پيدايش و گسترش مكتب تشيع در ايران دستمايهي عوامل متعددي است، كه هر كدام در جاي خود ـ از نظر تاريخي و شكلگيري ـ قابل بحث و بررسي ميباشد؛ اما سه عامل مردمي در اشاعهي فرهنگ تشيع، نقش بسزايي داشته كه مورد بررسي قرار ميگيرد.[1]1. موالي (ايرانيان مهاجر)؛
2. هجرت علويان و سادات به ايران؛
3. حضور امام رضا ـ عليه السّلام ـ در خراسان.
موالي آن دسته از ايرانيهايي بودند كه به قبايل عرب پيوسته و با آنان پيمان اتحاد بستند. از جمله، حدود چهار هزار نفر از ايرانيها بودند كه به آنها سپاه شاهنشاه ميگفتند، در زمان يزدگرد به فرماندهي شخصي به نام رستم به جنگ مسلمين آمدند و نهايتاً در جنگ قادسيه به سپاهيان عرب پيوستند؛ آنها براي پيوستن خود به سپاه عرب، شرط كردند كه پس از جنگ بدر، هر كجا كه خواستند ساكن شوند، و با هر قبيلهاي خواستند ازدواج كنند، و سهمي نيز از غنايم جنگي داشته باشند. آنان نيز موافقت كردند و گروهي از آنها را به شام و گروهي ديگر را به بصره فرستادند.[2]در مجموع آنها خواستار برابري و مساوات بين خود و مردم عرب شدند و اميدوار بودند كه در تحت لواي دين اسلام، طعم و لذت عدالت حقيقي را بچشند؛ هر چند بسياري از آنها تحقير و ناملايمات زيادي را متحمل شدند، امّا اسلام را پذيرفتند و به افتخار مسلماني نايل گرديدند.
سؤال اين جاست كه چرا موالي به مكتب تشيع روي آوردند؟
همان طور كه اشاره شد، برخلاف پيماني كه بين آنها و سپاه عرب بسته شده بوده، آنها شاهد تبعيض و تفاوتهاي زيادي بودند كه اين مسئله، باعث رويگرداني آنها از خلفاي بنياميه شده است؛ از جمله اينكه:
1. موالي در عراق به عنوان شهروند درجهي دوّم شناخته شدند.
2. كارهاي پرمشقّت مانند، چرخاندن امور بازار، ساختن راهها و اصلاح درختان به آنها واگذار شد.
3. آنچه از زمان خليفهي دوّم مرسوم شده بود ـ كه عجمها را به مدينة الرسول راه نميدادند ـ موالي را نيز شامل شد.
4. عربها از آنها زن ميگرفتند، امّا به آنها زن نميدادند.
5. آنها اسلام موالي را اسلام حقيقي نميدانستند و از اسلام عربها پايينتر ميدانستند و لذا موالي حق نداشتند امام جماعت شوند، يا در صف اوّل نماز بايستند.[3]6. كار تا جايي پيش رفت كه حتي در مذمت زبان فارسي، به نقل از ابوهريره از پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ حديث جعل كردند، مانند: « نزد خدا مبغوضترين زبان، زبان فارسي ميباشد.»[4]هر چند موالي نسبت به اسلام و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خوشبين بودند، امّا از رفتار و برخورد خلفا و حاكماني كه خود را جانشينان پيامبر ميدانستند بسيار متنفر بودند؛ لكن حضرت علي ـ عليه السّلام ـ چه در زمان خانهنشيني، از طريق نصيحت به خلفا و چه در زمان حكومتداري، نسبت به موالي (ايرانيان) محبت زيادي ابراز كردند؛ اموال بيتالمال را به نسبت مساوي بين آنها و مردم عرب تقسيم ميكرد، و ميفرمود: حضرت آدم نه غلامي به دنيا آورد و نه كنيزي؛ بندگان خدا آزادند، و اگر مالي نزد من است، در تقسيم آن بين سياه و سفيد فرقي نخواهم گذاشت.[5] و حتي در بسياي از اوقات، سهم خود از بيتالمال را جهت آزادي اسراي ايراني قرار ميداد.[6]مشاهدهي آن همه ستم و بيعدالتي از بنياميه و ديدن اين همه لطف و عدالت از علي ـ عليه السّلام ـ باعث گرديد تا بغض اموي و حبّ علوي در دل آنها قرار گيرد. اين آغاز يك نوع تشيع به نام تشيع سياسي بود.[7] به اين معنا كه آنها علي را از ديگر خلفا و حكما بالاتر و برتر ميدانستد و تنها علي را ادا كنندهي حقوق خود ديدند؛ هرچند از نظر اعتقادي در سطح قابل توجهي شيعه بودن آنها مطرح نبود.
به قول شهيد مطهري؛ مردم ايراني كه مردمي باهوش بودند و سابقهي فرهنگ و تمدن نيز داشتند، روح اسلام و معناي اسلام را در خاندان رسالت يافتند؛ چون آنها بودند كه خواستههاي ايرانيان كه عدل و مساوات است را برقرار ميكردند و روح شيرين عدالت ايرانيان را سيراب مينمودند.[8]نهايتاً اين تشيع سياسي، با توجّه به ارتباط مداوم ائمه ـ عليه السّلام ـ با ايرانيان مهاجر و ادامهي تبعيضهاي خلفاي بنياميه نسبت به آنها، مقدمهي پيدايش تشيع اعتقادي گرديد.
در اين مورد سياست امام سجاد ـ عليه السّلام ـ قابل توجّه است، امّا با گريههاي مداومي كه بر امام حسين ـ عليه السّلام ـ داشت، احساسات حسيني و ضد اموي را به آنها منتقل ميكرد، نتيجهي اين سياست اين شد كه هم خود موالي، قلباً به تشيع گرايش پيدا كنند و هم آن را به ديگر شهرها و بلاد، مانند ايران منتقل كنند.[9] [10]هجرت علويان و سادات، تأثير به سزايي بر گسترش تشيع در ايران داشت.[11] اين مهاجرتها، بيشتر از قرن دوّم به بعد بوده و بعد از آنكه يحيي بن زيد بن علي ـ عليه السّلام ـ به ايران آمد، راه مهاجرت گشوده شد؛ زيرا يكي از اهداف سادات هاشمي (در مهاجرت به سوي ايران) جذب نيرو براي قيام بود، كه البتّه در اين كار موفقيت زيادي هم كسب نمودند؛ به عنوان نمونه، هواداران يحيي بن عبدالله از نوادگان امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ در ديلم، باعث پيريزي اولين قيام شيعي در آن منطقه گرديد و قيام به اندازهاي بود كه هارون، پنجاه هزار نفر را جهت دستگيري او اعزام كرد.[12]پس از ماجراي يحيي بن زيد، و يحيي بن عبدالله و ورود امام رضا ـ عليه السّلام ـ به خراسان، گروهي از سادات و شيعيان به ايران آمدند. علويان از موفقيت به وجود آمده در حكومت مأمون استفاده كرده و به صورت گروهي به طرف ايران حركت كردند، آنها به شوق امام رضا ـ عليه السّلام ـ از مدينه به طرف مرو عازم شدند، در بين راه نيز عدهي زيادي از علاقمندان به امام رضا به آنها ملحق گرديدند.
اينها وقتي به دروازهي شيراز نزديك شدند، به يك قافله چند هزار نفري ميرسيدند كه مأمون به خاطر ترس از فروريزي حكومتش، به حاكم فارس دستور داد، تا از ورود آنها جلوگيري كند.
كاروان مذكور كه به رهبري احمد بن موسي ـ عليه السّلام ـ (شاهچراغ) و محمد بن موسي ـ عليه السّلام ـ ـ كه هر دو در شيراز مدفوناند ـ به ملاقات امام هشتم ميآمدند، بعد از درگيري با لشگر حكومت فارسي، به ياران خود دستور داد تا لباس مبدل بپوشند و به اطراف پراكنده گردند تا از گزند حكومت مأمون در امان باشند، به همين جهت گفته ميشود، اكثر امامزادگان متفرق در شهرهاي مختلف ايران جزو همان قافله ميباشند.[13]چون مردم ايران به سادات و آل رسول عشق ميورزيدند به آنها پناه دادند و آنها را ياري نمودند؛ حضور آنها در بين مردم عاشق اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ مقدمهي گسترش تشيع اعتقادي شد.
البتّه حضور علي بن محمد باقر ـ عليه السّلام ـ ـ كه اكنون در مشهد اردهال كاشان مدفون است ـ قبل از امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ايران جهت ارشاد و هدايت مردم در منطقهي فين و كاشان را نبايد ناديده گرفت،… كه اين خود دليل بر اين است كه مردم اين منطقه نيز، عاشق خاندان رسالت بودند؛ به گونهاي كه در تواريخ آمده است كه شش هزار نفر از مردم كاشان و حومه به استقبال اين امامزادهي بزرگوار رفتند، و بعد از استقرار ايشان، مردم قم و كاشان و روستاهاي اطراف در نماز جمعه ايشان شركت ميكردند. اين موقعيت ممتاز علي بن محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ باعث گرديد تا حكومت وقت، دستور قتل ايشان را صادر كند،[14] كه امروزه مراسم قاليشويان در جمعهي دوّم مهرماه هر سال، به ياد ايام شهادت آن بزرگوار، با شور و حال معنوي خاصي با حضور شيعيان و شيفتگان اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ برگزار ميگردد.
ورود امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ايران، چه نقشي در گسترش تشيع در ايران داشت؟
پس از آنكه مأمون بر برادرش امين پيروز شد و با توجّه به علاقهي مردم ايران به علويان، مأمون از موقعيت استفاده كرد و اقدام به دعوت امام رضا ـ عليه السّلام ـ نمود.
چون يكي از نخستين مراكز تشيع در ايران خراسان بود، كه پس از استيلاي بنيعباس بر بنياميه و تسلط بر خراسان، مردم به طرف آنها رفتند و فكر ميكردند بين علوي و عباسي از بنيهاشم فرقي نيست، امّا بعد از ورود امام رضا ـ عليه السّلام ـ به اين منطقه، تشيع واقعي و اعتقادي گسترش پيدا كرد.[15]به اين جهت كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ از لحظهي حركت از مدينه تا مرو، در طول مسير از روشهاي گوناگون جهت شناساندن شيعه اقدام ميكردند، رجا بن ابيالضحاك كه مأموريت آوردن امام را بر عهده داشتند ميگويند: امام در هيچ شهري فرود نميآمد، مگر اينكه مردم به سراغ او ميآمدند و مسائل ديني و اعتقادي خويش را ميپرسيدند.
امام در طول مسير، احاديث را از طريق پدرانش، به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميرساند كه اين بهترين روش معرفي مكتب تشيع و خنثي كننده توطئههايي بود كه شيعه را خارج از دين ميدانستند: نمونهي بارز آن، حديث سلسله الذهب بود كه در جمع مردم نيشابور ايراد فرمودند: از پدرانم، از پيامبر، از خداوند باري تعالي كه فرمود: «لا اله الا الله، قلعهي محكم من است هر آن كس داخل آن شود، از عذاب ايمن است. بعد با كمي تأمل فرمودند: اين مطلب شروطي دارد كه از جمله آن شرايط، پذيرش ولايت من (اهلبيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ) است.
و با اين بيان، شيعهي واقعي و اعتقادي را معرفي نمودند و محبت مردم به علويان را جهتدار كردند.[16]در هنگام ورود، امام حتّي در دربار مأمون ـ كه از ايشان تقاضاي خواندن خطبه كردند ـ نيز به معرفي ولايت خود و ائمه ـ عليهم السلام ـ پرداختند و فرمودند: ما به واسطهي رسول خدا بر شما حق داريم و شما هم از جانب پيامبر (ص) بر ما ذيحق هسيتد، زماني كه شما حق ما را ادا كرديد ما هم بر خود لازم ميدانيم كه حق شما را به جاي آوريم، پس در زمينهي حق شما حق ما هم بايد ادا گردد.[17]يكي ديگر از كارهايي كه به واسطهي آن مكتب شيعه معرفي و استدلالهاي مخالفين ابطال ميگشت، مجالس مناظرهاي بود كه مأمون براي امام تشكيل داده و تمام آنها به نفع امام رضا ـ عليه السّلام ـ خاتمه مييافت، و شايد منظور مأمون از اين كار، محكوم كردن امام بود، ولذا ميبينيم بعد از استقبال مردم از اين گونه جلسات، مأمون دستور داد مردم را از در خانهي امام دور كنند، تا مبادا شيعهي واقعي به مردم معرفي گردد.[18]مجموعهي نامههايي كه امام به افراد مختلف در توضيح مباني تشيع مينوشتند، از قبيل: تبيين جايگاه اهلبيت در كتاب خدا و سنّت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و مسائل اختلافي با اهل سنّت مانند، ايمان ابوطالب به دين اسلام، توضيح مصداق شيعهي واقعي مراد از اولوالامر در قرآن و عامل مؤثري در گسترش فكر شيعي و استحكام پايههاي تشيع اعتقادي در نقاطي
زيادي از كشور ايران شدند.[19]
پي نوشت ها:
[1] . عواملي مانند نقش حكومتهاي ايراني، مانند حكومتهاي طاهريان، صفاريان، صفويان و… در جاي خود قابل بررسي ميباشد.
[2] . احمد بن يحيي، بلاذري، فتوح البلاد (بخش ايران)، ج آذرتاش آذرنوش،ن سروش، 1374، ص 40 ـ 41.
[3] . رسول، جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، در قرن هفتم، ص 9 ـ 50، سازمان تبليغات، برگرفته از عقد الفريد ابن عبدالله، ج 3، ص 413.
[4] . محمد بن حيان، المجروحين، ج 1، ص 129، دارالوعي، چ دوّم، 1402.
[5] . روضه كافي، ص 69، حقوق 26؛ يعقوبي، ج 2، ص 181.
[6] . رسول، جعفريان، تاريخ تشيع در ايران تا قرن هفتم، ص 55 ـ 57.
[7] . همان مدرك، ص 55.
[8] . مرتضي، مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 113، دفتر انتشارات اسلامي، چ 1362.
[9] . رسول، جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ص 83.
[10] . البتّه در بين موالي، افرادي بودند كه سنّي و حتي ناصبي شدند، امّا نقل به اكثر آنها بود.
[11] . رسول، جعفريان، تاريخ تشيع از آغاز تا قرن هفتم، ص 159.
[12] . ابوفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص 311، ؟؟؟؟ شريف، 1372.
[13] . سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور، ج اوّل، ص 13، نشر يقيح، چ جديد، 1373.
[14] . آيت الله مدني كاشاني، شرح زندگاني و شهادت علي بن باقر ـ عليه السّلام ـ ، نشر مرسل، چ ششم، سال 1378.
[15] . علامه محمد حسين مظفر، ترجمهي دكتر سيد محمد باقر حجتي، نشر فرهنگ اسلامي، چ اوّل، 1368.
[16] . رسول جعفريان، تاريخ تشيع ايران، تا قرن هفتم، ص 54.
[17] . دامغاني، تاريخ انتشارات تشيع در ايران، نشر علامه، چ اول، 1350.
[18] . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 169ـ 173.
[19] . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، تا قرن هفتم، ص 8 ـ 157.