غدير در شعر فارسى از فردوسى تا شهريار
غدير در شعر فارسى از فردوسى تا شهريار
اگر حضرت خضر آب حيات نوشيد و ماندگار ماند، ادبيات و فرهنگ مسلمانان نيز در سايه قرآن مجيد و به راهنمايى خدا و رسولش از آب غدير خم سيراب گشت و جاودانه شد. نه تنها شعراى بزرگ عرب، از حسانبن ثابت و كميت اسدى و دعبل خزاعى گرفته تا سيد حيدرحلّى و بولس السلامه و ديگران، كه شاعران حقجوى و حقيقتگوى هم از هر نژاد و زبان به اصالت اين بركه با بركت و به زلالى اين چشمه هميشه جوشان شهادت داده اند. در اين ميان شاعران پارسى گوى نيز به حقانيت غدير خم گواهى داده و گاه با سرودن چكامههاى فاخر و بلند، و غديريّههاى غرا و رسا، گوى سبقت از همگنان ربوده اند.
گفتنى است كه پيشترها دانشمند خبير، علامه امينى، غديريّههاى بسيارى را كه توسط دانشمندان و شاعران بنام به زبان عربى سروده شده بود، از لابلاى متون و منابع بيرون كشيده و در اثر سترگ خود «الغدير» منتشر ساخته بود. با اينكه بسيارى از متون و ديوانهاى پيشينيان به صورت كامل در دسترس نيست و برخى از گزند روزگاران در امان نمانده و بسيارى ديگر منتشر نشده، همچنان به صورت خطى در گوشههاى كتابخانههاى جهان خاك مىخورند، باز مشكل مىتوان ديوانى را يافت كه از نام اميرالمؤمنين على، عليهالسلام، و مدح مولاى غدير خم محروم مانده باشد. براى اثبات اين سخن كافى است تا گلگشتى در آثار چهار شاعر بزرگ ايران، يعنى فردوسى، سعدى، مولوى و حافظ داشته باشيم.
حماسه سراى بزرگ باستان حكيم ابوالقاسم فردوسى (م411 ق.) گويد:
چه گفت آن خداوند تنزيل و وحى
خداوند امر و خداوند نهى
كه من شهر علمم، عليّم در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
اگر چشم دارى به ديگر سراى
به نزد نبىّ و «وصىّ» گير جاى
منم بنده اهل بيت نبى
ستايندة خاك پاى «وصىّ»
حكيم طوس، چنان كه از ابيات بالا نيز پيداست، هر گاه از امام على، عليهالسلام، ياد مىكند، بيش از هر وصف ديگر به «وصايت» تكيه مىكند و هميشه با تأكيد صريح حضرتش را «وصىّ» مىنامد كه همين خود مىتواند حاكى از اعتقادى باشد كه فردوسى بى گمان به حقانيت غدير داشت.
جلال الدين محمد مولوى (م 670 ق.) در ديوان ماندگار خود مىگويد:
تا صورت پيوند جهان بود، على بود
تا نقش زمين بود و زمان بود، على بود
شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و كرم و جود، على بود
ملاى رومى در اين غزل مولا على، عليهالسلام، را مانند يك شاعر شيعى با اوصاف و امتيازهايى چون: «ولى»، «وصى» و «معصوم به نص قرآن» مىستايد و در ضمن رباعيات خود مىگويد:
رومى نشد از سر على كَس آگاه
زيرا كه نشد كَس آگه از سر الاه
يك ممكن و اين همه صفات واجب
لا حول و لا قوة إلّا باللّه
در دفتر ششم مثنوى نيز به تفسير حديث «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» پرداخته، مىگويد:
زين سبب پيغمبر با اجتهاد
نام خود و آن على مولا نهاد
گفت هر كَس را منم مولا و دوست
ابن عمّ من على مولاى اوست
پس از مولوى مىرسيم به شيخ مصلحالدين سعدى شيرازى (م690ق.) و مىبينيم كه وى نيز كسى از اصحاب پيامبر، صلّىاللَّهعليهوآله، را مانند على، عليهالسلام، نستوده است:
جوانمرد اگر راست خواهى ولىّ است
كرم، پيشه شاه مردان على است
سعدى در اين بيت از اميرالمؤمنين، عليهالسلام، با نام «ولىّ» ياد مىكند.
مرحوم قاضى نورالله شوشترى از كتاب «خلاصةالمناقب» مولانا نورالدين جعفر بدخشى، قصيدهاى از قصايد سعدى را نقل مىكند كه در ضمن آن سعدى مىگويد:
به آن روزى كه وحى آمد نبى را
كه از پالان اشتر ساخت منبر
كه بعد از مصطفى در كل عالم
نبد فاضلتر و بهتر ز حيدر
پس از احمد امام حق على دان
كه بود او نفس معصوم مطهر
پس از سعدى به شاعر غزلسراى بزرگ حافظ شيرازى (م 792 ق.) مىرسيم و مىبينيم كه لسانالغيب نيز همين نوا را مىنوازد و مىگويد:
على امام و على ايمن و على ايمان
على امين و على سرور و على سردار
على ز بعد محمد ز هر كه هست به است
اگر تو مؤمن پاكى بكن بر اين اقرار
كه نيست دين هدا را به قول پاك رسول
امام غير على بعد احمد مختار
حافظ شيرازى در اين اشعار نقل شده نيز مولا على(ع) را پس از محمد، صلّىاللَّه عليه وآله، از همه برتر و افضل « و به قول پاك رسول، صلّىاللَّه عليه وآله، تنها امام اسلام پس از احمد مختار مىداند.
اينك كه با اشعار لسانالغيب شيرازى گلگشت دلنوازمان در ديوانهاى چهار شاعر بزرگ اركان اربعه شعر فارسى به پايان رسيد، برمىگرديم و غدير خم را در آثار شاعران ديگر پى مىگيريم.
قرن چهارم
1 ـ كسايى مروزى، ابوالحسن مجدالدين (م 341 ق.):
اى نواصب گر نداى فضل سرّ ذوالجلال
آيت «قربى» نگه كن و آن «اصحاباليمين»
«قل تعالوا ندع» برخوان، ور ندانى گوش دار
لعنت يزدان ببين از «نبتهل» تا «كاذبين»
آن نبى و ز انبيا كس نى به علم او را نظير
وين ولى، و ز اوليا كس نى به فضل او را قرين
آن چراغ عالم آمد و ز همه عالم بديع
وين امام امت آمد و ز همه امت گزين
كسايى مروزى، ممدوح و برگزيده خدا و رسولش را با تصريح به آيه مودت قربى و آيه مباهله و سوره هل اتى مىستايد و آن حضرت را «ركن مسلمانى»، «ولى بىمانند» و «سرّ ذوالجلال» مىداند و «اميرالمؤمنين»، «امام المتقين»، «امام امت» و از ميان همه امت برگزيده شده توصيف مىكند.
2 ـ دقيقى طوسى، ابومنصور محمدبناحمد (م341ق.):
كيوسوار بگيرد همى به چشم آلوس
بسان فرخ شبها امير روز غدير
پر واضح است كه مراد از امير روز غدير، اميرمؤمنان على، عليهالسلام، است و تا آنجا كه ما تفحص كرديم، مىتوان گفت كه اين بيت دقيقى، قديمىترين شعرى است كه با صراحت تمام از روز غدير سخن گفته و از متون ادب فارسى به جا مانده است.
قرن پنجم
3 ـ منوچهرى دامغانى (م 433 ق.):
آهنى در كف، چون مرد غدير خم
به كَتف باز فكنده سر هر دو كم
يكى از پژوهشگران نوشته است: ظاهراً نخستين شعرى كه در آن، نام «غدير خم» آمده، از منوچهرى دامغانى مىباشد. اما چنان كه پيش از اين آورديم، معلوم شد كه يك قرن پيش از منوچهرى، دقيقى طوسى از «امير روز غدير» نام برده بود.
منوچهرى دامغانى در جايى ديگر مىگويد:
كس را خداى بىهنرى مرتبت نداد
بيهوده هيچ سيل نيايد سوى غدير
باشد همو بزرگ چنو روز او بزرگ
باشد شقى حقير و چنو روز او حقير
4 ـ ناصرخسرو قباديانى (481-394 ق.):
على آن يافت ز تشريف كه در روز غدير
شد چو خورشيد درخشنده در آفاق شهير
ناصر خسرو در تشبيهى رابطه انسان با خرد و دانايى را مانند رابطه پيامبر اكرم، صلّىاللَّه عليه وآله، با اميرالمؤمنين، عليهالسلام، در روز غدير خم مىداند:
با خرد باش يكدل و همبر
چون نبى با على به روز غدير
يا در جاى ديگرى مىگويد:
بياويزد آن كس به غدر خداى
كه بگريزد از عهد روز غدير
چه گويى به محشر اگر پرسدت
از آن عهد محكم، شبر يا شبير
و در چكامه بلندى گويد:
آگاه تو نئى كه پيمبر كه را سپرد
روز غدير خم، به منبر، ولايتش
5 ـ ابوالمفاخر رازى (م 511 ق.):
بال مرصع بسوخت مرغ ملمع بدن
اشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن
اين بيت مطلع قصيده پر آوازهاى است كه رازى در مدح حضرت امام رضا، عليهالسلام، سروده كه بسيار مورد استقبال شاعران پس از او گشته و چكامهها به اقتضاى آن پرداختهاند.
ابوالمفاخر رازى در ضمن آن گويد:
كرده ز خارا خمير همچو امير غدير
از كف پير فطير، پشت تنور دمن
قرن ششم
6 ـ سوزنى سمرقندى، شمسالدين محمد (م569 ق.):
نگر كه دست كه بگرفت مصطفى به غدير
كه را امام هدى خواند و فخر و زين و همام
مرا امام هم از جايگه وصىّ خداست
ز جايگاه نبى، مر ترا امام كدام؟
7 ـ سنايى غزنوى، ابوالمجد مجدود بن آدم (525-437ق.):
نايب مصطفى به روز غدير
كرده در شرع مر، ورا، به امير
بهر او گفته مصطفى به الاه
كاى خداوند«وال من والاه»
8 ـ شرفالشعرا قوامى رازى، بدرالدين (قرن 6):
ولى نعمت اهل دين از رسول
ولى عهد پيغمبر كردگار
و در جاى ديگرى مىگويد:
آن امام نص معصوم آن كه زير ساق عرش
بوسه بر نعلين قدر او همى كيوان دهد
قوامى رازى كه از شاعران بنام شيعى است، مولا على، عليهالسلام، را در اشعارش «سپهدار اسلام»، «ولى نعمت اهل دين از جانب رسول خدا، صلّىاللَّه عليه وآله»، «ولى عهد رسول خدا»، «امير مؤمنان» و «امام معصوم» مىخواند و گوياتر از همه اينكه امام نص، يعنى امام منصوص عليه مىداند و پيداست كه مراد از نص بيشتر حديث غدير است.
قرن هفتم
9 ـ عطار نيشابورى، فريدالدين (586-516 ق.):
قلب قرآن قلب پر قرآن اوست
«وال من والاه» اندر شأن اوست
قرن هشتم
10 ـ ابن يمين فريومدى (م 769 ق.):
او در قصيدهاى با مطلع:
مقتداى اهل عالم چون گذشت از مصطفى
ابن عم مصطفى را دان على مرتضى
از غدير خم و حديث متواتر «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» ياد مىكند و اينكه آن را نمىتوان انكار كرد:
اوست مولانا به فرمانى كه از حق ناطق است
چون توان منكر شدن در شأن او «من كنت» را؟
11 ـ مولانا لطفالله نيشابورى (م 810 ق.):
اگر قرآن بود برحق به قول حق امامت را
حواله با كه كرد احمد بدان مجمع كه بُد ذاهب
پيداست كه مقصود شاعر از آن مجمعى كه پيامبر اسلام، صلّىاللَّهعليهوآله، از رحلت و رفتنى بودن خود (ذاهب) خبر داده و امامت را در آن مجمع به امام، عليهالسلام، حواله كرد (واگذار نمود)، غدير خم است و همين موجب آن است كه امام و رهبر پس از پيامبر،صلّىاللَّه عليه وآله، على، عليهالسلام، باشد و نه غير.
12 ـ افضلالمتكلمين مولانا كاشى، محمدحسن (قرن8):
مقصد تنزيل «بلّغ»، مركز اسرار غيب
مقطع «يتلوه شاهد» مطلع «حبل المتين»
مراد مولانا از «مقصد تنزيل بلّغ» همان آيه شريفهاى است كه در روز غدير از جانب خدا به رسولش فرود آمد. يا در جاى ديگرى مىگويد:
اى گزيده مر خدايت يا اميرالمؤمنين
خوانده نفس مصطفايت يا اميرالمؤمنين
13 ـ علوى رازى، نصر بن محمد متخلص به نصرت (از شاعران سده هشتم):
او در قصيدهاى به مطلع:
بعد احمد ز كه جويم ره اخلاص و صواب
تا به محشر سرم از زيب وى افسر گيرد؟
يا كه را مير و امام از پى احمد گويم
تا درخت دل و دينم نعم و بر گيرد؟
و در جواب به توصيف اميرالمؤمنين على، عليهالسلام، با عنايت به آيات و احاديث مىپردازد و با تكرار «آن بود مير..».برخى از اوصاف و خصايل امام على، عليهالسلام، را يادآورى مىكند تا بگويد:
آن بود مير كه در روز غديرش قرآن
بر همه امت احمد سر و سرور گيرد
در قصيده ديگرى گويد:
مؤمن آن باشد كه او را گيرد اندر دين امام
كو امامت در غدير از ايزد جبار داشت
در مطلع قصيده ديگرى نيز «آيه كمالالدين» را زينت بخش سخنش قرار داده، به صورت مستند و مستدل از غدير خم سخن گفته است:
بهر امامتش به مَلاى عموم خلق
اندر غدير خم به نبى، حق پيام كرد
14 ـ حمزه كوچك ورامينى (از شاعران سده هفتم و هشتم هجرى):
او در چكامهاى سخن از سورههايى مىگويد كه در آنها آيههايى در حق اهل بيت، عليهمالسلام، و اثبات امامت امام على، عليهالسلام، نازل شده است و با اشاره به «آيات غدير» كه بيشتر در سوره مائده است، مىگويد:
الكهف و نور و سجده و انعام و مائده
بيگاه و گاه منقبتش ماجرا كنم
در جاى ديگر او دهها آيه از قرآن مجيد شاهد مىآورد كه همگى در مدح مولاى مؤمنان على، عليهالسلام، است و با اشاره به آيه تبليغ ولايت (يا أيّها الرّسول بلّغ ما أنزل اليك…) و آيه «اكمال دين» كه هر دو درباره غدير خم نازل شده و از آيههاى بسيار معروف سوره مائده مىباشند، چنين مىگويد:
سراسر «مائده» در مدحت اوست
كه حق بهر زكاتش «إنّما» گفت
و با تصريح به اينكه آيه «إنّما» نيز از سوره مائده در شأن امام، عليهالسلام، است، سوره به سوره، آيههايى را كه در حق على، عليهالسلام، است، در ضمن قصيده بلندش يادآورى مىكند.
قرن نهم
15 ـ ابن حسام خوسفى، محمدبن حسامالدين (875-783ق.):
«يا أيّها الرّسول» خطاب محمد است
ليك اين خطاب، سوى محمد، براى اوست
16 ـ قاينى واعظ، مير سيدعلى (قرن 9):
او همانند يك شاعر زبده فضايل و مناقب مولا، عليهالسلام، را به رشته نظم كشيده و مانند متكلّمى زبردست و حق طلب با مخالفان محاجه مىكند و مىگويد:
وان كه مىگويند ناكرده خليفه، نقل كرد
از هوا ترك نص و قول پيغمبر كردهاند
اى عجب زان قوم كو را تهنيت كرده غدير
بعد از آن اندر سقيفه رأى ديگر كردهاند
بر وفاق رأى، تأخير مقدم كردهاند
بر خلاف نص، تقديم مؤخر كردهاند
قرن دهم
17 ـ بابا فغانى (م 925 ق.):
امام اوست به حكم خدا و قول رسول
كه مستحق امامت بود به نص كلام
امام اوست كه قايم بود به حجت خويش
چراغ عاريت از ديگرى نگيرد وام
روشن است كه منظور بابافغانى از «نص كلام» و «حكم خدا و قول رسول» بيشتر غدير خم است.
18 ـ مولانا نظام استرآبادى (م 921 ق.):
شكست رونق دين شد، نه قيمت گهرت
چو اهل غدر شكستند عهد روز غدير
قرن يازدهم
19 ـ صائب تبريزى (1086-1016 ق.):
آخر ز فيض ساقى كوثر، تمام شد
عيد غدير شد به مقيمان اين ديار
صائب در قصيده ديگرى كه پيش از قصيده فوق در ديوانش ثبت شده است همچنين در مدح مولا على، عليهالسلام، گويد:
چون لباس كعبه بر اندام بت، زيبنده نيست
جز تو بر شخص دگر نام اميرالمؤمنين
20 ـ فياض لاهيجى (م 1072 ق.):
در قصيده بلندى كه در مدح امام على، عليهالسلام، به مطلع زير سروده است:
سزاى امامت به صورت، به معنى
علىّ ولىّ آن كه شاه است و مولى
پس از هفتاد بيت مىرسد به آنجا كه گويد:
به تنزيل شد «هل اتى» از چه منزل
نبى را ز «بلّغ» چرا كرد عتبى؟
و پيداست كه مرادش از «بلّغ» آيه تبليغ و حمايت است كه در غدير خم نازل شد و ملاعبدالرزاق فياض لاهيجى خود در ادامه همين چكامه چنين گويد:
به روز غدير از براى كه مىگفت
به بالاى منبر نبى «لست اولى»
براى كه بود اين كه گرديد صادر
حديثى كه نقل است در «طير مثوى»
چرا كرد امر سلام امامت
چرا اجر تبليغ شد حبّ قربى
كسى كاين فضايل مر او راست ثابت
كسى كاين دلايل در او هست مجرا
بود در امامت زهر غير سابق
بود در خلافت زهر غير اَحرى
21 ـ نظيرى نيشابورى (م 1083 ق.):
فراز منبر يوم الغدير، اين رمزيست
كه سر ز جيب محمد، على برآورده
قرن دوازدهم
22 ـ حزين لاهيجى (1181-1103 ق.):
آن طاير قدسم كه چكد خون ز صفيرم
با درد و عشق سرشتند خميرم…
مستى مرا نيست مرا به دنباله خمارى
پيمانه كش ميكده خمّ غديرم
23 ـ عاشق اصفهانى، محمد (1181-1111 ق.):
او در چكامه اى پس از گلايه و شكواى شاعرانه از روزگارش به نام مولاى غدير پناه مى برد و مى گويد:
چرخ با من دشمن و جز آستان بوتراب
نيست جاى ديگر از بهر پناهم دلپذير
آن كه پيش از مهد بستى صولت او دست ديو
آن كه در گهواره گشتى گاه اژدر، گاه شير
آن كه حاصل گشت از وى دين ايزد را كمال
چون به نص مصطفى مخصوص شد روز غدير
24 ـ لامع، محمدرفيع (م 1076 ق.):
محمد رفيع بن عبدالكريم درميانى متخلّص به «لامع» اشعار بسيارى در مدح حضرت امير، عليه السلام، دارد كه در ضمن يكى از آنها مى گويد:
«من كنت مولاه» از نبى در شأن او شد منجلى
مولاى انس و جان على، قسام نيران و جنان
25 ـ فقير دهلوى، مير شمس الدين (1183-1115 ق.):
با عنايت به آيه شريفه «أليوم أكملت لكم دينكم…» گويد:
آن وارث ملك لايزالى
شاهنشه دين، علىّ عالى
آن مجمل شرع از او مفصّل
و آن دين خدا به او مكمَّل
26 ـ آذر بيگدلى، لطفعلى بيك (1195-1134 ق.):
شنيدم به فرمان حىّ قدير
على را پيمبر به روز غدير
به بالاى سر برد و با خلق گفت:
كه تا چند اين راز بايد نهفت
از آنان كه دارندم آيين و كيش
شمارد مرا هر كه مولاى خويش
پس از من بداند كه مولا عليست
ز هر كس به مولايى اولى عليست
قرن سيزدهم
27 ـ وصال شيرازى (1262-1197 ق.):
آن كه حاصل گشت از وى ايزد را كمال
چون به نص مصطفى مخصوص شد روز غدير
وصال شيرازى نزديك به بيست مورد از غدير خم ياد كرده و غديريههاى بلند بالايى سروده است كه نقل همه آنها در اين مجال نمىگنجد.
28 ـ داورى شيرازى، محمد (1238 ـ 1283 ق.):
اينك اينك شادى عيد غدير
أبشروا يا قوم قد جاء البشير
29ـ داورى شيرازى :غديريههايى دارد كه در ديوان وى به ترتيب با عناوينى چون «عيد غدير»، «خلعت غدير» و «تهنيت عيد غدير» ذكر شده است.
30 ـ جودى خراسانى، عبدالجواد (م 1302 ق.):
بود مبارك و ميمون صباح عيد غدير
به اهل عالم ايجاد از صغير و كبير
بود امير بر اعياد اين همايون عيد
چنان كه بر همه اوليا جناب امير
على عالى اعلاء، قسيم جنّت و نار
ولىّ والى والا، خديو عرش سرير
شها! تويى كه به خمّ غدير خواند تو را
وصىّ خويش نبى ز امر كردگار قدير
31 ـ شكيب اصفهانى، محمدعلى (م قرن 13):
آن خسروى كه ختم رسل در غدير خم
فرمود اين وصىّ من از امر داور است
بر من وصىّ مطلق و بر كبريا ولىّ
بر مؤمنين امير و به اسلام ياور است
شكيب اصفهانى در قصيده ديگرى نيز غدير را مى سرايد كه در اينجا چند بيتى از صدر آن آورده مىشود:
چون ارادة خدا شد به كمال خودنمايى
به غدير خم در آمد به لباس مرتضايى
ز جمال شاه مردان بنمود جلوه يزدان
به جلال ذوالجلالى به كمال كبريايى
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج