فرقه نعمت اللهيه منصوب به شاه نعمت الله ولي است كه در قرن نهم در ايران به وجود آمد و از مهمترين سلسلههاي تصوّف به حساب ميآيد.[1]پدر نعمت الله از حلب به ايران مهاجرت نمود و پس از چندي به واسطة مواصلت و مصاهرت با خوانين شبانكاره فارس در كوه بنان كرمان ساكن گرديد و در نتيجه ازدواجش با يك زن ايراني پسرش نعمت الله در سال 731 متولد گرديد.[2]نعمت الله مقدمات علوم را در ايران فرا ميگيرد و در سال 757 او به كشورهاي عربي مسافرت نمود و پس از رسيدن به مصر و ديدار با سيد حسين اخلاص و گفتگو با او آنگاه عازم مكه مي گردد و گمشده خود را در وجود عبدالله يافعي پيدا ميكند، و بعد از هفت سال 782 به ايران برميگردد پس از مسافرت در شهرهاي مختلف و گفتگو با صوفيان در ماهان كرمان مستقر ميشود.
و در آنجا خانقاه و حمام بزرگي ميسازد او در سال 834 در سن صد سالگي وفات نموده و در ماهان دفن ميگردد. سلسله مشايخ :
سلسله مشايخ شاه نعمت الله ولي از عبدالله يافعي با شش واسطه به احمد غزالي ميرسد و از طريق او با واسطههايي به جنيد بغدادي و معروف كرخي و آنگاه به حسن بصري ميرسد. و ادعا دارند كه حسن بصري از امام علي ـ عليه السّلام ـ خرقه گرفته است.[3]يكي از ادعاهاي سلسله نعمت اللهيه پيروي از مكتب اهل بيت است آنها مدعياند كه شيعه دوازده امامي ميباشند. ولكن اين ادعا قابل قبول نيست زيرا تمام اقطاب اين سلسله همانگونه كه ذكر شد از اهل سنت ميباشند و حتي يكي از آنان شيعه و از پيروان اهل بيت نيست علاوه بر اين چه ويژگي و كمالاتي در افرادي همچون حسن بصري، داود طائي، سري سقطي، شيخ علي رود باري و يا شيخ ابوالبركات و .. وجود دارد،كه در امام حسن ـ عليه السّلام ـ ، امام حسين ـ عليه السّلام ـ و ساير ائمه معصومين نميتوان پيدا نمود؟
عقايد شاه نعمت الله
1. وحدت وجود :
شاه نعمت الله ولي قايل به وحدت وجود است به گونهاي كه در تمام آثار او اين عقيده به انواع مختلف جلوهگر مي باشد. و بيشتر آثار او در حقيقت شرح و بيان همين مطلب است ولي عقيده وحدت وجود را به وجه تمثيل بيان نموده، يعني دريا و موج و قطره و حباب را كه اصل همه آنها آب است بارها شاهد عقيده خود قرار داده است.
موج و حباب و قطره و دريا به چشم ما عارف چو بنگرد بنمايد به عين آب
موج و دريا و حباب و قطره هم چار اسم و يك حقيقت عين آب
موج و حباب آب درياب آن آب در اين حباب درياب[4]در جاي ديگر رابطه عالم را با خدا به نحو تجلّي ميداند و مي گويد: وجود عالم تجلّي وجود حقاني است.[5] و گاهي وحدت وجود را به نحو حلول و اتحاد بيان ميدارد.
هر برگ گل كه رد نمايد در عارض او گلاب درياب[6]بديهي است كه اين برداشتها با هم اختلاف و تعارض دارند و قابل جمع نيست زيرا قطره و حباب جزء دريا است و اگر به گفته او رابطه عالم و آدم با خداوند همچون رابطة قطره و حباب و آب دريا باشد به اين معنا خواهد بود كه (العياذ بالله) عالم و آدم از اجزاء خداوند است و خداوند داراي اجزاء مختلف و پراكنده ميباشد. و اگر به نحو رابطه روح و بدن فرض شود در اين صورت نميتواند مانند رابطه قطره و دريا باشد. زيرا روح و بدن دو چيز است كه با مردن جسم از بين ميرود و لكن روح باقي است در حالي كه دريا غير از قطرات چيزي ديگر نيست.
و اگر به نحو تجلّي فرض شود، ديگر نميتواند مانند حلول و اتحاد باشد زيرا رابطة گلاب با گل تجلّي نيست بلكه از قبيل حلول و اتحاد است.
2ـ رؤيت خدا !!
شاه نعمت الله ولي مانند برخي از علما و دانشمندان اهل سنت معتقد است كه خداوند را ميتوان در قيامت مشاهده نمود و گروه معتزله را به خاطر انكاررؤيت خداوند به شدّت مورد سرزنش قرار داده است او مي گويد: « . . .رؤيت الله تعالي حق است مؤمنان را در آخرت از غير موازات و مقابله .»[7]اما پيشوايان شيعه، رؤيت خدا را با چشم محال مي دانند .
ذغلب يماني از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ سئوال نمود: آيا خدا را ديده اي؟ امام در جواب فرمود ،آيا آنچه نديده ام پرستش ميكنم؟
ذغلب سؤال نمود:چگونه ديدهاي؟ اميرالمؤمنين فرمود : خدا را نميتوان با چشم سر ديد، ولي او را با نور دل كه از حقايق ايماني سرچشمه ميگيرد، ميتوان درك نمود …[8]دربارة نفي رؤيت، ده حديث از پيشوايان و ائمه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در كتب حديث نقل شده است.
بنابراين شاه نعمت الله ولي پايبند به اصول و مباني مذهب اشعري بوده و توصيف او از ائمه ـ عليهم السّلام ـ به معناي متابعت و پيروي از انديشههاي الهي آن بزرگواران نميباشد. زيرا همانگونه كه ذكر شد ائمه ـ عليهم السّلام ـ و به تبع آنها علماي شيعه ديدن خدا را هم در دنيا و هم در آخرت ردّ نموده و آن را مستلزم تجسيم دانستهاند.
3ـ ادعاي علم غيب :
شاه ولي در آثار منظوم و منثورش آگاهي انسان را بر امور غيبي ممكن دانسته و معتقد است كه راه رسيدن به علم غيب به جا آوردن اعمال صالحه نيست بلكه از طريق خاص اين امر ممكن ميباشد. او در رساله عيون ،طبق گفته دكتر حميد فرزام در اين باره ميگويد: «.. به واسطة روح اضافيه علم غيب نازل ميشود بر قلب انسانيّه وهر مستعدي به قدر استعداد، اقتباس فيض ميكند و مستعدان به استعداد متميّزند .. قال الله تعالي يختص برحمته من يشاء و القاي علم غيب بر وجه مخصوص بود نه به اعمال صالح . . و اگر نفس انسان از كدورت جسماني و اوصاف ذميمة حيواني صاف شود لوح محفوظ را تواند خواند.[9]
و خود نيز ادعاي علم غيب داشته است و در بعضي از غزليات و رباعيات همين معنا را بيان داشته است:
علم ام الكتاب حاصل ماست لوح محفوظ حافظ دل ماست
اسم اعظم كه صورتش ماييم جمع معناي هفت هيكل ماست.[10]در حالي که خداوند مي فرمايد: «لله غيب السموات و الارض»[11] فقط خداوند است كه غيب آسمانها و زمين را ميداند.
از اين آيه مباركه و آيات ديگر استفاده مي شود كه علم غيب مخصوص به ذات خداي متعال است و نسبت دادن اين وصف به غير خدا (انبياء و امامان) از جهت مظهريّت و آيت بودن آنها بالعرض است. بنابراين ادعاي علم غيب با اين ديدگاه كه ايشان بيان نموده است قابل قبول نيست.
و الله به خدا ما خدا مي دانيم اسرار گدا و پادشاه ميدانيم
سر پوش فكندهاند بر روي طبق سرّي است در اين طبق كه ما ميدانيم
ما محرم راز حضرت سلطانيم احوال درون و هم برون ميدانيم
منشي قضا هر چه نويسد مجمل بر لوح قدر مفصّلش ميخوانيم.[12]درباره علم غيب از ديدگاه شاه نعمت الله مطلب قابل ملاحظه و توجه اين است كه ايشان راه رسيدن به علم غيب را
به جا آوردن اعمال صالحه نميداند و معتقد است كه بدون اعمال صالحه و با صاف نمودن نفس از كدورتهاي جسماني ميتوان به لوح محفوظ راه پيدا نمود، اين مطلب با مباني ديني سازگار نيست زيرا ممكن نيست انسان بدون به جا آوردن اوامر الهي و ارزشهايي كه در شرع مقدس معين گرديده به قرب الهي بار يابد و بتواند به علم غيب كه مخصوص خداوند متعال است دسترسي پيدا نمايد، زيرا خداي سبحان ميفرمايد: «عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها الّا هو»[13] كليدهاي غيب پيش خدا است.
4- تناسخ:
تناسخ عبارتست از تعلق روح به بدن ديگر پس از مفارقت آن از بدن اول در همين عالم،[14] تناسخيان كه منكر معادند[15] ميگويند: نفوس ناطقه پس از مرگ هنگامي مجرد از ابدان خواهد بود كه جميع كمالات نفساني را در مرحله فعليّت حايز شده باشند و چيزي از كمالات در مرحله بالقوه براي آنها نمانده باشد اما نفوسي كه از كمالات بالقوه آنها چيزي باقي مانده در بدنهاي ديگر ميگردد از بدني به بدن ديگر نقل ميكند تا به غايت كمال از علوم و اخلاق برسند آنگاه مجرد و پاك و بينياز از تعلق به بدن ميشود و اين انتقال را نسخ مينامند.
و اگر نفوس ناطقه از بدن انسان به بدن حيوان كه مناسب اوصاف آنان است نزول كند اين انتقال را نسخ گويند.
و همچنين اگر نفوس ناطقه در اجسام گياهي انتقال يابند آن را «نسخ» نامند.[16]از برخي اشعار شاه نعمت الله ولي همين معنايي كه براي تناسخ ذكر شد استفاده ميشود. وي ميگويد:
پس مردن صفات و روح اشياء چنين باشد كه من گفتم هويدا
برند و آورند او را بكرات گهي حيوان بود گاهي نباتات
نبايد بيش از اين اسرار گفتن نبايد از خران گوهر نهفتن.[17]اين اشعار به خوبي گوياي مطلب است ولكن ما «شاه ولي» را بطور قطع متهم به اعتقاد به تناسخ نميكنيم، و ممكن است معنايي ديگر غير از تناسخ اراده كرده باشد. زيرا اعتقاد به تناسخ عوارض و پيامدهاي بس خطيري به دنبال دارد.نقل است كه مأمون عباسي به حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ عرض كرد نظر شما دربارة قائلين به تناسخ چيست؟ فرمود: كسي كه معتقد به تناسخ باشد به خداوند بزرگ كافر گشته و بهشت و دوزخ را دروغ ميپندارد.[18]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. طرائق الحقايق، معصومعلي شاه.
2. ارزش ميراث صوفيه، دكتر زرين كوب.
3. فضايح صوفيه، بهبهاني.
پي نوشت ها:
[1] ـ مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي ص 138 تهران، صدرا.
[2] ـ شيرازي، معصوم علي شاه، طرائق الحقايق، ج3/3،2 انتشارات كتابخانه سنايي بيجا.
[3] ـ شاه نعمت الله ولي، رسائل ج 7 ص 6-7 تهران، انتشارات خانقاه بيتا.
[4] ـ ديوان شاه نعمت الله ولي ص 62 تا 67.
[5] ـ رسائل شاه نعمت الله ولي ج 1 ص 245.
[6] ـ ديوان شاه نعمت الله ولي ص 62.
[7]ـ احوال و آثار شاه ولي، ص 596، به نقل از رسالة تحقيق الاسلام شاه نعمت الله ولي.
[8] ـ نهج البلاغه، خطب امام علي ـ عليه السّلام ـ تحقيق شيخ عبده 2/99 بيروت ، دار المعرفة.
[9] ـ شاه ولي، رساله عيون، جزء رسائل شاه نعمت الله ولي ، ج 2 ص 77 به نقل از احوال و آثار و افكار شاه ولي ص 636.
[10] ـ ديوان شاه ولي ص 79.
[11] ـ نمل آيه 77.
[12] ـ ديوان ص 665.
[13] ـ انعام آيه 59.
[14] ـ طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين 2/239، مكتبة النشر الثقافة، دوم، 1408.
[15] ـ زبيدي، تاج العروس، 2/282 بيروت، المكتبة الحبات، بيتا.
[16] ـ معارف و معاريف 1/536.
[17] ـ ديوان شاه نعمت الله ولي.
[18] ـ مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج25/136، بيروت، مؤسسة الوفاء 1403 هـ ق.