عوامل كسب يقين از ديدگاه قرآن و سنّت (1)
عوامل كسب يقين از ديدگاه قرآن و سنّت (1)
چكيده:
يقين علم ثابت و استواري است كه هيچ گونه شكّ و شايبه اي در آن راه ندارد. با توجه به اثر يقين در رفتار و منش آدمي، هدف اصلي نوشتار حاضر دستيابي به عوامل كسب يقين از ديدگاه قرآن و سنّت است. ثمره ي اين جستار تبيين علمي و روشمند يقين جهت وصول به آن است. تحقق اين خواسته مستلزم استقصاي تمام آيات و روايات مرتبط به يقين و نيز ساماندهي و ارتباط آنان با يكديگر است كه در اين نوشتار به آن پرداخته شده است.
عوامل كسب يقين از منظر قرآن و سنّت عبارتند از: مخالفت با هواي نفس، عبادت، صبر، تقوا، امر به معروف و نهي از منكر، زهد، مبارزه با دنياطلبي، احسان، شك ستيزي، دوري از شبهات، فتنه ستيزي، كسب شناخت، خردپروري، روحيه ي پرسش گري، مشورت، حق پذيري، عبرت گيري، خدامحوري، صداقت و اخلاص، دعا و توسّل، توكّل و شجاعت، خشوع، تسليم و رضا. بنيادي ترين و اصولي ترين عامل جهت كسب يقين، كسب شناخت است.
برخي از عوامل ياد شده به صورت تعاملي و دوجانبه با يقين مرتبط اند. بدين صورت كه ابتدا باعث رشد يقين اند و در ادامه خود يقين نيز، باعث رشد آنها مي گردد. اين عوامل عبارتند از: كسب شناخت، خردپروري، زهد، احسان، صبر، صداقت و اخلاص.
الگوهاي يقين عبارتند: ائمّه طاهرين(ع)، رسولان الهي عليهم السلام و مؤمنان راستين.
واژه هاي كليدي
يقين، شك، قرآن و سنّت، عوامل كسب يقين، الگوهاي يقين.
عوامل كسب يقين
1ـ مخالفت با هواي نفس
مراد، مخالفت با خواسته هاي غير الهي است كه رستگاري(1) و بهشت برين الهي (2) را در پي دارد، و موجب كسب يقين است. امام علي(ع) مي فرمايد: «… نفس او به نيروي گمان ناروا، بر او چيرگي دارد و او با قدرت يقين بر نفس خود چيره نمي گردد…».(3) ايشان در بيان مخالفت با هواي نفس در تقويت يقين مي فرمايد: «يقين را شك و چيره آمدن هوس، تباه مي سازد».(4)
رابطه ي يقين و مخالفت با هواي نفس دو جانبه و تعاملي است. بدين صورت كه ابتدا مخالفت با هواي نفس سبب كسب يقين و سپس تقويت آن مي گردد، و از ديگر جهت، خود يقين نيز چراغي فراروي انسان در جهت مخالفت با هواي نفس مي گذارد. امام كاظم(ع)، در اين باره مي فرمايد: «اي بندگان خدا! با اصلاح خود، نعمت هاي خداوند را تضمين و نگهداري كنيد تا يقينتان زياد گردد و سودي با ارزش و گرانبها به دست آوريد».(5) پس بي شك، مخالفت با هواي نفس لازمه ي يقين است. امام علي(ع) مي فرمايد: «كجايند يقين باوراني كه جامه هاي هوس را از خود بركندند و رشته هاي وابستگي به دنيا را از خود بريدند؟»(6)
2ـ عبادت
«اصول عبوديّت، خضوع و فروتني است و تعبيد، يعني خود را خوار و ذليل كردن، و گفته شده «طريق معبّد» يعني راهي كه هموار گشته است».(7)
«كلمه ي عبد در آيات قرآن دو كاربرد دارد:
اول: كاربرد اعم، به معني مخلوق، نيازمند و تحت فرمان خدا بودن؛ خواه مخلوق مورد نظر به اين بندگي توجه و اعتقاد داشته و آن را پذيرفته باشد(8) و خواه به آن توجه نداشته و آن را نپذيرفته باشد.
دوم: كاربرد اخص، به معني كسي كه به مملوكيت و بندگي خود توجه و عنايت داشته و آن را پذيرفته و درصدد انجام وظايف بندگي است.(9)
پي آمد عبادت به معني دوم، ايمني از سلطه ي شيطان و رشد دانايي و امكان رؤيت آيات الهي است؛ (10) چنان كه در داستان [حضرت] موسي (ع)، (11) از آن بنده ي ارجمند الهي با عنوان «بنده اي از بندگان ما»، سپس با تعبير «تعليم شده از جانب ما» ياد شده است و نيز از كثرت عبادت پيامبر(ص)، به عنوان عاملي براي دريافت آيات روشن الهي (12) و رؤيت آنها ياد شده است كه در نهايت منجر به يقين مي شود كه از ديد امام صادق(ع)، «بالاترين درجه ي ايمان(13) است».(14)
آري، «هر عبادتي كه به شكل صحيح آن صورت پذيرد، بر قلب انسان صفايي را به جاي مي گذارد كه آن را آماده ي پذيرش نور واسعه و شناخت و يقين مي كند و اين نور و شناخت و يقين، انسان را به بندگي و عبادت و اخلاصي ديگر وا مي دارد كه سبب تابش نور ديگري مي گردد و اين سير همچنان ادامه دارد…».(15)
برخي نيز ميان عبوديت و عبادت فرق گذاشته اند؛ چرا كه «عبوديت، امري فراتر از عبادت است كه به معناي بندگي و اظهار فروتني نسبت به خداست، و نقل شده كه عبادت مخصوص عوام از مؤمنان و عبوديّت مخصوص خواص از مؤمنان است…»(16)
«عبوديت حقيقي، مطابقت تعبّد اختياري تشريعي با عبوديّت تكويني است؛ چرا كه لازم است كه تشريع و تكوين مطابق يكديگر باشند و گرنه تضادّ رخ مي دهد و هدف اصلي از تكوين و خلق از ميان مي رود… و هرگاه سلوك تشريعي و تكويني مطابقت يافتند، رسيدن به حقّ ثابت، صدق مي نمايد و اين معناي آيه ي «و اعبد ربّك حتي ياتيك اليقين»(17) است كه با رسيدن به حقيقت و مشاهده ي واقعيت قطعي جلال و عظمت خداوند و قدرت كامل و بي انتهاي او صورت مي پذيرد.
[عبوديّت] با مشاهده ي حيات سراپا مطلق، بي انتها، ابدي و نامحدود خداوند و سپس [دريافت] فقر و نياز و محدوديّت خلايق صورت مي گيرد: «… أنتم الفقراء الي الله…»(18) و درك حقيقت اين معنا به حق اليقين است كه مقام ايمان كامل و تمام است كه خداوند، اوليا و فرستادگان و پيامبران خالص و اوصياي خود را بدان نام خوانده است: «و اذكر عبدنا ايّوب….» (19)، «و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا…»(20)، «الا عبادك منهم المخلصين»(21)، «سبحان الذي اسري بعبده ليلا…(22)». (23)
با اين اوصاف، مي توان گفت: عبادت، حقيقتي است كه داراي مراتب مختلف است و در قرآن كريم به عنوان عاملي جهت تقويت يقين برشمرده است: «فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين».(24)
در مواعظ قدّسي حضرت بلند مرتبه ي خداوندي، به انبياي عظيم الشأن چنين آمده است كه: «… اول قدم، بندگي، سكوت بجا و روزه است. عرض شد: بار الها! ثمره ي روزه چيست؟ وحي شد: روزه، حكمت؛ و حكمت، شناخت؛ و شناخت، يقين را در پي دارد…».(25)
يكي از ويژگي هاي عبادت كنندگان حقيقي خداوند، يقين است.(26) و از بالاترين عبادات نيز يقين است.(27) امام صادق(ع) يكي از نشانه هاي قوّت يقين را عبادت دانسته اند: «… خداوند را در آشكار و نهان عبادت مي كند و حالت عدم و وجود، زيادي و كمي، ستايش و نكوهش، عزّت و خواري در نزد او يكسان است؛ چرا كه همه را از يك چشمه و منشأ مي داند…». (28)
3ـتقوا
«تقوا از «وقايه» گرفته شده، و در لغت، به معناي نهايت خويشتن داري، و در عرف، بازداشتن نفس از آن چيزي است كه در آخرت براي انسان زيان دارد و محصور كردن آن به چيزهايي است كه براي او مفيد است، كه داراي سه مرتبه است: اول، نگه داشتن نفس از عذاب جاويدان توسط تصحيح عقايد ديني است؛ دوم، پرهيز از ترك يا انجام هر چيزي كه گناه محسوب مي شود كه متعارف متشرّعان است؛ و سوم، بازداري نفس از هر آن چيزي است كه قلب را از ياد حق باز مي دارد، و اين درجه ي خواص، بلكه فراتر از آن، مرتبه ي خاصّ الخاص است».(29)
در ورايت ائمه ي طاهرين عليهم السلام، نيكوترين يقين ها تقوا دانسته شده است، (30) و ائمه ي اطهار عليهم السلام، از خداوند يقين متّقين را طلب كرده اند. (31) بي شك، تقوا پايه و اساس يقين است. امام علي(ع) مي فرمايد: «تقواي خدا مايه ي آبادي دين و اساس يقين و سرسلسله ي درستي و چراغ موفقيت است». (32)
درباره ي رابطه ي يقين و تقوا، وشّاء از امام كاظم (ع)، چنين نقل كرده است: «ايمان يك مرتبه بالاتر از اسلام و تقوا يك مرتبه بالاتر از ايمان و يقين يك مرتبه بالاتر از تقوا است، و هيچ چيز در ميان مردم كمتر از يقين تقسيم نشده است». (33)
از صفات متقين، يقين به آخرت است: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين… و الذين يومنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخره هم يوقنون». (34) متقين، ايماني فراوان و ايماني كه به يقين تبديل شده است، دارند: «… خداوند در نظر آنان بزرگ است، و غير او [هر چه هست]، در ديده ي آنها كوچك، و يقين باورشان به بهشت، مانند يقين و باور كسي است كه آن را ديده كه اهل آن در آن به خوشي به سر مي برند، و ايمانشان به آتش [جهنّم] همچون ايمان كسي است كه آن را ديده كه اهل آن در آن گرفتار عذابند….»؛ (35) «… از نشانه هاي پرهيزكاران اين است كه او را در دينداري نيرومند، نرمخو و دورانديش مي بيني و داراي ايماني پر از يقين [است]…».(36)
4ـ صبر
«صبر، از نظر لغوي، به معناي حبس و بازداري و نگاه داري است. مطلق صبر به اين شناخته مي شود كه عبارت است از: مقاومت نفس با هواي خود. به عبارت ديگر، صبر، پايداري و ثبات انگيزه ي دين، در مقابله با انگيزه ي هوا و هوس است». (37)
رابطه ي صبر و يقين، رابطه ي تلازمي است، يعني لازمه ي يقين، صبر است. امام صادق(ع) مي فرمايد: «صبر نشانه ي يقين است».(38) از ديدگه امام علي (ع) «حقيقت صبر، يقين نيکوبه خداست». (39) صبر، مايه ي شادي اهل يقين است. (40) نكته ي ديگر اين كه، رابطه ي اين دو، تعاملي و دو جانبه است؛ يعني ابتدا صبر موجب پيدايش يقين شده و نيز يقين، صبر بيشتري را به دنبال دارد، تا آنجا كه ائمّه ي معصومين (ع)، شيعيان خودشان را صابرتر قلمداد نموده اند. (41) نمونه ي قرآني صبر كه موجب يقين شده، ياران خاصّ حضرت طالوت اند: «فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف غرفه بيده فشربوا منه الا قليلا منهم فلما جاوزه هو و الذين امنوا معه قالوا لا طاقه لنا اليوم بجالوت و جنوده قال الذين يظنون انهم ملاقو الله كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذن الله و الله مع الصابرين». (42)
حضرت علي(ع)، به نقل از رسول خدا(ص) اقسام صبر را چنين بيان فرمود: «صبر بر سه قسم است: صبر بر مصيبت، صبر بر طاعت [خداوند] و صبر بر معصيت [خداوند]». (43) لذا اقسام سه گانه ي صبر در كسب يقين مؤثرند.
5ـ امر به معروف و نهي از منكر
امام علي(ع)، درباره ي نقش امر به معروف و نهي از منكر در شكل گيري يقين مي فرمايد: «اي مؤمنان! هر كس تجاوزي را بنگرد و شاهد دعوت به منكري باشد، و در دل آن را انكار كند، خود را از آلودگي سالم نگه داشته است، و هر كس با زبان آن را انكار كند، پاداش داده خواهد شد و از اولي برتر است، و آن كس كه با شمشير به انكار برخيزد تا كلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او راه رستگاري را يافته و نور يقين در دلش تابيده». (44)
6ـ زهد
«زهد ورزيدن نسبت به يك چيز، به معناي روي گرداندن و رها كردن آن چيز به خاطر پستي آن است… و زهد نسبت به دنيا، ترك حلال آن به خاطر حساب روز قيامت، و ترك حرامش به خاطر عقاب روز قيامت است». (45)
از منظر امام علي(ع)، زهد اساس يقين است: «الزهد اساس اليقين». (46)
بر اساس روايات ائمّه ي اطهار(ع) لازمه ي يقين، زهد است. (47) و كسي كه اهل يقين است لاجرم بايد زاهد باشد؛ ولي عكس قضيه صادق نيست و فاصله ي زيادي ميان بالاترين مراحل زهد با پايين ترين مراتب يقين وجود دارد. «سفيان بن عيينه نقل مي كند: از امام صادق(ع) درباره ي آيه ي «الا من اتي الله بقلب سليم» (48) پرسيدم، ايشان در جواب فرمودند: «سليم قلبي است كه خداي خود را در حالي كه خداوند را با قلبي كه جز او در آن نيست ملاقات كند». و نيز فرمودند: «هر قلبي كه در آن شك يا شرك باشد سليم نيست. همانا [مؤمنان] به دنيا بي اعتنايي كردند تا قلوب آنان براي آخرت فراغت يابد». رسول خدا(ص) فرمودند: «اگر احاطه ي شياطين بر قلب هاي آدميان نبود، هر آينه آنان ملكوت را مي ديدند».(49)
7ـ مبارزه با دنيا طلبي
مراد از دنيا طلبي، دنيايي است كه وسيله اي جهت كسب حرام است. بر اساس فحواي روايات ائمّه ي طاهرين (ع) كساني كه اهل يقين نيستند، از هيچ تلاشي براي كسب دنياي حرام، فروگذاري نمي كنند، (50) و كوچك شمردن دنياي حرام نيز بالاترين و برترين يقين ها دانسته شده است.(51)
در حقيقت، دلبستگي به دنيا سبب فساد يقين است: «دوست داشتن مال، دين را سست و يقين را تباه مي سازد». (52) حالت افراط حبّ دنيا، حرص نسبت به دنيا است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «دنباله روي از حرص، يقين را تباه مي سازد». (53) يقين در تمام كردار انسان هاي مؤمن نمودار است، و نقطه ي مقابل آن، ترديد، نيز در تمام رفتار منافقان آشكار است. از نمونه ي اين كردارها، كردار ديني است.
اما صادق(ع)، در بيان نشان هاي ضعف يقين چنين مي فرمايند: «… و كسي كه داراي ضعف يقين باشد، دلبستگي به اسباب [دنيوي] دارد و دل در گرو آن دارد و عادات و سخنان مردم را به نادرست پيروي مي كند و در به دست آوردن [مال] دنيا و جمع و خودداري از آن [جهت بخشش به ديگران] تلاش مي كند. به زبان مي گويد كه هيچ مانع و اعطا كننده اي جز خداوند وجود ندارد و بنده جز روزي اش به او نمي رسد و تلاش روزي را زياد نمي گرداند، ولي آن را با كردار و قلبش انكار مي كند. خداوند بلند مرتبه در قرآن كريم مي فرمايد: «…. يقولون بافواههم ما ليس في قلوبهم و الله اعلم بما يكتمون». (54)» (55)
8ـ احسان
يكي از صفات محسنين در قرآن كريم و سنّت ائمّه ي طاهرين(ع)، يقين است: «تلك آيات الكتاب الحكيم هدّي و رحمهً للمحسنين الذين يقيمون الصّلاه و يؤتون الزّكاه و هم بالاخره هم يوقنون». (56) يكي از جلوه هاي احسان، سخاوت است كه عاملي جهت وصول به يقين است. امام صادق(ع) در اين باره مي فرمايد: «سخاوت از خوي هاي پيامبران است. سخاوت پايه ي ايمان است و هيچ مؤمني نيست مگر اين كه سخي باشد و هيچ سخاوتمندي نيست مگر اين كه اهل يقين و داراي همّت بلند باشد». (57)
9ـ شك ستيزي
مقصود، رها كردن شك و ترديد و دنبال نكردن آن است. توضيح مطلب اين كه، اگر يقين را به طور مداوم دنبال نكنيم و يا شك هاي وارد بر قلب را رها نكنيم، يقين خود را از دست خواهيم داد. امام علي(ع)، مي فرمايد: «هر كس [درباره ي مسأله اي] به يقين رسيده بود و دچار شك گرديد، بايد به يقين خود بازگردد؛ چرا كه يقين با شك دفع نمي گردد». (58) امام (ع)، در جاي ديگر، اين اصل را چنين بيان مي كنند: «كسي كه به جزا يقين ندارد، شك، يقين او را به تباهي مي كشد.» (59) امام صادق(ع) مي فرمايند: «يقين را به شك واگذار مكن…» (60)
10ـ دوري از شبهات
امام علي(ع)، پيروي را مانع كسب يقين دانسته و مي فرمايد: «گمان نمي كردم مهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند. انديشه كن در كجايي و بر سر كدام سفره مي خوري؟ پس آن غذايي كه حلال و حرام بودنش را نمي داني [شك داري]، دور بيفكن و آنچه را به پاكيزگي و حلال بودنش يقين داري مصرف كن». (61)
آنچه حضرت فرموده اند در مورد غذاي حلال و حرام است كه بايد آن را به عنوان يك قاعده كلي درباره ي تمام مسايل شبهه ناك، تلقي كرد.
11ـ فتنه ستيزي
فتنه، عاملي در جهت سستي و نابودي يقين است. فتنه، در لغت، به معناي «ذوب كردن معدن براي آزمودن آن، آزمايش در سختي ها و رنجاندن كسي براي تغيير دين يا آيين او» است.(62)
امام علي(ع)، درباره ي چگونگي نقش فتنه در نابودي يقين مي فرمايد: «… سپس فتنه اي سر برآورد كه سخت لرزاننده، درهم كوبنده و نابود كننده است، كه قلب هايي پس از استواري مي لغزند، و مرداني پس از درستي و سلامت، گمراه مي گردند، و افكار و انديشه ها به هنگام هجوم اين فتنه ها، پراكنده، و عقايد پس از آشكار شدنشان به شكّ و ترديد دچار مي گردد. آن كس كه به مقابله با فتنه ها برخيزد، كمرش را مي شكند، و كسي كه در فرونشاندن آن تلاش مي كند، او را درهم مي كوبد و با سينه ي مركب هاي ستم، آنها را خرد مي نمايند. تك روان، در غبار آن فتنه ها نابود مي گردند و سواران با قدرت در آن به هلاكت مي رسند. فتنه ها با تلخي خواسته ها وارد مي شود، و خون هاي تازه را مي دوشد، نشانه هاي دين را خراب، و يقين را از بين مي برد». (63)
12ـ كسب شناخت
اميرمؤمنان (ع)، در بيان اهميت شناخت، مي فرمايد: «هيچ حركت و تلاشي نيست مگر آن كه تو در آن به آگاهي و معرفت نيازمندي». (64) پايه ي روايت مذكور، كسب يقين نيز مستلزم شناخت و آگاهي است، و بي شك مي توان گفت بنيادي ترين راه، جهت كسب يقين است؛ چرا كه معرفت و شناخت وقتي قوي شود، منجر به يقين مي شود. امام جعفر صادق(ع) مي فرمايد: «برخي از مردم، كساني اند كه شناخت پيدا مي نمايند و از جايگاهي كه در شك داشتند، نزول، و به طرف ايمان سير مي كنند…» (65)
بي ترديد، كساني كه اهل يقين اند، از شناخت بالايي برخوردارند، و به عكس، كساني كه به خداوند شناخت ندارند، اهل يقين نيستند. امام علي(ع) مي فرمايد: «گواهي مي دهم، آن كه تو را به آفريده ات همانند كرده، با عضوهايي جدا از يكديگر و مفصل هاي پيوسته ـ چون عضوهاي يك پيكر ـ كه رمز حكمت تو در نهان دارد و سرّ قدرتت را در بيان، درون او تو را چنان كه بايد نشناخته است، نور يقين، بر دل وي پرتو نينداخته…». (66)
كسب شناخت، عامل تقويت يقين است. «حسين بن حكم واسطي مي گويد: به يكي از صالحين امام كاظم(ع)، نوشتم كه دچار شك مي شوم. ايشان در جواب مرقوم فرمودند: شك در مواردي است كه شناختي وجود ندارد؛ پس هرگاه يقين آمد هيچ شكي وجود ندارد». (67)
آري، كساني كه بصيرت و بينش در دين ندارند، بي درنگ، با شبهه اي شك در وجودشان رخنه مي كند. امام علي(ع) به كميل مي فرمايند: «… بدان كه در اينجا [به سينه ي خود اشارت فرمود] دانشي است انباشته؛ اگر فراگيراني براي آن مي يافتم. آري، يافتم آن را كه تيز دريافت بود، اما امين نمي نمود، با دين دنيا مي اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برتري مي جست، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگي مي فروخت. يا كسي كه پيرو خداوندان دانش است، اما در شناخت نكته هاي باريك آن او را نه بينش است. چون نخستين شبهت در دل وي راه يابد درماند…». (68)
مرتبه ي بالاتر شناخت كه يقين را به دنبال دارد، شناخت ولايت ائمه ي اطهار(ع) است؛ چه آنان مصاديق واقعي يقين اند. سوره بن كليب از امام جعفر صادق(ع)، چنين نقل مي كند: شنيدم ايشان مي فرمايد: «ما اهل بيت عليهم السلام مثاني (69) هستيم كه به پيامبر داده شده است. ما وجه خدا در زمين هستيم. ما را بشناسيد. كسي كه ما را شناخت، يقين پيش روي اوست و كسي كه ما را انكار كند، آتش زبانه كشيده ي جهنّم در انتظار اوست». (70)
13ـ خردپروري
طريحي درباره ي معناي عقل، چنين مي نويسد: «عاقل كسي است كه جلوي نفس خود را مي گيرد و آن را از تمايلات نفساني باز مي دارد و اين از عبارت «إعتقل لسان فلان» [= زبان فلاني را كوتاه كن]، يعني زماني كه از گفتار بازداشته شود، گرفته شده است و از همين قبيل است«عقلت البعير» [= آن شتر را [از حركت] بازداشتم].»(71)
لازمه ي يقين، خردورزي است. امام علي(ع)، در بيان نقش عقل در تقويت يقين مي فرمايد: «يقين، پيراهن خردمندان و زيركان است». (72) كياست و هوشمندي از لوازم و مقدمات خردپروري است، و به تبع آن، لازمه ي يقين است.
14ـ روحيه ي پرسش گري
امام صادق(ع) مي فرمايد: «دانش، سرمنشأ هر حال و غايت هر منزلت عالي است و بدين خاطر است كه پيامبر خدا(ص) فرمودند: دانش جويي بر مرد و زن مسلمان واجب است؛ يعني دانش تقوا و دانش يقين». (73)
روحيه ي پرسش گري موجب ازدياد دانش و برطرف شدن شك و ترديد است و مي تواند در كسب يقين و زدودن شك مؤثّر باشد. اين اصل در قرآن كريم چنين بيان شده است: «فإن كنت في شكّ ممّا انزلنا اليك فأسأل الذين يقرؤون الكتاب من قبلك لقد جاءك الحق من ربّك فلا تكوننّ من الممترين». (74)
توضيح اين كه، پيامبر هيچ شك و شايبه اي نسبت به قرآن ندارد، ولي سؤال پرسيدن، به عنوان يك اصل، جهت زدودن شك ذكر گرديده است.
15ـ مشورت
مشورت يا استشاره، به معناي استفاده از علم، تجربه و يافته هاي ذهني و عملي ديگران است. در مشورت، انسان، ديدگاه ها و نظرات گوناگون را مي شناسد و با رسيدن به راه حل درست تر، قلبش آرامش خاصّي پيدا مي كند و از اضطراب رهايي مي يابد، كه اين خود راهي جهت كسب يقين است. امام علي(ع) به محمد بن حنفيه مي فرمايد: «… ديدگاه هاي گوناگون خردمندان را بسنج و سپس سزاوارترين و دورترين آنها از دودلي را برگزين…». (75)
16ـ حق پذيري
مراد از حق پذيري آن است كه پس از عرضه ي بيّنات و روشن شدن حقيقت، انسان متواضعانه و با تمام وجود، حقيقت را پذيرا گردد، كه هر چه اين نيرو در انسان بيشتر گردد، به نور يقين متّصف خواهد شد.
نمونه ي آشكار حق پذيري، ساحران زمان حضرت موسي(ع) هستند كه پس از روشن شدن حقيقت، آن را به جان پذيرفتند و از چنان يقيني برخوردار شدند كه حتي جان خود را در راه خدا از دست دادند. اين حقيقت، در قرآن اين گونه بيان شده است: «و الق ما في يمينك تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا كيد ساحر و لا يفلح السّاحر حيث اتي فالقي السحره سجدا قالوا امنّا بربّ هارون و موسي قال امنتم له قبل ان اذن لكم انّه لكبيركم الذي علّمكم السّخر فلاقطعن ايديكم و ارجلكم مّن خلاف و لاصلبنكم في جذوع النّخل و لتعلمن اينا اشد عذاباً و ابقي قالوا لن نوثرك علي ما جاءنا من البيّنات و الّذي فطرنا فاقض ما انت قاض انّما تفضي هذه الحياة الدنيا انّا امنّا بربّنا ليغفر لنا خطايانا و ما اكرهتنا عليه من السّخر و الله خير و ابقي». (76)
حق پذيري، شك را از بين مي برد. خداوند خطاب به رسولش چنين مي فرمايد: «افمن كان علي بيّنه من ربّه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسي اماما و رحمه اولئك يومنون به و من يكفر به من الأحزاب فالنّار موعده فلا تك في مريه منه انّه الحق من ربك و لكن اكثر الناس لا يومنون». (77)
در مسير رسيدن به يقين، حق پذيري اولين گام است. امام علي(ع)،
مي فرمايد: «…. پس، از خداي بترسيد، همانند كسي كه شنيد و خاشع شد، و چون از روي ناداني گناهي كرد به گناه خويش اعتراف نمود و از سرانجام كار خود بيمناك گرديد. ترسيد، عمل كرد، پرهيز كرد و از عقوبت پروردگار به هراس افتاده و به اطاعت شتافت و به مرحله ي يقين رسيد و كارهاي نيكو كرد…». (78)
پي نوشت ها :
* فارغ التحصيل كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران
1ـ شمس/ 7ـ9؛ اعلي/ 14.
2ـ نازعات/ 40 ـ 41.
3ـ «… تغلبه نفسه علي ما يظن و لا يغلبها علي ما يستيقن…» (سيدرضي، نهج البلاغه، ترجمه: دشتي، حكمت 150).
4ـ «يفسد اليقين الشك و غلبه الهوي». (محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 14، ص 7182، ش 22973).
5ـ «تعاهدوا عبادالله نعمه باصلاحكم أنفسكم تزدادوا يقينا و تربحوا نفيسا ثمينا». (مجلسي، بحارالانوار، ج 69، ص 33).
6ـ «اين الموقنون الذين خلعوا سرابيل الهوي و قطعوا عنهم علائق الدنيا؟» (محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 14، ص 7186، ش 23008).
7ـ ابن عبدالقادر، مختار الصحاح، ص 216.
8ـ مريم/ 93.
9ـ فجر/ 30.
10ـ حجر/ 42، اسراء/ 65، ص 83.
11ـ كهف/ 60 ـ 82.
12ـ حديد/ 9.
13ـ كليني، كافي، ج 3، ص 86.
14ـ جودوي، «پي آمد اعمال در زندگاني با الهام از قرآن»، مقالات و بررسي ها، دفتر 71، ص 104.
15ـ مجلسي، بحارالانوار، ج 67، ص 140.
16ـ «ابوعلي دقاق بر اين عقيده است كه عبادت براي كسي است كه علم اليقين داشته باشد و عبوديت مخصوص كسي است كه عين اليقين داشته باشد.» (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 208).
17ـ حجر/ 99. ترجمه: «و بندگي پروردگارت را كن تا اين كه به يقين برسي».
18ـ فاطر/ 15. ترجمه: «…شما به خدا نيازمنديد».
19ـ ص/ 41. ترجمه: «و بنده ي ما ايوب را به ياد آور…».
20ـ بقره/ 23. ترجمه: «و اگر در آنچه بر بنده ي خود نازل كرديم شك داريد…».
21ـ حجر/ 40. ترجمه: «مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را.»
22ـ اسراء/ 1. ترجمه: «منزه است آن خدايي كه بنده اش را شبانگاهي…».
23ـ مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن، ج 8، صص 13 ـ 14.
24ـ حجر/ 99 ـ 98. ترجمه: «پس با ستايش پروردگارت پاك شمار و از سجده كنندگان باش و بندگي پروردگارت را كن تا اين كه به يقين برسي.»
25ـ «… اول العباده الصمت و الصوم قال يا رب و ما ميراث الصوم قال الصوم يورث الحكمه و الحكمه تورث المعرفه و المعرفه تورث اليقين…» (مجلسي، بحار الانوار، ج 74، ص 26).
26ـ مجلسي، بحارالانوار، ج 95، ص 389، همان، ج 98، صص 314 و 336.
27ـ آمدي، غررالحكم و دررالكلم، ص 61، ش 705.
28ـ مجلسي، بحارالانوار، ج 67، ص 176.
29ـ مجلسي، بحارالانوار، ج 67، ص 136.
30ـ همان، ج 74، ص 293.
31ـ سيدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 259.
32ـ «ان تقوي الله عماره الدين و عماد اليقين و انها لمفتاح صلاح و مصباح نجاح» (آمدي، غررالحكم و دررالكلم، ص 274).
33ـ «الايمان فوق الاسلام بدرجه و التقوي فوق الايمان بدرجه و ما قسم في الناس شي اقل من اليقين.»
34ـ بقره/ 2ـ 4. ترجمه: «اين است كتابي كه در (حقانيت) آن هيچ ترديدي نيست، [و] مايه ي هدايت تقوا پيشگان است و آنان كه بدانچه به سوي تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مي آورند و به آخرت يقين دارند».
35ـ سيدرضي، نهج البلاغه، ترجمه و شرح: فيض الاسلام، خطبه ي 193.
36ـ «… فمن علامه احدهم [المتقين] انك تري له قوه في دين و حزما في دين و ايمانا في يقين…» (نهج البلاغه، ترجمه: دشتي، خطبه ي 193).
37ـ شريف زاده، اراده و شيوه هاي پرورش در اسلام، ص 189.
38ـ «الصبر من اليقين.» (طبرسي، مشكاه الانوار، ص 20).
39ـ «أصل الصبر حسن اليقين بالله.» (آمدي، غررالحكم و دررالكلم، ص 281، ش 6235).
40ـ كراجكي، كنزالفوائد، ص 58.
41ـ «ابوعلي الاشعري عن معلي بن محمدعن الوشاء عن بعض اصحابه عن ابي عبدالله قال: إنا صبر و شيعتنا اصبر منا قلت جعلت فداك كيف صار شيعتكم اصبر منكم قال لانا نصبر علي ما نعلم و شيعتنا يصبرون علي ما لا يعلمون.» (كليني، الكافي، ج2، ص 93).
42ـ بقره/ 249. ترجمه: «و چون طالوت با لشگريان [خود] بيرون شد، گفت: خداوند شما را به وسيله ي رودخانه اي خواهد آزمود. پس هر كس از آن بنوشد از [پيروان] من نيست، و هر كس از آن نخورد، قطعاً او از [پيروان] من است، مگر كسي كه با دستش كفي برگيرد.» پس [همگي]، جز اندكي از آنها، از آن نوشيدند. و هنگامي كه [طالوت] با كساني كه همراه وي ايمان آورده بودند، از آن [نهر] گذشتند، گفتند: «امروز ما را ياراي [مقابله با] جالوت و سپاهيانش نيست.» كساني كه به ديدار خداوند يقين داشتند، گفتند: «بسا گروهي اندك كه بر گروهي بسيار به اذن خدا پيروز شدند، و خداوند با شكيبايان است.»
43ـ كليني، الكافي، ج2، ص 91.
44ـ سيدرضي، نهج البلاغه، ترجمه: دشتي، حكمت 373.
45ـ ابراهيم انيس و همكاران، المعجم الوسيط، ج1، ص 403.
46ـ ترجمه: «زهد پايه و اساس يقين است.» (آمدي، غررالحكم و دررالكلم، ص 275، ش 6048).
47ـ كليني، الكافي، ج2، ص 62.
48ـ شعراء/ 26. ترجمه: «مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد.»
49ـ «السليم الذي يلقي ربه و ليس فيه احد سواه و قال: و كل قلب فيه شك او شرك فهو ساقط و انما ارادوا الزهد في الدنيا لتفرّغ قلوبهم للاخره قال النبي (ص): لو لا ان الشياطين يحرمون علي قلوب بني آدم لنظروا الي الملكوت.» (مجلسي، بحارالانوار، ج 70، ص 59).
50ـ طبرسي، ارشادالقلوب، ج1، ص 186.
51ـ مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 165.
52ـ «حب المال يوهن الدين و يفسداليقين.» (آمدي، غررالحكم و دررالكلم، ص 368، ش 8316).
53ـ «طاعه الحرص تفسد اليقين.» (همان، ص 296، ش 6642).
54ـ آل عمران/ 167. ترجمه: «…به زبان خويش چيزي مي گفتند كه در دلهايشان نبود و خدا به آنچه مي نهفتند داناتر است.
55ـ الامام الصادق(ع)، مصباح الشريعه، ص 177.
56ـ لقمان/ 2ـ 4. ترجمه: «اين است آيات كتاب حكمت آموز [كه] براي نيكوكاران رهنمود و رحمتي است [همان] كساني كه نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند و هم ايشانند كه به آخرت يقين دارند.»
57ـ مجلسي، بحارالانوار، ج 68، ص 355.
58ـ «من كان علي يقين فأصابه شك فليمض علي يقينه فان اليقين لا يدفع بالشك» (مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 272).
59ـ «من لم يوقن بالجزاء أفسد الشك يقينه.» (محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 14، ص 7182، ش 22982).
60ـ «لا تدع اليقين بالشك…» (الامام الصادق (ع)، مصباح الشريعه، ص 67).
61ـ «… و ما ظننت إنك تجيب الي طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو فانظر الي ما تقضمه من هذا المقضم فما اشتبه عليك علمه فالفظه و ما أيقنت بطيب وجوهه فنل منه…» (سيدرضي، نهج البلاغه، ترجمه: دشتي، خطبه ي 45).
62ـ ابراهيم انيس و همكاران، المعجم الوسيط، ج 2، ص 673.
63ـ سيدرضي، نهج البلاغه، ترجمه: دشتي، خطبه ي 51.
64ـ «ما من حركه الا و انت محتاج فيه الي معرفه» (مجلسي، بحارالانوار، ج 77، ص 269).
65ـ مجلسي، بحارالانوار، ج 9، ص 224.
66ـ سيدرضي، نهج البلاغه، ترجمه: شهيدي، خطبه ي 91.
67ـ «قال الحسين بن الحكم الواسطي: كتبت الي بعض الصالحين أشكو الشك فقال: إنّما الشك فيما لا يعرف، فإذا جاء اليقين فلاشكّ.» (مجلسي، بحارالانوار، ج 72، ص 125).
68ـ سيدرضي، نهج البلاغه، ترجمه: شهيدي، حكمت 147.
69ـ اشاره دارد به آيه ي: و لقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم (حجر/ 87).
70ـ عياشي، تفسيرالعياشي، ج2، 249.
71ـ طريحي، مجمع البحرين، ج 5، ص 425.
72ـ «اليقين جلباب الأكياس.» (آمدي، غررالحكم و دررالكلم، ص 61، ش 711).
73ـ «العلم أصل كل حال سني و منتهي كل منزله رفيعه لذلك قال النبي (ص)، طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه اي علم التقوي و اليقين.» (علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 2، ص31).
74ـ يونس/ 94. ترجمه: «و اگر از آنچه به سوي تو نازل كرده ايم در ترديدي، از كساني كه پيش از تو كتاب [آسماني] مي خواندند بپرس. قطعاً حق از جانب پروردگارت به سوي تو آمده است. پس، زنهار، از ترديدكنندگان مباش.»
75ـ «… و اضمم آراء الرجال بعضها إلي بعض ثم اختر أقربها الي الصواب و أبعدها من الإرتياب…» (صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 384).
76ـ طه/ 69ـ 73. ترجمه: «و آنچه در دست راست داري بينداز، تا هر چه را ساخته اند ببلعد. در حقيقت، آنچه سرهم بندي كرده اند، افسون افسونگر است، و افسونگر هر جا برود رستگار نمي شود. پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: به پروردگار موسي و هارون ايمان آورديم. [فرعون] گفت: «آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟ قطعاً او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است، پس بي شك دست هاي شما و پاهايتان را يكي از راست و يكي از چپ قطع مي كنم و شما را بر تنه هاي درخت خرما به دار مي آويزم، تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت تر و پايدارتر است. گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به سوي ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است ترجيح نخواهيم داد؛ پس هر حكمي مي خواهي بكن كه تنها در اين زندگي دنياست كه [تو] حكم مي راني. ما به پروردگارمان ايمان مي آوريم، تا گناهان ما و آن سحري كه ما را بدان واداشتي بر ما ببخشايد، و خدا بهتر و پايدارتر است.» و نيز نك به: شعراء/ 45 ـ 50.
77ـ هود/ 17. ترجمه: «آيا كسي كه از جانب پروردگارش بر حجتي روشن است و شاهدي از [خويشان] او، پيرو آن است و پيش از وي نيز كتاب موسي (ع) راهبر و مايه ي رحمت بوده است [دروغ مي بافد؟]. آنان [كه در جستجوي حقيقت اند] به آن مي گروند، و هر كس از گروه هاي [مخالف] به آن كفر ورزد، آتش وعده گاه اوست. پس در آن ترديد مكن كه آن حق است و از جانب پروردگارت آمده است، ولي بيشتر مردم باور نمي كنند.»
78ـ «… فاتقوالله تقيه من سمع فخشع و اقترف فاعترف و وجل فعمل و حاذر فبادرو أيقين فأحسن… (سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه: آيتي، خطبه ي 83).
ادامه دارد…
/ج