خانه » همه » مذهبی » علم لدنی امام با خاتمیت ناسازگار است؟

علم لدنی امام با خاتمیت ناسازگار است؟

شبهه ناسازگاری امامت با اصل خاتمیت

علم لدنی امام با خاتمیت ناسازگار است؟

شیعیان معتقدند که امامان علاوه بر صفت عصمت و الهام دارای علم غیب و لدنی نیز هستند، به این معنی که علم و معرفت آنان نه مانند علم انسان‌ها از راه عادی مانند آموزش و فراگیری بلکه مانند علم پیامبران از طرق غیرعادی مثل

ladoni - علم لدنی امام با خاتمیت ناسازگار است؟
ladoni - علم لدنی امام با خاتمیت ناسازگار است؟

 

نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی

 

شبهه ناسازگاری امامت با اصل خاتمیت

شیعیان معتقدند که امامان علاوه بر صفت عصمت و الهام دارای علم غیب و لدنی نیز هستند، به این معنی که علم و معرفت آنان نه مانند علم انسان‌ها از راه عادی مانند آموزش و فراگیری بلکه مانند علم پیامبران از طرق غیرعادی مثل الهام، فرشتگان و به تعبیر عرفانی مواجهه با عقول مجرده به دست می‌آید که در لسان روایات به «محدّثون» و «مفهّمون» تعبیر می‌شود.
اهل سنت و برخی به اصطلاح روشنفکران علم لدنی امام (علیه السلام) را با اصل خاتمیت ناسازگار وصف می‌کنند و معتقدند صفت علم لدنی از مختصات پیامبران و با رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) این صفت نیز دست‌نیافتنی خواهد بود. آنان با این نگرش منزلت ائمه اطهار را به مراتب پایین و عادی تنزل داده و آنان را نهایت در حد «علمای ابرار» توصیف می‌کنند. (1)
لازمه چنین نگره‌ای به امامت تفسیر منشأ علم امامان به منابع عادی مانند ظن و اجتهاد است که رهاورد آن تجویز خطا و سلب حجیت اقوال امامان و تلقی آن مانند یک معرفت دینی بشری است. دکتر سروش در این‌باره می‌گوید:
“پیام خاتمیت این است که هیچ فهمی از دین را فهم خاتم ندانیم خاتم‌النبیین آمده است، اما خاتم الشارحین نیامده است و سخن هیچ کس در مقام شرح و تفسیر در رتبه وحی نمی‌نشیند … اگر دلایل قانع‌کننده باشد، مدعا را می‌پذیریم و اگر نباشد، دیگر مهم نیست که استدلال کننده علی (علیه السلام) باشد یا دیگری. از این پس دلیل پشتوانه سخن است، نه گوینده صاحب کرامت. (2)”

تحلیل و بررسی

در تحلیل این شبهه به نکات ذیل اشاره می‌شود:

الف. عدم اختصاص علم لدنی به پیامبران

صفت الهام و عصمت، دو شرط نبوت است و لکن به آن اختصاص نیافته است، بلکه قرآن کریم از بعض انسان‌های غیرپیامبران نام می‌برد که واجد صفت عصمت و الهام بودند. در مورد بحث نیز امر چنین است، علم لدنی از صفات لازم پیامبران اما به آنان اختصاص نداشته که اینکه به برخی اشاره می‌شود:

الف. 1. حضرت خضر:

قرآن کریم از اعطای رحمت خاص از سوی خداوند و همچنین علم لدنی «من عندنا» بر حضرت خضر خبر می‌دهد.
آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا. (3)

الف. 2. علم مصاحب حضرت سلیمان:

حضرت سلیمان وقتی از یاران خویش خواست تخت بلقیس را از مسافت صدها کیلومتر بالفور نزد وی حاضر کنند، هرکدام یک وقتی را پیشنهاد دادند، اما فردی (آسف بن برخیا) پیشنهاد داد که من در یک چشم به هم زدن (قبل از اینکه پلک دوباره بسته شود) آن را حمل و حاضر می‌کنم.
قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ. (4)
قرآن به علم وی تصریح نکرده ولکن وصف و رمز قدرت وی را بیان داشته و آن «علم به کتاب» است که قطعاً علم عادی نبوده بلکه علم خاص و مورد عنایت الهی است. دلیل و شاهد این مدعا پیشنهاد عفریت از طایفه جنّ است که گفته بود من آن را قبل از آنکه از جای خودت بلند شوی، می‌آورم. (5)
روشن است کسی که دارای علمی از کتاب و قدرتش از عفریت جن هم بیشتر است، می‌بایست علمش غیرعادی و الهی باشد وگرنه با علوم عادی چنین امری ممکن نیست. چرا که با گذشت چندین هزاره از آن، کسی با علم عادی بر چنین کاری قادر نشده و ادعایی هم نداشته است.
شاهد دیگر ملاک آیه شریفه یعنی «علم من الکتاب» است که بر علوم کتاب مقدس و معارف دینی ناظر است که در پرتو آن مورد توجه و عنایت خداوند بوده است.

الف. 3. علم غیب حضرت مریم:

خداوند با نزول فرشتگانی به حضرت مریم مادر حضرت عیسی اخبار غیبی می‌دهد، مانند خبر تولد عیسی بدون پدر و نبوت وی. «ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیكَ». (6)

الف. 4. حضرت لقمان:

لقمان در قرآن کریم به عنوان شخصیت دارای علم و حکم الهی وصف شده است. «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ». (7)

ب. تصریح پیامبر به علم لدنی امامان

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به علم غیب و لدنی اهل بیت در موارد مختلف تصریح داشته است و اگر چنین علمی با اصل خاتمیت تهافت داشت خود پیامبر خاتم چنین عمل می‌نمود. اینک به بعض نصوص در این خصوص اشاره می‌شود:
انّ آل محمد شجرة النبوة و آل البیت الرحمة و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و معدن العلم. (8)
مشابه روایت فوق از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) متعدد روایت شده است، ذکر وصف «معدن العلم» در کنار وصف موضع رسالت و محل فرود آمدن ملائکه روشن می‌کند که معدن علم بودن اهل بیت صرف علم کثیر و فراوان نیست، بلکه ظاهر در علم الهی است، به تعبیر دیگر معدن علم بودن اهل بیت رهاورد وصف «موضع الرساله و مختلف الملائکة» است.

ج. تصریح امام علی (علیه السلام) به علم غیب خویش

امام علی (علیه السلام) بارها به علم غیب خویش تصریح داشته است، چنان‌که می‌فرماید:
الا و انا اهل البیت من علم الله عِلمُنا و بحکم الله حکمنا و من قول صادق سمعنا. (9)
در این حدیث حضرت، علم اهل بیت را به صورت شفاف از جانب خداوند توصیف و تأکید می‌کند که منبع علم و شنیدن ما قول صادق است که در آن هیچ احتمال خلاف و خطایی نیست.
الهمنی الله (عزوجلّ) علم مافیه. (10)
حضرت در خطبه دیگر تأکید می‌کند که به اموری که از دید مردم نهان است، علم و آگاهی دارد.
ولو تعلمون ما اعلم مما طوی عنکم غیبه. (11)
در این خطبه حضرت به اموری که در سراپرده غیبت است، مانند خبردادن از ظهور حجاج‌بن یوسف، اذعان می‌کند.
حضرت با اتکا به علم غیب خویش از مردم می‌خواست پیش از آنکه حضرت را از دست بدهند از هر مسئله‌ و نکته‌ای سؤال نمایند:
فاسئلونی قبل اَن تفقدونی فوالذی نفسی بیده لاتسألوننی عن شیء فیما بینکم و بین الساعة … الا أنبأتکم. (12)
حضرت در این کلام خویش می‌فرماید: از هر نکته و رازی تا قیامت سؤال کنید به آن جواب خواهم داد.
حضرت در خطبه دیگر بعد از درخواست از سؤال از همه چیز می‌افزاید که وی به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آگاه‌تر است. (13)
امام علی (علیه السلام) در موارد متعدد به پیشگویی حوادث آینده- که در اصطلاح ملاحم تعبیر می‌شود- می‌پرداخت که از عهده هیچ‌کس برنمی‌آید. اینجا می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد.
1. خبر دادن از ویرانی کوفه (14) 2. خبردادن از ویرانی حمله به بصره (15) 3. پیشگویی حاکمیت بنی امیه و انقراض آن (16) 4. پیشگویی ظهور حجاج‌بن یوسف با عنوان «غلام ثقیف» (17) 5. تعیین کشتار دو طرف مقابل در جنگ نهروان قبل از جنگ (18) 6. پیشگویی حمله مغولان و جنایت آنها. (19)

د. اعتراف بعض اهل سنت به علم غیب امام

برخی از عالمان منصف اهل سنت مانند ابن ابی‌الحدید با وجود نپذیرفتن امامت امامان از جمله امام علی (علیه السلام) ضمن اعتراف به فضل و کمال روحی آن حضرت، اخبار غیبی منقول از حضرت را مانند خبر کشته شدن ده نفر از اصحاب خود در جنگ نهروان و باقی ماندن ده نفر از جبهه مخالف، آن را از معجزات حضرت وصف می‌کند. وی در شرح خطبه مربوط به پیش‌بینی کشتار جنگ نهروان می‌نویسد:
هذا الخیر من الأخبار التی تکون متواترة لاشتهاره و نقل الناس کافة و هو من معجزاته و اخباره المفصلة عن الغیوب. (20)
وی تأکید می‌کند که آن امر الهی است که خداوند راز آن را از طریق رسول خودش در اختیار حضرت قرار داده که بشر از ادراک مانند آن عاجز و ناتوان است.
ذلک امر الهی عرفه من جهة رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و عرفه رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) من جهة الله سبحانه و القوة البشریة تقصر عن ادراک مثل هذا. (21)
وی اخبار از غیب را در حد نوع بشر ممکن دانسته و آن را به خداوند نسبت می‌دهد. (22)
ابن عربی علم لدنی و اسرار سرّ الهی را برای امثال علی (علیه السلام)، ابن عباس و سلمان ممکن می‌داند. (23)

هـ. علم غیب رهاورد ولایت باطنی

با عنایت الهی دارای مقام ولایت باطنی و معنوی بوده که در پرتو آن می‌توانند با عالم غیب ارتباط برقرار نموده و از طریق آن به علم گذشته و آینده آگاهی پیدا کنند، از آنجا که بحث تفصیلی آن در موضع خود گذشت، (24) خواننده فاضل را بدان ارجاع می‌دهیم. اینجا ما به چند روایت بسنده می‌کنیم که نشان‌گر وجود پرسش یا شبهه درباره نوع علم امامان در تفسیر دین در عصر خود ائمه بوده است.
امام کاظم (علیه السلام) درباره منبع علم خودشان فرمود:
مبلغ علمنا ثلاثه وجوه: ماض و غابر و حادث فاما الماضی فمفسّر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فی القلوب و نقر فی الأسماع و هو أفضل علمنا و لانبی بعد نبینا.
دامن و گستره علم ما بر سه قسم است. گذشته، آینده و حال اما گذشته از سنخ مفسّر است [که توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بر ما تفسیر شده است]، اما علم آینده از سنخ نگاشته شده است [که در کتاب جامعه، جفر و مصحف فاطمه درج شده است]، و اما علم حاضر از نوع افکندن در قلب یا کوبیدن در گوش‌هاست، و این قسم افضل علم ماست، پیامبری بعد از پیامبر ما ظهور نخواهد کرد. (25)
در این حدیث حضرت علم گذشته و آینده را از سنخ علم مفسّر و مزبور توصیف می‌کند که ظاهر در تعلم از امثال پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است.
اما علم حاضر خودشان را از سنخ الهام و آن را بهترین علم خودشان نیز معرفی می‌کند. در اینجا ممکن بود مخاطب با تأیید و پذیرفتن علم از سنخ الهام برای امامان دچار شبهه شود که امامان نیز پیامبران الهی هستند، امام (علیه السلام) بالفور به شبهه پاسخ داد که هرچند علم ما از سنخ الهام است، اما این به معنای نبوت و پیامبری نیست، و با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پرونده پیغمبری بسته شده است.
در روایت دیگر شخصی از امام صادق (علیه السلام) از منبع علم خود در فتوا دادن سؤال نمود، حضرت فرمود: بر اساس کتاب و سنت. سائل اصرار داشت که بر منبع دیگر حضرت اشاره کند، دوباره سؤال کرد که اگر در کتاب و سنت نباشد؟ حضرت ظاهراً از بیان منبع علم خویش کراهت داشت، فرمود که: چیزی نیست که در کتاب و سنت نباشد. سائل دوباره سؤال خود را تکرار فرمود تا اینکه حضرت مجبور شد به منبع اصلی علم خویش تصریح فرماید که عبارت از تأیید و توفیق الهی که از طریق الهام یا روح‌القدس و فرشته‌ای صورت می‌گیرد.
یسدّد و یوفّق فاما ماتظن فلا. (26)
مقصود از «یسدّد و یوفّق» الهام و تأیید توسط فرشته و روح‌القدس است که با این عبارت و عنوان از آن در روایت‌های دیگر تعبیر شده است.
نکته‌ای که حضرت در ذیل روایت خود فرمود که آنچه تو بر آن گمان می‌کنی آن نیست، ممکن است گمان سائل علم امام از طریق اجتهاد و راه‌کارهای عادی باشد (27) یا شبهه قیاس امامت و امام به نبوت و پیامبر باشد که حضرت آن را ابطال می‌کند.
امام صادق (علیه السلام) در روایت دیگر در پاسخ از سؤال چگونگی حکمشان فرمود:
بحکم الله و حکم داود. فاذا ورد علینا شیء لیس عندنا تلقّانا به الروح‌القدس. (28)
در روایت دیگر عبارت «الهمنا الله الهاماً» بر روایت پیش افزوده شده است. (29)
حاصل آنکه:
1. اصل ادعای علم لدنی و غیب هیچ ارتباط و اصطکاکی با نبوت و خاتمیت ندارد چرا که علم لدنی و غیب شامل انسان‌های غیرپیامبر هم می‌شود و در تاریخ برای آن موارد بسیاری وجود دارد که در قرآن نیز به مواردی از آن اشاره شد. بر این اساس نفس علم غیب و اثبات آن برای امامان معصوم با اصل نبوت و خاتمیت تهافت و ناسازگاری ندارد.
2. اگر مدعی علم غیب و لدنی علاوه بر ادعای آن، مدعی پیام آسمانی جدید در غیر قالب شریعت اسلام باشد، چنین علمی با اصل خاتمیت تعارض پیدا می‌کند، اما هیچ شیعی مدعی آن نیست که امامان چنین ادعایی داشتند، بلکه خود ائمه بعد از توصیف علم خود به الهام و الهی در مقام زدودن چنین شبهه‌ای برآمده و متذکر شدند که بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) پیامبری نخواهد آمد.
3. اگر مقصود مدعی تهافت علم لدنی با خاتمیت این باشد که امامان در پرتو علم غیب خود، مدعی عصمت، حجیت گفتار و تشریع در بعض احکام اسلام‌اند، در این‌باره باید گفت اولاً: اصل ادعای علم غیب و لدنی با خاتمیت منافات ندارد، اما آنچه در نظر مستشکل منافات دارد، ادعای حجیت و تشریع است. حجیت و تشریع آنان به اذن الهی- که شارع حقیقی اسلام است- و تفویض پیامبر اسلام می‌باشد که در حقیقت آن نه منافی خاتمیت بلکه متمم و مکمل آن نیز می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ائمه فاقد علم اکتسابی یا علم غیب هستند، به عبارت دیگر، امامان معارف دینی را به شیوه اکتسابی از امام قبل به دست آورده‌اند و با رأی و اجتهاد و استنباط احکام شرعی را تحصیل کرده‌اند»، (محسن کدیور، مجله مدرسه، ش3، اردیبهشت 1385، ص 95 و نیز: همو، «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی»، روزنامه شرق، مورخه 14 و 15 اسفند 1384).
2. بسط تجربه نبوی، صص 159، 148 و 135.
3. کهف: 65.
4. نمل: 40.
5. «قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ» (نمل: 39).
6. آل عمران: 144.
7. لقمان: 12.
8. الکامل، ج2، ص 54؛ اسدالغابة، ج3، ص 193؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج2، ص 283؛ موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، ج3، ص 440.
9. شرح نهج‌البلاغة ابن ابی الحدید، ج1، ص 276، ذیل خطبه 16؛ ابن عبدالله، العقد الفرید، ج4، ص 157؛ البیان و التبیین، ج2، صص 50- 52.
10. بحار، ج26، ص 4.
11. نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام، خطبه 115، ص 364.
12. همان، خطبه 92، ص 273.
13. همان، خطبه 231، ص 761.
14. نهج‌البلاغه، خطبه 47، ص 134.
15. همان، خطبه 101، ص 301؛ خطبه 128، ص 395.
16. همان، خطبه 86، ص 218، خطبه 92، ص 275.
17. همان، خطبه 115، ص 364.
18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج5، ص 4، خطبه 58.
19. همان، خ 128، ص 397.
20. شرح نهج‌البلاغه، ج5، ص 4.
21. همان.
22. «اعلم انا لاننکر ان یکون فی نوع البشر اشخاص یخبرون عن الغیوب و لکن کل ذلک مستند الی الله سبحانه». (همان، ص 12)
23. ر. ک: الفتوحات، ج1، ص 151، باب 14.
24. برای مطالعه بیشتر بنگرید: (لینک مقاله‌ی شماره‌ی 17).
25. کافی، ج1، ص 264، باب جهات علوم ائمه، ج8، ص 125؛ برای توضیح روایت ر. ک: مرآة العقول، ج3، ص 136؛ ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج6، ص 49؛ مجمع‌البحرین، ج2، ص 264، ذیل کلمه.
26. بحار، ج2، ص 175.
27. ر. ک: مجلسی، همان.
28. همان، ج25، ص 56.
29. همان.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد