نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
عقل
نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
یكی از منابع شناخت و معارف بشری«عقل» (1) است. و وحی و سنت برای رشد عقل و تكامل اندیشهی بشری به وجود آمدهاند. امام علی (علیه السلام) در فلسفه بعثت انبیا در خطبه اول نهج البلاغه میفرمایند: «خداوند انبیا را فرستاد تا عقلهای نهفته بشر را شكوفا كنند.» (2) و در اصول عقاید مهمترین و شاید تنها دلیل (لااقل در مكتب مشأ)برای اثبات توحید و نبوت و معاد و… عقل است. بنابراین هیچ تردیدی وجود ندارد كه فی الجمله در استنباط احكام شرعی عقل جایگاه ویژه دارد. زیرا اصولی نیست عقل ملاك هر خیر و شر و معرفت و ثواب معرفی گردد، و زیربنای معارف اعتقادی بشر باشد، اما در شناخت حسن و قبح واقعی عاجز بماند، و نتواند فروع دین و مسائل شرعیه فرعیه را اثبات كند.
سیر تاریخی مبحث عقل در اصول استنباط
در كتاب اصول الفقه (3) آمده: در میان امامیه اولین كسی كه به دلیل عقلی به عنوان یكی از پایههای شناخت احكام شرعی تصریح كرد، ابن ادریس متوفای 598هـ.ق است كه در كتاب سرائر میگوید: «هرگاه در مورد مسئلهای نه از كتاب و سنت چیزی به دست آمد و نه از اجماع خبری بود، محققان در شناخت حكم آن مسئله، به دلیل عقل تمسّك جستهاند.» (4) بعضی از علمای معاصر (5) میگویند: نخستین بار عقل توسط مجتهد نوپرداز فقه شیعه ابوعلی ابن جنید متوفی 381هـ.ق در ردیف منابع اجتهاد و پایههای شناخت معرفی شده، و در مقام استنباط مورد استفاده قرار گرفته است، و پس از ابن جنید شاگرد او فقیه بزرگ شیخ مفید متوفی 413 هـ.ق در رسالهی اصولی خود به مبحث عقل اشاره كرده و میگوید: اصول احكام عبارت است از كتاب، سنت، و سخنان امامان معصوم. سپس ادامه میدهد كه از سه راه میتوان به این اصول دست یافت: 1.به گونهی شفاهی؛ 2.از راه اخبار؛ 3.از راه عقل و اندیشه.
پس شیخ مفید نیز عقل را به عنوان راهی برای شناخت احكام شرعی پذیرفته و در كتاب اوائل المقالات، ص11 به این مطلب تصریح كرده و گفته: «راه شناخت حجیّت قرآن و اخبار عقل است.» (6)
پس از شیخ مفید شیخ طوسی در كتاب عدّه الدّاعی معلومات را به دو بخش به شرح زیر تقسیم كرده است: الف. اكتسابی (نظری)؛ ب.ضروری. منظور او از معلومات اكتسابی معلوماتی است كه از طریق براهین عقلی یا دلایل نقلی حاصل میشود.
پس از شیخ طوسی مجتهد جوان و پرنبوغ ابن ادریس متوفای 598هـ.ق عقل را به عنوان منبع شناخت مطرح كرده است. پس از ابن ادریس محقق صاحب شرایع (متوفای 676 هـ.ق) با صراحت عقل را به عنوان منبع استنباط ذكر كرده و میگوید مستند احكام عبارت است از كتاب، سنت، اجماع و عقل. پس از محقّق شهید اول و دیگر اندیشمندان یكی پس از دیگری عقل را به عنوان منبع استنباط حكم شرعی پذیرفتهاند. در بین اهل سنت اولین كسی كه عقل را به عنوان چهارمین دلیل ذكر كرده حجه الاسلام ابوحامد محمد غزالی (7) (متوفای 505 هـ.ق) از علمای بزرگ شافعیه بوده است.
جایگاه «عقل»
در استنباط احكام آیا مدركات عقلی قابل استناد است یا خیر؟ در این باره سه نظریه وجود دارد: 1.ادراكات عقلی در همه جا قابل استناد است. 2.در هیچ جا قابل استناد نیست. 3.ادراكات یقینی و قطعی عقل در استنباط احكام شرعی معتبر است. ولی ادراكات غیرقطعی عقل در استنباط قابل استناد نیست.
در میان اهل سنت آنانی كه طرفدار «رأی» هستند نظریه اول را قبول دارند. و به دنبال آن قیاس و استحسان و مصالح مرسله… را نیز معتبر دانستهاند. و نخستین كسی كه پس از دوران خلفا در اواخر قرن اول این نظریه را پذیرفت ابراهیم بن یزید نخعی متوفای 96هـ.ق بود. و این نظریه در زمان ابوحنیفه آن چنان گسترش یافت كه حتی عقل را بر نصّ نیز ترجیح میدادند. (8)
نظریهی دوم را از امامیه «اخباریها» و از اهل سنّت «اصحاب حدیث» پذیرفتهاند. سردمدار اخباریهای شیعه كه این نظریه را پذیرفت میرزا محمد استرآبادی (متوفای 1028 هـ.ق) صاحب رجال كبیر منهج المقال است. كه پس از او این نظریه توسط ملا محمد امین استرآبادی صاحب الفوائد المدنیّه گسترش یافت. گرچه در بیان مقصود خود عبارات گوناگونی به كار بردهاند، اما به طور كلی از مجموع سخنان آنان می توان سه نوع برداشت ارائه كرد: 1.انكار حسن و قبح عقلی در متن واقع (و یا عدم دسترسی عقلی به متن واقع). 2.پذیرفتن حسن و قبح عقلی در متن واقع اما انكار تلازم بین حكم عقل و شرع. 3.پذیرفتن حسن و قبح و امكان ادراك آن توسط عقل و وجود تلازم بین حكم عقل و شرع ولی انكار وجوب پیروی از حكم شرعی كه به وسیلهی تلازم عقلی ثابت شده باشد. گرچه نتایج هر سه تفسیر یكی خواهد بود و آن انكار حجیّت عقل در حیطه احكام فقهی است. (9)
نظریهی سوم مورد قبول اكثر علمای امامیه است. البته هر حكم عقلی كه موجب قطع به حكم شرعی گردد مورد قبول آنان است. به دیگر سخن به هر قضیه عقلیهای كه موجب قطع به حكم شرعی شود «دلیل عقلی» گویند. (10) پس اگر دلیل عقلی موجب یقین به حكم شارع گردد حجت خواهد بود، زیرا حجیّت هر حجّتی به عقل و اثبات شریعت یا عقل است. همان طور كه توحید، نبوت و معاد با عقل اثبات میگردد، و اگر عقل حجّت نباشد خدا و پیامبر و دین اثبات نمیگردد. آیا معقول است پای عقل را در معرفت بالاترین و والاترین معرفت یعنی معرفت «الله» باز بگذاریم، اما در اثبات فرع و تشخیص حسن و قبح عاجزش بدانیم؟ به همین دلیل بعضی از علمای اصول میگویند: تشكیك در حجیّت حكم عقل سفسطه است. (11)
در اهمیت عقل همین بس كه در روایات عقل را در ردیف انبیا قرار دادهاند. امام كاظم میفرماید: خداوند دو حجت بر مردم دارد. حجت ظاهری و حجت باطنی. حجت ظاهری انبیا و ائمهاند و عقول (12) حجت باطنی است. در روایت دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «اگر در وصف حال كسی فقط خوبی شنیدید به آن قانع نشوید، بلكه ببینید از حسن عقل او چه میگویند، زیرا ملاك عقل اوست.» (13)
امام باقر میفرماید: «وقتی خداوند عقل را آفرید فرمود به عزت و جلالم چیزی بهتر و نیكوتر از عقل نیافریدم.» (14) امام صادق (علیه السلام) میفرماید: حجت خدا بر مردم نبیّ است و حجت بین بندگان و بین خدا عقل است. (15) ثواب و عقاب به عقل است، حق و باطل با عقل شناخته میشود، و انسان غیرعاقل تكلیف ندارد. خداوند در قرآن میفرماید: به راستی در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز و كشتی كه در دریا روان است به سود مردم است و آنچه خدا از آسمان آب بارد، زمین را پس از مردگیش بدان زنده كند و هرگونه جانداری در آن پراكنده نماید و در گردش بادها و ابرهای مسخّر میان آسمان و زمین نشانههایی است برای مردمی كه تعقّل كنند. (16) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: قلم تكلیف از دیوانه برداشته شد، تا مادامی كه عاقل گردد. (17) البته حدود اعتبار عقل سلیم را در حیطه مستقلّات عقلی میدانیم، بنابراین نه مثل اخباریها و اشاعره عقل را به كلی فاقد اعتبار میشناسم، و نه مانند معتزله به طور مطلق آن را معتبر میدانیم، بلكه هرجا كه بتوان با عقل علم قطعی به حكم شرعی پیدا كرد، بیتردید عقل در آن مورد حجت است. اما اگر علم و قطع حاصل نشود مثل همه ظنون زمانی كه دلیل خاصّ بر حجیّت آن اقامه شود، حجّت است.
تذكر این نكته ضروری است كه مرادمان از عقل معتبر «عقل نظری» است، و چون احكام توفیقیاند لذا عقل به وسیلهی«قاعدهی ملازمه» قادر به درك احكام است.
امامیه از عقل به عنوان ركن اجتهاد در سه مورد استفاده میكنند: 1.ملاكات احكام یا (فلسفه احكام). 2.رابطههای عقلی یا (ملازمات عقلیه). 3.بنای عقلا.
عقل در عرض یا در طول دیگر مبانی استنباط؟
علمای اصول (18) میگویند: عقل در طول كتاب و سنت و اجماع است. به همین دلیل ابن ادریس میگوید: هرگاه برای استنباط مسئلهی شرعی دلیلی از كتاب و سنت و اجماع یافت نشود، محقّقان به دلیل عقل اعتماد میكنند. در انتهای بحث به نكتهای كه برخی از محققان به آن پرداختهاند با تلخیص اشاره میشود: دو مطلب باید از هم تفكیك شد: 1.رابطهی عقل با شرع؛ 2.رابطهی عقل با منابع شناخت احكام (كتاب و سنت و اجماع).
در مورد رابطه عقل با شرع: حقیقت این است كه شارع از آن جهت كه رئیس عقلاست حكم او با احكام عقل سلیم همگام است، و فرض انفكاك آن دو از یكدیگر صحیح نیست، بلكه باید گفت حكم عقل در عرض حكم شرع است. و اما رابطهی عقل با منابع شناخت احكام: بدون تردید قرآن قطعی السند و ظنی الدّلاله است، یعنی قرآن از طرف خداوند نازل شده است در حالی كه آنچه فقیه در مقام اجتهاد از ظاهر قرآن استنباط میكند، قطعی نبوده و شاید موردنظر شارع نیز نباشد. همان گونه كه روایات و اجماع نیز نه حجیّت ذاتی دارند، و نه دلالتشان قطعی است، در حالی كه حكم عقل در مستقلات عقلیه روشن و قطعی است، و حجیّت آن نیز ضروری است. طبعاً عقل در مستقّلات عقلیه از جایگاه مستحكمتری نسبت به سایر منابع برخوردار است. بنابراین عقل نه تنها همردیف و در عرض دیگر منابع نیست، بلكه واجد اولویّت است. و از این دیدگاه است كه مرحوم صاحب حدائق (در ج1، ص129 و 132) به حجیّت عقل فطری تصریح میكند. البته دو نكته را نباید از نظر دور داشت: 1.احكام عقلی در زمینهی مستقلات عقلی پاسخگوی همهی پرسشهای فقهی نیستند، زیرا احكام عقلی كلّی است در حالی كه كار فقیه استنباط مسائل شرعی فرعی است، كه بیشتر آنها تعبّدیاند، و از دایرهی مستقلات عقلی خارج هستند و در شناخت بیشتر احكام فرعی شرعی تنها راه، مراجعه به منابع شرعی (كتاب، سنت، اجماع) است. زیرا عقل در زمینهی آن مسائل به ملاكهای واقعی دسترسی ندارد. 2.برخی از احكام عقلی (به حكم خود عقل) در مرتبه فقدان نصّ و دلیل معتبر شرعی است، و قبل از مراجعه به كتاب و سنت و اجماع نمیتوان به آنها تمسّك كرد. مثل حكم به «قبح عقاب بلابیان». پس در چنین مواردی ابتدا باید به منابع كتاب و سنت و اجماع مراجعه كرد، و اگر از آنها بیانی به دست آمد نوبت به حكم عقل نمیرسد، و اگر بیانی به دست نیامد در آن صورت حكم عقل جاری است. و ظاهراً كسانی كه عقل را در طول كتاب و سنت و اجماع دانستهاند منظورشان چنین احكام عقلی است و نه مطلق احكام عقلی.» (19)
عقل عملی
اگر مدركات انسان از اموری باشند كه علم به عمل و یا ترك آن تعلق بگیرد آن را «عقل عملی» گویند، مثل خوبی كار عادلانه و زشتی ترك آن و خوبی ترك ظلم و زشتی ارتكاب آن.
عقل نظری
اگر مدركات انسان از چیزهایی باشد كه علم به خودش تعلق گرفته و كاری به عمل و ترك آن نداشته باشد آن را «عقل نظری» گویند، مثل كلّ بزرگتر از جزء است، مجموع زوایای یك مثلث مساوی است با دو قائمه.
پینوشتها:
1.فوائد الاصول، ج3، ص 57؛ الاصول العامه للفقه المقارن، ص 277؛ اصول الفقه، ج3، ص 125.
2.قال علیٌ:« فبعث فیهم رسله… و یثیروا لهم دفائن العقول» نهج البلاغه، خطبهی اول.
3.اصول الفقه، ج3، ص 122.
4.فاذا فقدت الثلاثه (یعنی الكتاب و السنه و الاجماع) فالمعتمد عند المحقّقین التمسّك بدلیل العقل فیها.
5.كیهان اندیشه، شمارهی 21، سال67.
6.تمام مطالبی كه از شیخ مفید نقل شده از كتاب مختصرالتذكره به اصول الفقه، است و در كتاب اوائل المقالات، یافت نشد. همان گونه كه مطلب نقل شده از صفحهی 11 اوائل المقالات ظاهراً صحیح نباشد، بلكه از ص 28 مختصرالتذكره بوده كه میگوید: العقل و هو السبیل الی معرفه حجیة القرآن و دلائل الاخبار.
7.المستصفی من علم الاصول، ج1، ص 217 «مستند الاحكام الكتاب و السنه و الاجماع و العقل».
8.كیهان اندیشه، همان جا.
9.مأخذ پیشین، همان جا.
10.اصول الفقه، ج3، ص 125 و 129.
11.مأخذ پیشین، همان جا.
12.عن الكاظم (علیه السلام) قال «یا هشام انّ علی الناس حجّتین: حجه ظاهره و حجه باطنه، فامّا الظاهره فالرّسل و الانبیا و الائمه. و امّا الباطنه فالعقول». اصول كافی، ج1، ص 25.
13.عن ابی عبدالله قال قال رسول الله: «اذا بلغكم عن رجل حسن حال فانظروا فی حسن عقله فانّما یجازی بعقله». اصول كافی، ج1، ص 19.
14.عن ابی جعفر (علیه السلام) قال «لما خلق الله العقل استنطقه… ثم قال و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو احبّ الیّ منك…» اصول كافی، ج1، ص 15.
15.عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال «حجةالله علی العباد النبیّ و الحجة فیما بین العباد و بین الله العقل». اصول كافی، ج1، ص 48.
16.سورهی بقره، آیهی 164: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» .
17.قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «رفع القلم عن المجنون حتی یفیق».
18.كیهان اندیشه، همان جا.
19.كیهان اندیشه، همان جا.
منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم