علامه بلخي از منظر بزرگان (1)
علامه بلخي از منظر بزرگان (1)
درآمد
در تاريخ مبارزات سياسي خستگي ناپذير مردم افغانستان شخصيت هاي فراواني حضور داشتند که در برابر استعمار خارجي و استبداد و ارتجاع داخلي قد برافراشتند و در راه تحقق عدالت اجتماعي جان باخته اند. نام و مشخصات مبارزاني صديق، شاعراني آزاده، سخنوراني بزرگ و نويسندگاني متعهد در صفحات کتاب قطور تاريخ خونبار مردم افغانستان به ثبت رسيده است. علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي هم يکي از اين شخصيت هاي برجسته که تداوم نهضت او در باورها و اعتقادات مردم اين سرزمين رسوخ کرده است. شاهد ياران به منظور معرفي هرچه بيشتر ابعاد اين شخصيت فرزانه، ديدگاه هاي برخي مراجع عظام و شخصيت هاي ايراني و بين المللي را جمع آوري نموده و در اختيار خوانندگان عزيز قرار داده که با هم مي خوانيم:
آيت الله عبدالله جوادي آملي
کشور اسلامي افغانستان در همسايگي جمهوري اسلامي ايران قرار دارد، و همواره مورد حمايت ما بوده است. تنها کشوري که از هر نظر نسبت به ساير کشورها به ما نزديک است و از نظر فرهنگ و زبان و نژاد و مرز و مشترکات فراوان دارد افغانستان است. بنابراين ما نبايد مردم مسلمان افغانستان را فراموش کنيم. سرزمين بلخ که روزي مهد پرورش نوابغ و رجال برجسته بود، شخصيت هايي نظير مولوي بلخي، ابن سيناي بلخي، سيد جمال الدين افغاني، آخوند خراساني و سيد اسماعيل بلخي ها را در دامان پر مهر خود پرورش داده است. اين شخصيت ها تنها متعلق يک کشور و مذهب خاص نيستند. اين کشوري که بسياري از نوابغ مسلمان در آن جا تولد يافته و در جهان اسلام منتشر شده و همه جا را از وجود پر برکت شان بهره مند گردانيده، حالا چه شده است که اين طوري مورد تجاوز کفر و الحاد قرار گرفته، و آمريکا و طالبان بيايند و مردم مسلمان آن را قتل عام و آواره کند، و مورد تجاوز و توهين قرار دهند؟ بايد ساير کشورهاي مسلمان از جمله جمهوري اسلامي ايران همکاري کند. جهان اسلام کمک کند. سازمان هاي بين المللي و حقوق بشر به فرياد آنها برسند. چرا بايد يک عده بيايند کشورهاي اسلامي مثل فلسطين و عراق و افغانستان را اشغال و مسلمانان را به قتل برسانند و اموال شان را غارت کنند؟ بايد مسلمين جهان بيدار شوند و دست اجانب را از کشورهاي اسلامي قطع کنند تا اجانب جرأت نکنند دست به چنين جنايات ابلهانه بزنند.
شهيد آيت الله العظمي سيد محمد باقر صدر
علامه بلخي رهبر شيعيان افغانستان، شخصيت کم نظيري در تاريخ افغانستان و جهان اسلام بود. يک آدم ساده و معمولي نبود. کسي بود که ما به او بسيار اميدوار بوديم، و هميشه مي گفتيم که او از نظر علمي و انديشه جهاني و آزادي خواهي شخصيت جامعي بود. بلخي مجاهدي بزرگ، عارفي برجسته، انساني پرهيزکار، دانشمندي فيلسوف، جامعه شناس قوي، اديب توانمند، و يک نابغه شيعه و در عين حال يک خطيب توانا بود. وقتي که به عراق آمد، با آن ويژگي هاي منحصر به فرد، بسياري از رجال برجسته شيعه را تحت تأثير قرار داد. او يک شخصيت عبادي، قرآن شناس و ايماني قوي داشت. وقتي که در صحن حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مشغول عبادت مي شد، احساس مي کرديد که روح از بدنش جدا شده است. با تمام وجود نماز مي خواند. وقتي به عبادت آقاي بلخي نگاه مي کرديم، به ياد عبادت حضرت امير (ع) مي افتاديم. از دنيا و مافيها به کلي بريده بود. يک انسان الهي و خود ساخته که با تمام وجود، خود را وقف اسلام و مکتب تشيع کرده بود. شهادت او بزرگ ترين ضربه بر پيکر جوامع اسلامي شرق و جهان اسلام وارد کرد. اين خسارت جبران ناپذير بيش از هر چيز متوجه حوزه هاي علميه شيعه شد. مردان خدا هميشه در شهادت از يکديگر سبقت مي گيرند و به سوي خدا پرواز مي کنند. با شهادت آقاي بلخي نهضت مردم افغانستان متوقف گرديد که اميد است ياران و شاگردان او اين راه را ادامه دهند.
مرحوم علامه سيد مرتضي عسکري
اولين آشنايي ما با علامه سيد اسماعيل بلخي به دهها سال قبل باز مي گردد. او با خاندان صدر در ايران، عراق و لبنان رابطه تنگاتنگ داشت، و اصولاً در اين خانواده پرورش يافته بود. چون استاد اخلاق او آيت الله سيد صدر الدين صدر بود، با آيت الله سيد رضا صدر و امام موسي صدر و آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر ارتباط دوستانه داشت. اين چهار بزرگوار هم سن و سال بودند و شباهت هاي زيادي با يکديگر داشتند. از نبوغ و استعداد و اخلاق کم نظير برخوردار بودند. ويژگي دوم استعمار ستيزي و مبارزه مستمر و استقلال عمل و بدون وابستگي به استاد و خانواده مشترک بوده است.
گرچه حضرت امام خميني (ره) پيشتاز آن ها بود، اما اين بزرگواران از شاگردان مکتب و پيرو امام خميني بودند. آقاي بلخي در آخرين سفر به عراق، حوزه هاي علميه اين کشور را متحول کرد. عقيده داشت که علما و فضلاي محترم حوزه بايد وارد سياست شوند، و براي يافتن راه حل بحران هاي سياسي کشورشان دخالت نمايند، و زمام امور را به دست گيرند. علامه بلخي به بنده و امثال بنده يا شهيد صدر مي گفت: «شما علاوه بر تدريس در فقه و اصول و فلسفه و ادبيات، وارد عرصه مبارزات سياسي و دخالت در امور سياسي شويد، و افرادي را پرورش دهيد تا در ارکان نظام استبدادي عراق نفوذ کنند و به تدريج زمام امور دولت و نظام را در اختيار گيرند و افراد فاسد و ضد دين را خارج کنند. نبايد اجازه دهيم کشورهاي اسلامي در دست نوکران اجانب و دشمنان اسلام باشد. بايد اسلام بدون قيد و شرط در جهان حاکم گردد، و دست استعمارگران به کلي از کشورهاي اسلامي کوتاه شود. ما نبايد براي هميشه نوکر و توسري خور غرب باشيم». اين شيوه علامه بلخي بود که تأثير خوبي در حوزه بر جاي گذاشت و علما را وارد عرصه مبارزه کرد.
شهيد آيت الله سيد محمد باقر حکيم
پدر بنده، آيت الله العظمي سيد محسن حکيم حدود پنجاه سال از عمر با برکت خود را در خدمت به مسلمانان جهان گذراند، و به عنوان مرجع تقليد به اسلام و مکتب تشيع خدمت کرد. او در اين مدت با بسياري از شخصيت هاي اسلامي جهان به ويژه شيعيان عراق، ايران، افغانستان، لبنان، پاکستان، هندوستان و ساير بلاد اسلامي در ارتباط بود و مسئوليت آن ها را بر عهده داشت. آيت الله العظمي حکيم با همه مسلمانان به طور يکسان رفتار مي کرد و آن ها از راه هاي دور و نزديک براي زيارت مرقد ائمه (ع) و رساندن وجوهات شرعيه در خدمت آقا مي رسيدند. اما بيش از همه چيز به شيعيان افغانستان توجه داشت و هميشه مي گفت: «من شيعه پاک تر و مهربان تر و صادق تر از شيعيان افغانستان نديدم». پدرم هميشه از عشق و محبت و اين مردم با ايمان سخن مي گفت و خود را مديون آنان مي دانست. آقاي بلخي آن مرد مجاهد از جمله کساني بود که با پدرم و خاندان حکيم ارتباط داشت. آن بزرگوار يکي از رهبران نهضت هاي بيداري اسلامي در جهان اسلام محسوب مي شد. وقتي به نجف اشرف آمد با سعه صدر و بزرگواري نسبت به اسلام و تشيع و مراجع تقليد حوزه هاي علميه احساس دلسوزي و مسئوليت نشان داد. در حوزه هاي علميه کمتر کسي مانند علامه بلخي يافت مي شد. انساني صادق، متواضع و خونگرم که هرگز دل از ديدارش سير نمي شد. يک انسان مخلص و فداکار در عقيده و آرمان که از همه چيز خود در راه اسلام و قرآن گذشته بود و خالصانه براي خدا کار مي کرد. بلخي از از مجاهدين راه حق و حقيقت بود که جانش را براي شرف مسلمين فدا کرد و مردانه به پيشواز شهادت رفت و جهان اسلام را سوگوار کرد. عاش سعيداً و مات سعيداً.
آيت الله سيد موسي شبيري زنجاني
بسم الله الرحمن الرحيم: مرحوم حاج سيد اسماعيل بلخي ضمن اينکه با خانواده آيت الله العظمي سيد صدر الدين صدر نسبت خانوادگي داشت، يکي از شاگردان موفق و ممتاز آقاي صدر نيز بود. علاقه استاد نسبت به اين شاگرد را بايد بي نظير توصيف کرد. وقتي که علامه بلخي در سال 1305 جهت فراگيري علوم حوزوي به مشهد آمد، آيت الله سيد رضا صدر فرزند آيت الله العظمي سيد صدر الدين صدر هم سن و سال او بود. آن ها در دوران تحصيل به همديگر اظهار علاقه مي کردند، و در کلاس هاي درس اساتيد آن برهه همچون اديب نيشابوري، آقا بزرگ تهراني، غروي اصفهاني و فرزندان آخوند خراساني شرکت مي کردند. بعد در مدرسه علميه بالاسر مشهد حجره اي گرفتند و درس هاي خودشان را با هم مباحثه مي کردند. اين دو بزرگوار حدود ده سال هم حجره و هم مباحثه بودند. بنده سال ها در قم با امام موسي صدر و آيت الله سيد موسي موسوي اردبيلي هم درس و هم مباحثه بودم. آقاي بلخي و آقاي صدر چند سال از بنده بزرگتر بودند، ولي من و آقاي موسي صدر هم سن بوديم. آقاي بلخي در آن زمان به منزل ما در قم مي آمد، در آخرين سفري که اواخر سال 1346 همراه دوستان شان به قم آمد به منزل ما وارد شد، و از طرف خانواده آقاي صدر مورد استقبال قرار گرفت.
آقاي سيد رضا صدر در بيت خود درس مي داد و عده اي از بزرگان هم به بيت او آمد و شد مي کردند. آقاي بلخي با زبان گرم و چهره زيبا و جذابي که داشت حاضران را به خودش جذب مي کرد. آقاي صدر، علامه بلخي را به حاضرين مجلس اينگونه معرفي کرد: «آقاي بلخي از علماي مجاهد بلخ است و از بستگان نزديک ما و از شاگردان مرحوم پدرم محسوب مي شود. ما مدت ده سال در مشهد در يک مدرسه هم حجره بوديم. تا درس خارج با هم در يکجا درس خوانديم و از محضر اساتيد بزرگ حوزه آن عصر استفاده کرديم. او از دوستان بسيار عزيز و محترم من است. به يکديگر خيلي وابسته بوديم که ناگهان مسئله کشف حجاب و قيام مسجد گوهر شاد اتفاق افتاد و اوضاع حوزه علميه مشهد به هم ريخت، و او ناگزير به افغانستان بازگشت و در آنجا ماندگار شد».
آيت الله صدر در آن جلسه معارفه افزود: «علامه بلخي در افغانستان مشغول کارهاي فرهنگي و سياسي بود که به علت نامساعد بودن اوضاع حاکم به مدت 15 سال عليه حکومت استبدادي مبارزه کرد، تا سرانجام او را دستگير و زنداني کردند. و او به مدت 15 سال از عمر خود را در زندان هاي کابل سپري کرد. دولت مستبد قصد از بين بردن او را داشت که به برکت کرم خداوند موفق به اين عمل ناجوانمردانه نشد. او چندي پيش با سرافرازي از زندان بيرون آمد، و امروز به محبوب ترين شخصيت اسلامي افغانستان تبديل شده است. با مقاومت شجاعانه توانست حقوق شيعيان افغانستان را بازستاني کند و امروزه شيعيان افغانستان آزادي عمل پيدا کرده اند. اين دستاوردها مرهون زحمات 30 ساله علامه بلخي است».
احتمال مي دهم که در فصل زمستان بود که ما براي اولين بار بعد از آزادي علامه بلخي از زندان با او در حوزه علميه قم ملاقات مي کرديم. طبق معمول انسان بايد در ايام زمستان لباس هاي گرم کنده و سنگين بپوشد. ولي آقاي بلخي لباس هاي تابستاني پوشيده بود. عباي مشکي و پيراهن نازک تابستاني به تن داشت. خب چون روحاني بود عمامه مشکي هم به سر داشت. ما تعجب کرديم که چرا در اين هواي زمستاني با لباس هاي تابستاني به مسافرت آمده است. معلوم بود که سال هاي زندان او را اين طور بار آورده است. برخي افراد علت آن را از او جويا شدند.
آقاي بلخي در جواب گفت: «من 15 سال در هواي سرد زمستان کابل در بدترين شرايط بسر بردم. مرا در هواي سرد زمستان داخل آب نگه مي داشتند. اينگونه مرا شکنجه کردند. برخي از زندانيان را سرما به کام مرگ فرو برد. در يک روز بسيار سرد زمستاني به حمام احتياج پيدا کردم. تلاش کردم تا آب گرم تهيه کنم ولي مقدور نشد. به يکي از نگهبانان مقداري پول دادم تا يک سطل آب گرم فراهم کند. ولي اين مأمور نتوانست آب گرم فراهم کند، و مجبور شدم با آب سرد غسل کنم. بر اثر آب سرد و فضاي يخبندان محاسنم يخ بست. اکثر زندانيان بر اثر سرماي شديد بيمار مي شدند».
در جريان جلسات متعددي که براي علامه بلخي با علماي حوزه علميه قم تربيت مي يافت، دلايل مبارزه با نظام استبدادي ظاهر شاه را بازگو مي کرد. او مي گفت که علت اصلي مبارزه اصلاح جامعه افغانستان و بهبود اوضاع اجتماعي همه اقوام و طوايف اين کشور بود تا همه از حقوق مساوي و مزاياي انساني و شهروندي برخوردار شوند. آقاي بلخي با تشکيل يک گروه فعال و متشکل از اقوام و مذاهب اسلامي تحت عنوان «سازمان فدائيان اسلام» مبارزه علني خود را عليه دولت مستبد وقت آغاز مي کند. ولي بعد از 15 سال مبارزه خستگي ناپذير دستگير مي شود. پس از آنکه يک فرد لايق به مقام نخست وزيري منصوب مي شود، با تلاش هاي او علامه بلخي را از زندان آزاد مي کنند. پس از اينکه قانون اساسي جديد و مردمي به تصويب مي رسد، همه زندانيان سياسي آزاد مي شوند.
آقاي بلخي پس از آزادي از زندان آرام نمي شود. مبارزه را با شيوه ديگري از سر مي گيرد، و به وظيفه اسلامي و انساني خود عمل مي کند و سرانجام به شهادت مي رسد. پس از بلخي کسي که بتواند به جامعه محروم افغانستان خدمت کند، زاده نشد. بلخي شدن کار ساده اي نيست. او يک انسان به تمام معني خودساخته و دلسوز جامعه و اسلام بود. خود را وقف اسلام و مردم کرد که اين بزرگترين هنر است. بر علماي اسلام است که راه بلخي را ادامه دهند.
منبع: شاهد ياران شماره 64
/ج