سؤال شما، پرسشى است بسیار عمیق و اساسى؛ چرا که پاسخ این پرسش همانند قطب نمایى است که جهتحرکت وجود آدمى را تعیین مى کند و نقش بسیار اساسى در زندگى او دارد.
به راستى (از دیدگاه اسلام) کمال چیست و چگونه مى توان به آن رسید؟ در این جا یک اصل مورد وفاق است و آن«حرکت به سوى کمال» است. گویى این حقیقت در فطرت همه آدمیان نهاده شده و همگان براى نیل به این کمال درحرکتند؛ گرچه در انتخاب هدف و مسیر دچار خطا و لغزش هاى فراوانى مى گردند.
اما کمال آدمى چیست؟ کمال انسان گسترش وجودى او در دو عرصه معرفت و عمل است. هر مقدار در این دوعرصه کوشاتر باشد، به کمال نزدیک تر شده است. در بینش اسلام، برترین حقیقت براى شناختن وجود حق است؛چرا که او مبدأ و منتهاى هستى است و گویا همه اجزاى هستى پیکان هایى هستند که به طرف معرفت خداوند جهتگرفته اند، تا او به وحدانیت و احدیت شناخته شود و رتبه او در هستى معلوم گردد.
روشن است که این معرفت، اقتضائاتى را در عمل ایجاب مى کند. خداوندى که به حکمت و علم شناخته شد،روشن است که بندگان خود را بدون هدایت نیافریده است؛ بلکه همه اسباب را براى راه یابى او فراهم ساخته و آنچهکه بایسته است، از زبان پیامبران الهى و به واسطه وحى بیان کرده است.
پس راه کمال «علم و عمل» است؛ شناخت آنچه که باید عمل کرد و عمل به آنچه که شناخته مى شود: والعصر انالانسان لفى خسر الا الذین امنوا و عملوالصالحات… خلاصه آن که دستورهاى قرآن و پیامبر، روشن ترین راه براى کمالآدمى است؛ حرکت در بستر عبودیت خداوند و تلاش براى کسب فضایل اخلاقى و پرهیز از رذایل و آنچه که موجبآلودگى جسم و روح انسان مى شود و… چرا که: ان اللّه یحب التوابین و یحبّ المتطهرین .خداوند بازگشت کنندگانبه سوى او و پاکان را دوست دارد.
در فراسوى این راه، اوج کمال انسان قرار دارد که همان «لقاءاللّه » و برخوردارى از سعه وجودى و نعمت هاىبى پایان الهى است: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین… هیچ کس نمى داند که پاداش نیکوکارى اش چه نعمت ولذت هاى بى نهایت است که موجب روشنى دل و دیده مى گردد(سجده، آیه 17).
بنابراین بایستى از وسایط گذشت و به غایات رسید. تمام عوامل مادى زندگى، وسیله اى است تا ما را به آن مقصدبرساند. زنهار که در واسطه ها بمانیم و آنها را ارزش بدانیم! اگر کسى تمام خانه اش طلا باشد و همه انسان ها نیزخدمتگذار او باشند؛ ولى از ایمان و عمل خالى باشد، هیچ ارزش واقعى در او وجود ندارد؛ بلکه سرگرم اعتبارات وفرو رفته در منجلاب مادیات است. پس ارزش واقعى به آن چیزى است که در درون آدمى شکل گرفته و ملکه او شدهاست.
زندگى پیامبران و اولیاى الهى، الگویى روشن براى این گفته ها است. امید آن که ما و شما در مسأله توفیقات الهى،موفق به پیمودن راه کمال شویم.
به راستى (از دیدگاه اسلام) کمال چیست و چگونه مى توان به آن رسید؟ در این جا یک اصل مورد وفاق است و آن«حرکت به سوى کمال» است. گویى این حقیقت در فطرت همه آدمیان نهاده شده و همگان براى نیل به این کمال درحرکتند؛ گرچه در انتخاب هدف و مسیر دچار خطا و لغزش هاى فراوانى مى گردند.
اما کمال آدمى چیست؟ کمال انسان گسترش وجودى او در دو عرصه معرفت و عمل است. هر مقدار در این دوعرصه کوشاتر باشد، به کمال نزدیک تر شده است. در بینش اسلام، برترین حقیقت براى شناختن وجود حق است؛چرا که او مبدأ و منتهاى هستى است و گویا همه اجزاى هستى پیکان هایى هستند که به طرف معرفت خداوند جهتگرفته اند، تا او به وحدانیت و احدیت شناخته شود و رتبه او در هستى معلوم گردد.
روشن است که این معرفت، اقتضائاتى را در عمل ایجاب مى کند. خداوندى که به حکمت و علم شناخته شد،روشن است که بندگان خود را بدون هدایت نیافریده است؛ بلکه همه اسباب را براى راه یابى او فراهم ساخته و آنچهکه بایسته است، از زبان پیامبران الهى و به واسطه وحى بیان کرده است.
پس راه کمال «علم و عمل» است؛ شناخت آنچه که باید عمل کرد و عمل به آنچه که شناخته مى شود: والعصر انالانسان لفى خسر الا الذین امنوا و عملوالصالحات… خلاصه آن که دستورهاى قرآن و پیامبر، روشن ترین راه براى کمالآدمى است؛ حرکت در بستر عبودیت خداوند و تلاش براى کسب فضایل اخلاقى و پرهیز از رذایل و آنچه که موجبآلودگى جسم و روح انسان مى شود و… چرا که: ان اللّه یحب التوابین و یحبّ المتطهرین .خداوند بازگشت کنندگانبه سوى او و پاکان را دوست دارد.
در فراسوى این راه، اوج کمال انسان قرار دارد که همان «لقاءاللّه » و برخوردارى از سعه وجودى و نعمت هاىبى پایان الهى است: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین… هیچ کس نمى داند که پاداش نیکوکارى اش چه نعمت ولذت هاى بى نهایت است که موجب روشنى دل و دیده مى گردد(سجده، آیه 17).
بنابراین بایستى از وسایط گذشت و به غایات رسید. تمام عوامل مادى زندگى، وسیله اى است تا ما را به آن مقصدبرساند. زنهار که در واسطه ها بمانیم و آنها را ارزش بدانیم! اگر کسى تمام خانه اش طلا باشد و همه انسان ها نیزخدمتگذار او باشند؛ ولى از ایمان و عمل خالى باشد، هیچ ارزش واقعى در او وجود ندارد؛ بلکه سرگرم اعتبارات وفرو رفته در منجلاب مادیات است. پس ارزش واقعى به آن چیزى است که در درون آدمى شکل گرفته و ملکه او شدهاست.
زندگى پیامبران و اولیاى الهى، الگویى روشن براى این گفته ها است. امید آن که ما و شما در مسأله توفیقات الهى،موفق به پیمودن راه کمال شویم.