الف) علائق انسان از نظر اسلام:
آيين اسلام با در نظر گرفتن نيازهاي انسان، به علائق و دلبستگيهاي او به عنوان موجودي داراي اختيار و اراده توجه نموده و مهم اين است كه در جهت دهي اين علائق اهتمام ويژه دارد. نگرش دين به مسئله علائق و دلبستگيها بر محور شرع و شريعت و عدم تعارض با مرزبنديها و آموزههاي ديني است.
1) انسان نميتواند در زندگي اجتماعي نسبت به افراد پيرامون خود بيتفاوت باشد، با كسي مأنوس نشود، علاقمند به كسي نباشد و در صدد جلب محبت ديگران برنيايد، چرا كه اين امر نشانه رشد و بلوغ اجتماعي فرد است و كاستي در اين امر به روابط او با ديگران آسيب خواهد زد. علاقه داشتن به ديگران، به ويژه نسبت به كوچكترها، نه تنها ناروا نيست بلكه امري پسنديده و به آن سفارش شده است.
2) افراط در عمل، روزنهاي است كه شيطان از آن رخنه كرده و به تدريج بر كليه اعمال و رفتار حتي نيّات انسان مسلط ميگردد و خطا و لغزش در وجود انسان جلوه داده ميشود. هر رفتار اختياري در صورتي كه در دو سوي افراط و تفريط قرار گيرد، امري ناروا و ناپسند است و علاقهمندي به ديگران نيز از اين قاعده بيرون نيست هر چند در آغاز يك رفتار خاص كاملا پاك و به دور از هر گناهي باشد. بنابراين «هر مسلماني بايد اعمال خود را كنترل كند و دريچههاي سقوط خود را تشخيص دهد و ببيند نقطه ضعف او كجاست و مراقب باشد كه شيطان از آن نقطه ضعف او را سقوط ندهد.»
نكته مهم در كلمات شما اين است كه اين دوستي به هيچ گناهي آلوده نيست اما احتياط شرط عقل است به ويژه اين كه خود از آينده اين كار در هراس هستيد و در حال حاضر نيز اين دوستي به كيفيت عبادات شما آسيب وارد نموده است. اين هشدار و زنگ خطر اوليه است كه جان پاكتان صدايش را شنيده است بنابراين در كنترل آن بكوشيد. چرا كه از نظر علمي فشار رواني و آسيبپذيري تأثير متقابلي بر يكديگر دارند.
3) يكي از نكات مهم در روابط اجتماعي اين است كه برقراري اين ارتباط به تعارض و تضاد با تكاليف ديني نيانجامد؛ يعني علائق بهگونهاي تنظيم نشود كه مسائل معنوي و دستورات ديني تحتالشعاع قرار گيرد و آنها را به حاشيه رانده و به تدريج از برنامه زندگي حذف كند. به نظر شما آيا احترام به والدين مهم تر است يا احترام به دوستان، آشنايان و خويشاوندان؟ اگر پدر و مادر عامل گمراهي فرزند شوند و او را به نافرماني خداوند بخوانند، آيا فرمانبرداريشان از فرزند خواسته شده است يا او را به اين نكته هشدار دادهاند كه اگر اطاعت از والدين سبب گمراهي و ضلالت فرزند شد، اطاعت از والدين لازم نيست؟ بي شك به عنوان يك مسلمان در مي يابيم كه اگر اطاعت والدين به نافرماني خداوند و كاهلي و سستي در انجام تكاليف ديني بيانجامد، فرمانبرداري از دستورات الهي مقدم است.
در نامه خود اين نكته را يادآور شده ايد كه اين دلبستگي به اين سرانجام منتهي شده است كه به كيفيت و چگونگي عبادات شما آسيب وارد نموده است. اين زنگ خطري است كه در صورت ادامه عواقب ناگواري در پي خواهد داشت؛ از جمله آنها دچار شدن به استرس و فشار رواني است كه در نامه به اين مطلب اشاره داشته و به حق از آينده خود نگران شده ايد.
4) در درمان مشكل بهترين راهكار درمان توجه به ريشه هاي بروز يك رفتار، علت يابي و پيدايش يك حالت رواني است كه در نامه خود به اين علت نيز توجه نموده و در نامه خود فرمودهايد كه علاقه و عشق شديد و افراطي، باعث شده كه بسياري از عباداتتان از روي حساب انجام نشود و از عواقب آن رفتار در روزهاي آينده ـ با توجه به عرق ديني خود ـ نگران شدهايد كه اين نگراني بجا است و شما را به فكر واداشته كه در جهت دهي رفتار خود به سمت و سوي ديني و الهي تلاش نماييد.
بنابراين سعي كنيد از ميزان دلبستگي خود به مرور كم كنيد و علاقه خود را بر معيار شرع و خرد تنظيم نماييد تا به هنگام فكر در عواقب اين كار به استرس و فشار رواني كه برآيند باور ديني و دغدغه معنوي شما است، مبتلا نشويد.
5) در تعديل اين علاقه كوشا باشيد و اين نقطه شروع يعني شدت محبت را به زواياي مختلف زندگي خود، افراد مختلف و در رأس آنها به اهل بيت -عليهم السلام- بكشانيد و اين بعد را تقويت نماييد تا محبت ديگران را نيز با خود همراه داشته باشيد. موفق و سربلند باشيد.
خانه » همه » مذهبی » علاقه افراطي به شخص كوچكتر عامل سستي و كاهلي در انجام عبادات من شده است و برخي مواقع با ياد عاقبت اين علاقه و قطع رابطه با او، هراسناك ميشوم. البته اين ارتباط به دور از هر گونه گناهي است. چگونه اين رفتار را اصلاح كنم كه به قطع رابطه با رحم نيز نيانجامد؟