عناصر تأثیرگذاردر وجوب تعیینى نماز جمعه در روش اخباریان(1)
مقدمه
یکم . روایات نماز جمعه از معدود روایاتى هستند که مجموعه اى نسبتاً یک دست را تشکیل مى دهند؛مجموعه اى که در مقابل آنه، روایات معارض و مخالف مشاهده نمى کنیم.
[1]
دوم . این روایات ظهورى قوى در وجوب نمازجمعه دارند.
سوم . این مجموعه از روایات با یکى از آیات قرآن (یاأیّها الَّذین آمنوا اذا نُودِى َ لِلصَّلاةِ مِنْ یَومِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوا اِلى ذِکْر الله و ذَرُوا الْبَیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون)همخوانى دارد. خواه ـ و بنا بر یک دیدگاه ـ این آیه، اگر چه دلالتى بر وجوب نماز جمعه ندارد؛ ولى از آن مى توان تقویت و تأیید این روایات را استفاده کرد. و خواه ـ و بنابردیدگاه دیگر ـ آیه، فراتر از نقش تأییدگرى، خود حتى بروجوب نماز جمعه دلالت دارد.
چهارم . با این حال و به رغم شکل گیرى چنین مجموعهء یک دستى در گنجینهء روایى شیعه، در ارتباط با نماز جمعه، دو شاخهء فقه شیعه هر یک، استفاده اى متفاوت از این روایات کرده و نتایجى مغایر با یکدیگر را ارائه کرده اند؛ به این صورت که اخباریان
[2] به صورت قاطع و برگشت ناپذیر به وجوبتعیینى نماز جمعه
[*] و اصولیان عمدتاً به تخییرى بودن آن،حکم داده اند. پرسش این است که اخباریان با چه سازوکارى به این قول و نظریه دست یافته اند؟ این نوشتار در پى پاسخ گویى به این پرسش است .
پنجم . ضرورت چنین مطالعه اى را مى توان به صورت زیرتوضیح داد:
ـ موضوعیت داشتن اصل بحث (یعنى بحث فقهى دربارهءنمازجمعه)
ـ بررسى تطبیقى میان اخباریان و اصولیان در این زمینه، فرصتى مهم را در اختیار ما قرار مى دهد تا به مطالعهء سازوکارهایى بپردازیم که به نتیجه گیرى متفاوت هر یک از این دو شاخه از فقه امامیه، از یک مجموعهء روایى، با ویژگى هایى نسبتاً ثابت انجامیده است؛ به تعبیردیگر، اگر چه اخبارى گرى بخشى از تاریخ فقه شیعه شده است، ولى از آنجا که ادعایى متفاوت با اصولیان را برانگیخت و روشى متفاوت را پیش روى فقیهان گشود، مطالعهء آن ارزشمند است . شاید اهمیت اخبارى گرى، بیش از آنکه در مجموعهء شناختِ نتایج فقهىِ آن نهفته باشد، در مکانیزم و ساز و کار مطالعاتى آن جاى دارد. بى گمان بسیارى از دست آوردهاى فقهى اخبارى گرى در برداشت پیچیده و چند ضلعى نگر اصولیان در دوران حاضر اهمیتى براى طرح نمى یابد ولى باید اذعان داشت که روشمندى هاى اخبارى و سازوکارهاى مطالعاتى آن، همچنان مى تواند به عنوان نگاهى متفاوت، توجه برانگیز باشد. هر چند که این سازوکاره، در مواقع بسیارى، از درون تهى گشته اند و پیامى براى امروز نخواهند داشت اما پرتو نگاه متفاوت آنها به سطوح مشترک با اصولیان ـ روایات و منابع فقهى ـارزشى خود بسنده و درونى دارد. اینکه این سطوح مشترک، در تعامل با سازوکارى متفاوت با اصولیان چگونه عمل مى کنند را بایدمسأله اى ارزشمند براى هر اصولى دانست؛ چنین مطالعه اى به ماکمک مى کند تا با گذر از مرزهاى همه جایى اصول در دورهء حاضرمیزان توانمندى سطوح فقهى در برخورد با سازوکارهاى دیگر را به نظاره بنشینیم . این مسأله حتى در صورت عدم ارزشمندى ذاتى مباحث اخبارى نیز خود حاوى ارزشى مطالعاتى مى باشد. متأسفانه ادبیاتِ نحیف و کمتر پربارى در ارتباط با شناخت روشمندى اخبارى و سازوکارهاى مطالعاتى؛ چه از جانب اخباریان و چه ازجانب ناقدان و شارحان آنه، به جاى مانده است . میراث اخبارى ما دردوران حاضر، عمدتاً محدود به نکاتى چند از آنها است و به سازوکارهایشان کمتر پرداخته شده است . از آنجا که مواضع هراندیشه، نماینده اى از روشمندى و روش شناسى آن است، مطالعهءپیش روى مى کوشد تا با تمرکز بر بخشى از ادبیات فقهى اخبارى وتطابق آن با روشمندى اصولى به شناخت سازوکارهاى اخبارى ومقایسهء آن با سازوکارهاى اصولى همت گمارد. نماز جمعه به عنوان یکى از فربه ترین و در عین حال شفاف ترین بخشهاى اندیشهء اخبارى در این نوشتار محور بررسى قرار گرفته است .
به هر حال، در این بحث سه عنصر از عناصر فعال در سازوکارِاخباریگرى ارائه مى گردد و در سایهء تطبیق آن بر نماز جمعه ورویاروى نمودن آن از نظر علمى با اصولیان، بخشى از ظرفیته، عناصر و توانمندى هاى مکتب اصولى بر ما هر چه بهترآشکارمى گردد.
به تعبیر دیگر، در جریان مطالعاتى از این دست، با برخى از عناصرفراموش شده و یا کم رنگ گشتهء اصولى ـ و طبعاً گاه دور مانده از نگاه استنباط در دوران ما ـ آشنا مى شویم .
کوتاه سخن آنکه مطالعهء حاضر، اهداف خود را صرفاً در بستربررسى تطبیقى نماز جمعه در فقه اخبارى و اصولى نمى یابد بلکه بیش از آن، بر آن است تا گامى به جلو را در راه بهبود روش شناسى ِاستنباط بر دارد.
سه عنصر در روش اخباریان از جایگاه تعیین کننده اى برخوردارند و در واداشتن آنان به وجوب تعیینى نماز جمعه تأثیرگذار بوده اند:
[*]
عنصر اول: عدم توجه به قراین بیرون از متن
در نگاه اصولى، وضعیت هاى نهفته در دل تاریخ و خارج از متن،ابزارى اساسى در شناخت و تفسیر یا فهم متن هستند. البته مقصوداین نیست که همهء اصولیان، عملاً چنین روشى را در پیش گیرند و یاحتى هر اصولى، همیشه و به صورتى نهادینه شده، پیگیر این روش باشد؛ مقصود این است که دیدگاه اصولى عمدتاً از ظرفیت توجّه به قراین، به عنوان یک روش، برخوردار است؛ بنابراین، هر چندبى گمان تاریخ اصول، شخصیتهایى همطراز و همسطح را دربهره گیرى از این قراین سراغ ندارد و همیشه سطحى از تفاوتهاى گاه گسترده میان شخصیتهاى مختلف اصولى وجود داشته است ولى بى تردید در میان اصولیان افرادى را مى توان نشان داد که افقهاى گسترده اى پیش روى قرینه شناسى فقه گشوده اند و گامهاى مؤثرى را در پیش برد مطالعات مبتنى بر قرینه شناسى برداشته اند.
در هر صورت، در مقابل اصولیان، به اخباریان بر مى خوریم که عمدتاً قراین داخلى راجهت تعیین مراد از روایت در نظر مى گرفتند؛ قراینى چون «پرسش و پاسخ هاى مطرح شده در روایت»؛
[3] البته اگر هم به قراین بیرونى توجه مى کردند، روایات دیگرى ـ غیر از روایتى کهدر مقام تعیین مراد از آن قرار داشتند ـ بود. استرآبادى از این قرینه به «تعاضد الاءخبار بعضهاببعض»
[*] یاد مى کند. به هر حال، اخباریان، نوعاً و عموماً به رجوع به متن بسنده مى کردند و ازکوشش در مراجعه به خارج از متن سر باز مى زدند. به تعبیر دیگر، عمدتاً شعاع دایره نگاهشان را شعاع متن ـ با قراین نهفته در آن ـ پوشش مى داد نه چیزى فراتر و نه چیزى فروتر… بر اساس این تفاوت: قراینى چون رایج بودن معنى اصطلاحات به کار رفته در روایات درعصر صدور آنه، معهود بودن یک وضعیت در عصر صدورِ روایت، تَلقّى اصحاب ازروایت، شهرت و اجماع و… نقشى اساسى را در فهم و برداشت اصولیان از مراد روایت بازى مى کنند. براى شاهد و نمونه، مى توان به بحثهاى مفصلى اشاره داشت که وحید بهبهانى براى چگونگى فهم حدیث ارائه کرده است . وى معیارهایى چون تغییر یافتن اصطلاحات زمان شارع، معهود بودن امرى به هنگام صدور حدیث، اجماع، ضرورى بودن حکمى در دین و یادر مذهب را از جملهء این معیارها بر مى شمرد و در فرازى از مباحث خود مى گوید:
«انّه فى زماننا کثیراً ما نفهم المراد بمعونة الضرورة و الاجماع، بل غالب فهم الاءحادیث کذلک، کما لایخفى على من لیس بغافل».
[4]
«در زمان م، بسیار اتفاق مى افتد که ما مراد شارع را به کمک ضرورت (ضرورى هاى دین و مذهب) و اجماع مى فهمیم، بلکه غالب فهم احادیث بههمین صورت انجام مى گیرد، همانطور که بر هر غیر غافلى، پوشیده نیست .»
در مقابل آنان، اخباریان قرار دارند. این پرسش که واژگان احادیث در زمان حدیث کدام معنا را نمایندگى مى کردند و اکنون کدام معنا را و تشکیک در این مسأله که شاید مفاهیم کلمات حدیثى دچار تحوّلاتى ناپیدا ولى پر تأثیر شده باشند، جایگاهى در منظومهء دلخواه اخباریان نداشته است و نیز براى آنان، تلقى اصحاب از یک روایت یا اصلاً مطرح نبوده یاآنچنان جسته و گریخته و در سطحى کم بها مطرح بوده است که نقشى اساسى را در فهم آنان از روایات بازى نمى کرده است . براى نمونه، آنان بدون توجه به تغییر معناى واژهء اجتهاد دربستر زمان، روایات نافى اجتهاد را اینگونه دانسته بودند که اجتهادهاى اصولیان شیعه نیزمصطلح در دوران آنها حرام مى باشد در حالى که منظور از روایات نافى اجتهاد، این معناى ازاجتهاد نبود.
این وضعیت دقیقاً در نماز جمعه از سوى هر یک از اخبارى و اصولى پى گیرى شدهاست . اصولیان با توجه به قراینى همچون سیره بر ترک نماز جمعه (خواه از سوى اصحاب وخواه از سوى علماى متقدم) و … به نفى دلالت روایات نماز جمعه بروجوب پرداخته اند واخباریان با تأکید بر متن روایات و نفى برداشت از آن، براساس عوامل بیرونى بر وجوب تعیینى نماز جمعه تأکید ورزیده اند.
اما اصولیان: پاره اى از سخنان آنان را در تمسک به قراین بیرونى براى اثبات عدم وجوب تعیینى بودن نماز جمعه مرور مى کنیم:
سخن آقا جمال: وى ترک نماز جمعه از سوى قدما را نشانه اى بر عدم دلالت روایات بروجوب تعیینى گرفته است:
«پرظاهر است که امثال این علم، از اساطین دین و ارکان شرع سیّدالمرسلین (ص) اقدام نمى نمودند بر حکمى چنین عام البلوى و جرأت نمى کردندبر ترک چنین فریضهء عظمى تا ایشان را سندى قوى و دلیلى معقول نبوده …» و نیز در همین زمینه به ترک نماز جمعه توسط شیخ مفید توجه نشان داده و عدم امکان حمل آن بر تقیه ر، مورد تأکید قرار داده است: شیخ مفید(رحمة الله) که در زمان خود، در نهایت شهرت و اعتبار بوده،در مجالس و محافل با علماى اهل سنت و اکابر ایشان در امامت و غیرآن گفتگو مى کرده و ایشان را الزامهاى بلیغ مى داده و اثبات حقیقت مذهب امامیه مى نموده و نزد سلاطین آل بویه، که مایل به تشیع بوده اند، نهایت عزّت و احترام داشته . حتى آنکه سلطان عضد الدوله مکرر به دیدن او مى رفته و نوازش و اکرام بسیار نسبت به جناب اومى فرموده و همگى، خواص و عوام، مرید و معتقد او بوده اند تا این که نقل کرده اند در روز وفات او هشتاد هزار کس از شیعه و سنى به تشییع جنازهء او حاضر شده بودند و هرگز اهل زمان روزى چنان مشاهده نکرده بودند، چه تقیه ضرور بوده او را در اقامت نماز جمعه که درمیان اهل سنت شایع و متعارف است و نهایت مواظبت بر آن مى کنند؟و بر تقدیرى که تقیه بوده و ظاهراً نمى توانسته بکند، چگونه تجویزتوان کرد که با همهء خواص و اصحاب و تلامذه، مانند شیخ فقیه محمدبن حسن بن حمزه که خلیفهء او بوده و شیخ طائفه و سید جلیل سیدمرتضى و سید بزرگوار سید رضى الدین و شیخ نجاشى و سلاّر بن عبد العزیر دیلمى و امثال ایشان نمى توانستند که خفیةً نیز با چهار کس از ایشان اقامت این نماز تواند کرد؟ و اگر مى کرد چگونه بر شیخ وامثال او تمام پنهان مانده و هیچ کس نقل نکرده آن را و خلاف آن رادعوى نموده اند؟!
[5]
همچنین آقا جمال به ترک نماز جمعه در قم قدیم (معاصر با زمان امامان و بعد از آن) به عنوان یک قرینه توجه نشان مى دهد:
در قم، با نهایت تسلّط در آنجا در همه اوقات …با این کثرت وتسلّط علما و محدثین امامیه در آن، چون قادر نباشند حتى درخفیه برگزاردن جمعه که در میان سنیان نیز شایع است ؟
[6]
سخن مرحوم نراقى: وى ترک نماز جمعه و وجود اختلاف درحکم آن را دلیل بر عدم وجوب تعیینى آن مى داند: «یحکم العرف و العادة بأنّ صلاة الجمعة لو کان واجبةکصلاة العصر و سائر الصلوات الیومیة، لشاع ذل، بحیث لا یشُّ فیه أحد، بل صار من الضروریات کسائرالصلوات، و لم یکن بهذه المثابة حتّى أنه لم یفعلها من العلماء الامامیّة فى قریب من ألف سنة الى زمن الشهیدالثانى، و لم یشتهر وجوبه، بل ذهب کثیر منهم الى حرمتها. فان قیل: لعلّ التقیة کانت مانعة، قلنا: هل التقیّة فیه کانت أشدّ منها فى أمر المتعة؟ مع کونها مستحبّة، و مع ذلصار ضروریاً. و کذا مسح الرجلین و السجود على الاءرض و عدم جواز التکفیر الى غیر ذلک».
و نیز به ترک نماز جمعه از سوى شیخ مفید اشاره مى کندومى کوشد امکان حمل این ترک را بر تقیه نفى کند:
«…ترکه لصلاة الجمعة ـ والاّ لنقل قطعاً و لم یخف على تلامذته المدّعین للاجماع على حرمته ـ مع وفور الشیعةفى عهده و رفعه ستر التقیة، و مجادلته فى المذهب مع المخالفین، و تصریحه فى کتابه بما ینافى التقیة، و تسلّطسلاطین الدیالمة الذین هم من الشیعة فى بلده».
سخن آیت الله خویى: وى سیرهء اصحاب بر اقامه نکردن نمازجمعه را نشانهء عدم وجوب مى شمارد:
«انّ صلاة الجمعة لو کانت واجبة تعیینیّة فلما ذا جرت سیرة أصحابهم (ع) على عدم اقامتها فى زمانهم على جلالتهم فى الفقه و الحدیث فهل یحتمل أن یکونوامتجاهرین بالفسق لترکهم واجباً تعیینیاً فى حقّهم وفریضة من فرائض الله سبحانه ؟! فکیف اهملوا ما وجب فى الشریعة المقدسة و لم یعتنوا بالاءخبار الّتى رووها بأنفسهم عن ائمتهم (ع) و لم یعملوا على طبقها؟!».
اخباریان قراینى از این دست را نادیده گرفته و تنها متن را معیار پنداشته اند. صاحب حدائق در سخن زیر، وضعیتى مثل عمل کردن و یا نکردن اصحاب نسبت به روایات نمازجمعه را بى تأثیر مى بیند و مى گوید:
«کیف یشترط فى العمل بالکتاب و السنة عمل الشیخ و المرتضى وأتباعهمابذلک».
[7]
«چگونه در عمل کردن به کتاب و سنت، عمل شیخ و مرتضى و پیروان آنان شرطاست ؟!»
بى گمان اصولیان نیز اگر مجالى به نقش آفرینى قراین خارج از متن و شواهد فراتر از متن،به روایاتِ نماز جمعه نمى دادند، در گردن نهادن بر وجوب نماز جمعه، با طرفداران مکتب اخبارى هم داستان مى شدند؛ چرا که این روایات به وضوح و گاه با اصرار و ابرام، از وجوب نماز جمعه سخن مى رانند ولى آنچه عالمان اصولى را بر آن مى دارد تا به وضوح با دیدگاه اخبارى مبنى بر وجوب نماز جمعه فاصله بگیرند، قراینى است که فراتر از متن روایات وخارج از قلمرو بیانى و گفتارى آنها به چشم تاریخ کاو و قرینه جوى اصولیان آمده است .ذهنیت اصولى مى کوشد تا متن را در دل این قراین دوباره خوانى و بازسازى کند و درچارچوبى مقید به وضعیتهاى تاریخى و موقعیتهاى پیرامونى، همچون اجماع یا دیگرعوامل فرامتنى، متن روایات نماز جمعه را در فهم و معنا کنند. این وضعیت در نهایت به آنجامنجر شده است که در نگاه اصولى دیگر این روایات، حاکى از وجوبى خلل ناپذیر و غیر قابل تشکیک نباشند. بى گمان برخى از این عوامل «خارج از متنى» همچون اجماع در نظراخباریان نیز نادیده نمى ماند ولى براى یک عالم اخبارى، کنار نهادن متن روایت به دلیل وجود یک اجماع یا قرینه یا شاهدى دیگر، نه تنها نادرست و غلط مى نمود بلکه سخیف وغیر قابل باور به نظر مى آمد. به همین جهت در برخورد با قراینى مانند عمل کردن و یا نکردن اصحاب، تعابیرى همانند آنچه از صاحب حدائق گذشت، شکل گرفته است .
اگر بخواهیم دقیق تر سخن برانیم باید بگوییم که اجماع یا هر شاهد دیگرى در نگاه اخبارى، یک قرینه به حساب نمى آید بلکه یک منبع موازى ـ و البته غیر قابل قبول براى آنان ـدر کنار روایت دانسته مى شود. ولى اصولیان برخلاف پیروان اخبارى گرى، به اجماع و… ـ که در مبحث نماز جمعه به چشم مى آیند ـ نقش و جایگاهى جدا از روایات و موازى با آن نمى دادند بلکه آنها را در روندى به کار مى گرفتند که به تکمیل روایت کمک مى کرد واصطلاح قراین و شواهد به خوبى گویاى نقشى است که آنها براى این دسته از عوامل فرامتنى قائل بودند. در نگاه آنان، اخبار در دل وضعیتهایى از این دست، معانى واقعى، جایگاه اصلى ویا غرض نهایى خویش را مى یافتند. به همین جهت نراقى در تعبیر خود به نفى دلالت اخباربر وجوب تعیینى نماز جمعه پرداخته و دلالت روایات بر وجوب ر، پندارى براى معتقدان به وجوب به شمار آورده است .
[8]
بر اساس منطق اصولى، در واقع گاه یک روایت در دل زمان، دلالت واژگان خویش را بریک معنى از دست مى دهد و آنچه امروزه از آن باقى مى ماند، تنها پوسته اى از واژه یا اصطلاح به کار رفته در آن ـ روایت ـ است .
دلیل دیگر بر این که اخباریان وضعیت هاى مورد نظر اصولیان را قراینى در جهت تکمیل معناى روایت نمى گرفته و آنها را در توضیح و تبیین معناى مورد نظر امام دخیل نمى دانستندآن است که آنها در بهترین حالت ـ که بنا را بر قبول اجماع مى گذاشتند ـ و در بارزترین افقهاى ممکن در کنار آمدن با سخن اصولیان، اجماع را در برابر روایت و در رقابت با آن ارزیابى مى کردند؛ رقابتى که با توجه به ظهور اخبار نماز جمعه از یک سوى و ارج روایت در نگاه روایت گرایانه اخبارى از سوى دیگر، سرنوشتى به جز کنار رفتن این قراین و تقبیح طرفداران نقش آفرینى آنها به بار نمى نشاند. صاحب حدائق مى گوید:
«… و قصاراه مع تسلیمه أنّه فى قوّة خبر مرسل و من المقرّر فى کلامهم و المتّفق علیه من قواعدهم أنّهم لایجمعون بین الاءدلّة الاّمع التکافوء فى الصّحة، و هل یبلغ هذا الاجماع على تقدیر ما ذکرنا الى مقاومة خبر من هذه الاءخبار فضلاً عنها کلهاحتى أنه یجب تخصیصها به ؟! ما هذا الاّ قلّة تأمل و انصاف …».
[9]
«با فرض تسلیم شدن به اجماع، نهایت امر آن است که این اجماع در قوت یک خبر مرسل است و در کلمات آنان مقرر شده و به عنوان یکى از قواعد مورد اتفاقمیانشان جاى گرفته است، که جمع کردن میان ادله روا نیست، مگر در صورت تکافوء داشتن ادلّه نسبت به هم در صحت و آیا این اجماع ـ بر فرض آنچه گفتیم ـتوان مقاومت نمودن در برابر روایتى از این روایات را دارد تا چه رسد به این که مقاومت در برابر همهء روایات نماید و در نتیجه واجب باشد تخصیص این همه اخبار به این اجماع ؟! آیا تن دادن به این تخصیص از قلت تأمل و انصاف نشأت نمى گیرد؟!»
پر پیداست، بر خلاف آنچه که از این عبارت به دست مى آید،اصولیان در مسأله نماز جمعه، از اجماع و یا وضعیت هاى دیگر، به عنوان قرینه هاى غیر قابل اغماض براى راه بردن به دلالت روایات نماز جمعه بهره گرفته اند و نه رقبایى در برابر روایات !
پی نوشت ها :
[1] روایات نماز جمعه، مانند: صحیحه زراره (وسائل باب 4، از صلاة الجمعه)، صحیحه فضل بنعبدالملک (وسائل باب 2و3، از صلاة الجمعه) صحیحه منصور بن حازم (وسائل باب 6، از صلاة الجمعه)صحیحه أبى بصیر و محمد بن مسلم (وسائل باب 1، از صلاة الجمعه) و روایات بىشمار دیگر.
[2] اخباریان همچون: مجلسى اول، مجلسى دوم، محدث کاشانى، سیدماجد بحرانى، شیخ عبدالله بحرانى،شیخ حرّ عاملى، صاحب حدائق و…(ر.ک.به: الحدائق الناضره، ج9).
[3] الفوائد المدنیه، ص154
[4] الرسائل الاصولیه، ص474
[5] رسائل آقاجمال خوانسارى، ص526
[6] همان، ص527
[7] الحدائق، ج9، ص376
[8] الدالة على الوجوب بزعم الموجبین (مستند الشیعه، ج6)
[9] الحدائق، ج9، ص415
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 32