
عالمان اخلاق از ديرباز به بحث درباره عوامل و موانع كمال نفساني و تعادل شخصيتي و رفتاري انسان پرداخته‌اند و آفت‌زدگي‌هاي ظاهر و باطن را يادآور شده‌اند.ترديدي نيست كه انسان به دليل برخورداري از فطرت الهي، همواره عزّت‌طلب بوده و به تزكيه باطن و آراستگي معنوي خود در گفتار و كردار علاقه‌مند است.اما غفلت‌پيشگي به ويژه در ايام اضطرار يا
تنبلي و فراغت‌طلبي، سبب مي‌شود كه آسيب‌پذيري‌هاي ذهن و روان به فراموشي سپرده شود و آدمي اندك‌اندك دچار بيماري شخصيتي يا انحطاط اخلاقي شود.
بايد دانست كه ذهنيت و تمايل باطني چنين انساني، به سرافكندگي نزد همگنان مي‌انجامد و بسا سخن‌هاي مصلحت‌آميز و منافقانه-كه در ستايش‌ها و نكوهش‌هاي بي‌دليل جلوه‌گر مي‌گردد-نفس و باطن را از مدار عزّت بيرون مي‌كشاند.از همين‌رو است كه گفتار در شمار كردار به حساب مي‌آيد؛ چرا كه سخن زيربناي شخصيت و اخلاق آدمي را مي‌سازد يا ويران مي‌كند.
امام‌ خميني رحمه الله، هرگونه آفت ظاهري و باطني را حجابي تيره و سنگين در برابر حقيقت تلقي كرده و عبور از آن همه را شرط ورود به عرصه سلوك الي‌ الله مي‌شمارد.در منظر اخلاقيِ حضرت امام رحمه الله، تأثيرگذاري و تأثيرپذيريِ اعضاي ظاهر و باطن انسان، از جمله زبان، خاطرنشان شده است كه دشمن بزرگ انسانيت و معنويت مي‌باشد.با توجه به اينكه ابزار تملّق و تعريف‌هاي بي‌اساس و فرصت‌طلبانه، زبان است و هر چه چرب‌تر باشد، خطرناك‌تر است، بايد در مسير نيل به عزّت نفس مراقب گفته‌ها و شنيده‌هاي خود و ديگران باشيم.
دخترم!آفات زياد بر سر راه است. هر عضو ظاهر و باطن ما آفت‌ها دارد كه هريك حجابي است كه اگر از آنها نگذريم، به اوّل قدم سلوك الي ‌الله نرسيديم… از اين دشمن بزرگ انسانيت و معنويت [زبان]غافل مشو.گاهي كه در جلساتِ انس با دوستان هستي، خطاهاي بزرگ اين عضو كوچك را آن‌قدر كه مي‌تواني شمارش كن و ببين با يك ساعت عمر تو كه بايد صرف جلب رضاي دوست شود چه مي‌كند و چه مصيبت‌ها به بار مي‌آورد…در پنجاه-شصت ‌سال ديگر چه خواهي كرد و چه مصيبت‌ها براي خود به بار خواهي آورد،در عين ‌حال آن را كوچك مي‌شماري و اين كوچك شمردن از حيله‌هاي ابليس است كه خداوند به لطف خود ما را همگي از آن مصون دارد. (4)
چنان‌كه معلم اخلاق انقلاب در تعليم و سلوك الهي‌اش نمايانده است، كوچك‌شماريِ آسيب‌رساني‌هاي زبان و گفتار آدمي، از موانع رشد و سلامت بوده و او را از دايره عزّت و ارجمندي نزد خالق و مخلوق بيرون مي‌راند.تأمل در حركت‌هاي گفتاري ناشايست نشان مي‌دهد كه بسا انسان‌ها به مرز سقوط اخلاقي و اجتماعي نزديك شده و نادانسته در ورطه گناه و زيان‌كاري لغزيده‌اند.گناهاني كه زبان؛ اين عضو كوچك و ناچيز مرتكب آن مي‌شود، عبارتند از:دروغ، تهمت، غيبت، افترا بستن بر خدا و پيامبر، شهادت ناروا دادن و ابراز گمان‌هاي بي‌جا. بي ‌ترديد، هر كدام از اين گناهان مي‌تواند حيثيت و آبروي ديگران را از بين ببرد و خشم خداوند را برانگيزد.
