طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عقل‌گرایی شیخ صدوق و متکلم بودن او (3)

عقل‌گرایی شیخ صدوق و متکلم بودن او (3)

عقل‌گرایی شیخ صدوق و متکلم بودن او (3)

از مهم‌ترین کارکرد های یک متکلم و از نشانه‌ های عقلگرایی او، تکلم در مسائل اعتقادی و مناظره با متکلمان و اثبات یا رد یک عقیده است. یکی از عوامل مهمی که باعث شد مذهب تشیع از میان نرود و پای پر جا بماند و به نسل‌ های بعدی

9b4c49af 7f17 4ecb 8f67 3ffe0e2340ae - عقل‌گرایی شیخ صدوق و متکلم بودن او (3)

sa3826 - عقل‌گرایی شیخ صدوق و متکلم بودن او (3)
 

 

نویسندگان: دکتر رضا برنجکار و سید محسن موسوی

 

3. مناظره و رد مخالفان
 

از مهم‌ترین کارکرد های یک متکلم و از نشانه‌ های عقلگرایی او، تکلم در مسائل اعتقادی و مناظره با متکلمان و اثبات یا رد یک عقیده است. یکی از عوامل مهمی که باعث شد مذهب تشیع از میان نرود و پای پر جا بماند و به نسل‌ های بعدی سپرده شود، تشکیل مجالس مناظره و مباحثه علمای هر عصر با مخالفان بود.
این کار سابقه دیرینه‌ای داشت، در تاریخ صدر اسلام مشاهده می شود که مباحثات و مناظرات گوناگونی میان پیغمر اکرم (صلی الله علیه و آله ) با علمای یهود و نصارا و. .. در می‌گرفت. امامان و اصحاب ایشان نیز به مناظره با بی‌دینان و صاحبان ادیان مختلف می‌پرداختند. در حقیقت، مهم‌ترین نکته در اثبات متکلم بودن یک دانشمند، این است که او حاضر به تکلم و بحث در باره اعتقادات دینی با دیگران باشد. از این روست که اهل الحدیث و سران آنها، یعنی احمد بن حنبل و مالک بن انس را متکلم نمی‌دانیم.
شیخ صدوق، هم در مقام فهم و برداشت و هم در مقام تبیین و اثبات از عقل استفاده کرده، به منظور دفاع از عقاید خود با دیگران به مناظره و بحث پرداخته است.
مجالس مناظره شیخ صدوق با مخالفان، نموداری از تیزبینی، سخنوری، حاضرجوابی و پیشتازی شیخ صدوق در عرصه‌ های مختلف علمی است. او خوب می‌دانست در کدام موقع و تحت چه شرایطی کدام سخن و چه اقدامی مناسب و کارساز است. گفت‌وگو را چگونه باید آغاز نمود و تحت چه عنوانی به انجام رسانید تا هم رسیدن به هدف آسان شود و هم بهانه‌ای به دست مخالفان داده نشود، این مهارت او در شکست خطوط انحرافی دشمنان تشیع نقش کلیدی و سرنوشت‌سازی داشت.
دیدگاه صدوق در این باره (جدل و مناظره) به معرکه آرا تبدیل شده و موجبات نقد افرادی چون شیخ مفید را فراهم کرده و نیز افرادی چون مارتین مکدرموت را به قضاوت میان این دو کشانده است. برخی او را متهم می‌کنند که وی با مناظره و احتجاج در امور دینی مخالف بوده و از همین رو، فصلی از کتاب الاعتقادات خود را به این امر اختصاص داده است.
صدوق در باب یازدهم کتاب الاعتقادات می‌گوید:
الجدل فی الله تعالی منهی عنه، لأنه یؤدی الی ما لایلیق به. و سئل الصادق (علیه السلام) عن قول الله عزوجل: (وأن الی ربک المنتهی)، قال: «اذا انتهی الکلام الی الله تعالی فأمسکوا». و کان الصادق (علیه السلام) یقول: «یا بن آدم، لو أکل قلبک طائر ما أشبعه، و بصرک لو وضع علیه خرق أبره لغطاه، ترید أن تعرف بهما ملکوت السماوات والأرض؛ ان کنت صادقاً فهذه الشمس خلقاً من خلق الله، ان قدرت أن تملأ عینک منها فهو کما تقول». و الجدل فی جمیع امور الدین منهی عنه. و قال امیرالمؤمنین (علیه السلام): «من طلب الدین بالجدل تزندق». وقال الصادق (علیه السلام): «یهلک اصحاب الکلام و ینجو المسلمون، ان المسلمین هم النجباء». فأما الاحتجاج علی المخالفین بقول الأئمه ی أو بمعانی کلامهم لمن یحسن الکلام فمطلق، و علی من لا یحسن فمحظور محرم. و قال الصادق (علیه السلام): «حاجوا الناس بکلامی، فان حاجوکم کنت أنا المحجوج لا أنتم». و روی عنه (علیه السلام) أنه قال: «کلام فی حق خیر من سکوت علی باطل». و روی أن أبا هذیل العلاف قال لهشام ‌بن الحکم: أناظرک علی أنک ان غلبتنی رجعت الی مذهبک، و ان غلبتک رجعت الی مذهبی. فقال هشام: ما أنصفتنی! بل أناظرک علی أنی ان غلبتک رجعت الی مذهبی، و ان غلبتنی رجعت الی امامی. (1)
با این که صدوق در متن بالا به هر دو نوع مناظره و جدل اشاره کرده است، اما ناباورانه می‌بینیم که با خرده‌گیری‌ هایی در این باب مواجه شده است. وی جدل کردن و مراء در باره ی ذات خداوند و امور دینی ماورای عقل را ناپسند شمرده و علتش را کشیده شدن بحث به امور ناشایسته دانسته است: اما احتجاج و مناظره با مخالفان با استفاده از سخنان امامان و مفاهیم و نیز استدلال‌ های برداشت شده از آن را با شرط آگاهی به علم کلام و شیوه ی بیان و مناظره جایز دانسته است.
بنابراین، وی گفتگوی اعتقادی را برای هر کس جایز نمی‌شمرد، بلکه آن را برای کسانی روا می‌دارد که دو شرط ذیل را دارا باشند:
1. محور قرار دادن سخنان اهل بیت (علیهم السلام) در مناظرات؛
2. آگاهی به فنون مناظره و علم کلام.
برخی از مخالفان صدوق نیز از ناحیه ی دیگر وارد شده و گفته‌اند که التزام شدید وی به متون روایی مانع از هرگونه تحلیل عقلی و گفتگوی کلامی می شود.
اتفاقاً این نظر مؤید این نکته است که وی اعتقاد به مناظره داشته و مناظره می‌کرده است؛ زیرا التزام علمی و عملی وی به سیره اهل بیت (علیهم السلام) او را بر آن داشت که به سوی مناظره رغبت داشته و به آن مبادرت ورزد.
نقل مناظرات امامان، یکی از دلایل متکلم بودن صدوق یا لااقل این مطلب است که کلام مورد تأیید صدوق است.
صدوق در کتاب التوحید، فصل‌ های 65 و 66 را به روایت مجلس‌ های مناظره امام رضا (علیه السلام) با صاحبان ادیان و مذاهب مختلف ویژه ساخته است. مجلس 65 یادکرد مجلس امام رضا (علیه السلام) با اصحاب زرتشت، جاثلیق، رأس الجالوت، رؤسای صابئین، هربد بزرگ و… در باره ی توحید و نیز مجلس 66 یادکرد مجلس امام رضا (علیه السلام) با سلیمان مروزی، متکلم خراسانی است.
در مقدمه ی این گفتگو های علمی از زبان مأمون واژه‌ های کلام و مناظره نقل شده است. در مناظره اول گفته است:
انی انما جمعتکم لخیر و احببت ان تناظروا ابن‌ عمی هذا المدنی القادم علی.
و در مناظره دوم به مروزی گفت:
ان ابن عمی علی‌بن موسی قدم علی من الحجاز، و هو یحب الکلام و اصحابه، فلا علیک أن تصیر الینا یوم الترویه لمناظرته. شیخ صدوق علاوه بر نقل مناظرات و گفت‌وگو های کلامی پیامبر و امامان (علیهم السلام) شرح مناظرات خود را در رساله‌ هایی مکتوب کرده است که گزارش آن در فهرست‌ها آمده است.
نجاشی در شرح حال و فهرست آثار صدوق نام پنج کتاب و رساله را که متن مناظره صدوق با مخالفان در محضر رکن الدوله ی دیلمی است، ذکر نموده است.
1. کتاب ذکر المجلس الذی جری له بین یدی رکن الدوله،
2. کتاب ذکر مجلس آخر،
3. کتاب ذکر مجلس ثالث،
4. کتاب ذکر مجلس رابع،
5، کتاب ذکر مجلس خامس.
وی خود شرح بخشی از یکی از مناظراتش را که در حضور رکن الدوله دیلمی با برخی ملحدین برگزار شده است، در کتاب کمال الدین و تمام النعمه ی نقل کرده است.
همچنین رکن‌الدوله پرسش‌ هایی را که برخی مخالفان برای تخریب چهره ی صدوق از وی می‌پرسیدند، برای صدوق ارسال می‌کرد و در قالب مناظره‌ای مکتوب پاسخ‌ هایش را از وی دریافت می‌کرد. نمونه‌ای از این دست در پی می‌آید:
شیخ صدوق روزی بنا به درخواست رکن‌الدوله به نزد سلطان آمد، رکن‌الدوله ـ که بر سریر سلطنت نشسته بود ـ به او بسیار عنایت و احترام کرد. پس از رفتن شیخ، یکی از حاضران از وی حسادت به شاه عرض کرد: این شیخ بر این باور است که چون سر مطهر حسین‌ بن علی (علیه السلام) را بر سر نیزه کردند، آیاتی از سوره ی کهف خوانده است.
ملک گفت: که این سخن را از او نشنیده‌ام، اما از او خواهم پرسید. آن گاه، به شیخ صدوق نامه‌ای نوشت و صحت موضوع یاد شده را از او پرسید.
شیخ صدوق پس از ملاحظه نامه رکن‌الدوله، پاسخی در کمال شجاعت و دانش داد، با این پاسخ، توانایی، آگاهی و فقاهت خود را به اثبات رسانید.
پاسخ او این بود:
این چنین قضیه‌ای را از کسی روایت کردند که او از سر مبارک آن حضرت شنیده است که چند آیه از سوره ی مبارکه ی کهف را خوانده، لکن آن خبر از هیچ یک از ائمه ی اطهار (علیهم السلام) به ما نرسیده است و من امکان انکار آن را نیز ندارم، بلکه آن را حق می‌دانم؛ زیرا جایی که تکلم اعضای ارباب معاصی و شهادت آنها بر سیئات ایشان در روز قیامت به مدلول آیات قرآن ثابت و محقق است که خداوند می فرماید: الیَومَ نَختِمُ عَلَى أَفوَاهِهِم وَتُکَلِمُنَا أَیدِیهِم وَتَشهَدُ أَرجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَکسِبُونَ (2). چگونه روا نباشد که سر امام حسین (علیه السلام) ـ که خلیفه ی الله و امام مسلمانان و سید جوانان اهل بهشت و جگر گوشه ی حضرت رسالت (علیه السلام) و جدش محمد مصطفی و پدرش علی مرتضی و مادرش فاطمه زهرا باشد ـ به نطق و بیان درآید و زبان به تلاوت قرآن گشاید، و این کرامت به اراده ی خداوند قادر، از وی ظاهر گردد. در حقیقت، انکار امکان آن، انکار قدرت خداوندی و فضیلت حضرت نبوی است؛ چنان که انکار شهادت اعضا در قیامت.
تعجب از کسی است که او مانند صدور این امر را انکار می‌کند، از کسی که نوحه و عزاداری جن به آواز بلند و باریدن قطرات خون از آسمان و گریه و ناله ملائکه سماوات را چون بین مردم، شایع است قبول دارد، ولی امکان این قضیه را و امثال این اخبار را با وجود صحت طرق و قوت سند انکار نماید. پس انکار آن، بعد از تحقق و صحت سند آن، کمتر از انکار شرایع انبیای سلف و معجزات ایشان نیست؛ زیرا آن امور نیز به مثل این اسانید و طریق بر ما ظاهر گردیده و مضمون آن به درجه صحت رسیده است. (3)
بخشی از مناظرات صدوق نیز توسط یکی از شاگردانش به نام شیخ جعفر دوریستی جمع‌آوری و تنظیم شده است که کتاب‌ هایی مانند مجالس المؤمنین از آن نقل می‌کنند.
شیخ صدوق، علاوه بر انجام عملی مناظره و گفتگوی کلامی، در باب آداب و فنون مناظره نیز دارای نظراتی بوده است که بخشی از آن در آثارش منعکس شده است؛ مواردی چون:
1. استفاده از منقولات مورد قبول طرفین؛
2. استفاده از روش مورد قبول طرفین، مانند استفاده از معنا و استعمال‌ های لغوی؛
3. به کارگیری مبادی صحیح برای استدلال؛
4. رعایت حال، شرایط و سطح معلومات خصم؛
5. استفاده از نقل در بحث‌ های درون دینی و پس از اثبات اصول و مقدمات لازم؛ 6. پرداختن به بحث‌ های اصلی و زیربنایی سپس بحث‌ های فرعی و بنایی.
رد مخالفان نیز در حقیقت گونه‌ای از مناظره است؛ چون متکلم با مخالف خود مناظره و تبادل رأی می‌کند. شیخ صدوق به چندگونه به نقد و رد نظرات مخالفان عقیدتی خود مبادرت می‌ورزد:
1. گاه نظری را مطرح کرده، اشکالات مطرح شده از سوی مخالفان را نیز طرح نموده و به پاسخگویی به آنها می‌پردازد.
2. در برخی موارد، گاه در ذیل برخی احادیث، به اعتقاد مخالفان اشاره کرده و آن را ابطال می‌کند.
3. در پاره‌ای از موارد، فصل‌ هایی از کتاب خود را به رد نظر فرقه یا گروه اعتقادی خاصی ویژه ساخته و به ایراد احادیث باطل کننده آن اعتقاد پرداخته یا به نقد و تحلیل و نیز رد نظر آنها می‌پردازد. 4. گاه در بیان لوازم برخی سخن‌ها و اعتقاد های نادرست، به منشأ آن اعتقاد یا معتقدان آن اشاره کرده یا آن را شبیه به اعتقاد برخی فرق کلامی معرفی می‌کند و سپس دلیل بطلان آن را بیان می‌کند.

پی نوشت ها :
 

1) الاعتقادات، ص42-43 .
2) سوره یس، آیه65 .
3) مجالس المؤمنین، ج1، ص463 .
 

منبع: نشریه علوم حدیث شماره 57

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد