سوره نمل/ آيه 40: «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ»
شوره رعد/ آيه 43: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»
در دو آيه از قرآن كريم مفهوم «علم به كتاب» مطرح شده است؛ يكي با عبارت «علم من الكتاب» كه نشان دهنده علم جزئي است و ديگري «علم الكتاب» كه نشان دهنده علم كامل به كتاب است. هم چنين انجام برخي خوارق عادت صريحا به علم الكتاب مستند شده است. اشاره به اين دو درجه از علم در روايات اهل بيت نيز ديده مي شود؛ به گونه اي كه ميان اين «علم» و «توانايي بر تصرف در عالم خلقت» ارتباط مستقيم برقرار شده است. ابتدا به آياتي كه به اين علم اشاره كرده اند مي پردازيم:
يكي از اين آيات، آيه 40 سوره نمل است كه در آن به «علم من الكتاب» اشاره شده است:« قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَاذَا مِن فَضْلِ رَبىِّ لِيَبْلُوَنىِ ءَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبىِّ غَنىٌِّ كَرِيم»[1] در اين آيه منظور از كسي كه علمي از كتاب دارد، طبق ديدگاه اكثر مفسران آصف بن برخيا وزير سليمان است كه توانست تخت بلقيس را در يك چشم بر هم زدن نزد سليمان حاضر كند.[2]
ديگري آيه 43 سوره رعد است كه از عبارت «علم الكتاب» استفاده كرده است: « وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب»[3] در اين آيه در برابر انكار رسالت نبي اكرم(ص) از سوي كافران، شهادت خداوند و كسي كه علم كتاب دارد بر رسالت ايشان كافي دانسته شده است.
درباره مصداق «من عنده علم الكتاب» سه ديدگاه مطرح شده است:
1.خود خداوند.
2. مومنان مسيحي و يهودي از جمله عبدالله سلام و سلمان فارسي، كه ديدگاه غالب اهل سنت است.
3. امير المومنين عليه السلام و پس از او ساير ائمه طاهرين(ع)، ديدگاه شيعه اماميه.
تفاسير شيعي دو ديدگاه نخست را به خوبي نقد كرده و ديدگاه سوم را اثبات مي كنند. در اينجا خلاصه اي از توضيحات علامه طباطبايي را در تاييد ديدگاه سوم بيان مي كنيم:
نقد ديدگاه نخست: طبق اين ديدگاه منظور از «كتاب» لوح محفوظ است و منظور از «من عنده علم الكتاب» خود خداوند. اما اين تفسير صحيح نيست؛ چرا كه در بخش اول آيه خداوند به عنوان شاهد اصلي ذكر شده بود: «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنىِ» اگر مصداق «من عنده علم الكتاب» را هم خداوند بدانيم تكرار بي فايده اي رخ مي دهد كه معنايي ندارد.
نقد ديدگاه دوم: طبق اين تفسير منظور از كتاب، تورات و انجيل است و منظور از «من عنده علم الكتاب» علماي اهل كتاب است. زيرا ايشان از بشارتهايى كه در باره پيامبر(ص) در كتابشان آمده خبر دارند، و اوصاف ايشان را در كتاب خود خوانده اند. اما اين تفسير نيز به اين دليل رد مي شود كه در اين آيه سخن از شهادت است نه فقط علم. از طرفي اين سوره در مكه نازل شده است و در آن ايام احدي از علماي اهل كتاب ايمان نياورده بود، و كسى از ايشان به رسالت آن جناب شهادت نداده بود و افرادي مانند سلمان فارسي و عبدالله بن سلام در مدينه مسلمان شدند.
با رد دو ديدگاه نخست، ثابت مي شود كه آيه شريفه در حق على (ع) نازل شده است. چرا كه روايات بسياري در اين باره وارد شده است. بايد گفت كه اگر جمله «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» به كسى از گروندگان به رسول خدا (ص) منطبق گردد، قطعا به على (ع) منطبق خواهد شد، چون او بود كه به شهادت روايات صحيح و بسيار، از تمامى امت مسلمان داناتر به كتاب خدا بود. و اگر هيچ يك از آن روايات نبود جز روايت ثقلين كه هم از طرق شيعه و هم از طرق اهل سنت وارد شده در اثبات اين مدعا كافى بود، زيرا در آن روايت فرمود: «انى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللَّه و عترتى، اهل بيتى لن يفترقا حتى يردا على الحوض ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا».[4]
روايات بسياري نيز وارد شده كه مصداق «من عنده علم الكتاب» را علي عليه السلام معرفي كرده است. از جمله مي توان به اين روايت ابوسعيد خدري اشاره كرد كه از رسول خدا در اين باره سوال كرده است، پيامبر اكرم(ص) در پاسخ فرمودند كه منظور از «من عنده علم من الكتاب» در آيه40 سوره نمل جانشين برادرم سليمان بن داوود بود، و منظور از«من عنده علم الكتاب» در آيه” قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ” برادرم على بن ابى طالب است.[5] هم چنين در روايات بسيارى مى خوانيم كه اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه يك حرف آن نزد” آصف بن برخيا” بود، و چنان خارق عادتى را انجام داد، و نزد امامان اهل بيت ع هفتاد و دو حرف آن است، و يك حرف آن مخصوص به ذات پاك خدا است.[6] اما بايد دانست كه اسم اعظم نه يك لفظ و مفهوم، بلكه مقامي است كه شخص با وصول به آن حتي اگر لفظي هم به كار نبرد تنها به صرف اراده مي تواند در عالم تصرف تكويني كند. طبق اين تعريف، اسم اعظم حقيقتي است كه از ديگر حقايق عظيم تر است. بنابراين هر انساني با توجه به وسعت وجودي و مرتبه خود مي تواند به برخي از آنها دست يابد و قدرت تصرف تكويني پيدا كند. چنانكه امامان اين امت به 72 حرف آن واقف گشته اند.[7]
پي نوشت:
[1] . (امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم؟! و هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مى كند و هر كس كفران نمايد (به زيان خويش نموده است، كه) پروردگار من، غنىّ و كريم است!»
[2] . ترجمه تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم ،1374ش، ج15، ص: 517
[3] . كافران مى گويند كه تو پيامبر نيستى. بگو: خدا و هر كس كه از كتاب آگاهى داشته باشد، به شهادت ميان من و شما كافى است.
[4] . من در ميان شما دو چيز بس بزرگ مىگذارم: يكى كتاب خدا، و يكى عترتم، اهل بيتم، اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض بر من درآيند، و شما ما دام كه به اين دو تمسك جوييد بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد.
[5] . ترجمه الميزان، ج11، ص: 531-527
[6] . تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، ۱۳۷۴، ج15، ص: -473474
[7] . ارتباط مفهوم علم الكتاب و ولايت تكويني اهل بيت عليهم السلام، معرفت كلامي، سال پنجم، ش2، پاييز و زمستان 1393،ص114