افزون بر اين، شايد كمتر كسي در عرصه تملّق‌گويي احساس گناه داشته باشد و بي‌پروا زبان به ستايش ديگري نگشايد. پنهاني بودنِ نيت چاپلوسان و ظاهر خوشايند گفتار ستايش‌آميز آنان و نيز تشويق مادي و معنوي ستايش‌شونده‌ها، در كوچك‌شماريِ اين شيوه منفي كه به عزّت فرد و جامعه آسيب مي‌رساند، بي‌تأثير نيست.
*تملّق در بستر قدرت
بسياري ممكن است ابراز عبارت‌هاي نرم و روح‌نواز چاپلوسان را به حساب تجليل و قدرشناسي از بزرگان قدرت و دين و فرهيختگان علم و هنر بگذراند و آن را ادب‌ورزي ستايش‌كننده به شمار آورند. پيدا است كه خدمت‌گزاران پارسايي كه نه توان زبان‌بازي داشته و نه چشم طمع به عطاي ديگران دارند، آرام‌آرام به انزوا كشيده شده و از دايره تقرب و تصميم‌گيري خارج خواهند گشت. هر جا كه قدرتي وجود داشته باشد و بوي خوش سفره متنوع و گسترده به مشام ثناگويان برسد، مي‌توان نظاره‌گر حضور دل‌فريب آنان در حوزه تصميم و اقدام بود.بدين‌گونه، روحانيتِ بسياري از مذاهب را مي‌توان در كنار حاكميت‌هاي متمايل به تملّق چاپلوسان نشاند.سكوت‌ها يا صدور برخي پيام‌ها و احكام مذهبي، آشكار مي‌سازد كه عالمان روشن‌بين از مراكز رهبري سازمان روحانيت رانده شده و قدرتِ شريعت به چنگ كساني افتاده است كه دغدغه نام و نان خويش را دارند، نه اندوه ستم‌ديدگان تاريخ را.حضرت امام رحمه الله در جاي ديگر به پيامبراسلام و امامان ‌شيعه عليهم السلام مباهات مي‌كند كه هيچ‌گاه عالِم درباري نبوده و معنويتِ شريعت را به چاپلوسي و خوش‌نشيني با حاكمان استثمارگر نيالوده‌اند.
آن هايي‌ كه دعوت به اسلام مي‌كردند، مثل خود پيغمبر… چه جور زندگي مي‌كردند؟ آيا اين ها هم…ملّاي درباري بودند؟ مثلاً پيغمبر [خودش] درباري… بوده يا پيغمبر با دربارها جنگ كرده [و]دربارها را شكسته؟ حضرت امير درباري بوده است يا حضرت امير هم جنگ كرده؟… حضرت سيدالشهداء به چه حجّت با سلطان عصرش طرف شد؟ با«ظلّ ‌الله»طرف شد؟…سلطان عصري كه… مي‌گفت من خليفه پيغمبر هستم!… براي اينكه [يزيد]يك آدمي بود كه مي‌خواست اين ملت را استثمار كند… .(5)
روحانيت ايران باستان يا موبدان زرتشتي نيز از دسته‌هاي قدرت‌طلبي بوده‌اند كه سر بر آستان حاكميت ساييده‌اند و شاهان بي‌كفايت و ستمگر اين مرزوبوم را ستوده‌اند.امام‌خميني رحمه الله ضمن ياد كردن از آنان، افسانه دادگري انوشيروان را خاطرنشان مي‌سازد كه ساخته شعرا و آخوندهاي درباري ساسانيان است.
انوشيروان به خلاف آن چيزهايي كه به واسطه ي شعرا و به واسطه ي درباري‌هاي آن ‌وقت و موبدان درباري آن وقت درست كردند، يكي از ظالم‌هاي ساسانيان است.و دنبال او يك حديثي هم جعل شده است و به حضرت‌رسول صلي الله عليه و آله و سلم نسبت داده شده كه: «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشيروان!»اين [حديث]اولاً سند ندارد و مُرسَل است…معلوم است كه يك دروغي است كه بستند.انوشيروان ظالم بايد گفت نه[انوشيروان]عادل… .(6) امام‌خميني رحمه الله سپس به تاريخ ايران پس از ظهور اسلام و حكومت‌هاي آن اشاره نموده و ديانت و عدالت شاهان صفوي و قاجاري، به ويژه شاه ‌عباس و ناصرالدين‌ شاه را ساخته تبليغات درباري‌هاي تاريخ مي‌شمارد كه در كسوت‌هاي گوناگون نان به نرخ روز خورده و ستايش‌گر پليدي‌هاي حاكمان بوده‌اند.
