مكاتب صوفيانه هندي در پيدايش تصوف اسلامي نقش به سزايي داشته است و به همين مناسبت ميان عقايد صوفيه به اصطلاح اسلامي و بعضي از مذاهب هندي شباهت آشكار وجود دارد و اين خود دليل بر آن است كه منشأ هر دو يكي است. و عوامل ذيل در اين تأثيرگذاري نقش عمده و مهم داشتهاند.
1 . با فتوحات و كشورگشائيهاي اسلامي كه در حكومت امويان تا سرحد چين گسترش يافته بود ميان مسلمانان و هنديان مناسبات تجاري و اقتصادي و فرهنگي برقرار شد همانگونه كه جماعت زيادي از هنديان به اسلام گرويدند و مسلمان شدند همچنين افكار و انديشه هنديان در مسلمانان تأثير بسزائي بخشيد و تعاليم و آداب زاهدانه و صوفيانه مذاهب هندي بواسطه معاشرت و اختلاط و مخصوصاً از راه ترجمه كتابهاي هندي در زمينه ادب، معارف مذهبي و عقايد و سلوك هنديان در ذهن مسلمانان رسوخ كرد.[1]2 . در نيمه اول قرن دوم به ويژه در زمان خلفاي عباسي كه مجالس مناظره و گفتگوهاي علمي و مذهبي برگزاز ميشد و ارباب مذاهب و پيروان اديان مختلف در آن گرد هم ميآمدند و آزادانه به بحث و مناظره ميپرداختند عدهاي از پيروان مذاهب و اديان هندي و بودائي نيز در آن ميان شركت ميكردند. و افكار و عقايد ديني خويش را براي ديگران بازگو مينمودند و از اين طريق برخي از مسلمانان را با عقايد خويش آشنان ساختند. و بدينوسيله افكار صوفيان رواج پيدا كرد و در ميان مسلمين گسترش و نفوذ يافت.[2]3 . دستهاي از بزرگان و مشايخ طبقه اول صوفيه مانند فضل بن عياض متوفاي 187 ق، شقيق بلخي، 174، داود بلخي 174،همه از بلخ بودهاند و شهر بلخ يكي از مراكز بزرگ انتشار تصوف اسلامي بوده است. و اين انديشه از همانجا آغاز و سپس به ديگر بلاد اسلامي گسترش يافته است.
با توجه به اينكه از سالها پيش از اسلام مذهب بودائي در بلخ و بخارا و نيز در ماوراءالنهر شايع و رايج بوده و صومعه و پرستشگاههاي معروفي در آن نواحي وجود داشته و ميتوان گفت كه بزرگان نخستين صوفيه كه از آن نواحي برخاستهاند تحت تأثير افكار صوفيانه و زندگي ترك دنيائي مذاهب بودا و فرقههاي ديگر مذهبي هند واقع شده و تعاليم صوفيانه هندي را از اين راه با تعاليم اسلامي درآميخته و تصوف را به وجود آوردهاند.
4 . سفر «حسين بن منصور حلاج» را به هندوستان كه پس از بازگشت به ايران انقلاب و غوغاي در تصوف به پا كرد و تحول شگرفي در آن پديد آورد شاهد ديگري بر تأثير تعاليم هنديان در تصوّف آوردهاند.[3]باورهاي تصوف كه ريشه در آئين هندي و بودائي دارد عبارتند:
الف) وحدت وجود:
گرچه عقيدة وحدت وجود از دو جا وارد تصوف شده و آن دو جا يكي يونان و ديگري هند است ولي منشأ اولي اين انديشه از هند است كه به يونان و ساير جاها نفوذ نموده است.
عقيده وحدت وجود در يونان رنگ ديني نداشته و در هند با ديانت مخلوط بوده است در كتاب مذهبي «ويد» نوشته شده كه «برهمه» يعني خدا در موقع خلقت فرمود: «من واحدم و بسيار خواهم شد» و در جاي ديگر از همان كتاب مذكور است كه: «همان يك خداست كه گاهي به شكل زارع درآمده در زمين زراعت ميكند و آب شده زمين را سيراب ميسازد و غلّه گشته همه مخلوقات را سير مينمايد قوّت و ضعف از اوست».[4] تأثير اين عقيده در تصوف بسيار روشن و قابل توجه است و هيج صوفي نيست كه به نحوي دم از وحدّت وجود نزده باشد و بياني در اين موضوع نداشته باشد.
ب) اشراق از راه رياضت:
طريقة اشراق براساس رياضتهاي سخت بدني كه در ميان صوفيه معروف و مشهور است از عقايد قديمه و معروف آئين هندي ميباشد. و همه كم و بيش از رياضتهاي سخت مرتاضان هندي داستانهاي شنيده و از آن تا حدي اطلاع دارند و از كتاب «اپنشد» كه از كتب مذهبي هنديها ميباشد در مورد رياضت و آنگاه اشراق چنين نقل شده است: «طريقة استغراق و در بحر فكر غوطه خوردن چنين است كه انسان كنج عزلتي اختيار كند و بر زانو يا پا يا به هر نحوي كه مايل باشد بنشيند و نُه روزنه بدن خود را محكم ببندد و نفس را با آهستگي بكشد و مشعل را در فانوس بدن خود از صدمه هر بادي متحرك بدين طريق محفوظ دارد. تا فانوس بالتمام نور گردد».[5]صوفيه به تبعيّت از اين انديشه بجاي پرداختن به نوافل و عبادات به رياضتهاي سخت بدني رو آوردهاند برخي از بزرگان اين طائفه مانند سهل بن عبدالله تستري مانند مرتاضان هندي چند روز يكبار ميخورده و چند شب يكبار ميخوابيده است.[6]اين چنين رياضتها در ميان صوفيه به شكل سامان يافته وجود دارد. مثلاً كسي كه بخواهد وارد سلسله مولويّه شود بايد چهل روز چهارپايان را خدمت كند و چهل روز كنّاسي فقراء نمايد، چهل روز آب كش، چهل روز هيزم شكن و چهل روز طباخي و چهل روز حوائج از بازار آورد و … وقتي مدت مقرره به وظائف و خدمات به پايان رسيد وي را غسل داده و در حلقه خانقاه داخل شود».[7]هر سلسله از آنها براي خويش يك نوع رياضتهايي دارند كه مخصوص همان گروه ميباشد.
ج) پيروان بودا اعتقاد دارند كه «بوذاسف» بودا بيآنكه آموزگار و راهنمايي داشته باشد تنها به قريحه خدادادي و الطاف و الهام الهي به حقايق پي برده و به معرفت رسيده است.
و اين همان اصول كشف و شهود است كه تصوف به اصطلاح اسلامي از آن دم ميزند و ادعا دارند كه از اين طريق به حقايق عالم آشنا ميگردد.
همچنين شباهتهاي بسياري در تربيت و ترتيب مقامات سالك ميان بودائيان و صوفيه وجود دارد از جمله هر دو طريقه متوسل به تمركز فكر ميباشند كه صوفي آن را «مراقبه» و بودائيان «ديانا» مينامند و هر طريقه معتقد به خرقهپوشي، رياضتكشي و خانه بدوشي بودهاند.
و بالآخره نتيجه غائي و مطلوب نهائي تصوف محو و فنا است و اين همان وصول به «نيروانا» در تعليمات بودائي است.[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . تاريخ تصوف، دكتر قاسم غني.
2 . صوفي و عارف چه ميگويد، جواد تهراني.
پي نوشت ها:
[1] . كيائينژاد، زينالدين، سيرعرفان در اسلام، ص 46، تهران، انتشارات الشراقي.
[2] . همان.
[3] . سير عرفان در اسلام، ص 48.
[4] . لاهيجي، محمد، شرح گلشن راز، ص 36، تهران، سعدي، 1371 ش.
[5] . لاهيجي، محمد، مفاتيحالاعجاز في شرح گلشن راز، ص 34، تهران، سعدي، 1371 ش.
[6] . همان.
[7] . همان.
[8] . سير عرفان در اسلام،ص 48.