با توجه به مطالبی که درباره وضعیت مصرف و تولید کتاب دینی ارائه می شود، پرسش های مهمی قابل طرح است:1. علی رغم رشد تولید کتاب، چرا در عرصه مصرف، یعنی کتاب خوانی شاهد کاهش هستیم؟
2. آیا می توان براساس این مقایسه، به آمار چاپ کتاب به عنوان شاخص رشد مطالعه کتاب های دینی تکیه کرد؟
3. آیا رشد تولید، می تواند شاخص خوبی برای ارزیابی مطالعه کتاب های دینی باشد؟
4. علی رغم رشد تولید کتاب های دینی، که با حمایت های مختلف انجام می شود، چرا مطالعه کتاب دینی حتی نسبت به رقیبانی مثل شعر و رمان با کاهش رو به رو است؟
در پاسخ به این پرسش ها، حدسها و فرضیه هایی را در قالب سه نکته مطرح می کنیم:
نکته اول:
به کتاب می توان از زاویه های گوناگون نگریست و گاه می توان افزایش تولید و کاهش مصرف آن را در همان قالب تحلیل کرد. یکی از زوایا این است که کتاب را به عنوان رسانه در زمینه اجتماعی مخصوص به خود قرار دهیم و معتقد شویم که برای رشد کتاب خوانی، از جمله کتاب دینی، باید به شرایط اجتماعی مرتبط با آن توجه کرد و در پرتو آن شرایط، کاهش و افزایش را تفسیر کرد. به عبارت دیگر باید ببینیم کارکرد کتاب در زندگی چیست؟ تصور رایج در این زمینه این است که کتاب، رسانه ای است که زمان فراغت افراد را پر می کند. در زمینه تولید کتاب نیز تصور چنین است که اندیشمند، اندیشه هایش را در قالب کتاب عرضه می کند و گروهی آن را می خوانند و از آن می برند، یا هوادارش می شوند و یا آن را نقد می کنند.
به نظر می رسد در شرایط کنونی، در جامعه ما مثل جوامع دیگر، که فرآیند صنعتی شدن و توسعه را از سرگذرانده یا می گذرانند، این تصور، نزدیک به واقع نیست. امروزه می توان به تولیدو نشر کتاب به عنوان موضوعی اقتصادی نیز نگاه کرد و باور کرد که سرنوشت آن در عرضه و تقاضا، با جاذبه های آن برای مصرف کننده و میزان پاسخ گویی آن به نیاز مصرف کنندگان تعیین می شود. مخاطب کتابی که چاپ می شود، باید مشخص باشد. به عبارت دیگر، کتاب باید بازار و متقاضی داشته باشد.
می توان گفت که کتاب را باید در قالب صنعت فرهنگ، بررسی کرد و دید که آیا چرخه های تولید و توزیع درست عمل می کنند یا نه. از این زوایه یکی از عوامل مهم که باید در تولید کتاب به آن توجه شود، متقاضیان و مصرف کنندگان هستند. اگر تقاضای کنندگان تغییر کند، به دنبال آن، تولید نیز تغییر می کند. اگر تولید به دنبال مصرف تغییر نکند یا نتواند مصرف را به طریقی هدایت کند، کسادی بازار تولید، نتیجه طبیعی آن است.
اما ببینیم چه عواملی بر مصرف یا تقاضا مؤثر هستند. یکی از فرآیندهایی که جامعه ما همانند جوامع دیگر از سر می گذارند، فرآیند تخصصی شدن فزاینده جامعه یا تفکیک پذیری آن است. برای انجام داده بهتر کارها و نیز به این جهت که توسعه و صنعت، تخصص های متفاوتی را می طلبد، افراد مجبورید فعالیت های اقتصادی متفاوتی را انجام دهند. به عبارت دیگر نقش ها، آگاهی ها و گرایش های آنها نیز به معنای تغییر تقاضا است. بنابراین می توان گفت که همراه با توسعه اقتصادی، فرآیندی از تنوع سلیقه ها، گرایش ها و به طور کلی مصرف فرهنگی، شکل می گیرد که به معنای تغییر تقاضا در عرصه فرهنگ است. بنابراین نمی توان گفت مخاطبان امروز کتاب های دینی، همان گرایشها، پرسشها و نیازهای افراد 20 تا 50 سال پیش را دارند.
گروه های مختلف اجتماعی، دارای سلایق، پرسشها و حتی نگرش های متفاوت به جهان و جامعه هستند. به این نکته بسیار مهم باید در تولید توجه کرد. اگر تولید کتاب در یکی از عرصه ها، مثلا دین، به این تنوع سلایق که به جهت تخصصی شدن جوامع به وجود می آید، توجه نکند، آن نوع کتاب از گردش خارج خواهد شد، هر چند دولت از آن حمایت کند. براین اساس می توان گفت یکی از دلایل کاهش مصرف کتاب های دینی، علی رغم رشد و تولید آنها، عدم توجه به فرآیند تخصصی شدن جامعه و تنوع تقاضا در این زمینه است. اگر بپذیریم که این گروه های متفاوت، پرسش ها و نیازهای متفاوت دینی دارند. بر این اساس اگر در مصرف کتاب دینی، کاهش مشاهده می شود، می توان آن را چنین تفسیر کرد که تولیدکنندگان کتاب های دینی نتوانسته اند این نیازهای متنوع را برطرف کنند.
نکته دوم: آیا کتاب را به لحاظ کارکرد برای زمان کار در نظر می گیریم یا برای زمان فراغت؟ زندگی یک فرد را، غیر از زمان استراحت، می توان به دو بخش تقسیم کرد: زمان کار و زمان فراغت. معمولا وقتی از کتاب صحبت می کنیم، زمان فراغت افراد را در نظر می گیریم. زمانی که فرد از روی رضایت و بدون داشتن دغدغه های کاری مطالعه می کند. در حالی که کتاب، با توجه به تخصصی شدن جامعه و فنی شدن کارها، نه تنها در زمان فراغت، بلکه برای زمان کار هم کارکرد دارد. حتی ممکن است کارکرد کتاب در زمان کار بیش از زمان فراغت باشد. اگر بپذیریم که جامعه در جهت تخصصی شدن پیش می رود، می توانیم انتظار داشته باشیم که مطالعه کتاب هایی که جنبه عمومی دارند، کاهش پیدا کند و کتاب هایی که جنبه تخصصی دارند، بیشتر مطالعه شوند. به عبارت دیگر نباید انتظار داشته باشیم که در این شرایط، همه افراد به میزان سابق، همه انواع کتاب را بخوانند؛ بلکه افراد، کتاب های مربوط به فیزیک عمومی که اطلاعات عمومی محسوب می شود را نخواهند خواند. بر این اساس، می توان کاهش مطالعه کتاب های دینی را چنان تفسیر کرد که تنوع مطالعه افراد کاهش پیدا کرده است. ممکن است افراد، تعداد کتاب بیشتری را نیز مطالعه کنند، اما کسی که به عرصه دین مربوط است، بیشتر کتاب های دینی مطالعه می کند و دیگران نیاز محدودی به مطالعه کتاب دینی دارند.
نکته سوم: رقابت در عرصه اشتغال، سبب می شود تا افراد به جای آن که به مطالعه به عنوان امری که سبب فرهیختگی بیشتر آنها می شود نگاه کنند، به عنوان ابزار کار توجه کنند. برای نمونه می توان به رشد تولید و مطالعه کتاب های کمک درسی اشاره کرد.
کتاب های کمک درسی در این دوران، رشد بسیار زیادی داشته است؛ در حالیکه که دیگر کتاب ها چنین رشدی نداشته است. امروز جوانان 18 تا 25 سال به دلیل رقابت متراکمی که برای ورود به دانشگاه دارند، کمتر به کتاب های غیر درسی توجه می کنند. اگر هم توجهی هست که به کتاب های کمک درسی مرتبط با رشته آنهاست. این امر را از زاویه دیگر هم می توان دید. برای استفاده از رسانه های دو نوع هزینه در نظر می گیرند: اول هزینه اقتصادی- پولی است که فرد باید پرداخت کند. دوم هزینه زمان است؛ زمانی که مثلا برای دیدن یک فیلم تلویزیونی صرف میشود. هر چه افراد در رقابت برای اشتغال بیشتر درگیر باشند. زمان برای آنها با ارزش تر می شود؛ بنابر این کمتر حاضر می شوند برای مصرف کالای فرهنگی مربوط به زمان فراغت، سرمایه گذاری کنند.
2. آیا می توان براساس این مقایسه، به آمار چاپ کتاب به عنوان شاخص رشد مطالعه کتاب های دینی تکیه کرد؟
3. آیا رشد تولید، می تواند شاخص خوبی برای ارزیابی مطالعه کتاب های دینی باشد؟
4. علی رغم رشد تولید کتاب های دینی، که با حمایت های مختلف انجام می شود، چرا مطالعه کتاب دینی حتی نسبت به رقیبانی مثل شعر و رمان با کاهش رو به رو است؟
در پاسخ به این پرسش ها، حدسها و فرضیه هایی را در قالب سه نکته مطرح می کنیم:
نکته اول:
به کتاب می توان از زاویه های گوناگون نگریست و گاه می توان افزایش تولید و کاهش مصرف آن را در همان قالب تحلیل کرد. یکی از زوایا این است که کتاب را به عنوان رسانه در زمینه اجتماعی مخصوص به خود قرار دهیم و معتقد شویم که برای رشد کتاب خوانی، از جمله کتاب دینی، باید به شرایط اجتماعی مرتبط با آن توجه کرد و در پرتو آن شرایط، کاهش و افزایش را تفسیر کرد. به عبارت دیگر باید ببینیم کارکرد کتاب در زندگی چیست؟ تصور رایج در این زمینه این است که کتاب، رسانه ای است که زمان فراغت افراد را پر می کند. در زمینه تولید کتاب نیز تصور چنین است که اندیشمند، اندیشه هایش را در قالب کتاب عرضه می کند و گروهی آن را می خوانند و از آن می برند، یا هوادارش می شوند و یا آن را نقد می کنند.
به نظر می رسد در شرایط کنونی، در جامعه ما مثل جوامع دیگر، که فرآیند صنعتی شدن و توسعه را از سرگذرانده یا می گذرانند، این تصور، نزدیک به واقع نیست. امروزه می توان به تولیدو نشر کتاب به عنوان موضوعی اقتصادی نیز نگاه کرد و باور کرد که سرنوشت آن در عرضه و تقاضا، با جاذبه های آن برای مصرف کننده و میزان پاسخ گویی آن به نیاز مصرف کنندگان تعیین می شود. مخاطب کتابی که چاپ می شود، باید مشخص باشد. به عبارت دیگر، کتاب باید بازار و متقاضی داشته باشد.
می توان گفت که کتاب را باید در قالب صنعت فرهنگ، بررسی کرد و دید که آیا چرخه های تولید و توزیع درست عمل می کنند یا نه. از این زوایه یکی از عوامل مهم که باید در تولید کتاب به آن توجه شود، متقاضیان و مصرف کنندگان هستند. اگر تقاضای کنندگان تغییر کند، به دنبال آن، تولید نیز تغییر می کند. اگر تولید به دنبال مصرف تغییر نکند یا نتواند مصرف را به طریقی هدایت کند، کسادی بازار تولید، نتیجه طبیعی آن است.
اما ببینیم چه عواملی بر مصرف یا تقاضا مؤثر هستند. یکی از فرآیندهایی که جامعه ما همانند جوامع دیگر از سر می گذارند، فرآیند تخصصی شدن فزاینده جامعه یا تفکیک پذیری آن است. برای انجام داده بهتر کارها و نیز به این جهت که توسعه و صنعت، تخصص های متفاوتی را می طلبد، افراد مجبورید فعالیت های اقتصادی متفاوتی را انجام دهند. به عبارت دیگر نقش ها، آگاهی ها و گرایش های آنها نیز به معنای تغییر تقاضا است. بنابراین می توان گفت که همراه با توسعه اقتصادی، فرآیندی از تنوع سلیقه ها، گرایش ها و به طور کلی مصرف فرهنگی، شکل می گیرد که به معنای تغییر تقاضا در عرصه فرهنگ است. بنابراین نمی توان گفت مخاطبان امروز کتاب های دینی، همان گرایشها، پرسشها و نیازهای افراد 20 تا 50 سال پیش را دارند.
گروه های مختلف اجتماعی، دارای سلایق، پرسشها و حتی نگرش های متفاوت به جهان و جامعه هستند. به این نکته بسیار مهم باید در تولید توجه کرد. اگر تولید کتاب در یکی از عرصه ها، مثلا دین، به این تنوع سلایق که به جهت تخصصی شدن جوامع به وجود می آید، توجه نکند، آن نوع کتاب از گردش خارج خواهد شد، هر چند دولت از آن حمایت کند. براین اساس می توان گفت یکی از دلایل کاهش مصرف کتاب های دینی، علی رغم رشد و تولید آنها، عدم توجه به فرآیند تخصصی شدن جامعه و تنوع تقاضا در این زمینه است. اگر بپذیریم که این گروه های متفاوت، پرسش ها و نیازهای متفاوت دینی دارند. بر این اساس اگر در مصرف کتاب دینی، کاهش مشاهده می شود، می توان آن را چنین تفسیر کرد که تولیدکنندگان کتاب های دینی نتوانسته اند این نیازهای متنوع را برطرف کنند.
نکته دوم: آیا کتاب را به لحاظ کارکرد برای زمان کار در نظر می گیریم یا برای زمان فراغت؟ زندگی یک فرد را، غیر از زمان استراحت، می توان به دو بخش تقسیم کرد: زمان کار و زمان فراغت. معمولا وقتی از کتاب صحبت می کنیم، زمان فراغت افراد را در نظر می گیریم. زمانی که فرد از روی رضایت و بدون داشتن دغدغه های کاری مطالعه می کند. در حالی که کتاب، با توجه به تخصصی شدن جامعه و فنی شدن کارها، نه تنها در زمان فراغت، بلکه برای زمان کار هم کارکرد دارد. حتی ممکن است کارکرد کتاب در زمان کار بیش از زمان فراغت باشد. اگر بپذیریم که جامعه در جهت تخصصی شدن پیش می رود، می توانیم انتظار داشته باشیم که مطالعه کتاب هایی که جنبه عمومی دارند، کاهش پیدا کند و کتاب هایی که جنبه تخصصی دارند، بیشتر مطالعه شوند. به عبارت دیگر نباید انتظار داشته باشیم که در این شرایط، همه افراد به میزان سابق، همه انواع کتاب را بخوانند؛ بلکه افراد، کتاب های مربوط به فیزیک عمومی که اطلاعات عمومی محسوب می شود را نخواهند خواند. بر این اساس، می توان کاهش مطالعه کتاب های دینی را چنان تفسیر کرد که تنوع مطالعه افراد کاهش پیدا کرده است. ممکن است افراد، تعداد کتاب بیشتری را نیز مطالعه کنند، اما کسی که به عرصه دین مربوط است، بیشتر کتاب های دینی مطالعه می کند و دیگران نیاز محدودی به مطالعه کتاب دینی دارند.
نکته سوم: رقابت در عرصه اشتغال، سبب می شود تا افراد به جای آن که به مطالعه به عنوان امری که سبب فرهیختگی بیشتر آنها می شود نگاه کنند، به عنوان ابزار کار توجه کنند. برای نمونه می توان به رشد تولید و مطالعه کتاب های کمک درسی اشاره کرد.
کتاب های کمک درسی در این دوران، رشد بسیار زیادی داشته است؛ در حالیکه که دیگر کتاب ها چنین رشدی نداشته است. امروز جوانان 18 تا 25 سال به دلیل رقابت متراکمی که برای ورود به دانشگاه دارند، کمتر به کتاب های غیر درسی توجه می کنند. اگر هم توجهی هست که به کتاب های کمک درسی مرتبط با رشته آنهاست. این امر را از زاویه دیگر هم می توان دید. برای استفاده از رسانه های دو نوع هزینه در نظر می گیرند: اول هزینه اقتصادی- پولی است که فرد باید پرداخت کند. دوم هزینه زمان است؛ زمانی که مثلا برای دیدن یک فیلم تلویزیونی صرف میشود. هر چه افراد در رقابت برای اشتغال بیشتر درگیر باشند. زمان برای آنها با ارزش تر می شود؛ بنابر این کمتر حاضر می شوند برای مصرف کالای فرهنگی مربوط به زمان فراغت، سرمایه گذاری کنند.