من گمان ندارم در تمام سلسله ي سلاطين حتي يك نفرشان آدم حسابي باشد!منتها تبليغات زياد بوده است.براي شاه‌ عباس آن‌ قدر تبليغ كردند؛ با اين كه در [تاريخ] صفويه شايد از شاه ‌عباس بدتر آدم نبوده! در قاجاريه، آن‌ قدر از ناصرالدين ‌شاه تعريف كردند و [او را]شاه شهيد [خواندند]…درصورتي‌ كه [او] يك ظالم غداري بود كه [شايد]بدتر از ديگران.(7)
تملّق و تبليغ رسانه‌اي
همان‌طور كه عرصه‌هاي گفتار فردي و جمعي گوياي نقش بسيار تعيين ‌كننده تملّق در تبليغ است.بي‌گمان، جامعه و حاكميتي مي‌تواند از عزّت و سربلندي خود و شهروندان سخن به ميان آورد كه نظام و فرهنگ تبليغاتي‌اش را از تملّق پيراسته باشد.رهبري صالح در نظام ملي و عزّت‌طلبانه، خود را از هرگونه مدح و ثنا بي‌نياز مي‌بيند و فرهنگ تبليغي جامعه را به سمت و سوي تقواپيشگي و عدالت مي‌راند تا شايستگان فرصت حضور در سياست گذاري‌هاي كلان كشور را پيدا كنند. بدون
رديد، اين همه مشروط به اين نگرش واقع‌بينانه است كه رهبران و مسئولان صالح، فروتنانه به كاستي‌هاي خود اعتراف كرده، انتقادپذير باشند.
در منظر امام ‌خميني رحمه الله، هر رهبر و مدير خداجوي و طالب مقام انسانيت، جوياي عيوب شخصيت و كار و اقدام خود است و هرگز به خوبي‌ها و امتيازهاي احتمالي‌اش نمي‌نگرد؛ زيرا ممكن است اين شيوه او را از رشد و تعالي در جهت عزّت‌بخشي ملت بازدارد.در چنين عرصه‌اي آشكار است كه چاپلوسان مجال ظهور ندارند؛ زيرا كسي به دنبال ستوده شدن و يا تجليل كردن نيست؛ بلكه او مي‌خواهد آينه‌اي در برابر شخصيت‌ها و مديريت خود داشته باشد تا عيب‌هايش را نمايان سازد.آيا با اين ديدگاه، خيرخواهان منتقد و معترض جاي ستايش‌گران بي‌هنر و بي‌تعهد را نخواهند گرفت؟
هيچ‌فردي نمي‌تواند ادعا كند كه من نقص، هيچ ندارم!اگر كسي ادعا كرد اين را… بزرگترين نقصش همين ادعا است… ما بايد هميشه توجهمان به آن عيوب خودمان باشد، عيوب احتمالي… انسان‌ كه بخواهد براي خدا كار بكند و به مقام انسانيت برسد، بايد هميشه دنبال اين باشد كه ببيند چه عيبي دارد، دنبال اين نباشد كه ببيند چه حُسني [و امتيازي] دارد…[چون اين حركت]پرده مي‌شود در چشم انسان و [او]نمي‌تواند عيوب خودش را ببيند.(8)
از اين ‌رو بود كه رهبر فقيد انقلاب، آشكارا و با صراحت از دست‌اندركاران تبليغات كشور درخواست نمود كه بيشتر اخبار مربوط به كشور را پخش كنند تا نمودار قدرشناسي و پيشرفت جامعه و عزّت و افتخار همگاني باشد. بي‌گمان، چنين مرام فروتنانه‌اي راه را بر طمع و اميد چاپلوسان مي‌بندد و عرصه تكليف و فعاليت را براي ملت فراخ مي‌سازد تا هر كس احساس مسئوليت نموده و جايگاه خود را به چنگ آورد.
من ميل ندارم راديو هر وقت باز مي‌شود، اسم من باشد، مدت‌ها است كه از اين ‌جهت متنفرم.اين كار غلطي است، به اندازه ي متعارف نسبت به همه خوب است، زيادي‌اش مضر است.اين به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبك مي‌كند…اگر قرار است عكس مرا بگذاريد، به جاي آن عكس يك رعيت را بگذاريد.(9)
حضرت امام‌خميني رحمه الله مطبوعات را به ارائه اخبار كشور تشويق مي‌نمود؛ اخباري كه تازگي داشته باشد و براي مردم نيز سودمند باشد.اين سليقه و روش، تأثير به سزايي در بهبود روند خبر و پالايش رسانه‌هاي تبليغي و خبري از عناصر چاپلوسي دارد كه قصد استفاده ابزاري از امام و انقلاب داشته و به منافع درازمدت خود مي‌انديشند، نه به مصالح و عزّت مردم.
مردم وقتي [روزنامه‌ها را]مي‌خوانند، استفاده كنند، احساس كنند مطلبي [تازه] است.اين كه بگويند من هر روز به كي، چي گفتم، اين تكراري است.آخر هر روز من يك مسأله‌اي را مي‌گويم و هي تكرار مي‌كنند كه فلاني [امام]چه گفت. اين چه فايده‌اي دارد؟ اما در هر گوشه ي كشور اگر اتفاقي افتاده باشد، اين خبر است و اخبار را براي مردم گفتن مفيد است.(10)
چيرگي تبليغات جهان معاصر به گونه‌اي است كه كمتر مجال انديشيدن در درست و نادرست بودنِ اخبار را فراهم مي‌آورد. از اين ‌رو، نظام‌هاي سياسيِ عصر حاضر، با به كارگرفتن نيروهاي فرهنگي و هنريِ متناسب با منافع كلان خويش، در جهت وارونه‌سازي واقعيت‌ها مي‌كوشند.به سخني ديگر، مديحه‌سرايان عصر جديد در قالب‌ها و شگردهاي نو و جذّاب، حضور به هم رسانده و نظام سلطه جهاني را تقويت مي‌كنند كه محصولي ناسازگار با عزّتِ ملت‌ها دارد.
تبليغاتي كه[براي حكومت‌ها دارند اگر]…به گوش [دسته‌اي از] اشخاص برسد كه مطلع از وقايع نيستند، آنها هم خيال مي‌كنند كه…آقاي رئيس‌ جمهور آمريكا هم صلح دوست و عدالت‌پرور و امثال اين ها است.(11)
آسيب‌شناسي عزّت فردي و اجتماعي
در خصوص جايگاه زبان در عرصه حيات فردي و جمعي و نيز تأثيرگذاري آن بر روند عزّت‌بخشي،بايد بدين ‌نكته نظر داشت كه انسان‌ها براي دستيابي به بازدهي فزون‌تر در اقدام‌ها، نيازمند تقدير و تشكر كساني‌اند كه آنان را به كوشش براي سلامت و پيشرفت جامعه برانگيخته اند؛به بياني ديگر،دست اندرکاران هدايت و حاکميت يک جامعه پويا بايد قدرشناس خوبي‌ها و شايستگي‌هاي نيروهاي متعهد و كارآمد *37
باشند.بي‌گمان، هر گام بلندي که همراه با حق‌شناسي مردم و نيز مسئولان باشد، استمرار خواهد يافت و از طرف ديگر، به فراموشي سپردن جوانان و ديگر خدمت‌گزارانِ روند عزّت جمعي سبب مي‌شود كه انگيزه آنان در حوزه فعاليت و ابتكارهاي علمي و صنعتي رو به كاهش گذارد.
شايد برخي اين پندار را داشته باشند كه نكوداشت پژوهش‌گران كشور، چندان ضرورتي نداشته باشد و يا از اهل قلم و انديشه و هنر نبايد تجليلي صورت گيرد. بي‌ترديد، چنين ديدگاه‌هايي نمي‌تواند عزّت و خودباوري يك ملت زنده را تضمين كند، و رواج آن، چه بسا تحقير و سرخوردگي فرهيختگان جامعه را موجب خواهد شد.
حضرت امير عليه السلام ضمن اين كه ستايش‌گريِ افراطي را نكوهش مي‌كند، افراد را به ستودن واقع‌بينانه ي خدمت‌گزاران فرا مي‌خواند؛ چرا كه انسان‌ها در كارها و ابتكارهاي خويشتن، نياز رواني به تشويق و ستايش مشفقانه دارند.اساساً هر كسي به طور فطري دوست دارد كه براي كار خوب و پسنديده‌اي كه انجام داده است،ستايش شود.در دنياي كودكان كه هنوز زلال بودنِ فطرت الهي در آن ها پيدا است، بيش تر مي‌توان اين احساس نياز را مشاهده نمود.بي‌ترديد، آنچه در مذمت تملّق و ناپسند بودنِ ستايش از ديگران گفته شده است، با يادكردهاي قدرشناسانه و ستايش‌هاي به‌هنگام متفاوت است.
«الثناء بأكثر من الإستحقاق مَلَق والتقصير عن‌الإستحقاق عِيّ أو حسد»؛(12)
ستودن بيش از آنچه شخص سزاوار آن است، چاپلوسي كردن است و كم تر از آن مقدار، درماندگي است يا رشك بردن.
بدين‌گونه، از يك‌سو تملّق، و از ديگر سو حسادت ممكن است به انسان و عزّت او آسيب رساند.اگر به پيامدهاي اين دو شيوه منفي و زيان‌بار اخلاقي نگريسته شود، به روشني مي‌توان خويشتن را در محاصره عده‌اي ديد كه با هرگونه اقدام بيگانه بوده، توان دگرگوني بايسته در نگرش‌ها و كوشش‌هاي خود را ندارند.
از رهگذر كلام مولاي متقيان عليه السلام نيز مي‌توان خطرات بستر عزّت فردي و اجتماعي را به دست آورد؛ چرا كه كوشندگان شايسته با خنّاس صفتاني رو به رو خواهند بود كه نيكي و قدر نيكان را نمي‌شناسند و يا مي‌كوشند افراد صالح را با ستايش‌هاي بي‌مورد خويش، دچار غرور و خودپسندي ساخته، از حركت خيرگرايانه باز دارند.امام‌خميني رحمه الله بارها يادآور شده است كه فرصت‌طلباني از اين دست، همواره اهل تقدس و تظاهر بوده و تزوير پيشه‌اند.اساساً تملّق را بايد نوعي نفاق در باطن و زبان به شمار آورد كه هدف نهايي آن نفوذ در جايگاه‌هاي تعيين‌كننده ي نظام حاكميت يك جامعه است.
شما مطمئن باشيد كه اين منحرفين و منافقين و آنهايي كه دستشان از اين كشور كوتاه شده است، با هر حيله‌اي كه شده است مي‌خواهند در همه جاي كشور، خصوصاً در دانشگاه كه مركز علم، و مركز همه جهات كمالي انساني است، نفوذ كنند.و چه بسا اشخاصي با ظاهر بسيار صالح و در حضور شماها، بيشتر از شماها [در]قيد و بند اسلام [بوده]و فرياد «وا اسلاما»مي‌زند.(13)
امام‌خميني رحمه الله خويشتن را در برابر جوانان برومندي كه در ميدان عزت‌بخشي به نيكي درخشيدند و ملت خودت را از ذلت و سلطه نظام استكباري رهانيدند، شرمسار مي‌ديد و به سلوك عرفاني‌شان غبطه مي‌خورد.اين نوع برخورد با صالحان و نيكان جامعه، از اين واقعيت پرده برمي‌دارد كه رهبران همواره بايد ستايش‌گر جوانان پاك‌باخته و به حق پيوسته‌اي باشند كه هدفي جز رضاي حضرت دوست و سرافرازي ملت خويش در فراخناي تاريخ و زمان دنبال نكردند.
اين جانب هنگامي‌ كه اين جوانان عزيز…را كه با گريه از منِ عقب‌مانده تقاضاي دعا براي شهادت مي‌كنند، مشاهده مي‌كنم،از خود مأيوس و از آنان شرمنده مي‌شوم.و هنگامي ‌كه عكس‌هاي متعدد اين شهيدان نورس نوراني را مي‌نگرم و ارزش‌هاي انساني و مقامات الهي آنان [را]كه خود از آن ها به مرحله‌هايي دور هستم،غبطه مي‌خورم.(14)

پي‌نوشت‌ها:
 

1. -صحيفه امام، ج5، ص329.
2. -همان، ج18، ص443.
3. -همان، ج8، ص267.
4. -همان، ج18، ص455-456.
5. -همان، ج4، ص323-324.
6. -همان، ج19، ص433.
7. -همان، ص434.
8. همان، ج17، ص246.
9. -همان، ج19، ص362.
10. -همان.
11. -همان، ص434.
12. -نهج‌البلاغه، ص42، حكمت 347.
13. -صحيفه امام، ج17، ص111-112.
14. -همان، ص305.
 

منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي(حب جاه مقام)/ 11، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)
(چاپ و نشر عروج) ،دفتر قم ( چاپ دوم):،1387

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد