2. به طور یقینی آن چه امامان برای هدایت مردم بیان می کردند مطابق با فرمان و رضایت خداوند بوده است. زیرا آنان در قول، فعل و تقریر معصومند. البته منابع علم ایشان قرآن، میراث علمی از پیامبر و حضرت فاطمه(س) و الهامات غیبی از سوی خداست. لذا پاسخ آنان به تمام پیشامدها بر اساس حجت شرعی است چنان که از امام صادق(ع) نقل شده «هر چه ما گفتیم دلیلش را از قرآن از ما بخواهید» اما تفاوت امامان و پیامبر(ص) در آن است که اصول کلی و واجبات و محرمات اصلی توسط پیامبر(ص) اعلام شده که آن تشریعات همیشگی و همگانی است. اما برخی جزئیات و یا احکام متناسب با زمان و مکان از سوی امامان تشریع و بیان می شود.
لذا بر اساس توحید ربوبى، هرگونه قانونى که انتساب به خداوند نداشته باشد، به شرک در تشریع منتهى مى شود: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»(یوسف (12)، آیه 67.) و فقط کسى مجاز به جعل قانون است که از طرف خداوند، مأذون باشد، مانند پیامبر اکرم(ع) و امامان معصوم(ع)، قرآن در این باره مى فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى »(.نجم (53)، آیات 5-3.)
امام صادق(ع) نیز فرموده است: «فما فوّض الله الى رسوله، فقد فوّض الینا»(بحارالانوار، ج 15، ص 332. ). آیت الله معرفت در توضیح این موضوع مى نویسد: «اینان حامل ودایع نبوت بودند و طبق تعلیم و تربیت پیامبر اکرم(ع) و تأیید روح القدس، بینش واقعى لازم را دارا بودند و بر ملاکات اصلى احکام، نسبت به پیشامدها کاملاً واقف بودند و بر حسب رخدادهاى زمانه و مصالح مقتضى، تشریع احکام مى نمودند».( ولایت فقیه، ص 162.)جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
در رابطه با وحی به نکات زیر توجه نمایید:
1-وحی، راهکاری شناختی است که از سوی خداوند متعال، با هدف نشان دادن راه نیک بختی به بشر از یک سو و پاسخگو نبودن وسایل شناختی در اختیار او، همچون حس و عقل, از دیگر سوست. بدین سان، این وسیله شناختی الهی, نارسایی های دانش بشری و نیز یافته های عقلانی او را در تکاپوی نیازهای هدایتی، پوشش می دهد (استاد محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید (دوره کامل سه جلدی)، صص177-180،شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران، 1381).
2-چیستی وحی، با همه زوایایش برای ما شناخته شده نیست. تنها می دانیم که گونه ای دریافت درونی، از راهی جز اندیشه ورزی و به دور از خطا می باشد که در فرآیند آن، شخصی که از سوی خداوند گزینش شده به علم غیب و دنیای پنهان از دیده ها راه می یابد و به دنبال آن، از حقایقی که به نیک بختی یا تیره روزی آدمی پیوسته است، برخوردار می شود (علامه محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2,ص131و ص157،مؤسسه الاعلمی).
پیامبر ادعای دریافتی این چنین فرا مادی، برای هر گونه تردید زدایی، از راه انجام کاری بیرون از توان بشر؛ یعنی معجزه، اثبات می کند (همان، ص155).
3-فرود آمدن فرشته وحی و پیوند آن با قلب (روح) پیامبر(ص) (شعراء، 193-194) وحی از راه خواب (فتح، 27)، گفت و گوی راستاراست و بی واسطه خداوند (شوری، 51) و یا واسطه شدن چیزی (شوری، 51) از شیوه های گوناگونی می باشد که وحی به وسیله آن ها محقق می شود.
اما الهام در لغت به معنای القای مطلبی در نفس و جان است (لسان العرب، ج 12، ص 555)
بنا بر برخی تفاسیر الهام دارای معنای عام و خاص است.
معنای خاص الهام ویژه اولیا و اوصیا است که گاهی با واسطه و گاهی بدون واسطه می باشد. الهام با واسطه توسط صدایی که از شخص خارج می گردد و آنگاه شنیده و معنای مقصوداز آن فهمیده می شود، صورت می پذیرد. این حالت، مانند رؤیا، در حالات اولیه انبیاء رخ می دهد و اهل حق آن را وحی خفی به شمار می آورند. اما الهام بدون واسطه عبارت است از القای معانی و حقایق در قلوب اولیاء از عالم غیب که ممکن است به صورت دفعی و ناگهانی باشد و ممکن است به تدریج صورت پذیرد.
معنای عام الهام نیز گاهی با سبب و گاهی بدون سبب و نیز گاهی حقیقی و گاهی غیر حقیقی است. الهام حقیقی با سبب از راه تزکیه و تصفیه نفس به دست می آید. الهام غیرحقیقی و بدون سبب، برای افرادی که استعداد خاصی دارند، به مقتضای ویژگی های خاص نژادی و جغرافیایی حاصل می شود مانند براهمه، کشیشان و راهبان (نگا: سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، صص 454 – 455).
برخی الهام را مربوط به جنبه ولایت و وحی را مربوط به جنبه رسالت و نبوت دانسته اند و معتقدند الهام، تنها از نوع کشف معنوی صرف است و از این رو، وحی از خواص نبوت و متعلق به ظاهر و الهام از خواص ولایت و مربوط به باطن است و چون ولایت بر نبوت، تقدم شرفی دارد، الهام نیز برتر از وحی خواهد بود. علاوه بر آن که وحی مشروط به تبلیغ است ولی الهام چنین نیست (شرح فصوص الحکم، داود قیصری، ص 111 ؛ الفتوحات المکیه، ابن عربی، ج 1، ص 78).
تفاوت اساسی میان وحی و الهام در این نکته نیز هست که پیامبر فرشته ای را که واسطه در وحی است هنگام القای وحی به رؤیت بصری مشاهده می کند ولی در الهام امام و ولی تنها او را حس می کند و با رؤیت بصری او را نمی بیند (الفتوحات المکیه، ج 3، صص 238 – 239).
در مجموع می توان گفت آن چه به عنوان شریعت به پیامبر القا می شود همواره با واسطه فرشته ای است که پیامبر او را با رؤیت بصری مشاهده می کند و این از اختصاصات پیامبر است، اما از آنجا که پیامبر علاوه بر شأن نبوت و رسالت دارای مقام ولایت نیز هست از انواع دیگر القائات ربانی نیز بهره مند است. چنین القاآتی که مشترک میان ولی، امام و نبی است وحی به معنای خاص خود، نبوده مربوط به مقام باطن یعنی ولایت است.
براین اساس، از آنجا که مقام ولایت مربوط به باطن می باشد، حقایق القا شده در الهام چه بسا برتر از مطالب وحی شده به پیامبر باشد هر چند پیامبر به لحاظ برخورداری از مقام ولایت، با آن حقایق آشنا است.
باید توجه داشت که یک تفاوت اساسی دیگری که میان وحی و الهام وجود دارد این حقیقت است که وحی به دلیل سنخیت خاص خویش همواره مصون از تلبیس ابلیس بوده، پیامبران در همه مراحل فهم، درک و دریافت آن در عصمت الهی قرار دارند، برخلاف الهام که گاهی شیطانی است و همواره مصون از خطا نمی باشد.
اما از آنجا که امامان، معصوم می باشند در حوزه الهام نیز مانند وحی در خصوص پیامبران همواره الهامشان حقیقی و ربانی است زیرا هم در مرحله فهم و هم درک و هم دریافت مصون از خطا می باشند.
مکاشفه و یا به عبارت دیگر کشف و شهود محصول ریاضت های نفسانی ای است که مرتاض در طی یک سیر و زدودن آلودگی های قلبی به دست می آورد. بنابراین گفتن ذکر _ گر چه با شرایطش باشد _ تأثیرگذار است لیکن مقدم بر ذکر مواردی دیگر نیز باید مراعات گردد همانند اخلاص در عمل و رعایت تقوا و جز این ها، که این امر هم جز از طریق دستورات استاد معمولا مقدور و میسر نیست. زیرا ذکر به طور کلی دارای آثاری است همانند دارو. و هر ذکری نیز دارای یک شرایطی است و دارای یک آثار. و عدم وقوف و آگاهی نسبت به چنین آثاری گاه سبب ندامت و دور شدن از مقصود می گردد. چنان که باب مدینه علم حضرت امیرالمومنین علی(ع) در نهج البلاغه فرموده است.(17) دیگر این که اذکار به دو قسم تقسیم می گردند: ذکر عام و ذکر خاص. و رسیدن به مطلوب از طرق علوم غربیه، علی الاکثر از نوع دوم یعنی ذکر خاص انجام می پذیرد . و در این نوع ذکر نیز اضافه بر شرایط مقدماتی، عدد دخالتی تمام دارد یعنی ذکر مورد نظر باید به تعداد خاصی که در این امور معمول است بر مبنای ابجد کبیر محاسبه گردد گذشته از این که این نوع محاسبه نیز خود به چند قسم تقسیم می گردد همانند رقمی ، حرف، عددی، که این عناونی خود در شاخه های دیگر با نامی دیگر شناخته می شوند. بنابراین ، در چنین اموری بدون دستور استاد اقدام کردن، به یقین نادرست و بی نتیجه و گاه مضر است. یعنی عدد در ذکر همانند دندانه های یک کلید است که تا چنانچه با قفل مورد نظر مطابقت نداشته باشد جهت باز نمودن آن بی تأثیر است.
————
براساس روایات، امامان دست آموز الهام غیبی اند. آنان صدای غیب را می شنوند اما فرشته را نمی بینند، به خلاف پیامبر که سخن فرشته را می شنود و گاه خود ملک را می بیند، نه این که تنها صدا را بشنود (اصول کافی، روایات شماره 705، 706، 435).
این الهام نظیر الهامی است که به حضرت خضر و ذوالقرنین و حضرت مریم و مادر موسی(ع) شده است (کهف / 65 – 98 ؛ آل عمران / 42 ؛ مرم / 17 – 21 ؛ طه / 38 ؛ قصص / 7)
و بعضا در قرآن کریم، تعبیر به وحی گردیده که البته منظور از آن، وحی نبوت نیست.
حضرت رضا(ع) در ضمن حدیث مفصلی درباره امامت فرمود: هنگامی که خدای متعال کسی را به عنوان امام برای مردم برمی گزیند به او سعه صدر، عطا می کند و چشمه های حکمت را در دلش قرار می دهد و علم را به وی الهام می کند تا برای جواب از هیچ سؤالی در نماند و در تشخیص حق سرگردان نشود، پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی بوده از خطاها و لغزش ها در امان خواهد بود (نگا، اصول کافی، ج 1، ص 198 – 203).
از حسن بن یحیای مدائنی نقل شده که از امام صادق(ع) پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام می شود چگونه (و با چه علمی) جواب می دهد؟ فرمود: گاهی به او الهام می شود و گاهی از فرشته می شنود و گاهی هر دو (بحارالانوار، ج 26 ، ص 58).
لوح محفوظ است او را پیشوااز چه محفوظ است؟ محفوظ از خطا
نی نجومست و نه رملست و نه خوابوحی حق، والله اعلم بالصواب
از پی روپوش عامه در بیانوحی دل گویند آن را صوفیان
باید توجه داشت امام کسی است که از وجودی برتر در عصر خود برخوردار بوده، در نقطه اوج و قله هرم هستی قرار دارد، از این رو باطن امام هم همانند باطن پیامبر، با نور ولایت حق روشن بوده با عالم حقایق و معانی غیبی ارتباط دارد.
امام هم همانند پیامبر واسطه فیض میان خلق و حق، عامل ارتباط خلق با حق و حافظ حریم وحی و شریعت است، اما پیامبر نیست یعنی مقام و شأن و مسؤولیت نبوی و رسالت را به او نداده اند.
امام رضا(ع) می فرمایند: فرق میان پیامبر و رسول و امام در این است که رسول فرشته وحی را می بیند و صدایش را می شنود وحی بر او نازل می شود، گاه در خواب می بیند چنانکه حضرت ابراهیم دید و پیامبر سخن فرشته را می شنود و گاه باشد که خود فرشته را ببیند نه این که تنها صدا را بشنود و امام کسی است که فرشته را نمی بیند اما سخن او را می شنود (اصول کافی، حدیث 435).
البته بنا بر برخی تفاسیر، شنیدن معصوم عقلی است به این معنی که امام سخن فرشته ای را با گوشش نمی شنود، بلکه مراد از شنیدن آن است که باطن امام تعالیم و الهام های الهی را فرا می گیرد و می پذیرد برای این که کلام الهی جز این نیست که حقایقی را به آگاهی اولیا برساند زیرا کلام الهی نمی تواند از نوع صوت و لفظ باشد (صدرالمتألهین، شرح اصول کافی، کتاب حجت، باب 3، حدیث اول).
اما سخنی در خصوص الهام
الهام در لغت به معنای القای مطلبی در نفس و جان است (لسان العرب، ج 12، ص 555)
بنا بر برخی تفاسیر الهام دارای معنای عام و خاص است.
معنای خاص الهام ویژه اولیا و اوصیا است که گاهی با واسطه و گاهی بدون واسطه می باشد. الهام با واسطه توسط صدایی که از شخص خارج می گردد و آنگاه شنیده و معنای مقصوداز آن فهمیده می شود، صورت می پذیرد. این حالت، مانند رؤیا، در حالات اولیه انبیاء رخ می دهد و اهل حق آن را وحی خفی به شمار می آورند. اما الهام بدون واسطه عبارت است از القای معانی و حقایق در قلوب اولیاء از عالم غیب که ممکن است به صورت دفعی و ناگهانی باشد و ممکن است به تدریج صورت پذیرد.
معنای عام الهام نیز گاهی با سبب و گاهی بدون سبب و نیز گاهی حقیقی و گاهی غیر حقیقی است. الهام حقیقی با سبب از راه تزکیه و تصفیه نفس به دست می آید. الهام غیرحقیقی و بدون سبب، برای افرادی که استعداد خاصی دارند، به مقتضای ویژگی های خاص نژادی و جغرافیایی حاصل می شود مانند براهمه، کشیشان و راهبان (نگا: سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، صص 454 – 455).
برخی الهام را مربوط به جنبه ولایت و وحی را مربوط به جنبه رسالت و نبوت دانسته اند و معتقدند الهام، تنها از نوع کشف معنوی صرف است و از این رو، وحی از خواص نبوت و متعلق به ظاهر و الهام از خواص ولایت و مربوط به باطن است و چون ولایت بر نبوت، تقدم شرفی دارد، الهام نیز برتر از وحی خواهد بود. علاوه بر آن که وحی مشروط به تبلیغ است ولی الهام چنین نیست (شرح فصوص الحکم، داود قیصری، ص 111 ؛ الفتوحات المکیه، ابن عربی، ج 1، ص 78).
تفاوت اساسی میان وحی و الهام در این نکته نیز هست که پیامبر فرشته ای را که واسطه در وحی است هنگام القای وحی به رؤیت بصری مشاهده می کند ولی در الهام امام و ولی تنها او را حس می کند و با رؤیت بصری او را نمی بیند (الفتوحات المکیه، ج 3، صص 238 – 239).
در مجموع می توان گفت آن چه به عنوان شریعت به پیامبر القا می شود همواره با واسطه فرشته ای است که پیامبر او را با رؤیت بصری مشاهده می کند و این از اختصاصات پیامبر است، اما از آنجا که پیامبر علاوه بر شأن نبوت و رسالت دارای مقام ولایت نیز هست از انواع دیگر القائات ربانی نیز بهره مند است. چنین القاآتی که مشترک میان ولی، امام و نبی است وحی به معنای خاص خود، نبوده مربوط به مقام باطن یعنی ولایت است.
براین اساس، از آنجا که مقام ولایت مربوط به باطن می باشد، حقایق القا شده در الهام چه بسا برتر از مطالب وحی شده به پیامبر باشد هر چند پیامبر به لحاظ برخورداری از مقام ولایت، با آن حقایق آشنا است.
باید توجه داشت که یک تفاوت اساسی دیگری که میان وحی و الهام وجود دارد این حقیقت است که وحی به دلیل سنخیت خاص خویش همواره مصون از تلبیس ابلیس بوده، پیامبران در همه مراحل فهم، درک و دریافت آن در عصمت الهی قرار دارند، برخلاف الهام که گاهی شیطانی است و همواره مصون از خطا نمی باشد.
اما از آنجا که امامان، معصوم می باشند در حوزه الهام نیز مانند وحی در خصوص پیامبران همواره الهامشان حقیقی و ربانی است زیرا هم در مرحله فهم و هم درک و هم دریافت مصون از خطا می باشند.