پرسش فوق در واقع بازگشت به اين پرسش مي كند كه آدمي تا چه اندازه مي تواند با عقل خود خداوند و صفات او را بشناسد؟ و آيا اساساً عقل بشري توانايي آشنايي با خداي سبحان را دارد يا نه؟
چه خوب است پاسخ پرسش مزبور را از كلام امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ بشنويم كه فرمود: «لَم يُطلع العقول علي تحديد صِفته و لم يحجبها عن واجب معرفته.»[1] (عقل ها را بر كُنه صفت خود آگاه نساخت، و از معرفت واجبِ خود نيز محرومشان نكرد.) پس درست است كه عقول از رسيدن به كنه معرفت باري تعالي ناتوان هستند؛ اما اين چنين نيست كه از آن مقدار واجبي از معرفت كه براي برقرار كردن ارتباط با خدا لازم و بايسته است نيز محروم باشند.
و اما آن چه در روايات معصومين ـ عليهم السلام ـ آمده است كه در آنها مردم را از توصيف خداوند و نسبت دادن خصوصياتي به او نهي فرموده اند،[2] به تعبير مرحوم استاد شهيد مطهري،هدف در اين روايات متعبد كردن مردم به اين مسائل نيست، مقصود اين نيست كه مردم حق هيچ گونه انديشيدن و فكر كردن در مورد خدا را ندارند و بايد متعبّد و مقلّد محض باشند، بلكه هدف، راهنمايي و تحريك عقول است كه مسايل را به حقيقت درك كنند و معرفت حاصل نمايند،[3] چرا كه معني استقلال عقل و انديشه اين نيست كه هر فردي بدون آن كه موازين صحيح و متكي به بديهيات اوليه را در دست داشته باشد، و بدون آن كه قدرت استنباط و استفاده از آنها را داشته باشد، و بدون آن كه مقدمات لازم را طي كرده باشد، حق دارد در اين مسائل غور و تعمّق كند همة افراد فرضاً بخواهند موازين علمي را تحصيل كنند و بر طبق اصول صحيح اين مطالب را بياموزند، آن قريحه و استعداد لازم را ندارند.[4]اما در عين حال هر انساني كه از عقل سالم برخوردار باشد، مي تواند تا اندازه اي كه براي ارتباط و آشنايي با خدا لازم است از عقل خود استفاده كند. استدلالهايي كه در متون اسلامي،يعني در قرآن و احاديث و ادعية مأثورة اسلامي، در زمينة علم خداوند، قدرت خداوند،بساطت خداوند، نفي صفات زائد بر ذات، و ساير مسائل الهي شده است از نوع استدلال منطقي و تجزيه و تحليل فكري است. و اگر عموم مردم بايد مقلّد و متعبّد باشند، پس اين استدلالها و تجزيه و تحليلهاي دقيق عقلي براي چيست و براي كيست؟[5] نكته اينجاست كه چون تودة مردم در مسايل عقلي تمرين و ممارست ندارند، نمي توانند به تجزيه و تحليل هاي دقيق عقلي بپردازند. و از اين روي اين مرحله از دقت نظر عقلي از آنان خواسته نشده است. اما مي توانند از طريق مسايل سطحي تري كه در خور عقلشان است به معرفت خداي سبحان برسند؛ مثلاً از طريق توجّه به اين كه در وراي اين عالم ماده، عالم ديگري نيز وجود دارد كه شاهد بر آن رؤياهاي صادقانه اي است كه در عالَم خواب به آنها الهام مي شود. از اين طريق مي توانند با عالَم ماوراي طبيعت آشنا شوند و بفهمند كه دست كم خالق آن عالَم نمي تواند از جنس ماده و ماديات باشد و از آنجا با حقيقت روح آشنايي پيدا كنند و به همين منوال تا به دركي از خداي متعال برسند.
نيز تذکر اين نکته هم لازم است که تنها راه آشنايي با خدا و برقرار ساختن ارتباط با او، منحصراً راه عقل و منطق نيست، آدمي مي تواند علاوه بر راه عقل، از راه دل و فطرت خويش با حضرت حق ارتباطي بس عميقتر و نزديكتر پيدا كند. و اين راهي است كه در قرآن كريم و روايات معصومين ـ عليهم السلام – به وضوح معرفي شده است براي نمونه (و به قصد تبرّك) به يك روايت در اين باره توجه مي كنيم تا معلوم شود سير عرفاني و راه رسيدن به معرفت شهودي و قلبي بر اين اساس است كه توجّه انسان به درون متمركز شود و انسان در عمق دلش رابطة خود را با خدا بيابد: در روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ [6] نقل شده است كه شخصي خدمت حضرت رسيد و عرض كرد، خدا را به من آنچنان معرفي كن كه گويي او را مي بينم؛ حضرت از او سؤال كرد آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كرده اي؟ (گويا حضرت توجه داشتند به اين كه اين قضيه براي او اتفاق افتاده است) گفت: آري، گفتند: اتفاق افتاده است كه كشتي شما در دريا بشكند…؟ گفت: بلي، اتفاقاً در سفري چنين قضيه اي واقع شد. گفتند:به جايي رسيدي كه اميدت از همه چيز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببيني؟ گفت: بلي چنين شد. گفتند: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ گفت: آري. گفتند: در آنجا كه وسيله اي براي نجات تو وجود نداشت به چه كسي اميدوار بودي؟ آن شخص متوجه شد كه در آن حال گويا دل او با كسي ارتباط داشته در حدّي كه گويي او را مي ديده است. اين همان حالتي است كه گاهي اضطراراً توجّه انسان از ماسواء قطع مي شود و آن حالت به انسان دست مي دهد كه رابطة قلبي خودش با خدا را در مي يابد كه البته انسان با اختيار هم مي تواند كاري بكند كه اين حالت به او دست بدهد، و اين ارزش دارد.[7]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مطهري، مرتضي، انسان کامل، تهران، انتشارات صدرا.
2ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (بخش انسان شناسي)، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
3ـ مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي.
پي نوشت ها:
[1]. فيض الاسلام، شرح نهج البلاغه، خ49.
[2]. اين روايات در كتب حديث مخصوصاً اصول كافي، تحت عنوان «باب النسبهَ» و «باب النهي عن الكيفية» و «باب ابطال الرؤية» و «باب النهي عن الصفة بغير ما وصف به نفسه جلّ و تعالي» آمده است.
[3]. مطهري، مرتضي، اصول فلسفه و روش رئاليسم (مجموعه آثار)، ج 6، ص1040.
[4]. همان، ص1037.
[5]. همان، ص1040.
[6]. توحيد صدوق از انتشارات مكتبهَ الصدوق، تهران، 1387ق، ص231، با اندكي تفاوت.
[7]. مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (خداشناسي،كيهان شناسي، انسان شناسي)، قم، انتشارات در راه حق، بيتا، ج1، ص30ـ29.