عصمت پیامبران الهی
عصمت پیامبران الهی
یا أیّها الّذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عند اللّه أن تقولوا ما لا تفعلون 1 «اى دینباوران، چرا گفتارتان هماهنگ کردارتان نیست؟سخت نفرتانگیز است نزد پروردگار آنکه چیزى را بگویید که به آن عمل نکنید»
عصمت چیست؟
عصمت، گونهاى حالت نفسانى است که دارنده آن از دست یازیدن به هرگونه زشتى و پستى نگاه داشته مىشود.دارنده این صفت، از نظر حالت نفسانى در وضعیتى قرار دارد که هرگز آهنگ آلوده شدن نمىکند و بر خود روا نمىدارد که به آلودگیها رو آورد.این بدان جهت است که از زشتى زشتیها کاملا آگاهى دارد، و بلنداى شامخ انسانیت را هرگز روا نمىدارد که به چنین پستیها رو آورد.
حقیقت«مقام عصمت»همان آگاهى همه جانبه از حسن و قبح اشیاء و پى بردن کامل به حسن هر حسن و قبح هر قبیح است، آن چنان که زشتى منکرات، در دیدگاه آنان قابل لمس باشد و امکان آلودگى را بر خود روا نبینند.
لذا«عصمت»چیزى جز آگاهى کامل از زیباییها و زشتیها نیست، به گونهاى که خود عامل باز دارنده از هر گونه آلودگى مىباشد.
البته این مقام(عصمت)بر اثر مجاهدت و مبارزه پیگیر با خواستههاى پست حیوانى و نیز کوشش مستمر در راه رسیدن به کمالات ارجمند انسانى است که حاصل مىگردد، و توأم با عنایت ربّانى است و صاحبان چنین مقامى مورد لطف خاص پروردگار قرار مىگیرند:
و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و إنّ اللّه لمع المحسنین 2
«کسانى که در راه ما کوشش کنند، هر آینه را مورد عنایت خود قرار داده، به راههایى که به حق منتهى مىشود، هدایتشان مىکنیم.البته خداوند، پیوسته با نیککرداران همراه و همساز است.»
لذا، خداوند همواره اهل ایمان را به کوشش در راه حق ترغیب مىکند:
یا أیّها الذین آمنوا اتّقوا اللّه و ابتغوا إلیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلّکم تفلحون 3
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، همواره پرهیزگار و در پى آن باشید تا وسیلهاى به سوى خدا بدست آوردید».
یا أیّها الذین آمنوا إن تتقوا اللّه یجعل لکم فرقانا 4
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر تقوا و پرهیزگارى را پیشه خود قرار دهید، خداوند در درون شما بینشى قرار مىدهد تا از تابش آن، حق را از باطل و راه را از چاه تشخیص دهید..و پیوسته در زندگى با بصیرتى نافذ و دیدگانى باز حرکت کنید.»
از این رو عصمت در شرایطى حاصل مىشود، که شخص، مراتب هدایت فطرى و تشریعى را پیموده، به سلامت پشت سرگذارده باشد و خود، حرکت را به سوى کمال نهایى انسانى آغاز کرده و به سر حدّ منزل عصمت رسیده باشد، تا بینش کامل را به دست آورد و براى جهانیان امام و الگو شود.
و کذلک نرى إبراهیم ملکوت السّماوات و الأرض و لیکون من الموقنین 5
«اینچنین است که ابراهیم را در سیر آفاقى و انفسى یارى کردیم، و حقایق عالم هستى، اسرار وجود را، برایش نمودار ساختیم؛یعنى به اسرار هستى پى برد، تا آنکه حالت یقین به دست آورد و حقایق را آشکارا ببیند».
و إذ ابتلى إبراهیم ربّه بکلمات فأتمّهنّ قال إنی جاعلک للنّاس إماما… 6
«در آن هنگام که ابراهیم را آزمودیم، و آنچه در امر مراتب بندگى ضرورت داشت، بخوبى انجام داد، آنگاه بود که صلاحیت الگو شدن را در خود فراهم ساخت، و این مقام را از جانب ما دریافت کرد».
این مراتب بندگى، همان مراحل هدایت است که گذراندن آن شرط وصول به مقام امامت است.اکنون مراتب هدایت را، که به مرحله عصمت منتهى مىشود، در اینجا مىآوریم:
مراتب هدایت
هدایت، داراى مراتبى است که از فطرت آغاز مىگردد، و به عصمت منتهى مىشود.
برخى از این مراتب تکوینى، و برخى تشریعى هستند.همچنین این مراتب به عنایت عام و خاصّ و خاصّ الخاصّ تقسیم مىگردد، که شرح اجمالى آن در زیر ارائه مىگردد:
1.اولین مرتبه، هدایت تکوینى و فطرى است که هر موجودى، در نظام طبیعت، به آنچه کمال اوست هدایت مىشود.
پیوسته، اشیاء، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان، به سوى کمال نهایى خود، در حرکتند، و هر آنچه را با کمال وجودى آنان سازگار است، جذب و آنچه را ناسازگار است دفع مىکنند.جلب منافع و خیرات و دفع مضرّات و شرور، از لوازم وجودى هر موجودى است و ضرورت بقا و تداوم حرکت به سوى کمال، آن را ایجاب مىکند.
این حرکت به سوى کمال، و جذب و دفع، یک حرکت هدایت شده فطرى و طبیعى است که در نهاد اشیاء قرار داده شده است. البته هیچگونه دگرگونى در این نظام، که نظام آفرینش است، وجود ندارد، و هر موجودى در این حرکت تکاملى با کمال جدّیت رهسپار است:
2.دومین مرتبه، مرتبه عقل و قدرت اندیشه است، که پروردگار عالم، آن را به انسان اختصاص داده، به او این قدرت را داده که پیرامون امور اندیشه کند و به حقایق اشیاء پى ببرد.خداوند به انسان این نیرو را داده است که بر شناخت خوب و بد(خیر و شرّ)توانایى ذاتى داشته باشد و خود بتواند تشخیص بدهد که کدام زیبا و کدام زشت است.
ألم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناه النّجدین 7
«به او، دو چشم و زبان و لبان دادیم و او را به دو راه نیک و بد رهنمون ساختیم».
لذا انسان، خود حاکم بر نفس خویشتن است، خیر و شر و صلاح و فساد را بخوبى تشخیص مىدهد، زشت و زیبا در نظرش یکسان نیست، خود مىتواند راه نیکى یا بدى را انتخاب کند، به خوبى و بدى هر یک از هر دو راه آگاهى کامل داد و مىداند که حق انتخاب دارد، تحمیلى در کار نیست، سرگردانى وجود ندارد.اینها چیزهایى است که هر کس، بالفطرة، در ذات خود لمس مىکند.
إنّا هدیناه السّبیل إمّا کفورا 8
«ما، راه را به او، نمودهایم، خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس».
لذا، انبیا و شرایع الهى آمدهاند.تا پشتیبان خرد انسان باشند.اگر در نهاد انسان این تقاضا وجود نداشت، هرگز براى آن عرضه راهى نبود؛چرا که پیوسته عرضه بر وفق تقاضا انجام مىشود.
مولا امیر مؤمنان علیه السّلام مىفرمایند:
فبعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسیّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم الآیات المقدّرة 9 پیامبران و انبیا را پى در پى بر مردم فرستاد تا آنچه را که در میثاق فطرت با آنان عهد بسته ادا کنند، نعمتهاى فراموش شده را یادآور شوند و آنچه که باید برسانند، برسانند تا حجّت تمام شود.و نیز آنچه را که در گنجینههاى خرد اندوخته گردیده، برانگیزند و دلایل و آیات دالّ بر ذات احدیّت را که حساب شده است ارائه دهند.
در این زمینه، هشام بن حکم، که یکى از بزرگان علما و راویان حدیث است، از امام کاظم موسى بن جعفر علیه السّلام حدیثى نقل کرده است.در این حدیث، امام عقل را حجت باطنى خداوند که در درون انسان است معرفى کرده، مىفرمایند:
یا هشام، إنّ اللّه تبارک و تعالى أکمل للنّاس الحجج بالعقول و نصر النّبیّین بالبیان و دلّهم على ربوبیّته بالأدلّة[إلى أن قال]یا هشام، إنّ للّه على النّاس حجّتین؛حجّة ظاهرة و حجّة باطنة فأمّا الظّاهرة فالرّسل و الأنبیاء و الأئمّة:و أمّا الباطنة فالعقول 10 خداوند با آفرینش عقل و قرار دادن آن در نهاد انسانها، حجّت خود را تمام کرده، و انبیا را با بیانى رسا یارى کرده و مردم را بر وحدانیّت ربوبیّت خود، به وسیله دلایل رهنمون ساخته است[تا آنکه گوید]اى هشام، خداوند را بر مردم دو حجّت است:حجت آشکار که همان انبیا و رسولان و امامان مىباشند، ولى حجت درونى همانا خرد انسانى است.
همسوى با همین حقیقت است که دانشمندان علم کلام مسأله مصلاح و مفاسد واقعى احکام را مطرح کردهاند، و زیر بناى مذهب تشیّع تبعیّت احکام و تکالیف شرعى از مصالح و مفاسد واقعى قرار گرفته است.گفتهاند:«الأحکام الشّرعیّة ألطاف فی الأحکام العقلیّة». هر آینه احکام شریعت هر یک لطف و عنایتى است که به احکام عقل هدایت مىکند؛یعنى آنچه را که شرع مىگوید همان است که خرد انسان مىگوید.در نتیجه، شرع جدا از عقل و فطرت سخنى ندارد. از همین جا مسأله«تلازم حکم شرع و عقل»به وجود آمد:
«ما حکم به الشّرع حکم به العقل و ما حکم به العقل حکم به الشّرع»
یعنى عقل، اگر خود به خود باشد، همان را مىگوید که شرع مىگوید.عقل و شرع از هم جدا نیستند و تمامى احکام شریعت بر وفق عقل و مطابق با فطرت است:
3.سوّمین مرتبه هدایت، هدایتى است که به دست انبیا و رسولان الهى انجام مىگیرد و آن را هدایت تشریعى مىنامیم.انسان در پهناى زندگى و در گرداب حوادث، پیوسته به کمک و یارى رساندن نیاز دارد تا وى را در معرکه حیات یارى بخشند و او را به ساحل نجات نزدیک سازند.
خداوند به آدم، در هنگام بیرون راندن او از بهشت، این نوید را مىدهد، که او را کمک خواهد کرد و با فرستادن دین و شریعت او را از هر گونه بیم و هراس نجات خواهد بخشید:
قلنا اهبطوا منها جمیعا فإمّا یأتینّکم منّی هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون 11
«هر که از راهنمایىهاى ما پیروى کند، بیم و هرسى بر او نخواهد بود».
وظیفه پیامبران در اینباره روشن است:
لقد منّ اللّه على المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین 12
«خداوند بر گروندگان حق و حقیقت منّت نهاده و پیامبرى از خود ایشان برگزیده تا آیات الهى را بر آنان تلاوت کند و آنان را پاکیزه نگه دارد، و شریعت و حکمت را به آنان بیاموزد.»
این خود نصرت الهى است که بر بندگان صالح خویش روا داشته است. پیامبران راهنمایان بشر مىباشند که به یارى عقل و خرد و اندیشه تابناک انسان برخاستهاند.وظیفه آنان هدایت و کمک رساندن به نیازمندیهاى انسان مىباشد، که در این راه کوتاهى نکردهاند.این گونه هدایت که وظیه پیامبران است، همانا هدایت تشریعى و رهنمودى است.
اما هدایتى را که خداوند، از امکان پیامبرش بیرون دانسته و او را بدان دستى نیست، هدایت تکوینى است که خواست هدایت شوندگان نمىتواند در آن تأثیرى داشته باشد و نه از پیغمبرش خواسته و نه در توان اوست:
أفأنت تهدی العمى و لو کانوا لا یبصرون 13
أفأنت تسمع الصّمّ أو تهدی العمى و من کان فی ضلال مبین 14
این قبیل آیات، به گونه استنکار، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم را مورد خطاب قرار داده، مىگوید:آیا توانایى هدایت گمراهان را دارى، گرچه بینش لازم را نداشته باشند؟
این بدان معناست که کسانى که آمادگى لازم را در خود فراهم نساختهاند، موعظه و نصیحت آنها بیهوده است؛گر چه انجام وظیفه مىکنى، ولى امید تأثیر نداشته باش.
و ما أکثر النّاس و لو حرصت بمؤمنین 15
«بیشتر مردم(مقصود معاصرین عهد رسالت است)هر چند کوشش کنى، ایمان نمىآورند.»
إنّک لا تهدی من أحببت و لکنّ اللّه یهدی من یشاء و هو أعلم بالمهتدین 16
«تو آن را که بخواهى که قابل نباشد نمىتوانى هدایت کنى، ولى خداوند هر که را بخواهد، که آمادگى داشته باشد یا قهرا، هدایت مىکند.البته خداوند داناتر است به آنکه قابل هدایت است.»
پس هیچگونه منافاتى ندارد که پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم هدایت کننده باشد و به وظیفه خود عمل کند، ولى هدایت او در برخى از مردم مؤثر واقع نگردد؛زیرا قابلیّت محلّ شرط است.
4.چهارمین مرتبه هدایت، توفیق الهى و عنایت ربّانى است و شامل کسانى مىشود که مراتب سهگانه پیش راه، به سلامت گذرانده باشند.
و الّذین اهتدوا زادهم هدى و آتاهم تقواهم 17
«کسانى که در راه هدایت، گاه برداشتهاند، مورد عنایت قرار بدهیم، و بر هدایت آنان مىافزاییم آنها را در این راه یارى بیشترى مىکنیم.بعلاوه راه و روش تقوا را، که متعهّد به مبادى اخلاقى انسانى است، به آنها ارائه مىدهیم.»
مقصود آیه این است که بینش تقوایى را در نهاد آنان فروزانتر مىسازیم و این، همان توفیق و عنایت ربّانى است که شامل حال بندگان صالح مىگردد.
قد جائکم من اللّه نور و کتاب منبین یهدی به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام و یخرجهم من الظّلمات إلى النّور بإذنه و یهدیهم إلى صراط مستقیم 18
«خداوند، مایه نور و روشنایى را که همان شریعت است، با مبانى روشن و آشکار، بر شما فرستاد.خداوند، به آن وسیله، کسانى را که پیرو خواستههاى الهى بوده باشند، هدایت مىکند و آنان را به راههاى زندگى سالم و سعادتبخش رهنمون مىسازد، و همواره از تاریکیها بیرون آورده، به روشناییهاى حیات، و راه و روش مستقیم هدایت مىکند.»
اللّه ولىّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات إلى النّور 19
«خداوند، عهدهدار سرپرستى ایمان آورندگان است.همواره آنان را از تاریکیها بیرون آورده، به سوى نور هدایت مىکند.»
انسان، در حرکت به سوى روشناییهاى حیات، پیوسته، در حالى که در روشنایى قرار دارد، باز هم فاقد مقدار نورى است که هنوز به دست نیاورده است.
در اینجاست که عنایت الهى شامل حال او مىگردد و خداوند او را از تاریکیهاى نسبى بیرون آورده، به روشنایى بیشتر و بهتر هدایت مىکند.
بر عکس، کسانى که سیر قهقرایى دارند، آن اندازه از روشنایى را که دارند از دست مىدهند و به تاریکیهاى بیشتر فرو مىروند.
اینجاست که خداوند، هدایت خود را از چنین کسانى، سلب مىکند و عنایت خود را شامل حال آنان نمىگرداند و از آنها دریغ مىدارد.
خداوند، کسانى را که بر خود ستم روا داشتهاند، و در مقابل حق و حقیقت، عناد ورزیدهاند، هرگز مورد عنایت خاصّ خود قرار نمىدهد.
هدایت به معناى چهارم، همان است که نسبت به برخى مرحمت کرده و نسبت به برخى دیگر دریغ مىدارد.
مشیّت الهى، طبق حکمت اوست.پس هر که قابل باشد و خود را آماده کرده باشد، مورد خواست الهى قرار مىگیرد و خداوند او را هدایت بیشتر مرحمت مىکند، و هر که این آمادگى را در خود فراهم نکرده باشد و بر عکس، بر حرکت قهقرایى خود افزوده باشد، از عنایت الهى محروم خواهد بود.
و من أراد الآخرة و سعى لها سعیها و هو مؤمنّ فأولئک کان سعیهم مشکورا 20
«هر که سعادت اخروى را خواستار باشد و در این راه کوشش به خرج دهد، در حالى که باورهاى ایمانى را دارا باشد، چنان کسانى کوشششان به هدر نخواهد رفت و مورد عنایت خاصّ قرار خواهند گرفت.»
کسانى که در مقابل حق عناد مىورزند، زندگانى سخت و دشوارى را مىگذرانند، زیرا عرصه بر آنها تنگ مىشود، از حال و آینده خود بیمناکند، امیدى به آینده روشنترى ندارند و با همین کوردلى در روز واپسین برانگیخته مىشود؛زیرا پیش از این خود کوردل بودهاند.
لذا اگر خداوند، عنایت خود را از کسى دریغ کند، از خود اوست.گر گداکاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟
و ما اللّه یرید ظلما للعالمین. 21
«خداوند، هرگز ستمى بر جهانیان روا نداشته است.»
5.پنجمین مرتبه هدایت، عنایت خاصّ الهى است، براى کسانى که با کمال جدیّت تمامى مراحل پیشین هدایت را گذرانده، هرگز درنگى در حرکت تکاملى خویش روا نداشته، پیوسته پاک و پاکیزه این راه پر خطر را پیمودهاند و از خود استقامت نشان دادهاند. إنّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة أن لا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدون نحن أولیاؤکم فی الحیاة الدّنیا و فى الآخرة 22
«کسانى که سخن حق را گفتند و بر آن ایستادگى ورزیدند، گفتند:پروردگار ما خداست و بر این گفتار استوار بودند، هر آینه فرشتگان بر آنان فرود آیند و نویدشان دهند که هرگز به خود بیم و هراس راه ندهید، بشارت باد شما را بهشت برین که وعدگاه شماست. ما، نیروهاى یراىساز الهى، همواره در دنیا و آخرت با شما هستیم.»
و أن لو استقاموا على الطّریقةلاسقیناهم ماء غدقا 23
«اگر بر روش حق استقامت ورزند، همانا آب سرشار به آنان مىنوشانیم».
مقصود از آب سرشار، همان علم و معرفت و وصل به حق است که درباه انبیا و اولیا مقام عصمت یا همان بینش سرشار درونى است.
لذا در کلمات مولا امیرمؤمنان علیه السّلام آمده است:«قرنت الحکمة بالعصمة» 24 ؛حکمت که همان بینش درونى است، همواره با عصمت قرین است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نیز آمده است:«المعصوم هو الممتنع باللّه من جمیع محارم اللّه».
علامه مجلسى در تبیین«الممتنع باللّه» گوید:أی بتوفیق اللّه؛ 25 یعنى توفیق الهى موجب گردیده که آنان دست به گناه، آلوده نکنند.این بینش را خداوند به آنان مرحمت فرموده است.
در قرآن کریم درباه زکریا و یحیى چنین آمده است.
إنّهم کانوا یسارعون فى الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین 26
«در تمامى نیکیها پیش دستى مىکردند، پیوسته خدا را در نظر داشتند و جویاى او بودند، و شوق و بیم، هر دو، آنان را بر آن داشته بود که همواره او را بخوانند و همیشه در پیشگاه حضرت حق فروتن و افتاده بودند.اینها حالاتى است که تمامى انبیا در پیشگاه حضرت احدیّت دارند، و همین جهت مایه لیاقت و شایستگى آنان براى نبوت گردیده است.»
درباره حضرت ابراهیم مىخوانیم.
و إنّ من شریعته لإبراهیم إذ جاء ربّه بقلب سلیم 27
از این جهت ابراهیم، در زمره پیروان نوح در آمده که در پیشگاه حق سر تسلیم فرود آورده بود.
در جاى دیگر آمده است:
و لقد اصطفیناه فى الدّنیا و إنّه فى الآخرة لمن الصّالحین إذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین 28
«سبب آنکه مورد«اصطفاء»و انتخاب حق تعالى گردید و در زمره صالحان در آمد، آن است که در مقابل فرمان الهى کاملا سر تسلیم فرود آورده بود».
پی نوشتها :
1.سوره صف 2 و 3.
2.سوره عنکبوت، آیه 69.
3.سوره مائده، آیه 35.
4.سوره انفال، آیه 29.
5.سوره انعام، آیه 75.
6.سوره بقره، آیه 124.
7.سوره بلد، آیه 8 تا 10.
8.سوره انسان، آیه 3.
9.نهج البلاغة، خطبه 1.
10.اصول کافى، ج 1، صص 16-13.
11. .سوره بقره، آیه 38.
12.سوره آل عمران، آیه 164.
13.سوره یونس، آیه 43.
14.سوره زخرف، آیه 40.
15.سوره یوسف، آیه 103.
16.سوره قصص، آیه 56.
17.سوره محمد، آیه 17.
18.سوره مائده، آیه 15 و 16.
19.سوره بقره، آیه 257.
20.سوره اسراء، آیه 19.
21.سوره آل عمران، آیه 108.
22.سوره فصلت، آیه 30 و 31
23.سوره جنّ، آیه 16.
24.غرر الحکم، ج 2 ص 534، فصل 61، شماره 1، ترجمه محمّد على انصارى؛پیام قرآن ج 7، ص 183، به نقل از غرر الحکم.
25.بحار الانوار، ج 25، ص 194، حدیث 6، نه نقل از معانى الاخبار، ص 44.
26.سوره انبیاء، آیه 90.
27.سوره صافّات، آیه 83 و 84.
28.سوره بقره، آیه 130 و 131.
منبع: http://marefat.info