خانه » همه » مذهبی » عوامل و موانع مشاهده ي ملكوت

عوامل و موانع مشاهده ي ملكوت

عوامل و موانع مشاهده ي ملكوت

«ملکوت»، روي ديگر جهان هستي و بخش غيبي و ماوراي مادي جهان است كه مستقيماً با خداوند متعال رو دروست. تمامي جهان غيب،‌ جزء ملكوت است كه خارج از عالم حس و ماده قرار دارد.

05060 - عوامل و موانع مشاهده ي ملكوت
05060 - عوامل و موانع مشاهده ي ملكوت

 

نويسنده: سيدكمال حيدري

 


«ملکوت»، روي ديگر جهان هستي و بخش غيبي و ماوراي مادي جهان است كه مستقيماً با خداوند متعال رو دروست. تمامي جهان غيب،‌ جزء ملكوت است كه خارج از عالم حس و ماده قرار دارد.
مشاهده ي ملكوت، با قوه ي بينايي و چشم مادي انجام نمي شود، بلكه با چشم بصيرت و از راه دل قابل مشاهده است.
اين نوع مشاهده ي غيرمادي، با وجودي كه با ديدن مادي از جهاتي متفاوت است، اما از يك نظر بدان شباهت دارد؛ يعني همان گونه كه براي مشاهده ي مادي، بايد شرايطي مانند سلامت چشم، توانايي ديدن و نيز عدم وجود مانع خارجي يا عوامل بازدارنده ي بينايي و… فراهم باشد، مشاهده ي غيرمادي از طريق بصيرت نيز به شرايطي نياز دارد كه توانايي مشاهده و عدم وجود مانع و عامل بازدارنده از آن جمله است.
اما ميان اين دو نوع مشاهده، تفاوتي اساسي وجود دارد كه نبايد از آن غافل شويم، بدين معنا كه شرايط و عوامل مؤثر در مشاهده ي مادي و نيز موانع بازدارنده از آن، همگي مادي هستند؛ اما در مشاهده ي غيرمادي، شرايط و عوامل نيز غيرمادي خواهند بود. درباره ي ديگر كارها، مانند شنيدن و سخن گفتن نيز همين طور است، چرا كه ميان اشياء بايد همگوني و هماهنگي وجود داشته باشد.
از اين رو قرآن كريم عوامل زيادي را براي «كوردلي» و نابينا شدن چشم بصيرت برشمرده كه برخي از آنها عبارتند از:
1. كفر ورزيدن به خداوند متعال كه در قرآن كريم فرموده است: «… مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ‌*أُولئِکَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌» (1)؛ و چنان كه مي بينيم اين آيه ي شريف، كساني را كه خداوند بر دل ها، چشم ها و گوش هايشان مُهر زده، «غافلون» ناميده است كه نشان مي دهد هرگونه غفلت از خداوند متعال و آيات و نشانه ها و دستورات او، موجب نابينايي دل خواهد بود.
2. پيروي از هواي نفس. خداوند متعال مي فرمايد:
«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً…» (2).
3. فساد كردن در زمين و قطع رحم، خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد:
«فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ‌*أُولئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصَارَهُمْ‌» (3).
از اين آيه ي مبارك چنين برمي آيد كه نه تنها فساد و قطع رحم موجب كوردلي مي گردد، بلكه نابينا شدن ديده ي بصيرت، از پيامدهاي لعنت الهي است و هر كس مورد لعن خداوند قرار گيرد، ديده ي بصيرتش نابينا و گوشش از شنيدن حقايق ناشنوا مي شود و گروه هايي كه در قرآن كريم مورد لعن خداوند قرار گرفته اند، بسيارند كه ذكر تمامي آنها در اين مختصر نمي گنجد.
بدين ترتيب مشخص شد موانعي كه ديده ي بصيرت انسان را نابينا مي كنند، درواقع گناهاني هستند كه انسان انجام مي دهد و بهترين دليل اين مدعا، آيه اي است كه مي فرمايد: «کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا يَکْسِبُونَ*کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ‌» (4).
آنچه گفتيم، همه از موانع مشاهده ي غيرمادي بود؛ اما در بيان شرايط و عوامل مؤثر در اين زمينه، باز هم از سخن خداوند در قرآن كريم استفاده مي كنيم. آنجا كه مي فرمايد:
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِيمٌ‌*فِي کِتَابٍ مَکْنُونٍ‌ *لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‌ *تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌» (5)
اين آيات مبارك بيانگر آن است كه قرآن كريم، افزون بر اين صورت ظاهري كه ما مشاهده مي كنيم، ماهيت ديگري نيز دارد كه پيش از نزول بر قلب مبارك پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، وجود داشته و تغيير ناپذيري و عدم تحول، از ويژگي هاي آن ماهيت ناپيداست؛ بدين معنا كه ابتدا قرآن كريم در آن ماهيت و در آن جايگاه ويژه كه همان «كتاب مكنون» است، قرار داشته و سپس بر پيامبر نازل شده است، چنان كه خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‌ *وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْکِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَکِيمٌ‌» (6). پس قرآن كريم، پيش از آنكه به زبان عربي و بدين صورت قابل خواندن گردد، در «ام الكتاب» وجود داشته باشد و سپس به فرموده ي خداوند، به «لسان عربي مبين» وضع گرديده تا مردمان بتوانند آن را دريابند و در آن بينديشند.
بدين ترتيب، قرآن كريم پيش از نزول بر عالم مادي و در مرتبه ي نخستين خود، در جايگاهي بس بلند و والا قرار داشته، چنان كه انديشه اي را ياراي رسيدن به آن نبوده است. در آن حالت قرآن كريم، محكم و متقن و يكپارچه بوده است و به سوره ها و آيات و حروف و كلمات تقسيم نشده بود و هرگز خلل و نقصي بدان راه نداشته است، چنان كه خداوند متعال مي فرمايد: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِيمٍ خَبِيرٍ» (7).
در جاي ديگري نيز مي فرمايد: «وَ مَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْکِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌» (8). بنابراين، «مفصل شدن» قرآن كريم و ظهور آن در قالب تقسيماتي چون سوره ها و آيات همگي به دليل نزول آن به عالم ماده بوده است، تا مردم بتوانند در آن بينديشند و آن را دريابند.
از طرفي، خداوند متعال مي فرمايد: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ*فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (9) و اين آيه ي شريف به صراحت بيان مي دارد كه قرآن كريم بيش از نزول، در «لوح محفوظ» موجود و مضبوط بوده و لوح محفوظ، تعبير ديگري از همان «كتاب مكنون» است. چنان كه در آيه ي ديگري مي خوانيم: «قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنَا کِتَابٌ حَفِيظٌ» (10).
در واقع،«كتاب مكنون»، «ام الكتاب» و «لوح محفوظ»، همگي اشاره به يك حقيقت واحد دارند و بنا بر نص صريح قرآن كريم، جز «پاكان» (مطهرون)، كسي را ياراي دست يافتن به آن حقيقت نيست: «لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‌» و چنان كه ظاهر آيه اقتضا مي كند و با توجه به قاعده ي بازگشت ضمير به نزديك ترين مرجع، كتاب مكنون و به عبارت ديگر، آگاهي از آن، جز براي پاكان- اعم از فرشتگان و بندگان صالح خدا- براي كسي ميسر نخواهد بود.
«كتاب مكنون» از ملكوت است، بر آن احاطه دارد و همه ي حقايق ملك و ملكوت را در برمي گيرد، چنان كه خداوند متعال مي فرمايد:
«… وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌» (11).
و يا «وَ مَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ فِي السَّمَاءِ وَ لاَ أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْبَرَ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌» (12).
و در جاي ديگري مي فرمايد:
«وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌» (13).
و يا «وَ مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌» (14) و «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ فِي أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» (15).
و نيز مي فرمايد: «وَ کُلَّ شَيْ‌ءٍ أَحْصَيْنَاهُ کِتَاباً» (16).
و بدين ترتيب، در بسياري از آيات قرآن بدين معنا اشاره شده كه «كتاب»، ويژگي هاي تمام اشياء ‌و چگونگي همه ي رويدادها را دربردارد و چنين كتابي كه همه چيز را به شماره آورده و حتي پنهاني هاي آسمان ها و زمين را در خود گرد آورده است، ناگزير بايد ملكوت را نيز دربرگيرد.
از اين رو، «كتاب» مايه ي هدايت پرهيزگاران به يقين رسيده، خواهد بود، چرا كه ملكوت را كه خود موجب هدايت قطعي و نهايي است، در خود دارد و چنان كه گفتيم، از نظر قرآن كريم، كسي به يقين رسيده است كه ملكوت آسماني و زمين را مشاهده كرده باشد. خداوند متعال در اين باره مي فرمايد:
«ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ‌… وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‌» (17).
بدين ترتيب مطهرون (پاكان) كساني هستند كه كتاب مكنون را درمي يابند و ملكوت خداوند تبارك و تعالي را مشاهده كرده و در نتيجه، به يقين رسيده اند، چنان كه مولايمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) با ديدن ملكوت، يقين حاصل كرد.

مطهرون چه كساني هستند؟

خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً» (18).
اين آيه ي شريف، دربردارنده ي مفاهيم قرآني متعددي است كه به آنها خواهيم پرداخت. در بخش گذشته سخن به جايي رسيد كه طهارت و پاكي، از شرايط مهم ديده گشودن بر ملكوت است. اين موضوع ما را بر آن مي دارد كه پيش از هر چيز، از معنا و مفهوم قرآني طهارت آگاه شويم و به همين سبب، بحث ما با روش هاي معمولي در بحث هاي تفسيري تفاوت پيدا مي كند.

طهارت و كاربرد قرآني آن

از آنجا كه در آيه ي شريف مذكور، «رجس» و «طهارت» در برابر هم قرار گرفته اند، در مي يابيم كه آن دو، معناي متضاد با يكديگر دارند و بدين سبب مي توان با شناخت هر يك از آنها، مفهوم ديگري را نيز درك كرد. همچنين، مراتب و درجات هر يك از آنها، براي ديگري نيز وجود دارد.
«رجس» در لغت به معناي «ناپاكي» است. در قاموس آمده است:
الرِجس (به كسر را) عبارت است از ناپاكي- به فتح را و كسر جيم نيز آمده است- و گناه و نيز به معناي هر عملي است كه پليد شمرده شود و عذاب و شك و قهر و غضب به دنبال داشته باشد. (19)
همانند اين معنا در لسان العرب و مفردات قرآن راغب اصفهاني نيز آمده است. (20)
فخر رازي در تفسير خود آورده است:
رجس عبارت است از فاسد و پليد و ناخوشايند. (21)
و آلوسي در روح المعاني مي گويد:
رجس در اصل عبارت است از هر چيز ناپاك… و به معناي گناه، عذاب، نجاست و نقص و كاستي نيز گفته شده و در اينجا همه ي معاني آن موردنظر است. (22)
همچنين علامه طباطبايي در الميزان مي فرمايد:
رجس- چنان كه راغب در مفردات آورده هم به معناي شيء ناپاك است و هم معناي نجاست و به معناي پليدي و هر آن چيزي است كه به دليل آن، از كسي يا چيزي دوري گزينند؛ زيرا طبيعت انسان از آن بيزار است. (23)
و در جاي ديگر آورده است:
رِجْس، صفت مصدر «رجاست» و به معناي پليدي است و پليدي عاملي است كه موجب تنفر و دوري از يك چيز گردد. (24)
از اين رو مي توان گفت كه معناي «رجس» تنها مسائل مادي و ظاهري را شامل نمي شود، بلكه امور باطني و معنوي حوزه ي اخلاق و رفتار، اعم از عادات و باورهاي نادرست و رو كردن دل و توجه جان به آنها را نيز دربرمي گيرد.
خداوند متعال مي فرمايد: «إِلاَّ أَنْ يَکُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ» (25)، كه اين آيه ي مبارك، به مراتب مادي و ظاهري رجس و پليدي اشاره دارد.
و در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ کَذلِکَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ‌» (26). اين آيه ي شريف، گمراهي و پيامدهاي آن- كه تنگي سينه و دل است- را نوعي پليدي و ناپاكي مي داند كه خداوند در وجود كساني كه ايمان نمي آورند قرار مي دهد.
افزون بر اين قرآن كريم ناپاكي دل را از ديگر عوامل گمراهي مي داند، آنجا كه مي فرمايد:
«وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِکَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» (27).
پس واضح است كه رجس، ناپاكي و عدم طهارت به يك معنا هستند.
آيات مبارك فوق و ديگر آيات مشابه، به مرتبه ي دروني و باطني پليدي و رجس اشاره دارند، چرا كه گمراهي و علل و پيامدهاي آن، از امور باطني و دروني هستند. همچنين خداوند متعال مي فرمايد: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ» (28).
واضح است كه بت ها به خودي خود، پليدي و رجس ندارند، بلكه پرستش آنها به جاي خداوند است كه پليدي و ناپاكي در بردارد و آن نيز از جمله ي امور دروني و باطني است.
همچنين، خداوند عزوجل در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ‌» (29).
اين آيه ي مبارك نيز شك و ترديد، را كه موجب گمراهي و ايمان نياوردن به خداوند متعال مي شود، نوعي پليدي و رجس ناميده است كه خداوند آن را در وجود كساني كه تفكر نمي كنند، قرار مي دهد.
و در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ» (30). اين آيه ي شريف، علاوه بر آنكه شك و ترديد و نفاق را رجس و پليدي مي شمارد، به حقيقت ديگري نيز اشاره دارد و آن اينكه همه ي انواع رجس و پليدي، در يك مرتبه واحد نيستند، ‌بلكه مراتب آن با يكديگر متفاوت است و برحسب زشتي و نقصي كه براي انسان دربردارند، درجات مختلفي را شامل مي شوند.
و در جاي ديگر مي فرمايد: «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ» (31) اين آيه ي شريف نيز منافقان را به دليل نفاق و دورويي كه در وجود خود دارند، عين رجس و پليدي مي شمارد.
همچنان كه پليدي و رجس داراي مراتب و درجات مختلف ظاهري و باطني است، گناه و معصيت نيز داراي ظاهر و باطن است. خداوند متعال مي فرمايد: «وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ» (32) چرا كه گناه و معصيت نيز نوعي پليدي و رجس است، همان گونه كه زمخشري در كشاف آورده است:
رجس و پليدي به جاي گناه و معصيت و طهارت و پاكي به جاي تقوا و پرهيزكاري به استعاره گرفته شده است؛ زيرا ضمير انسان گنهكار با گناه و معصيت، آلوده مي شود، چنان كه بدن انسان به ناپاكي آلوده مي گردد. همچنين ضمير انسان نيكوكار، بر اثر انجام كارهاي شايسته، همچون جامه پاكيزه پاك و طاهر مي ماند.
به كاربردن اين استعاره (در قرآن كريم) موجب مي شود كه صاحبان خرد، از معصيت خداوند و آنچه كه از آن نهي فرموده، بيزار گردند و نسبت به آنچه كه موجب خشنودي خداوند است بدان فرمان داده، رغبت نشان دهند. (33)
علاوه بر آن، هر گناه و معصيت، نوعي گمراهي است. خداوند متعال مي فرمايد:
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْکُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ‌*وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ‌ *وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِيراً…» (34).
اين آيه ي شريف، به صراحت معصيت و گناه را بر اثر گمراه شدن انسان به دست شيطان و نتيجه ي عبادت شيطان مي داند و گمراهي نيز از مراتب شرك به خداوند متعال است، چنان كه قبلاً در معناي آيه «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ‌» (35) به تفصيل توضيح داده شد.
تمامي اعمال و رفتار افراد- چه اعمال نيك و صالح و چه اعمال ناشايسته- داراي مراتب و درجات مختلف هستند. خداوند متعال مي فرمايد:
«أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ *هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» (36).
و مي فرمايد: «وَ لِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ‌» (37).
اين آيه ي شريف و نظاير آن نشان مي دهد كه رجس و پليدي داراي مراتب و درجات مختلف، اعم از مادي و ظاهري و معنوي و باطني است و هر كس عمل ناشايستي انجام دهد، به آن صفات رذيله آلوده مي گردد. همچنين آيات مذكور بيانگر آنند كه پليدي، اعتقادات و باورهاي باطل و اخلاق و رفتار و عادت ها و نيز دلبستگي ها و تعلقات انسان را هم شامل مي شود.
از آنجا كه رجس و طهارت دو مفهوم متضاد هستند، بنابراين همان مراتب رجس و پليدي، بايد در مورد پاكي و طهارت نيز مصداق داشته باشد. پس طهارت نيز هم به امور مادي و ظاهري و هم به امور معنوي و باطني مربوط مي شود.
خداوند متعال مي فرمايد: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَکُمْ» (38)
بديهي است كه اين طهارت و پاكي حاصل از آب، پاكي مادي و ظاهري است، چنان كه در قرآن كريم مي خوانيم: «وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا» (39) كه نشان مي دهد اين نوع طهارت، مرتبه ي مادي و ظاهري آن است.
اما در جاي ديگر، خداوند متعال چنين مي فرمايد: «وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ» (40) و يا «فِي صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ *مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ *بِأَيْدِي سَفَرَةٍ» (41).
اين آيات شريف، به مرتبه ي ديگري از مراتب طهارت اشاره دارند كه با نوع اول- كه با آب و مانند آن حاصل مي شود، تفاوت دارد و مرتبه ي باطني و معنوي طهارت مي باشد.
در جاي ديگر، خداوند متعال مي فرمايد: «… فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَيْدِيکُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَکُمْ» (42)
و بديهي است كه ماليدن خاك به دست و صورت، در ظاهر موجب طهارت و پاكي نميشود، بلكه حتي عكس آن را در پي دارد، بنابراين شكي نيست كه در اين آيه شريف منظور از طهارت، همان پاكي معنوي و باطني است.
در آيه ي ديگري مي خوانيم: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ» (43). منظور اين آيه ي شريف نيز آن است كه دلبستگي به مال دنيا، نوعي پليدي است كه به وسيله ي زكات پاك مي شود وگرنه مال و ثروت به خودي خود، چه پليدي و ناپاكي مي تواند داشته باشد كه نيازمند پاك شدن و طهارت باشد؟ پس در واقع، پليدي و ناپاكي نتيجه ي دلبستگي و حب شديد ثروت است كه موجب تمايل انسان و رو آوردن بدان مي گردد، چنان كه خداوند عزوجل مي فرمايد: «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً» (44).
و به همين سبب است كه صدقه و زكات، موجب پاك شدن نفس انسان از اين وابستگي كه از مراتب رجس و ناپاكي است، مي گردد. در آيه ي ديگري مي خوانيم: «فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ» (45).
پس از آنجا كه مطاق آيه ي شريف پيش گفته: «وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ» (46) گمراهي، نوعي پليدي و ناپاكي است؛ بنابراين طهارت و پاكي، معناي تقابل گمراهي خواهد بود؛ زيرا طهارت و رجس خود دو مفهوم متضاد هستند.
از آنجا كه به فرموده ي خداوند متعال: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (47)، متضاد گمراهي، «حق» است؛ بنابراين حق به معناي طهارت و گمراهي به معناي رجس خواهد بود.
از اين رو، خداوند متعال ذات متعالي خويش را «حق» ناميده و فرموده است: «وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ‌» (48) و دين خود را نيز «حق» نام نهاده است: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ» (49)و وعده ي خويش را نيز حق ناميده: «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» (50) و نيز فرموده است: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» (51). اين گونه است كه قرآن كريم، بسياري از واقعيت ها را «حق» ناميده و در مقابل، مفاهيم متضاد آن را «گمراهي» و «باطل» خوانده است: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ» (52) و در جاي ديگر فرموده است: «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» (53).
بنابراين بديهي است كه معيار و واحد سنجش اعمال بشر در روز جزا، همان «حق» باشد كه خداوند متعال مي فرمايد: «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (54) و بر اين اساس، هر قدر كه اعمال انسان با «حق» منطبق باشد، ارزش آن افزون مي گردد و بهاي آن افزايش مي يابد؛ اما گمراهي و باطل، وزن و ارزش و اعتباري ندارد:
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌ *وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِکَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ…» (55).

قلب سليم

خداوند متعال در سوره ي شعرا، در پايان دعاي حضرت ابراهيم از قول آن حضرت آورده است:
«وَ لاَ تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ‌ *يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ‌ *إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ‌» (56).
راغب اصفهاني، در مفردات آورده است:
سلم و سلامت عبارت است از تهي بودن از آفتها و آسيب هاي ظاهري و باطني. (57)
زمخشري در كشاف مي گويد:
مفهوم «سلامت قلب»، سالم بودن آن از آفت كفر و گناه است. (58)
و در جاي ديگر آورده است:
با قلب سليم، يعني با قلب تهي از همه ي آفت هاي دل و گفته اند: قلب تهي از شرك و از آنجا كه به صورت مطلق ذكر شده، بدان معناست كه هيچ يك از آفتها را از ديگري جدا ندانسته و همه را مدنظر داشته است. (59)
فخر رازي در تفسير خود در اين باره مي گويد:
در معناي «تسليم» سه احتمال وجود دارد. احتمال نخست- كه از بقيه قوي تر است- آنكه منظور از آن، سلامتي و رهايي دل از آفتهاي جهل و اخلاق ناپسند است؛ زيرا همان طور كه صحت و سلامت بدن، به راستي و درستي و صحت اندام ها و بيماري و جسم به از ميان رفتن آنهاست، به همين ترتيب سلامتي قلب نيز به كسب فضايل و شايستگي ها، از جمله علم و اخلاق پسنديده است و بيماري دل نيز در اثر از ميان رفتن يكي از اينهاست. پس منظور از «‌قلب سليم» ‌در عبارت «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ‌» قلبي است كه از باورهاي نادرست و گرايش به شهوت ها و لذت هاي دنيا نيست… . (60)
بدين ترتيب، اين ويژگي براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) ماندگار گرديد و از برجسته ترين صفات آن حضرت در مقام اخلاص، داشتن قلب سليم بود. خداوند متعال مي فرمايد:
«وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ‌ *إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ‌» (61).
زمخشري در الكشاف گويد:
اگر پرسيده شود: «آوردن قلب سليم به پيشگاه پروردگار» يعني چه؟ در پاسخ مي گوييم: ‌يعني قلب و دل (و نيت) ‌خود را براي خداوند، خالص كرد. (62)
از اين رو، امتحان او به وسيله ي ذبح فرزند، همچون يك دليل عملي و برهان قاطع بر سلامت قلب، اخلاص، فرمانبرداري كامل و سرسپردگي محض در برابر پروردگار جهانيان بود، چنان كه خداوند متعال مي فرمايد: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ‌» (63). بدين ترتيب، تسليم شدن و سر فرود آوردن در برابر خداوند متعال، خلوص نيت، فرمانبرداري و خضوع كامل آن حضرت، از آثار و نتايج سلامت قلب او بود، چنان كه در اين سوره ي مبارك، بيان سرگذشت حضرت ابراهيم (عليه السلام) با آيه «وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ‌ *إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ‌» (64) آمده است.
به راستي آيا مي توان چنين پنداشت كه اين درجه از «اسلام» تنها همان بر زبان آوردن شهادتين است؟ يقيناً چنين نيست؛ چرا كه اسلام آوردن به زبان، حتي پيش از ايمان آوردن حقيقي است، چه رسد به دست يابي به مقام تسليم محض. خداوند متعال مي فرمايد:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِکُمْ» (65).
فخر رازي در تفسير عبارت «وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ…» آورده است:
يعني: هنگامي كه پروردگارش بدون گفت: «تسليم شو»، او را برگزيديم. گويا اين آيه ي شريف برگزيده شدن آن حضرت در ادامه، علت و سبب آن را بيان نموده است. گويي آن گاه كه او خويش را تسليم پرستش خداوند متعال كرد و در مقابل او، خاضع و فرمانبردار گرديد، خداوند تعالي دانست كه او، هيچ گاه از اين حال برون نخواهد شد و بر اين روش، پايدار خواهد ماند و بدين ترتيب، همواره از هر گناهي مصون خواهد بود و در اين هنگام، او را براي رسالت برگزيد و نبوت خويش را بدو اختصاص داد؛ زيرا خداوند تنها كسي را براي رسالت برمي گزيند كه در آغاز و فرجام، بر چنين حالتي باشد… . (66)
در ادامه نيز دعاي آن حضرت، به هنگام بناي خانه ي خدا، حكايت از استمرار و پايداري اين حالت تسليم و سرسپردگي در برابر حق است، چنان كه خداوند از زبان ابراهيم (عليه السلام) و فرزندش اسماعيل (عليه السلام) مي فرمايد: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَکَ» (67) و اين است مفهوم حقيقي سرسپردگي، تسليم، فرمانبرداري و خضوع و رضا به اراده ي پروردگار.
فخر رازي در بيان معناي اين آيه آورده است:
يعني: چنان كن كه ما دو تن، در برابر تو و نه غير تو، تسليم محض باشيم و اين نشان مي دهد كه منتهاي سعادت بنده در آن است كه در برابر حكم و قضا و قدر الهي، تسليم باشد و ضميرش به چيز ديگري جز خداوند توجه نكند. (68)
اين حالت را مي توان در بندگان مخلص خداوند مشاهده كرد، همان ها كه به مرتبه اخلاص لله رسيده اند، به گونه اي كه به هيچ چيز جز او دلبستگي ندارند و خداوند را مي پرستند؛ اما نه به اميد بهشت و نه از ترس دوزخ، بلكه از آن جهت كه او را شايسته پرستش مي دانند و اين مرتبه ي والايي از طهارت و پاكي است كه جز بندگان با اخلاص خدا، كسي بدان نرسيد.
خلاصه آنكه، پليدي و پاكي و رجس و طهارت داراي مراتب و درجات مختلف هستند و در مورد اعمال و رفتار، اخلاق و عادات و نيز دلبستگي ها و علايق مصداق پيدا مي كنند.

پي‌نوشت‌ها:

1. كساني كه سينه شان به كفر گشاده گردد (‌و به اختيار خويش آن را برگزينند)، خشم خدا و عذابي بس بزرگ آنان را خواهد بود… آنان كساني هستند كه خداوند بر دل و گوش و ديده ي آنان مهر زده است و آنها به راستي غافلانند. (نحل: 106-108).
2. آيا ديدي كسي را كه هواي نفسي خويش را پروردگار خود قرار داد و خداوند نيز او را دانسته گمراه گردانيد و بر گوش و دل او مهر (غفلت) نهاد و بر ديده اش پرده و حجاب افكند؟ (جاثيه: 23).
3. آيا چنين پنداشتيد كه چون روي گردانيد، در زمين فسادانگيزيد و پيوند خويشاوندي از هم بگسليد؟ آنان كساني هستند كه خداوند لعنتشان كرده، ناشنوايشان گردانده و ديده ي بصيرتشان را كور نموده است. (محمد: 22و 23).
4. چنين نيست، بلكه آنان را از (پليدي) اعمالشان، زنگار بر دل آمده است. اين گونه (كه مي پنداريد نيست) ‌كه آنان در آن روز از پروردگار خويش دور افتاده اند. (مطففين: 14 و 15).
5. به راستي آن، قرآن كريم است در كتابي محفوظ و پوشيده كه جز پاكان، كسي آن را در نيابد و آن، فرو فرستاده ي پروردگار جهانيان است. (واقعه: 77-80).
6. ما آن را قرآني عربي قرار داديم، باشد كه شما (‌در آن)‌بينديشيد و آن در نزد ما، در امّ الكتاب، بسي والا و پر حكمت است. (زخرف: 3و 4).
7. (اين قرآن) كتابي است كه آيات آن (در ابتدا) محكم (يكپارچه) بود و سپس از سوي خداوند دانا و آگاه به روشني و تفصيل بيان گرديد. (هود: 1).
8. و چنين نيست كه اين قرآن از جانب غيرخدا باشد و به دروغ بدو نسبت داده شود، بلكه تأييد كننده آنچه پيش از آن آمده و توضيح و تفسير كتاب (الهي) است كه در آن ترديد راه ندارد و از سوي پروردگار جهانيان (نازل شده) ‌است. (يونس: 37).
9. آري، آن قرآني است پر ارج كه در لوح محفوظ (ثبت و ضبط شده) است. (بروج: 21-22).
10. هر آنچه را زمين از (بدن هاي) ‌آنان مي كاهد، مي دانيم، زيرا كتاب محفوظ نزد ماست. (ق: 4)
11. … و مي دانيد آنچه را در خشكي و درياست و هيچ برگي از شاخه اي فرو نمي افتد، جز آنكه خدا آن را مي داند و هيچ دانه اي در تاريكي هاي زمين و هيچ تر و خشكي نيست، مگر آنچه در كتاب مبين (علم پروردگار) ثبت و ضبط است. (انعام: 59)
12. و هيچ چيز (كوچك، حتي هم وزن) ذره اي و نه كوچك تر و نه بزرگ تر از آن در زمين و آسمان، از پروردگار تو پنهان نمي ماند. (يونس: 61)
13. هيچ جنبنده اي در زمين نيست، مگر آنكه روزي او از جانب خداوند مي رسد و اوست كه جايگاه و بازگشتگاه آن را مي داند، كه همه ي (‌آنها) در كتاب مبين (‌ثبت شده) است. (هود: 6)
14. هيچ چيز پنهاني در آسمان و زمين وجود ندارد، جز آنكه در كتاب مبين (علم پروردگار) موجود است. (نمل: 75)
15. و هيچ اندوه و مصيبتي زمين و جان هاي شما را نرسيد، مگر آنكه پيش از وارد شدن، در كتاب (مبين، محفوظ و ثبت شده) بوده است كه (احاطه بر) ‌آن، خداوند را بس آسان است. (حديد: 22)
16. همه چيز را برشمرده و (به صورت) كتابي درآورديم. (نبأ: 29).
17. آن كتابي است كه شك و ترديدي بدان راه نيابد، هدايتي است براي پرهيزكاران… آنان كه به آنچه بر تو و پيش از تو نازل گرديد، ايمان آورده و به آخرت يقين دارند (بقره: 2-4).
18. به راستي خداوند چنين اراده مي كند كه تا پاكي و پليدي را از شما اهل بيت دور نمايد و شما را به حقيقت پاكي و طهارت برساند. (احزاب: 33).
19. القاموس المحيط، مجدالدين محمد بن يعقوب فيروزآبادي؛ چ1 (رنگي)، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1412هـ/ 1991م، ج2، ص 318.
20. لسان العرب، ماده ي رجس. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد (راغب) اصفهاني، تحقيق محمد سيدگيلاني، ص188.
21. تفسير فخر رازي، ج17، ص 169.
22. روح المعاني، ابوالفضل شهاب الدين آلوسي، بيروت: دار احياء التراث العربي، ج22، ص 12.
23. الميزان، ج6، ص120.
24. همان، ج16، ص312.
25. (غذاهايي پاك بر شما حلال است) مگر آنچه از گوشت مردار يا خون جهنده و يا گوشت خوك باشد، كه اينها ناپاك و پليد هستند. (انعام: 145).
26. اما هر كه را خداوند بخواهد (از راه هدايت) منحرف و گمراه سازد، سينه ي او را (در برابر حق و حقيقت) تنگ و فشرده مي گرداند، همانند كسي كه در آسمان بالا رود. اين گونه است كه خداوند بر كساني كه ايمان نمي آورند، ناپاكي و پليدي مقرر مي دارد. (انعام: 125).
27. هر كه از خداوند بخواهد به فتنه و آزمون سخت گرفتار كند، هرگز تو را ياراي آن نيست كه براي او كاري از پيش بري. اينهايند كه خداوند نخواسته دل هاشان را پاك گرداند. (مائده: 41)
28. و از پليدي بتها اجتناب و دوري جوييد. (حج: 30).
29. هيج جاني را ياراي آن نيست كه بدون اراده ي خداوند، ايمان آورد و خداوند در وجود كساني كه نمي انديشند، رجس و ناپاكي قرار مي دهد. (يونس: 100).
30. اما كساني را كه مرض (بي ايماني) در دل دارند، مراتب پليدي و ناپاكي آنها را افزون كند. (توبه: 125).
31. از آنها روي گردان شويد كه آنان عين پليدي و ناپاكي اند. (توبه: 95).
32. گناهان ظاهري و باطني را فروگذاريد (و هيچ يك را مرتكب نشويد). (انعام: 120).
33. الكشاف،ج3، ص583.
34. اي فرزندان آدم! آيا از شما عهد و پيمان نگرفتم كه شيطان را پيروي و پرستش نكنيد كه او آشكارا دشمن شماست؟‌و اينكه مرا پرستش كنيد كه اين، راه مستقيم است؟ به راستي (شيطان) بسياري از شما را گمراه كرد… (يس: 60-62).
35. به راستي شرك (‌به خداوند متعال)، ‌ظلمي بس بزرگ است. (لقمان: 13).
36. آيا آن كس كه طريق خشنودي خداوند را در پيش گرفت، با كسي كه خود را مستوجب خشم الهي كرد و جايگاهش جهنم است- و چه بد فرجامي است- با هم برابرند؟ (چنين نيست) كه هر يك را نزد خداوند، شأن مرتبه اي است. (آل عمران: 162-163).
37. هر يك از آنان را بنا بر كارهايي كه انجام داده اند، مرتبه و جايگاهي است تا خداوند (جزاي) كارهايشان را به آنها بازگرداند و آنان را ستمي روا نخواهد شد. (احقاف: 19).
38. بر شما از آسمان آبي فرو مي فرستد تا به واسطه آن شما را پاك گرداند. (انفال: 11).
39. و اگر جنب و ناپاك بوديد، خود را پاك گردانيد. (مائده: 6).
40. و آنان را در بهشت، همسراني پاكيزه خواهد بود. (بقره: 25).
41. در صحيفه هايي پر ارج و والا مرتبه و پاك شده به دست فرشتگاني… (عبس: 13-15).
42. … به خاكي پاك تيمم كنيد و از آن خاك بر صورت و دستان خود بماليد كه خداوند نمي خواهد شما را به دشواري درافكند، بلكه مي خواهد شما را پاك و مطهر گرداند. (مائده: 6).
43. از اموال آنان زكات بگير كه آنان را پاك گرداند. (توبه: 103).
44. و مال و ثروت را بسيار دوست مي داريد. (فجر: 20).
45. هرگاه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) محرمانه گفتگو مي كنيد، پيش از آن صدقه اي بدهيد، كه آن شما را بهتر و پاكيزه تر است (مجادله: 12).
46. اما هر كه را خداوند بخواهد (از راه هدايت) منحرف و گمراه سازد، سينه ي او را (‌در برابر حق و حقيقت) تنگ و فشرده مي گرداند، همانند كسي كه در آسمان بالا رود (انعام: 125).
47. پس از حق (و در مقابل آن) چيست جز گمراهي؟ (يونس: 32).
48. و مي دانند كه خداوند حقيقت آشكار است. (نور: 25).
49. اوست كه پيامبر خود را با هدايت و دين بر حق فرستاد. (صف: 9).
50. و (زمان تحقق) آن وعده راستين نزديك گرديد. (انبياء: 97).
51. شكيبايي پيشه كن كه وعده ي خداوند حق است. (غافر: 55).
52. بلكه حق را بر باطل فرو مي افكنيم، پس آن را نابود مي كند. (انبياء: 18).
53. و پيامبران را به ناحق مي كشتند. (بقره: 61).
54. وزن كردن (‌و سنجش) اعمال در آن هنگام (قيامت) بر حق و راستين است. (اعراف: 8).
55. پس هر كه ميزان اعمالش سنگين باشد، آنان رستگارانند و آن كس كه اعمالش سبك (و بي مقدار) باشد، آنها خود زيانكارانند. (اعراف: 9).
56. روزي كه برانگيخته مي شوند، مرا خوار مگردان آن روز كه ثروت فرزندان كس را سود نبخشد مگر آنكه كسي، قلب سليم به پيشگاه خداي آورد. (شعرا: 87-89).
57. المفردات، ص249.
58. الكشاف، ج3، ص320.
59. همان، ج4، ص48.
60. تفسير فخر رازي، ج24، ص151.
61. بي ترديد، ابراهيم از پيروان اوست آن گاه كه با دل پاك به (پيشگاه) پروردگارش آمد. (صافات: 83-84).
62. كشاف، ج4، ص 48.
63. آن گاه كه آن دو (به فرمان پروردگار) تن در دادند و پيشاني فرزند را بر خاك نهاد… (صافات: 103).
64. به راستي او را در دنيا برگزيديم و در آخرت او از نيكوكاران خواهد بود آن گاه كه پروردگارش او را فرمود: تسليم (‌اراده) پروردگار شدم. (بقره: 130-131).
65. اعراب گفتند: ما ايمان آورديم. (به آنان) بگو: ايمان نياورديد، اما بگوييد اسلام آورديم، (چرا) كه هنوز ايمان به دل شما راه نيافته است. (حجرات: 14).
66. تفسير فخر رازي، ج4، ص 79.
67. پروردگارا! ما دو تن را تسليم شده و ايمان آورنده در برابر خود قرار داد. (بقره: 128).
68. تفسير فخر رازي، ج4، ص 67.

منبع مقاله :
حيدري، سيدكمال، (1392)، عصمت در قرآن، تهران، نشر سخن، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد