خانه » همه » مذهبی » «علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (3)

«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (3)

«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (3)

پس از کلینی، آراء حجه الاسلام محمد غزالی (450 تا 505 ق.)را که از بزرگان طراز اول عالم تسنن و جهان اسلام است درباره ی علم و عالم مورد مطالعه قرار می دهیم.

0005362 - «علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (3)
0005362 - «علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (3)
نویسنده: جلال متینی

 

حجه الاسلام محمد غزالی

پس از کلینی، آراء حجه الاسلام محمد غزالی (450 تا 505 ق.)را که از بزرگان طراز اول عالم تسنن و جهان اسلام است درباره ی علم و عالم مورد مطالعه قرار می دهیم.
پیش از بررسی آراء غزالی در این باب، باید بگوییم غزالی با آن که در فقه و حکمت و کلام سرآمد روزگار خود بود و از مخالفان سر سخت فلسفه بشمار می رفت، هرگز در حد یک فقیه یا متکلم عادی مانند فقیهان و متکلمان هم عصرش باقی نماند، و بخصوص پس از ده سال سیر و سلوک در بلاد شام و حجاز و آشنایی با عرفان، استقلال رای در آثارش آشکار گردید، و همین امر سبب شد که در زمان حیاتش و پس از تألیف کتاب احیاء علوم الدین، فقیهان مالکی مذهب در مغرب و اندلس، و فقهای حنفی مذهب در بغداد و خراسان او را به کفر و زندقه و الحاد متهم سازند و نسخه های احیاء علوم الدین را به فتوای فقیهان در مسجد قرطبه بسوزانند و کتابش را در ردیف آثار ضاله و مضله قرار دهند.
وی حتی در خراسان ناچار شد به امر سلطان سنجر برای دفاع از خود، به نزد آن پادشاه برود. آنچه خشم فقیهان را در شرق و غرب جهان اسلام علیه او بر انگیخته بود دلیلی جز این نداشت که غزالی می گفت در عصر ما جای آن گونه عالمانی که وارثان پیامبران اند خالی مانده است و بجای آنان، عالم نمایانی قرار گرفته اند که معروف را منکر می دانند و منکر را معروف می شمارند، و بدین سبب است که علم دین مندرس شده و آثار یقین ناپیدا گشته است. در ضمن او تصریح کرده است که سبب تألیف کتاب احیاء از جمله برای آن است که روشن گردد انبیاء سلف صالح، کدام علم ها را «علم نافع» شمرده اند.(1)
با توجه به این مقدمه، آراء غزالی را با تفصیل بیشتری نقل می کنیم تا علم نافع از نظر پیامبر اسلام و حدود این علم، و علمایی که پیامبر ایشان را جانشین انبیاء شمرده است آشکار گردد.
محمد غزالی اساس تألیف معروف خود «کیمیای سعادت» را بر یک مقدمه (مشتمل بر چهار عنوان)، و چهار رکن: عبادات، معاملات؛ مهلکات و منجیات قرار داده است و در رکن اول (عبادات) ده اصل را عنوان کرده که اصل دوم آن مربوط به طلب علم است. عناوین ده اصل رکن عبادات بدین شرح است: 1- درست کردن اعتقاد اهل سنت. 2-به طلب عمل مشغول شدن. 3- طهارت کردن. 4- نماز کردن. 5- زکات دادن. 6- روزه داشتن. 7-حج کردن. 8-قرآن خواندن. 9- ذکر و تسبیح کردن. 10-وردها و وقت های عبادت راست داشتن.(2)
و آنگاه محمد غزالی در خصوص « علم» مورد نظر پیامبر اسلام و حدود آن می نویسد « بدان که رسول (ص) چنین گفته است که طلب العلم فریضه علی کل مسلم، جستن علم فریضه است. بر همه ی مسلمانان. و همه ی علما خلاف کرده اند که « این چه علم است؟» متکلمان می گویند که این علم فقه است که حلال از حرام بدین جدا شود. و محدثان می گویند که این علم حدیث و سنت است که اصل علوم شرع این است. و محدثان می گویند که این علم حدیث و سنت است که اصل علوم شرع این است. و صوفیان می گویند که این علم احوال دل است که راه بنده به حق تعالی، دل وی است. و هر کسی از این قوم، علم خویش تعظیم می کند. و اختیار ما آن است که به یک علم مخصوص نیست و این همه علم ها نیز واجب نیست. ولکن آن را تفصیلی است که این اشکال بدان برخیزد. بدان که هر که چاشتگاه مسلمان شود یا بالغ شود، این همه علم ها آموختن بر وی واجب نگردد؛ ولکن در وقت آن واجب شود که معنی کلمه ی لا اله الا الله محمد رسول الله بداند. و این بدان بداند که اعتقاد اهل سنت، که در اصل اول گفتیم، حاصل کند، نه بدان معنی که به دلیل بداند که آن واجب نیست…
چون این بدانست، پس ازاین، دو نوع از علم واجب شدن گیرد: یکی به دل تعلق دارد و یکی به اعمال جوارح تعلق دارد. اما آنچه به اعمال جوارح تعلق دارد دو قسم باشد: یکی کردنی، و یکی ناکردنی.
و اما علم کردنی چنین بود که: چون وقت چاشتگاه مسلمان شود، آن وقت که نماز پیشین آید، واجب بود بر وی طهارت و نماز بیاموختن، آن مقدار که فریضه است از این هر دو… و چون فرا ماه رمضان رسد، علم روزه ی رمضان واجب شود… و اگر بیست دینار نیشابوری دارد، علم زکات در وقت واجب نشود، لکن آن وقت که سالی تمام شود واجب آید که بداند…. و علم حج واجب نشود تا آنگه که حج خواهند کردن… و همچنین هر کار که فرا پیش وی می آید، بدان وقت علم آن واجب می شود. مثلاً چون نکاح خواهد کردن، علم آن واجب شود… اگر به مثل پیشه ای دارد علم آن پیشه ای دارد آن پیشه بر وی واجب شود، تا اگر بازرگان بود علم ربوا (= ربا)بر وی واجب شود…»(3)
« مثال علم کارهای کردنی این است، اما ناکردنی: علم آن واجب بود، ولکن به حال هر کسی بگردد. اگر کسی از آن بود که جامه ی دیبا پوشد یا جایی بود که خمر خورند یا گوشت خوک خورند… واجب شود بر علما که وی را این علوم بیاموزند و وی را گویند که حرام از آن چیست ،تا دست بدارد،…واین نیز به حال هر کسی بگردد،که هر کس در معرض کاری دیگر باشد،بر وی واجب نبودکه علم کار دیگران بیاموزد ،که بر زنان واجب نشود مثلا که بیاموزند که در حال حیض طلاق دادن روا نباشد، و بر مرد واجب شود، که طلاق خواهد داد، که بیاموزد.»(4)
غزالی در جای دیگر باز به تفسیر و شرح حدیث « طلب العلم فریضه…» می پردازد و می نویسد:« علم بر همه ی مسلمانان، فریضه است و هیچ مسلمان از جنس علم مستغنی نیست؛ و لکن آن علم از یک جنس نیست و در حق هر کسی برابر نیست، بلکه به احوال و به اوقات بگردد.اما هیچ کس به نوعی از حاجت بدین خالی نیست. پس از این بود که مصطفی (ص) گفت:« هیچ مسلمان نیست که نه طلب علم بر وی فریضه است»، یعنی طلب علمی که به عمل آن حاجتمند ست.»(5)وی در جای دیگر تصریح می کند که جهل به « علم» نیز رافع مسئوولیت نیست «… مثلاً اگر کسی در حال حیض مباشرت کند، یا پس از حیض – پیش از سر شستن (= غسل)- و گوید که « این علم ندانستم»، معذور نباشد… با وی گویند که: ترا گفته بودیم که طلب فریضه است…»(6)
غزالی به بحث درباره ی علم سودمند نیز می پردازد و می نویسد که:« علم سودمند آن بود که وی را حقارت دنیا معلوم کند، و خطر کارهای آخرت به وی نماید، و جهل و حماقت کسانی که ایشان روی به دنیا آورده اند و از آخرت اعراض کرده اند، آشکارا بکند.»(7) و سپس خلق را از توجه به برخی از علم هایی که در عصر وی متداول بوده است باز می دارد:
« و اما این علم ها که در روزگار ما می خوانند چون خلاف و مذهب و کلام و قصص و طامات- و این معلمان که در این روزگارند که آن همه علم های خویش دام دنیا ساخته اند، مخاطت با ایشان و تحصیل علم از ایشان، مرد را از راه دنیا بنگرداند. و لیس الخبر کالمعاینه. نگاه کن تا بیشتر این قوم از علمای دنیا اند یا از علمای آخرت. و خلق را از مشاهدت احوال ایشان سودست یا زیان.»(8)غزالی مردم را فقط به حضور در مجلس علمی می خواند که سخن و سیرت وی ( عالم حاضر در آن مجلس) رغبت در دنیا کمتر گرداند و به آخرت دعوت کند، و هر سخن که نه چنین بود، آن نه مجلس علم باشد….»(9)
محمد غزالی همچنین درباره ی طالبان علم سخن می گوید و آنان را در این جهان به چهار دسته تقسیم می کند و می گوید:« هر که را مقصود از طلب علم جاه و مال باشد… اولیتر آن که به کسب مشغول شود… که این چنین کسی شیطان گردد از شیاطین انس، و خلق بسیار به وی تباه شود… پس این چنین دانشمند هر چند کمتر، بهتر. پس آن اولیتر که دنیا از کارهای دنیا طلب کند، نه ار کارهای دینی.»(10)
وی در کتاب دیگر خود، احیاء علوم الدین، نیز این مطلب را روشنتر بیان می کند:«و نزدیکتر علمی که در آن رغبت توان نمود «علم مذهب» است، و در غالب، آن را نمی طلبند، جز برای آن که بواسطه ی آن بر اقران و امثال تقدم نمایند!و متقلد ولایت ها شوند و مال ها بدست آرند و این هم نقیض دین است… و اگر طالب علمی یافته شود که برای خدای تعالی علم طلبد، و به علم در حضرت الهی قربت جوید، پنهان داشتن علم از او بزرگ ترین کبیره ها باشد. و آن شهری بزرگ، بیش از یکی یا دو تن یافته نشود، اگر شود!»(11)
غزالی با ذکر دو حدیث «من خرج من بیته فی طلب العلم فهو فی سبیل الله حتی ترجع»: هر که از خانه ی خود برای طلب علم بیرون آید، او در راه خدای تعالی باشد تا آنگاه که باز گردد. و «من سلک طریقاً لیلتمس فیه علماً سهل الله طریقاً الی الجنه:هر که در راهی رود که در آن علم طلبد، حق تعالی برای وی راهی سوی بهشت میسر گرداند، که در آن ها به اهمیت سفر برای «طلب علم»تأکید گردیده است، علم مذکور در این احادیث را چیزی جز «حدیث» نمی خواند و بدین سبب بعنوان شاهد مثال، به سفرهای سه تن در طلب «حدیث»بدین شرح تصریح می نماید:«و سعید مسیب در طلب یک حدیث روزها سفر کردی. و شعبی گفت: اگر مردی از شام به اقصای یمن رود، برای کلمه ای که به راه راست دلالت کند، سفر او ضایع نباشد. و جابر عبدالله از مدینه رحلت کرد سوی مصر، با جماعتی از صحابه، و یک ماه برفتند برای حدیثی که از عبدالله انیس انصاری بدیشان رسیده بود، که از پیغامبر صلی الله علیه و سلم روایت می کرد، تا از وی بشنیدند. و از زمان صحابه تا زمان ما از مذکوران و محصلان علم کم کسی است که نه برای تحصیل سفر کرده است.»(12)
علاوه بر این سه تن که غزالی به آنان اشاره کرده است در متون دیگر نیز می توان نظایری برای طالبان «علم» که برای اخذ حدیث رنج سفر بر خود هموار ساخته اند یافت،
از جمله آن که نوشته اند:ابو ایوب سلیمان بیش از بیست و چند بار از بصره به کوفه برای اخذ حدیث سفر کرده تا در مجلس حفص بن غیاث حاضر شده و احادیث او را نوشته است.و یا محمدبن عیسی قمی محدث و عالم مشهور قم در جستجوی حدیث به کوفه رفته و در آنجا حسن بن علی و شاء را ملاقات کرده است.(13)

ابن بابویه و مجلسی

اگر بخواهیم آنچه را که اجله ی علمای تشیع و تسنن در قرون گذشته در این باب نوشته اند در اینجا فهرست وار نیز بیاوریم، باز سخن به درازا خواهد کشید.بدین جهت ضمن نقل آراء شیخ صدوق ابن بابویه و مجلسی درباره ی دو سه حدیث دیگر، بحث درباره ی آراء پیشینیان را خاتمه می دهیم.
شیخ صدوق ابن بابویه با نقل این حدیث از پیامبر می گوید که «علم»آدمی راحتی از آتش دوزخ رهایی می بخشد:«ان المومن اذا مات وترک ورقه واحده علیها علم کانت الورقه ستراً فیما بینه و بین النار و اعطاه الله تعالی بکل حرف علیها مدینه اوسع من الدنیا و ما فیها،»:هنگامی که فرد با ایمانی از دنیا می رود و ورقی که علمی در آن باشد از خود باقی می گذارد، آن ورقه همچون پرده ای میان او و آتش دوزخ حائل می شود و خدا با هر حرفی از آن، شهری به وی می دهد که از دنیا و آنچه در آن است وسیعتر باشد.(14)
ملا محمد باقر مجلسی هم با روایت حدیثی دیگر از پیامبر اسلام تصریح می کند که مقصود از «علم»«حدیث»است:«و در حدیث دیگر فرمود که حق تعالی می فرماید که مذاکره ی علم در میان بندگان من دل های مرده را زنده می کند. و در حدیث دیگر فرمود که با یکدیگر مذاکره کنید و ملاقات کنید و حدیث نقل کنید که حدیث جلا می دهد دل ها را و بدرستی که دل ها زنگ می گیرند، چنانچه شمشیر زنگ می گیرد، و جلای دل ها به حدیث است. و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که مذاکره ی علم، ثواب نماز مقبول دارد.»(15)
همو رای امام جعفر صادق را نیز در باب علوم نافع و غیر نافع بدین سان نقل می کند:« حضرت امام جعفر صادق فرمود که باید علمی را برگزینند که رضای خداوند در آن باشد، زیرا هر علمی مایه ی نجات نیست، و علم نافعی که سبب نجات بشود منحصر به توحید و امامت و علومی است که از حضرت رسول و ائمه ی اطهار به ما رسیده است، و آنچه نرسیده تفکر در آن ها خوب نیست. از سایر علوم نیز آنچه برای فهمیدن کلام اهل بیت رسالت لازم است باید خوانده شود، و غیر آن یا لغو یا بیفایده و تضییع عمر و یا احداث شبهه در نفس است که بیشتر موجب کفر و ضلالت می شود.»(16)

آراء چند تن از علمای معاصر

اینک با ذکر آراء برخی از علمای معاصر در این باب، به این بحث بطور کلی پایان می دهیم و به نتیجه گیری می پردازیم:
سید محمد کاظم عصار در کتاب « علم الحدیث» پس از نقل چند حدیث نبوی نظیر « لیس العلم بکثره التعلم انما هو نور یقذفه الله فی قلب من یرید ان یهدیه» و « من اخلص لله اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمه من قبله الی لسانه…» می نویسد:« این که در اخبار می بینیم از علمی مذمت یا مدح شده است، اشاره ی علم مضل و علم هادی رفته است، چنانچه در احادیث وارد گردیده است:« هر علمی که شما را دعوت کند به دنیا و دعوت نکند به دوری گزیدن از دار غرور، جهل و ضلالت است، و اگر علم شما را دعوت کرد به سمت آخرت، آن حقیقت علم است…»(17)وی در جای دیگر پس از بررسی دقیق آیات قرآن و احادیث درباره ی « علم » می نویسد :« از مجموع اخبار و بیانات سابق چنین بدست آمد که علم در زبان و لسان آیات عبارت از شهود و ادراک مولود از عمل می باشد و حتماً باید علم موجود اقبال به اخرویات و توجه به عقلیات باشد تا اطلاق کلمه ی علم بر آن بتوان نمود. چنانچه باصطلاح اهل بیت عصمت: علمی که سبب اقبال به امور دنیویه و رغبت به نفسانیات گردد جهل و ضلالت و غوایت نامیده شود، اگر چه صاحب آن علم به تمام فنون رسمیه متحلی و متخصص باشد.»(18)درباره ی حدیث تثلیث که قبلاً آن را در این مقاله آورده ایم اظهار نظر می کند که:«در اصطلاح اخبار بدین جهت از غیر علوم سه گانه که در حدیث مذکورست نفی علم فرمود.چه در علم در پیشگاه حضرت ختمی مأب آن است که جهلش مضر باشد، و بدیهی است که جهل و ندانستن علوم دیگر، مضر به آخرت و کمالات اخرویه نخواهد بود…»(19)
علامه سید محمد حسین طباطبایی در کتاب «شیعه در اسلام» می نویسد که «تحصیل علم یکی از وظایف دینی اسلام است. پیغمبر اکرم (ص)می فرماید طلب علم برای هر مسلمانی فریضه (وظیفه ی واجب)می باشد ( بحار،ج1/ص55) و طبق اخباری که با شواهد قطعیه تأیید شده است مراد از این علم دانستن اصول سه گانه ی اسلامی (توحید، نبوت، معاد) با لوازم قریب آن ها و دانستن تفصیل احکام و قوانین اسلامی است برای هر فرد باندازه ی ابتلاء و احتیاج وی.»(20)
امام خمینی نیز در کتاب «ولایت فقیه»مقصود شارع اسلام را از لفظ «علم» بیان می دارد، و در اشاره به حدیث «العلماء ورثه الانبیاء»می نویسد:میراث انبیاء «علم است که اشرف امور می باشد، خصوصاً علمی که از ناحیه ی حق تعالی باشد.» وی درباره ی حدیث «من سلک طریقاً یطلب فیه علماً…» نیز می گوید به روایاتی که در « کافی» نسبت به اوصاف وظائف علماء است مراجعه کنید تا معلوم شود که تا کسی چند کلمه درس خواند از علما و ورثه ی انبیاء نمی شود، بلکه وظایفی دارد و آن وقت کار مشکل می شود.»وی همچنین درباره ی حدیث «اذا ظهرت البدع فللعالم ان یظهر علمه…» توضیح می دهد که مقصود آن است «که علم ( دین) خویش را اظهار کند.»(21)

علم و عالم در زبان جراید و مردم

علاوه بر آنچه تا کنون درباره ی علم و عالم از قول صاحب نظران بزرگ تشیع و تسنن از قدیم تاکنون نقل کرده ایم، از آثار فردوسی غیر دینی یک قرن اخیر نیز شواهد بسیاری می توان ارائه داد که در آن ها هم «علم» و «عالم»به همان معنایی بکار رفته است که کلینی و غزالی و مجلسی و نظایر ایشان بکار برده اند. در تمام کتاب ها و رساله ها و روزنامه ها و مجله هایی که پیش از مشروطیت تا کنون به زبان فارسی در ایران و خارج از ایران بچاپ رسیده است بخصوص کلمه های «علما»، «علمای اعلام»«اهل علم»و امثال آن تنها به معنی متخصصان علوم دینی و ملایان طراز اول یا کسی که در این رشته درس می خواند بکار رفته است.از جمله اصل دوم متمم قانون اساسی ایران مصوب (29)شعبان (1325)هجری قمری که هرگز به مرحله ی عمل در نیامد، خود شاهدی است گویا براین مطلب که مقصود از « علما» چه کسانی هستند:«… و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده ی علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست… به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسلامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنماید…» در روزنامه های ایران پیش از انقلاب اسلامی، در برنامه هر یک از سلام های رسمی می خواندیم که در هر یک از این مراسم نخست چند دقیقه ای به شرفیابی « علما» به پیشگاه شاهنشاه اختصاص داشت که در آن دقایق فقط تنی چند از روحانیون طراز اول شرکت می جستند نه علمای رشته های فیزیک و بیولوژی و زمین شناسی و حقوق و امثال آن. بعلاوه از یک طرف وجود اصطلاح زنده ی « حوزه های علمیه» و از جمله « حوزه ی علمیه ی قم»، و از طرف دیگر بکار بردن عباراتی نظیر « مرجع امور، علماء اسلامند»، « علماء، منصوب به فرمانروایی اند»، « آیا علماء از منصب حکومت معزولند؟»، و « منصب های علماء همیشه محفوظ است»(22)« همچنین علم و دانش از قم به دیگر شهرها و ولایات فایض و منتشر گردد تا به مشرق و مغرب برسد.»(23)
همه گواه بر این است که « علم» و « علما» هنوز در زبان اهل فن و اصطلاح و نیز در زبان عامه ی مردم و افراد درس خوانده درست به همان معنی و به همان صورتی بکار می رود که در احادیث مذکور در صدر این مقاله بکار رفته بوده است. و این امر اختصاصی به ایرانیان و مسلمانان ندارد که اروپاییان و آمریکاییان نیز در کتاب های لغت خود کلمه ی « علما» را با ضبط های ulama و ulema و لفظ « عالم» را به معنی متخصص یا متخصصان علوم دینی اسلامی بکار برده اند.(24)

پی نوشت ها :

1.برای تفصیل بیشتر ر.ک. محمد غزالی، « احیاء علوم الدین» ( آغاز ربع منجیات)، تصحیح حسین خدیوجم، تهران1357، ص 12، 17-14 مقدمه.
2.محمد غزالی، « کیمیای سعادت»، تصحیح حسین خدیوجم، تهران 1361، ج1، ص 9-7
3.ایضاً، ج1/ 33-131
4.ایضاً، ج1/ 34-133
5.ایضاً، ج1/ 134
6.ایضاً، ج1/ 135
7.ایضاً، ج1/ 137
8.ایضاً، ج1/ 137
9.ایضاً، ج1/ 180
10.ایضاً، ج1/ 36-135
11.« احیاء علوم الدین» ص 95-693
12. ایضاً، ص 24-722
13.حاج سید احمد میرخانی،« سیرحدیث در اسلام»، تهران2537 شاهنشاهی، به ترتیب، ص 25-24.
14. ایضاً، ص 15
15.ملا محمد باقر مجلسی، « حلیه المتقین» ( همراه دو کتاب مجمع المعارف و مکالمات حسینیه)، موسسه انتشارات فقیه، تهران، ص 340
16.محمد باقر مجلسی، « عین الحیوه»
17.سید محمد کاظم عصار، « علم الحدیث»، تهران1354، ص 28-27
18.ایضاً، ص 40-39.
19.ایضاً، ص 123
20.علامه سید محمد حسین طباطبایی، « شیعه در اسلام»، چاپ ششم، تهران1354، ص 123
21.آیت الله روح الله خمینی، « ولایت فقیه» ( حکومت اسلامی)، تهران1357، به ترتیب ص 42- 141،149-157
22.ایضاً، ص 120، 121، 125، 127
23.حاج شیخ محمد شریف رازی، « گنجینه ی دانشمندان» تهران1352، ج1/ص33
24.از جمله رک.”Ulama,” Webster,s Third New international Dictionary.1981

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 1

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد