ریشه ها و زمینه هافاجعه ربوده شدن امام صدر نیز مانند هر واقعه تاریخی دیگر، حلقهای از زنجیره حوادث برخی تحولات سیاسی معاصر آن است. طی 27 سال گذشته دهها روایت آشکار و غیر آشکار در باره چگونگی ربوده شدن آن بزرگوار نقل شده است که برخی قطعات آنها به حقیقت نزدیک و مابقی از آن دور بودهاند [8]. در کنار این روایتها دهها شاهد و قرینه نیز بدست آمده است که اگر نه بر چگونگی وقوع فاجعه، اما بر برخی حوادث مرتبط با آن دلالت داشتند. کشف حقایق این فاجعه و لااقل ارزیابی صحت و سقم روایات نقل شده، مستلزم شناسایی، تطبیق و تحلیل دقیق حوادث مرتبط با آن است. نقش تعیین کننده امام صدر در معادلات حاکم بر تحولات جنوب لبنان، انقلاب اسلامی ایران و نهضت فرهنگی تشیع در جهان، پیگیری حوادث مرتبط با این فاجعه را از این سه منظر ضروری ساخته است. یادداشت حاضر بر آن است تا از منظر بحران جنوب لبنان، با کنار هم چیدن برخی قطعات روایات آشکار، غیر آشکار و بعضی شواهد و قرائنی که نگارنده طی سالیان اخیر بدست آورده است، تصویر شفافتری از همکاری برخی دستگاههای امنیتی منطقه با قذافی در ربودن امام صدر را ترسیم کند. تصویر یادشده نه تنها ابعاد منطقهای فضای پشت صحنه این فاجعه را با وضوح بیشتری نمایان میسازد، بلکه در مورد راهکارها و دغدغه هایی که فرا روی آینده روند پیگیری قرار دارد، به طور جدی هشدار می دهد. ابعاد ایرانی و جهانی فضای پشت صحنه عملیات ربوده شدن امام صدر، طی یادداشتهای آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.بحران جنوب لبنان
مهمترین دغدغه امام صدر پس از پایان یافتن جنگ دوساله لبنان در اجلاس اکتبر سال 1976 سران عرب، مراقبت از هویت تاریخی، فرهنگی، امنیت و تمامیت منطقه شیعه نشین جنوب آن کشور بود. جنوب لبنان تنها منطقه آن کشور بود که پس از کنفرانس ریاض، به دلیل عدم حضور دولت مرکزی و نیز غیاب نیروهای بازدارنده عرب، وضعیتی ناآرام و ناپایدار داشت. سبب این ناآرامی و ناپایداری آن بود که گروههای فلسطینی، که هر کدام به برخی کشورهای عربی وابسته بودند، در سایه خلاء قدرت موجود، کنترل منطقه را به دست گرفته بودند. چه اولا نفس سیطره گروههای فلسطینی بر جنوب لبنان، آن منطقه را در برابر تشدید اختلافات کشورهای عربی آسیب پذیر کرده بود [9]. ثانیا گروههای فلسطینی نه تنها با سوءرفتار، ظلم و تعدی مستقیم در حق ساکنین، عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرده بودند [10]، بلکه با گلوله باران پیوسته شمال اسرائیل، روستاهای شیعه نشین جنوب را در معرض بمباران روزانه صهیونیستها قرار داده بودند [11]. برخی گروههای فلسطینی چپگرا و همپیمان لیبی در پی آن بودند تا با گلوله باران شمال اسرائیل، نارضایتی خود از مذاکرات صلح ژنو را ابراز و مساله فلسطین را با این روش در افکار عمومی دنیای عرب و جهان به اصطلاح «احیاء» کنند [12]. برخی دیگر از گروههای فلسطینی در پی آن بودند تا با گلولهب اران شمال اسرائیل، نارضایتی خویش از عدم حضور در مذاکرات ژنو را ابراز و خود را به عنوان نماینده واقعی مردم فلسطین و یکی از اطراف مذاکرت مزبور تحمیل کنند [13].
نکتهای که نگرانی امام صدر از اقدامات و سیطره گروههای فلسطینی بر جنوب لبنان را مضاعف ساخته بود، حمایت تلویحی رژیم صهیونیستی از تشدید آن وضع بود. کشتیهایی که سلاحهای سبک و سنگین گروههای فلسطینی را به لنگرگاههای خصوصی آنها در سواحل جنوب لبنان منتقل میکردند، اگرچه اجبارا از برابر دیدگان گشتیهای جنگی اسرائیل عبور میکردند، اما یا با هیچ مانعی روبرو نمیشدند [14]، یا اگر هم برای بازرسی متوقف میگشتند، خیلی سریع اجازه عبور دریافت میداشتند [15]. به عبارت دیگر نه تنها گروههای فلسطینی مخالف و موافق یاسر عرفات، بلکه حتی رژیم صهیونیستی نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان منافعی را جستوجو میکرد. گسترش سیطره گروههای فلسطینی بر جنوب لبنان و تشدید گلوله باران شمال اسرائیل افکار عمومی دنیا و حتی ساکنین جنوب لبنان را آماده میساخت تا حملات انتقامی رژیم صهیونیستی به آن منطقه را پذیرا شوند [16]. طبیعتا درک منافع اسرائیل از اشغال حنی کوتاه مدت آن منطقه نبوغ ویژهای نمیخواست. رژیم صهیونیستی اولا میتوانست نفس خروج از جنوب لبنان را بخشی از وجه المصالحه خود با اعراب و حتی آمریکا در مذاکرت ژنو قرار دهد [17]؛ ثانیا میتوانست دولت لبنان را به ژنو بکشاند تا ضمن چانه زنی در باره جزئیات خروج، امتیازات مورد نظر را که آبهای رودخانه لیطانی بخشی ار آن بود، بدست آورد [18]؛ ثالثا میتوانست با استفاده از نارضایتی ساکنین جنوب لبنان از گروههای فلسطینی، در نقش ناجی مردم ظاهر شده و عادیسازی روابط خود با تودههای عرب را از آن منطقه آغاز کند [19].
کشورهای عربی درشرایطی که گروههای فلسطینی و رژیم صهیونیستی، همه روزه بر ابعاد ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان میافزودند، مواضعی متفاوت داشتند. اگر کشورهای معتدلی چون عربستان سعودی بر توقف عملیات نظامی فلسطینیها نظر داشتند، اعضاء جبهه پایداری یا مانند لیبی به تشدید آن دعوت میکردند، یا مانند سوریه عملا مهر سکوت بر لب نهادند. سوریه همزبان با دیگر اعضاء جبهه پایداری، بحران جنوب لبنان را بخشی از بحران کل خاورمیانه و حل آن را مستلزم حل آن بحران بزرگتر میدانست [20]. سوریه اگرچه بر تداوم آرامش و ثبات در بخشهای مرکزی و خصوصا پایتخت لبنان تاکید فراوان داشت، اما آن را از تشدید ناآرامی و ناپایداری در جنوب لبنان متاثر نمیدانست. سوریه حتی اگر خود نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان سودی نداشت، لااقل مقرون به صرفه نمیدانست که به خاطر آن سرزمین، خاطره اختلافات سال 1976 خود با گروههای فلسطینی را تجدید کند [21]. بدون شک اولین نشست سران جبهه پایداری، که در 2 دسامبر 1977، یعنی در اوج تلاشهای امام صدر جهت حل بحران جنوب لبنان تشکیل شد [22]، موضع آنها نسبت به این بحران را نشان میدهد. رهبران لیبی، سوریه، الجزایر، یمن جنوبی و گروههای فلسطینی، که در طرابلس گرد هم آمده بودند تا جبههای متحد علیه مصر تشکیل دهند، در باره تمام موضوعاتی که مهم میدانستند به گفتگو نشستند، جز بحران جنوب لبنان [23]! به عبارت دیگر جبهه پایداری دست گروههای فلسطینی را باز گذاشته بود تا جنوب لبنان را به آشوب بکشانند.
نگاه امام صدر به بحران جنوب لبنان، با نگرش حاکم بر جبهه پایداری کاملا مغایر بود. امام صدر اگرچه میهمان نوازی اعراب، مردم و شیعیان لبنان از مردم مظلوم فلسطین را وظیفه میدانست، اما تلاش گروههای فلسطینی جهت سیطره بر جنوب لبنان یا هر منطقه دیگر را انحراف از آرمان مقدس فلسطین تلقی میکرد [24]. امام صدر اگرچه عبور رزمندگان فلسطینی از مرزهای لبنان به داخل اراضی اشغالی را حق آنها میدانست، اما مانند همه سران عرب و مسئولان جمهوری اسلامی، موشک باران فلسطین اشغالی از داخل کشور متبوع خود را مصلحت نمیدید [25]. هدف اول امام صدر پس از کنفرانس ریاض آن بود که پایگاه تاریخی تشیع در جنوب لبنان را از صحنه اختلافات کشورهای عربی و از عرصه بده و بستانهای سیاسی آنها با اسرائیل دور نگاه دارد [26]. به باور آن بزرگوار، روا نبود که جنوب لبنان، به تنهایی، هزینه اختلافات کشورهای عربی و نزاع طولانی آنها با اسرائیل را متحمل شود [27]؛ به اعتقاد امام صدر، عدم حل بحران جنوب لبنان، به سبب انتشار بازیگران آن در سراسر لبنان، دیر یا زود مابقی نقاط آن کشور را مجددا در کام جنگ داخلی فرو میکشید [28]. امام صدر جدایی بحران جنوب لبنان از بحران خاورمیانه را امکانپذیر میدانست، مشروط بر آنکه گروههای فلسطینی توافقنامه اشتوره را محترم شمرده و حاکمیت دولت مرکزی با استقرار ارتش در آن منطقه احیاء شود [29]. بدون شک جدی شدن خطر تقسیم جنوب و تشکیل دولتی فلسطینی در بخشی از آن، عزم امام صدر جهت اعاده حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه را بیش از پیش جزم نمود [30].
انگیزه های عملیات
با افزایش تلاش امام صدر جهت نجات جنوب لبنان از آشوبطلبی گروههای فلسطینی، نه تنها آنها و رژیم قذافی حملات تبلیغاتی خود علیه آن بزرگوار را شدت بخشیدند [31]، بلکه سوریه نیز جبههای از هوای سرد را بر آسمان روابط خود با ایشان مستقر نمود. امام صدر اگرچه دوست و متحد حافظ اسد به شمار میرفت، اما از سوریه انتظار داشت که به جنوب لبنان نگاه مسئولانهتری داشته باشد و از تاثیر خود بر سازمان آزادیبخش فلسطین، لیبی و حتی شوروی، جهت اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و بازگرداندن حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه استفاده کند [32]. امام صدر طی هشت ماه اول سال 1978، تنها 8 بار از سوریه و 2 بار با حافظ اسد دیدار داشت؛ در حالیکه تعداد این دیدارها در همان مقطع سال 1977، به ترتیب 13 و 6 بار بود [33]. امام صدر در آخرین سال حضور خود تنها هر 6 ماه یک بار با حافظ اسد ملاقات داشت؛ در حالیکه تعداد این ملاقاتها در سال قبل از آن حداقل ماهی یک بار بود [34]. امام صدر وقتی حمله گسترده سال 1978 اسرائیل به جنوب لبنان انجام گرفت، اگرچه سفر خود به آفریقا را نیمه تمام گزارد و برای حل بحران جنوب حتی از اردن و عربستان نیز دیدن نمود، اما دیدار با مقامات سوریه را تا حدود سه ماه به تاخیر انداخت [35]. امام صدر نه تنها در دیدار صریح مورخ 4/2/1978 خود با مسئولان حزب بعث سوریه، مواضع دمشق در قبال جنوب لبنان را مورد انتقاد قرار داده بود [36]، بلکه در مصاحبه مورخ 31/5/1978 با مطبوعات لبنان تصریح کرده بود که کماکان تلاش میکند تا دیدگاههای خود و سوریه را به یکدیگر نزدیک سازد [37].
مقابله امام صدر با نگاه جبهه پایداری به بحران جنوب لبنان، قطعا بستر مناسبی بود تا برخی اعضاء آن، که بعضا پیشتر در ترور آن بزرگوار ناکام مانده بودند [38]، با انگیزه شخصی یا به تحریک دیگران، اندیشه حذف ایشان را با جدیت در سر بپرورانند. گروههای فلسطینی و رژیم قذافی، اگر میخواستند سلطه خود بر جنوب لبنان را تثبیت کنند، ناچار بودند که امام صدر را از صحنه سیاسی خارج سازند. چه سیطره آنها بر جنوب مستلزم آن بود تا نه تنها طائفه شیعه، که طوائف دیگر، گروههای سیاسی و دولت لبنان، مقابل آنها قرار نگیرند. زعامت یک تنه امام صدر بر طائفه شیعه، مقبولیت ایشان در میان طوائف دیگر و تاثیر ایشان بر گروههای سیاسی و دولت لبنان، مانع از آن بود تا این خواب شوم تعبیر شود. حاکمان دمشق نیز حتی اگر برای بحران جنوب لبنان اولویت خاصی قائل نبودند، با مشاهده مواضع امام صدر بار دیگر این پیام را دریافتند، که شیعیان لبنان تا وقتی آن بزرگوار حضور دارد، حتی در برابر همپیمانی چون سوریه، استقلال خود را از دست نخواهند داد. طبیعتا این پیام، برای دولتی که بنا داشت دهههای متمادی هیمنه سیاسی، نظامی و امنیتی خود را بر فرار لبنان بگستراند، معنای خاص خود را داشت، که امروز پس از گذشت 27 سال برای همگان آشکار شده است. و بالاخره آنکه قدرتهای بزرگی که به تعبیر امام خمینی برای 50 سال آینده خاورمیانه، ایران، لبنان، اسلام و تشیع برنامه میریزند، با بحران جنوب لبنان فرصتی مناسب یافتند، تا اطراف مقابل امام صدر را برای گرفتار ساختن آن بزرگوار تحریک و اجیر کنند.طراحی عملیات
طراحی عملیات حذف امام صدر از صحنه سیاسی خاورمیانه، از نیمه دوم ژوئن سال 1978، یعنی دو ماه قبل از وقوع این فاجعه آغاز گردید. واقعیتهای خاورمیانه، حوادث لبنان، تجربه موفق کنفرانس ریاض و صد البته فداکاری امام صدر، آن بزرگوار را برآن داشته بود تا با همفکری عربستان و کویت، یک حرکت دیپلماتیک جدید را جهت همراه نمودن الجزایر، اقناع سوریه، گرد هم آوردن سران جبهه پایداری و کسب اجماع آنها، برای بازگرداندن آرامش و ثبات به جنوب لبنان آغاز کند [39]. آنچه همراه نمودن الجزایر را با این حرکت ضروری میساخت، نقش محللگونه هواری بومدین رئیسجمهور وقت آن کشور در میان اعضاء جبهه پایداری بود. بومدین که در دیدار مورخ 18 ژوئن خود با امام صدر آشکارا تحت تاثیر منطق آن بزرگوار قرار گرفته بود، مصرانه پیشنهاد نمود تا برنامه ملاقات با معمر قذافی نیز در فهرست دیدارهای این حرکت دیپلماتیک گنجانده شود [40]. امام صدر حتی اگر در آن مقطع نیز قصد رفتن به لیبی را نداشت، به سبب اصرار بومدین، و به منظور نشان دادن هرچه بیشتر حسن نیت خود، در همان جلسه با پیشنهاد وی موافقت نمود [41]. بلافاصله یکی از معاونان بومدین ماموریت یافت تا ضمن تماس با معاونان قذافی، مقدمات دعوت رسمی دولت لیبی از امام صدر را جهت سفر به آن کشور فراهم آورد [42]. مقامات لیبی بدون درنگ از پیشنهاد بومدین استقبال کردند. پس از بازگشت امام صدر به لبنان، تماسهای شبهروزانه کاردار لیبی در بیروت با دفتر امام صدر آغاز گردید تا موعدی جهت تسلیم رسمی دعوتنامه دیدار آن بزرگوار از لیبی تعیین گردد [43].
روزنامه معروف اسپانیایی الپائیس، طی روزهای 7، 12، 19 و 21 سپتامبر 1980، روایت مفصلی را در باره ربوده شدن امام صدر منتشر نمود که برخی قطعات آن، نه تنها با حوادث جنوب لبنان، که با شواهد و قرائنی که دو دهه بعد کشف شدند، انطباق خوبی داشت [44]. بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45]. در نیمه دوم ماه ژوئیه یک افسر فرانسوی الاصل گروه فلسطینی الصاعقه که دلاپورت نام داشت، از لیبی به فرانسه رفت تا جزئیات عملیات را با دیگر اعضاء گروه نهایی کند [46]. الصاعقه نه تنها نزدیکترین گروه فلسطینی به سوریه بشمار میرفت، بلکه پس از جنگ داخلی لبنان بارها از رهبر آن زهیر محسن نقل شده بود: «لبنان یا جای موسی صدر است یا جای ما» [47]! در دیدار 20 ژوئیه دلاپورت با یک دیپلمات سوری در روستای فرانسوی آنتس در نزدیکی ژنو، برنامه عملیات مفصلا بررسی گردید [48]. مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در حالی آسمان ماه ژوئیه لیبی، سوریه، فلسطینیها و ایران شاهنشاهی را در مینوردید، که بنابر خاطرات ابوایاذ رئیس سابق دوایر امنیتی جنبش الفتح و ساف، آشتی دسامبر پیشین قذافی و عرفات نیز در همان ماه، با وساطت الجزایر «قطعی» گردید [50].
کاردار لیبی در بیروت روز 28 ژوئیه با امام صدر دیدار و پس از ابلاغ دعوت رسمی دولت متبوع خود به آن بزرگوار، روزهای 19 یا 21 اوت را جهت آغاز سفر پیشنهاد نمود [51]. امام صدر ضمن قبول این دعوت، تعیین تاریخ آغاز سفر را به روزهای بعد موکول کردند [52]. آن بزرگوار در هفته دوم اوت، یعنی سه هفته پس از آخرین دیدار با حافظ اسد، در یک گفتگوی تلفنی، با اشاره به عداوت قذافی و نیز اصرار بومدین، نظر شهید صدر را در باره سفر خود به لیبی جویا شدند. امام صدر طی این گفتگو در باره نظر حافظ اسد اظهار داشتند: «نظر او را نیز جویا شدم؛ رای خاصی نداشت» [53]! کاردار لیبی در بیروت طی هفتههای دوم و سوم اوت که امام صدر در فرانسه اقامت داشت، بارها با دفتر آن بزرگوار تماش گرفت تا تاریخ دقیق سفر را قطعی کند [54]. در همین حال برخی دوستان مشترک امام صدر و یاسر عرفات نیز نقل کردند که ابوعمار، چند بار آن بزرگوار را جهت تعجیل در سفر به لیبی ترغیب کرده بود [55]. در تاریخ 20 اوت از سوی دفتر امام صدر به کاردار لیبی اطلاع داده شد، که آن بزرگوار مایل است برنامه دیدار از طرابلس، روز جمعه 25 اوت آغاز، و به سبب اضطرار معظمله در سفر به فرانسه و بازگشت سریع به لبنان، پیش از اول سپتامبر خاتمه یابد [56]. آیتالله شمسالدین در تاریخ 23 اوت از امام صدر خواست تا به سبب تراکم برنامهها و در پیش بودن عید سعید فطر، سفر به لیبی را لغو کند. امام صدر در پاسخ وعده داد تا قبل از حلول عید به لبنان بازگردد [57]. سفارت لیبی در بیروت، روز پنجشنبه 24 اوت، ویزاهای امام صدر، شیخ محمد یعقوب و استاد عباس بدرالدین را صادر و طی نامه شماره 4/3/430 مورخ همان روز به شرکت هواپیمایی الشرق الاوسط، چند صندلی برای میهمانان خود در بخش مسافران درجه یک رزرو کرد [58]. امام صدر به اتفاق دو همراه خود عصر روز جمعه 25 اوت فرودگاه بیروت را به مقصد طرابلس پایتخت لیبی ترک نمود [59].
شاهدان ایرانی و لبنانی متعددی طی سالهای اخیر شهادت دادهاند، که در اولین روزهای عزیمت امام صدر به لیبی، یعنی چند روز پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، از یک مبارز ایرانی عراقی مقیم بیروت به نام محمد صالح حسینی نقل شده است که امام صدر از این سفر باز نخواهد گشت [60]. حسینی از اعضاء فعال محفل همان چند مبارز ایرانی بود که برخی مراجع بزرگوار تقلید ایران، ربوده شدن امام صدر توسط قذافی را حاصل تفتین آنها دانسته بودند. برخی اعضاء این محفل چنان با گروه فلسطینی الفتح نزدیک بودند، که در اردوگاه صبرا و در تشکیلات بکلی امنیتی عرفات و ابوایاذ اتاق داشتند [61]! در خصوص نزدیکی آنها با رژیم قذافی نیز همین بس، که خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران را شب 22 بهمن سال 1357 در خانه قذافی از شخص وی دریافت داشتند [62]! برخی روایات آشکار حاکی از آنند که بعضی اعضاء این محفل، روز شنبه 26 اوت، با یکی از مسئولان امنیتی لیبی که سرگرد صالح ابوشریده خوانده شد، در هتل بیروت اینترناسیونال دیدار و در آخرین ساعات روز یکشنبه 27 اوت، به لیبی عزیمت کردند [63]. آخرین باری که امام صدر و دو همراه ایشان در هتل محل اقامت خود (الشاطئ) رویت شدند، حدود ساعت یک و ربع بعد از ظهر پنجشنبه 31 اوت بود؛ اسعد المقدم مدیر روزنامه لبنانی السفیر، امام صدر و عباس بدرالدین را در حالی مشاهده کرده بود، که بدون چمدان در حال خروج از هتل بودند، تا توسط اتومبیلهای تشریفات به دیدار یک مقام عالیرتبه لیبیایی (ظاهرا قذافی) برده شوند [64].
پس از عملیات
بر اساس روایت الپائیس، دلاپورت بلافاصله پس از اجرای عملیات راهی شهر نیس فرانسه شد تا رئیس خود زهیر محسن را از موفقیت آن مطمئن سازد [65]. وی که بعد از آن با ماموریتی جدید عازم الجزایر شده بود، اندکی پس از ورود، بازداشت، محاکمه و به اتهام جاسوسی و توطئه علیه امنیت ملی به حبس ابد محکوم گردید [66]. هواری بومدین رئیس جمهور فقید الجزایر، که از همان ابتدا خود را مسئول اخلاقی سفر امام صدر به لیبی میدانست و در جریان دومین کنفرانس سران جبهه پایداری در سپتامبر 1978 بسیار مغموم ظاهر شده بود [67]، دو ماه پس از وقوع آن فاجعه ناگهان به حال کما رفت و پس از گذشت سه ماه نهایتا در 27 دسامبر آن سال درگذشت [68]. اگرچه نتایج آزمایشها هرگز اعلام نشد، اما برخی مطبوعات اروپا از قول بعضی پزشکان معالج او نقل کردند که احتمالا دارویی به وی تزریق شده بود، که تدریجا ضعف را بر انسان غالب میکند، قوای مغزی را از کار میاندازد، او را در حالت کما قرار میدهد و نهایتا مرگ را موجب میشود [69]. زهیر محسن رهبر گروه الصاعقه در ژوئیه سال 1979 در فرانسه به قتل رسید؛ اگرچه سوریه و گروههای فلسطینی بلافاصله اسرائیل را مسئول ترور وی معرفی کردند، اما برخی تحلیلگران از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سوریه گرفتند [70]. حسینی نیز که شدیدا دچار انفعال گشته و تا مدتها نزد مسئولان حرکت امل ابراز تاثر میکرد [71]، دو سال بعد در بیروت به قتل رسید. اگرچه خانواده وی و اعضاء آن محفل ایرانی حزب بعث عراق را عامل ترور معرفی کردند، اما هرگز دلیل محکمه پسندی بر این مدعی ارائه نشد [72].
چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر، عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه در برخی محافل شیعی مدعی گردید که آن بزرگوار را از پذیرش دعوت قذافی برحذر داشته بود [73]. اگرچه بعضی متحدان شیعی سوریه نظیر نبیه بری رئیس پارلمان لبنان به سادگی از این ادعاء استقبال کردند [74]، اما مشاوران ارشد و نزدیکان امام صدر، هرگز خبر دریافت یک هشدار امنیتی مهم را از آن عزیز نقل نکردند! چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن بزرگوار، که حتی از مشورت با شهید صدر نیز غافل نشده بود، آن را با مشاوران ارشد خود در میان نگذاشته باشد؟ شهید چمران صدها سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و نامه از خود بر جای گذاشته است که طی آنها، تمامی مکنونات قلبی خود در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر را فاش ساخته است. چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما محرم راز و مسئول اصلی حفظ امنیت آن بزرگوار، تا آخرین لحظه حیات از آن بیخبر مانده باشد [75 و 76]؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما جانشین ایشان مرحوم آیت الله شمسالدین، در توجیه پیشنهاد خود مبنی بر لغو سفر آن عزیز به لیبی، به آن استناد نجسته باشد؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن عالم ربانی و با اخلاق، همسفران خود و نیز آقای صادق طباطبایی را که در آخرین لحظه از همراهی ایشان بازماندند، از این خطر مهم بیخبر نگه داشته باشد [77]؟(منبع:کنکاشی در اسرار ربوده شدن امام موسی صدر، محسن کمالیان، بازتاب،۴ فروردین ۱۳۸۴ )
مهمترین دغدغه امام صدر پس از پایان یافتن جنگ دوساله لبنان در اجلاس اکتبر سال 1976 سران عرب، مراقبت از هویت تاریخی، فرهنگی، امنیت و تمامیت منطقه شیعه نشین جنوب آن کشور بود. جنوب لبنان تنها منطقه آن کشور بود که پس از کنفرانس ریاض، به دلیل عدم حضور دولت مرکزی و نیز غیاب نیروهای بازدارنده عرب، وضعیتی ناآرام و ناپایدار داشت. سبب این ناآرامی و ناپایداری آن بود که گروههای فلسطینی، که هر کدام به برخی کشورهای عربی وابسته بودند، در سایه خلاء قدرت موجود، کنترل منطقه را به دست گرفته بودند. چه اولا نفس سیطره گروههای فلسطینی بر جنوب لبنان، آن منطقه را در برابر تشدید اختلافات کشورهای عربی آسیب پذیر کرده بود [9]. ثانیا گروههای فلسطینی نه تنها با سوءرفتار، ظلم و تعدی مستقیم در حق ساکنین، عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرده بودند [10]، بلکه با گلوله باران پیوسته شمال اسرائیل، روستاهای شیعه نشین جنوب را در معرض بمباران روزانه صهیونیستها قرار داده بودند [11]. برخی گروههای فلسطینی چپگرا و همپیمان لیبی در پی آن بودند تا با گلوله باران شمال اسرائیل، نارضایتی خود از مذاکرات صلح ژنو را ابراز و مساله فلسطین را با این روش در افکار عمومی دنیای عرب و جهان به اصطلاح «احیاء» کنند [12]. برخی دیگر از گروههای فلسطینی در پی آن بودند تا با گلولهب اران شمال اسرائیل، نارضایتی خویش از عدم حضور در مذاکرات ژنو را ابراز و خود را به عنوان نماینده واقعی مردم فلسطین و یکی از اطراف مذاکرت مزبور تحمیل کنند [13].
نکتهای که نگرانی امام صدر از اقدامات و سیطره گروههای فلسطینی بر جنوب لبنان را مضاعف ساخته بود، حمایت تلویحی رژیم صهیونیستی از تشدید آن وضع بود. کشتیهایی که سلاحهای سبک و سنگین گروههای فلسطینی را به لنگرگاههای خصوصی آنها در سواحل جنوب لبنان منتقل میکردند، اگرچه اجبارا از برابر دیدگان گشتیهای جنگی اسرائیل عبور میکردند، اما یا با هیچ مانعی روبرو نمیشدند [14]، یا اگر هم برای بازرسی متوقف میگشتند، خیلی سریع اجازه عبور دریافت میداشتند [15]. به عبارت دیگر نه تنها گروههای فلسطینی مخالف و موافق یاسر عرفات، بلکه حتی رژیم صهیونیستی نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان منافعی را جستوجو میکرد. گسترش سیطره گروههای فلسطینی بر جنوب لبنان و تشدید گلوله باران شمال اسرائیل افکار عمومی دنیا و حتی ساکنین جنوب لبنان را آماده میساخت تا حملات انتقامی رژیم صهیونیستی به آن منطقه را پذیرا شوند [16]. طبیعتا درک منافع اسرائیل از اشغال حنی کوتاه مدت آن منطقه نبوغ ویژهای نمیخواست. رژیم صهیونیستی اولا میتوانست نفس خروج از جنوب لبنان را بخشی از وجه المصالحه خود با اعراب و حتی آمریکا در مذاکرت ژنو قرار دهد [17]؛ ثانیا میتوانست دولت لبنان را به ژنو بکشاند تا ضمن چانه زنی در باره جزئیات خروج، امتیازات مورد نظر را که آبهای رودخانه لیطانی بخشی ار آن بود، بدست آورد [18]؛ ثالثا میتوانست با استفاده از نارضایتی ساکنین جنوب لبنان از گروههای فلسطینی، در نقش ناجی مردم ظاهر شده و عادیسازی روابط خود با تودههای عرب را از آن منطقه آغاز کند [19].
کشورهای عربی درشرایطی که گروههای فلسطینی و رژیم صهیونیستی، همه روزه بر ابعاد ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان میافزودند، مواضعی متفاوت داشتند. اگر کشورهای معتدلی چون عربستان سعودی بر توقف عملیات نظامی فلسطینیها نظر داشتند، اعضاء جبهه پایداری یا مانند لیبی به تشدید آن دعوت میکردند، یا مانند سوریه عملا مهر سکوت بر لب نهادند. سوریه همزبان با دیگر اعضاء جبهه پایداری، بحران جنوب لبنان را بخشی از بحران کل خاورمیانه و حل آن را مستلزم حل آن بحران بزرگتر میدانست [20]. سوریه اگرچه بر تداوم آرامش و ثبات در بخشهای مرکزی و خصوصا پایتخت لبنان تاکید فراوان داشت، اما آن را از تشدید ناآرامی و ناپایداری در جنوب لبنان متاثر نمیدانست. سوریه حتی اگر خود نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان سودی نداشت، لااقل مقرون به صرفه نمیدانست که به خاطر آن سرزمین، خاطره اختلافات سال 1976 خود با گروههای فلسطینی را تجدید کند [21]. بدون شک اولین نشست سران جبهه پایداری، که در 2 دسامبر 1977، یعنی در اوج تلاشهای امام صدر جهت حل بحران جنوب لبنان تشکیل شد [22]، موضع آنها نسبت به این بحران را نشان میدهد. رهبران لیبی، سوریه، الجزایر، یمن جنوبی و گروههای فلسطینی، که در طرابلس گرد هم آمده بودند تا جبههای متحد علیه مصر تشکیل دهند، در باره تمام موضوعاتی که مهم میدانستند به گفتگو نشستند، جز بحران جنوب لبنان [23]! به عبارت دیگر جبهه پایداری دست گروههای فلسطینی را باز گذاشته بود تا جنوب لبنان را به آشوب بکشانند.
نگاه امام صدر به بحران جنوب لبنان، با نگرش حاکم بر جبهه پایداری کاملا مغایر بود. امام صدر اگرچه میهمان نوازی اعراب، مردم و شیعیان لبنان از مردم مظلوم فلسطین را وظیفه میدانست، اما تلاش گروههای فلسطینی جهت سیطره بر جنوب لبنان یا هر منطقه دیگر را انحراف از آرمان مقدس فلسطین تلقی میکرد [24]. امام صدر اگرچه عبور رزمندگان فلسطینی از مرزهای لبنان به داخل اراضی اشغالی را حق آنها میدانست، اما مانند همه سران عرب و مسئولان جمهوری اسلامی، موشک باران فلسطین اشغالی از داخل کشور متبوع خود را مصلحت نمیدید [25]. هدف اول امام صدر پس از کنفرانس ریاض آن بود که پایگاه تاریخی تشیع در جنوب لبنان را از صحنه اختلافات کشورهای عربی و از عرصه بده و بستانهای سیاسی آنها با اسرائیل دور نگاه دارد [26]. به باور آن بزرگوار، روا نبود که جنوب لبنان، به تنهایی، هزینه اختلافات کشورهای عربی و نزاع طولانی آنها با اسرائیل را متحمل شود [27]؛ به اعتقاد امام صدر، عدم حل بحران جنوب لبنان، به سبب انتشار بازیگران آن در سراسر لبنان، دیر یا زود مابقی نقاط آن کشور را مجددا در کام جنگ داخلی فرو میکشید [28]. امام صدر جدایی بحران جنوب لبنان از بحران خاورمیانه را امکانپذیر میدانست، مشروط بر آنکه گروههای فلسطینی توافقنامه اشتوره را محترم شمرده و حاکمیت دولت مرکزی با استقرار ارتش در آن منطقه احیاء شود [29]. بدون شک جدی شدن خطر تقسیم جنوب و تشکیل دولتی فلسطینی در بخشی از آن، عزم امام صدر جهت اعاده حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه را بیش از پیش جزم نمود [30].
انگیزه های عملیات
با افزایش تلاش امام صدر جهت نجات جنوب لبنان از آشوبطلبی گروههای فلسطینی، نه تنها آنها و رژیم قذافی حملات تبلیغاتی خود علیه آن بزرگوار را شدت بخشیدند [31]، بلکه سوریه نیز جبههای از هوای سرد را بر آسمان روابط خود با ایشان مستقر نمود. امام صدر اگرچه دوست و متحد حافظ اسد به شمار میرفت، اما از سوریه انتظار داشت که به جنوب لبنان نگاه مسئولانهتری داشته باشد و از تاثیر خود بر سازمان آزادیبخش فلسطین، لیبی و حتی شوروی، جهت اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و بازگرداندن حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه استفاده کند [32]. امام صدر طی هشت ماه اول سال 1978، تنها 8 بار از سوریه و 2 بار با حافظ اسد دیدار داشت؛ در حالیکه تعداد این دیدارها در همان مقطع سال 1977، به ترتیب 13 و 6 بار بود [33]. امام صدر در آخرین سال حضور خود تنها هر 6 ماه یک بار با حافظ اسد ملاقات داشت؛ در حالیکه تعداد این ملاقاتها در سال قبل از آن حداقل ماهی یک بار بود [34]. امام صدر وقتی حمله گسترده سال 1978 اسرائیل به جنوب لبنان انجام گرفت، اگرچه سفر خود به آفریقا را نیمه تمام گزارد و برای حل بحران جنوب حتی از اردن و عربستان نیز دیدن نمود، اما دیدار با مقامات سوریه را تا حدود سه ماه به تاخیر انداخت [35]. امام صدر نه تنها در دیدار صریح مورخ 4/2/1978 خود با مسئولان حزب بعث سوریه، مواضع دمشق در قبال جنوب لبنان را مورد انتقاد قرار داده بود [36]، بلکه در مصاحبه مورخ 31/5/1978 با مطبوعات لبنان تصریح کرده بود که کماکان تلاش میکند تا دیدگاههای خود و سوریه را به یکدیگر نزدیک سازد [37].
مقابله امام صدر با نگاه جبهه پایداری به بحران جنوب لبنان، قطعا بستر مناسبی بود تا برخی اعضاء آن، که بعضا پیشتر در ترور آن بزرگوار ناکام مانده بودند [38]، با انگیزه شخصی یا به تحریک دیگران، اندیشه حذف ایشان را با جدیت در سر بپرورانند. گروههای فلسطینی و رژیم قذافی، اگر میخواستند سلطه خود بر جنوب لبنان را تثبیت کنند، ناچار بودند که امام صدر را از صحنه سیاسی خارج سازند. چه سیطره آنها بر جنوب مستلزم آن بود تا نه تنها طائفه شیعه، که طوائف دیگر، گروههای سیاسی و دولت لبنان، مقابل آنها قرار نگیرند. زعامت یک تنه امام صدر بر طائفه شیعه، مقبولیت ایشان در میان طوائف دیگر و تاثیر ایشان بر گروههای سیاسی و دولت لبنان، مانع از آن بود تا این خواب شوم تعبیر شود. حاکمان دمشق نیز حتی اگر برای بحران جنوب لبنان اولویت خاصی قائل نبودند، با مشاهده مواضع امام صدر بار دیگر این پیام را دریافتند، که شیعیان لبنان تا وقتی آن بزرگوار حضور دارد، حتی در برابر همپیمانی چون سوریه، استقلال خود را از دست نخواهند داد. طبیعتا این پیام، برای دولتی که بنا داشت دهههای متمادی هیمنه سیاسی، نظامی و امنیتی خود را بر فرار لبنان بگستراند، معنای خاص خود را داشت، که امروز پس از گذشت 27 سال برای همگان آشکار شده است. و بالاخره آنکه قدرتهای بزرگی که به تعبیر امام خمینی برای 50 سال آینده خاورمیانه، ایران، لبنان، اسلام و تشیع برنامه میریزند، با بحران جنوب لبنان فرصتی مناسب یافتند، تا اطراف مقابل امام صدر را برای گرفتار ساختن آن بزرگوار تحریک و اجیر کنند.طراحی عملیات
طراحی عملیات حذف امام صدر از صحنه سیاسی خاورمیانه، از نیمه دوم ژوئن سال 1978، یعنی دو ماه قبل از وقوع این فاجعه آغاز گردید. واقعیتهای خاورمیانه، حوادث لبنان، تجربه موفق کنفرانس ریاض و صد البته فداکاری امام صدر، آن بزرگوار را برآن داشته بود تا با همفکری عربستان و کویت، یک حرکت دیپلماتیک جدید را جهت همراه نمودن الجزایر، اقناع سوریه، گرد هم آوردن سران جبهه پایداری و کسب اجماع آنها، برای بازگرداندن آرامش و ثبات به جنوب لبنان آغاز کند [39]. آنچه همراه نمودن الجزایر را با این حرکت ضروری میساخت، نقش محللگونه هواری بومدین رئیسجمهور وقت آن کشور در میان اعضاء جبهه پایداری بود. بومدین که در دیدار مورخ 18 ژوئن خود با امام صدر آشکارا تحت تاثیر منطق آن بزرگوار قرار گرفته بود، مصرانه پیشنهاد نمود تا برنامه ملاقات با معمر قذافی نیز در فهرست دیدارهای این حرکت دیپلماتیک گنجانده شود [40]. امام صدر حتی اگر در آن مقطع نیز قصد رفتن به لیبی را نداشت، به سبب اصرار بومدین، و به منظور نشان دادن هرچه بیشتر حسن نیت خود، در همان جلسه با پیشنهاد وی موافقت نمود [41]. بلافاصله یکی از معاونان بومدین ماموریت یافت تا ضمن تماس با معاونان قذافی، مقدمات دعوت رسمی دولت لیبی از امام صدر را جهت سفر به آن کشور فراهم آورد [42]. مقامات لیبی بدون درنگ از پیشنهاد بومدین استقبال کردند. پس از بازگشت امام صدر به لبنان، تماسهای شبهروزانه کاردار لیبی در بیروت با دفتر امام صدر آغاز گردید تا موعدی جهت تسلیم رسمی دعوتنامه دیدار آن بزرگوار از لیبی تعیین گردد [43].
روزنامه معروف اسپانیایی الپائیس، طی روزهای 7، 12، 19 و 21 سپتامبر 1980، روایت مفصلی را در باره ربوده شدن امام صدر منتشر نمود که برخی قطعات آن، نه تنها با حوادث جنوب لبنان، که با شواهد و قرائنی که دو دهه بعد کشف شدند، انطباق خوبی داشت [44]. بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45]. در نیمه دوم ماه ژوئیه یک افسر فرانسوی الاصل گروه فلسطینی الصاعقه که دلاپورت نام داشت، از لیبی به فرانسه رفت تا جزئیات عملیات را با دیگر اعضاء گروه نهایی کند [46]. الصاعقه نه تنها نزدیکترین گروه فلسطینی به سوریه بشمار میرفت، بلکه پس از جنگ داخلی لبنان بارها از رهبر آن زهیر محسن نقل شده بود: «لبنان یا جای موسی صدر است یا جای ما» [47]! در دیدار 20 ژوئیه دلاپورت با یک دیپلمات سوری در روستای فرانسوی آنتس در نزدیکی ژنو، برنامه عملیات مفصلا بررسی گردید [48]. مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در حالی آسمان ماه ژوئیه لیبی، سوریه، فلسطینیها و ایران شاهنشاهی را در مینوردید، که بنابر خاطرات ابوایاذ رئیس سابق دوایر امنیتی جنبش الفتح و ساف، آشتی دسامبر پیشین قذافی و عرفات نیز در همان ماه، با وساطت الجزایر «قطعی» گردید [50].
کاردار لیبی در بیروت روز 28 ژوئیه با امام صدر دیدار و پس از ابلاغ دعوت رسمی دولت متبوع خود به آن بزرگوار، روزهای 19 یا 21 اوت را جهت آغاز سفر پیشنهاد نمود [51]. امام صدر ضمن قبول این دعوت، تعیین تاریخ آغاز سفر را به روزهای بعد موکول کردند [52]. آن بزرگوار در هفته دوم اوت، یعنی سه هفته پس از آخرین دیدار با حافظ اسد، در یک گفتگوی تلفنی، با اشاره به عداوت قذافی و نیز اصرار بومدین، نظر شهید صدر را در باره سفر خود به لیبی جویا شدند. امام صدر طی این گفتگو در باره نظر حافظ اسد اظهار داشتند: «نظر او را نیز جویا شدم؛ رای خاصی نداشت» [53]! کاردار لیبی در بیروت طی هفتههای دوم و سوم اوت که امام صدر در فرانسه اقامت داشت، بارها با دفتر آن بزرگوار تماش گرفت تا تاریخ دقیق سفر را قطعی کند [54]. در همین حال برخی دوستان مشترک امام صدر و یاسر عرفات نیز نقل کردند که ابوعمار، چند بار آن بزرگوار را جهت تعجیل در سفر به لیبی ترغیب کرده بود [55]. در تاریخ 20 اوت از سوی دفتر امام صدر به کاردار لیبی اطلاع داده شد، که آن بزرگوار مایل است برنامه دیدار از طرابلس، روز جمعه 25 اوت آغاز، و به سبب اضطرار معظمله در سفر به فرانسه و بازگشت سریع به لبنان، پیش از اول سپتامبر خاتمه یابد [56]. آیتالله شمسالدین در تاریخ 23 اوت از امام صدر خواست تا به سبب تراکم برنامهها و در پیش بودن عید سعید فطر، سفر به لیبی را لغو کند. امام صدر در پاسخ وعده داد تا قبل از حلول عید به لبنان بازگردد [57]. سفارت لیبی در بیروت، روز پنجشنبه 24 اوت، ویزاهای امام صدر، شیخ محمد یعقوب و استاد عباس بدرالدین را صادر و طی نامه شماره 4/3/430 مورخ همان روز به شرکت هواپیمایی الشرق الاوسط، چند صندلی برای میهمانان خود در بخش مسافران درجه یک رزرو کرد [58]. امام صدر به اتفاق دو همراه خود عصر روز جمعه 25 اوت فرودگاه بیروت را به مقصد طرابلس پایتخت لیبی ترک نمود [59].
شاهدان ایرانی و لبنانی متعددی طی سالهای اخیر شهادت دادهاند، که در اولین روزهای عزیمت امام صدر به لیبی، یعنی چند روز پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، از یک مبارز ایرانی عراقی مقیم بیروت به نام محمد صالح حسینی نقل شده است که امام صدر از این سفر باز نخواهد گشت [60]. حسینی از اعضاء فعال محفل همان چند مبارز ایرانی بود که برخی مراجع بزرگوار تقلید ایران، ربوده شدن امام صدر توسط قذافی را حاصل تفتین آنها دانسته بودند. برخی اعضاء این محفل چنان با گروه فلسطینی الفتح نزدیک بودند، که در اردوگاه صبرا و در تشکیلات بکلی امنیتی عرفات و ابوایاذ اتاق داشتند [61]! در خصوص نزدیکی آنها با رژیم قذافی نیز همین بس، که خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران را شب 22 بهمن سال 1357 در خانه قذافی از شخص وی دریافت داشتند [62]! برخی روایات آشکار حاکی از آنند که بعضی اعضاء این محفل، روز شنبه 26 اوت، با یکی از مسئولان امنیتی لیبی که سرگرد صالح ابوشریده خوانده شد، در هتل بیروت اینترناسیونال دیدار و در آخرین ساعات روز یکشنبه 27 اوت، به لیبی عزیمت کردند [63]. آخرین باری که امام صدر و دو همراه ایشان در هتل محل اقامت خود (الشاطئ) رویت شدند، حدود ساعت یک و ربع بعد از ظهر پنجشنبه 31 اوت بود؛ اسعد المقدم مدیر روزنامه لبنانی السفیر، امام صدر و عباس بدرالدین را در حالی مشاهده کرده بود، که بدون چمدان در حال خروج از هتل بودند، تا توسط اتومبیلهای تشریفات به دیدار یک مقام عالیرتبه لیبیایی (ظاهرا قذافی) برده شوند [64].
پس از عملیات
بر اساس روایت الپائیس، دلاپورت بلافاصله پس از اجرای عملیات راهی شهر نیس فرانسه شد تا رئیس خود زهیر محسن را از موفقیت آن مطمئن سازد [65]. وی که بعد از آن با ماموریتی جدید عازم الجزایر شده بود، اندکی پس از ورود، بازداشت، محاکمه و به اتهام جاسوسی و توطئه علیه امنیت ملی به حبس ابد محکوم گردید [66]. هواری بومدین رئیس جمهور فقید الجزایر، که از همان ابتدا خود را مسئول اخلاقی سفر امام صدر به لیبی میدانست و در جریان دومین کنفرانس سران جبهه پایداری در سپتامبر 1978 بسیار مغموم ظاهر شده بود [67]، دو ماه پس از وقوع آن فاجعه ناگهان به حال کما رفت و پس از گذشت سه ماه نهایتا در 27 دسامبر آن سال درگذشت [68]. اگرچه نتایج آزمایشها هرگز اعلام نشد، اما برخی مطبوعات اروپا از قول بعضی پزشکان معالج او نقل کردند که احتمالا دارویی به وی تزریق شده بود، که تدریجا ضعف را بر انسان غالب میکند، قوای مغزی را از کار میاندازد، او را در حالت کما قرار میدهد و نهایتا مرگ را موجب میشود [69]. زهیر محسن رهبر گروه الصاعقه در ژوئیه سال 1979 در فرانسه به قتل رسید؛ اگرچه سوریه و گروههای فلسطینی بلافاصله اسرائیل را مسئول ترور وی معرفی کردند، اما برخی تحلیلگران از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سوریه گرفتند [70]. حسینی نیز که شدیدا دچار انفعال گشته و تا مدتها نزد مسئولان حرکت امل ابراز تاثر میکرد [71]، دو سال بعد در بیروت به قتل رسید. اگرچه خانواده وی و اعضاء آن محفل ایرانی حزب بعث عراق را عامل ترور معرفی کردند، اما هرگز دلیل محکمه پسندی بر این مدعی ارائه نشد [72].
چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر، عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه در برخی محافل شیعی مدعی گردید که آن بزرگوار را از پذیرش دعوت قذافی برحذر داشته بود [73]. اگرچه بعضی متحدان شیعی سوریه نظیر نبیه بری رئیس پارلمان لبنان به سادگی از این ادعاء استقبال کردند [74]، اما مشاوران ارشد و نزدیکان امام صدر، هرگز خبر دریافت یک هشدار امنیتی مهم را از آن عزیز نقل نکردند! چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن بزرگوار، که حتی از مشورت با شهید صدر نیز غافل نشده بود، آن را با مشاوران ارشد خود در میان نگذاشته باشد؟ شهید چمران صدها سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و نامه از خود بر جای گذاشته است که طی آنها، تمامی مکنونات قلبی خود در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر را فاش ساخته است. چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما محرم راز و مسئول اصلی حفظ امنیت آن بزرگوار، تا آخرین لحظه حیات از آن بیخبر مانده باشد [75 و 76]؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما جانشین ایشان مرحوم آیت الله شمسالدین، در توجیه پیشنهاد خود مبنی بر لغو سفر آن عزیز به لیبی، به آن استناد نجسته باشد؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن عالم ربانی و با اخلاق، همسفران خود و نیز آقای صادق طباطبایی را که در آخرین لحظه از همراهی ایشان بازماندند، از این خطر مهم بیخبر نگه داشته باشد [77]؟(منبع:کنکاشی در اسرار ربوده شدن امام موسی صدر، محسن کمالیان، بازتاب،۴ فروردین ۱۳۸۴ )