خانه » همه » مذهبی » فتنه تکفیر

فتنه تکفیر

فتنه تکفیر

فتنه تکفیر یکی از دردناک‌ترین مصائب جهان اسلام است. سال‌هاست که عده‌ای به نام اسلام، خون مسلمانان زیادی را می‌ریزند و موجی از هراس و وحشت به نام اسلام را در دل‌های غیرمسلمانان به وجود آورده‌اند. پدیده تکفیر باید در چند مرحله مورد بررسی قرار بگیرد:

18414 - فتنه تکفیر
18414 - فتنه تکفیر

 

نویسنده: مولا بخش مبارکی (1)

 

 

چکیده:

فتنه تکفیر یکی از دردناک‌ترین مصائب جهان اسلام است.
سال‌هاست که عده‌ای به نام اسلام، خون مسلمانان زیادی را می‌ریزند و موجی از هراس و وحشت به نام اسلام را در دل‌های غیرمسلمانان به وجود آورده‌اند. پدیده تکفیر باید در چند مرحله مورد بررسی قرار بگیرد:
1- تکفیر از تأسیس تثبیت
2- جریان‌های تکفیری در دوره معاصر
3- معیار اسلام و کفر در قرآن
4- موجبات کفر در قرآن
5- حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام
در پایان مقاله نیز به بررسی سماع موتی خواهیم پرداخت.
دین مبین اسلام بدین منظور ظهور کرد تا مردم را از تاریکی‌های جهالت و نادانی به نور پروردگار جهانیان رهنمون سازد و شارع، تحقق این منظور را در ایمان آوردن به خداوند، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز رستاخیز و ایمان به قدر خیر و شر آن قرار داده است. همچنین خداوند متعال برای متمایز ساختن کافر از مسلمان، نشانه‌ای ظاهری که همان گواهی دادن به این که معبود به حقی جز خداوند نیست و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده اوست در نظرگرفته است، برهمین اساس، معیار صریح جداکننده اسلام از کفر همین دو شهادت است. پس هرکس به این عقاید که درحقیقت اصول و مبانی اسلام می‌باشند و به احکام حلال و حرام مبتنی بر آنها ایمان نداشته باشد یا این که با تکیه بر عقل خود چیزی را که خداوند حرام دانسته واجب بداند یا چیزی که خداوند آن را حرام دانسته حلال نماید کافر می‌گردد و در دنیا، احکام مسلمانان بر او صادق و جاری نمی‌شود، اما تعیین سرنوشت نهایی او در عالم آخرت- یعنی جاودانگی در آتش جهنم- می‌بایست که عدم ایمان وی ناشی از خودخواهی و عناد و انکار این عقاید پس از اطلاع و تبلیغ آنها به او باشد. خداوند متعال می‌فرماید: «ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند هرچند که در دل بدان‌ها یقین و اطمینان داشتند.» (2) و نیز می‌فرماید: «این قرآن بر من نازل شده تا شما را و تمام کسانی را که این قرآن بدان‌ها می‌رسد بیم دهم.»

جهان اسلام و فتنه تکفیر

یکی از دردناکترین مسائلی که امروز جهان اسلام با آن روبه روست فتنه تکفیر است. این غده بدخیم که به تصویر منفی از اسلام دامن زده و جنایت‌های بی‌شماری را در سوریه، عراق، پاکستان و کشورهای دیگر مرتکب شده است؛ اقداماتی که برخی از آنها در قیاس با فجایع بودائیان در قبال مسلمانان میانمار به مراتب شرم آورتر است. در این جنایت‌ها، مردم بی‌دفاع در کوچه و بازار و محل کار به خاک و خون کشده شده و یا به طرز وحشیانه‌ای سر بریده می‌شوند. جنایت‌های گسترده این فرقه تکفیری در حق مسلمانان بی‌دفاع، اعم از شیعه و سنی ضرورت توجه ویژه به گسترش روزافزون این پدیده تلخ در جوامع اسلامی را دو چندان می‌سازد. شاید در ابتدای آشنائی با سیر تطور و شکل گیری این جریان انحرافی و آشنایی با مبانی آن ضروری به نظر برسد اگرچه برای پرداختن به این موضوع، مجالی بس وسیع نیاز است با این حال در این مقاله، سعی خواهیم کرد تا به خاستگاه و جریان شناسی پدیده تکفیر بپردازیم.
پیشینه تکفیر در جهان اسلام به صدر اسلام باز می‌گردد؛ به این معنا که در برهه‌هایی از تاریخ، گروه‌هایی از مسلمانان مخالفان خود را کافر نامیده‌اند. واقعه مهم تاریخی درباره تکفیر، غائله خوارج است، بسیاری از فرقه‌های خوارج، کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می‌شد کافر می‌دانستند.
دو نکته اساسی در این باره وجود دارد که توجه به آن ضروری است: اول این که فتوای به تکفیر دیگران در تاریخ اسلام امر قابل قبولی میان اندیشمندان بزرگ نبوده است. دوم این که هرچند چنین نظریاتی در میان بعضی از افراد در بعضی از مذاهب دیده می‌شود، اما هیچ یک از مذاهب رایج اسلامی حکم به اباحه خون و مال مخالفان خود نداده‌اند.
همان طور که ذکر شده در تاریخ اسلام فتنه تکفیر به همراه اباحه خون، مال، ناموس، با خوارج آغاز می‌شود. در حوزه نظری، اندیشه تکفیری در چند قرن گذشته ریشه در دیدگاه‌های ابن تیمیه دارد و گروه‌های تکفیری، دیدگاه تکفیری خود را از ابن تیمیه وام گرفته‌اند، از این رو، برای فهم دیدگاه تکفیریون باید ابن تیمیه را نقطه عزیمت قرار داد. هرچند ابن تیمیه نظریه پرداز پروژه تکفیر در جهان اسلام است، اما در روزگار وی، دیدگاه تکفیری از مرز نظریه پیش‌تر نرفت و در حوزه عمل به اباحه خون و مال مسلمانان نینجامید. ابن تیمیه به رغم تعریفی که از کفر ارائه می‌دهد و حصول کفر را با انکار ضروری دین و یا احکام متواتر، و مورد اجماع گره می‌زند، اما در عمل گروه‌های فراوانی از مسلمانان را تحت عناوین گوناگون تکفیر کرده و از دایره اسلام خارج نموده است و با این نگرش، دایره مفهوم ایمان را بسیار تنگ و ضیق در نظرگرفته است.

تکفیر در دوره محمد بن عبدالوهاب

در قرن دوازدهم با ظهور محمد بن عبدالوهاب در منطقه‌ی نجد اندیشه‌ی تکفیر از حوزه نظر وارد مرحله‌ی عملی شد، در این مرحله، محمد بن عبدالوهاب واژه‌هایی مانند شرک و کفر را به سادگی درباره مسلمانان به کار برد و خون، مال و ناموس آنان را مباح شمرد. رساله‌های اعتقادی وی لبریز از تکفیر نه تنها عوام مسلمانان بلکه علمای اسلامی است. محمد بن عبدالوهاب در تکفیر حتی به مبانی ابن تیمیه نیز وفادار نماند و خون، مال و ناموس مسلمانان را مباح شمرد. وی در کشف الشبهات رسماً علمای اسلام را مشرکان زمان نامیده و حکم تکفیر آنان را صادر کرده است. محمد بن عبدالوهاب صریحاً اعلام می‌کند که بسیاری از اهل این دوران و نیز زمانه گذشته، خود را فریب می‌دهند و می‌پندارند که انتسابشان به اسلام و گفتن شهادتین، خون و مال آنان را محترم می‌کند.
از همان وقت که محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرش آنها دعوت کرد گروه زیادی از علمای بزرگ به مخالفت با عقاید او پرداختند. نخستین کسی که به شدت با او به مخالفت برخاست برادرش «شیخ سلیمان بن عبدالوهاب» بود که از علمای حنبلی محسوب می‌شود. شیخ سلیمان، کتابی تحت عنوان الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه تألیف کرد و در آن عقاید برادرش را رد کرد. زینی دحلان می‌گوید: پدر محمد بن عبدالوهاب مردی صالح از اهل علم بود، برادرش شیخ سلیمان نیز از اهل علم محسوب می‌شد و چون شیخ عبدالوهاب و شیخ سلیمان در ابتدای امر یعنی از زمانی که محمد بن عبدالوهاب در مدینه منوره به تحصیل اشتغال داشت از سخنان و کارهای او دریافتند که چنان داعیه‌ای دارد او را سرزنش می‌کردند و مردم را از وی برحذر می‌داشتند. محمود عقاد می‌گوید: بزرگ‌ترین مخالف محمد بن عبدالوهاب برادرش شیخ سلیمان صاحب کتاب الصواعق الالهیه است. عقاد همچنین گفته است که شیخ سلیمان برادر شیخ محمد که از بزرگ‌ترین مخالفان او بود در ضمن این که سخنان برادرش را به شدت رد می‌کند می‌گوید: اموری که وهابیان آن را موجب کفر و شرک می‌دانند و بهانه‌ی مباح شدن مال و جان مسلمانان می‌پندارند در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولی از هیچ یک از ائمه (علیهم السلام) شنیده و روایت نشده که مرتکبین این اعمال را کافر یا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا اینکه بلاد مسلمانان را به همان گونه که شما می‌گویید بلاد شرک و دارالکفر نامیده باشند. در حالی که وهابیان خود را پیرو احمدبن حنبل می‌دانند محمد بن عبدالوهاب، علمای حنبلی را گرفتار شرک اکبر و ارتداد می‌خواند. ابن فیروز که خود عالمی حنبلی و مقلد ابن تیمیه و ابن قیم است به سبب نپذیرفتن وهابیت در نگاه محمد بن عبدالوهاب، کافر و مرتد است.
سنت تکفیر در نسل محمد بن عبدالوهاب (آل شیخ) هم چنان باقیمانده است. نوه‌ی او همانند پدربزرگ خود مسلمانان عصر خود را به شرک و کفر متهم کرد و آنان را بدتر از مشرکان پیش از اسلام معنای لا اله الا الله را بهتر از مسلمانان می‌فهمید.

جریان‌های تکفیری در دوره‌ی معاصر

هرچند بیش از سه قرن از آغاز فتنه‌ی تکفیری‌ها می‌گذرد و در طول این مدت این جریان با افت و خیزهای فراوانی روبرو بوده است، اما هرگز گذر زمان و تحولات داخلی و خارجی از رویکرد افراطی این اندیشه نکاسته است. همچنین گفتنی است که می‌بایست میان وهابیت و تکفیر تمایزاتی قائل شد و هر گروه وهابی را نمی‌توان جریانی تکفیری قلمداد کرد. امروزه شاهد آن هستیم که برخی از جریان‌های داخلی وهابیت، در واکنش به واقعیت‌های جهان اسلام و جامعه‌ی خود به اعتدال روی آورده‌اند. البته این گروه‌ها نتوانسته‌اند بر فضای غالب وهابیت تأثیر به سزایی داشته باشند، از سوی دیگر در ارزیابی وضعیت تکفیر در دوران معاصر باید توجه داشت که در قرن اخیر، جهان اسلام شرایط جدیدی را تجربه می‌کند؛ وجود دشمنان مشترک بزرگی همانند آمریکا و اسرائیل و گسترش موج اسلام ستیزی و اسلام هراسی در غرب، و در مقابل رشد بیداری اسلامی، زمینه‌های هم‌گرایی و تقریب را میان ملل مسلمان فراهم کرده است، هم چنن عملکرد بد گروه‌های تکفیری همانند القاعده، سپاه صحابه، لشکر جنگهوی و حزب التحریر موجب گسترش اندیشه‌های تکفیری در جهان اسلام شده است.
در این میان، عموم مسلمانان که از گرایش‌های تند تکفیری و ارهابی خسته هستند امروزه به دنبال یافتن مسیری برای وحدت و همدلی می‌باشند تا بتوانند در برابر دشمنان قدرتمند و متحد خود پیروز شوند، اما درحالی که امروز جهان اسلام بیش از هر زمان دیگری به وحدت و یکپارچگی نیاز دارد وهابیت تکفیری هم چنان بر طبل تکفیر می‌کوبد و همچون اسلاف خود به جای مبارزه با دشمنان قسم خورده‌ی اسلام بذر تکفیر را در جهان اسلام پراکنده و قوای مسلمین را تحلیل می‌برد. (3)

معیار اسلام و کفر در قرآن کریم

خداوند متعال، معیار اسلام و کفر را در قرآن به صورت شفاف بیان کرده است. از این دیدگاه قرآن، کسی که شعائر اسلام را اظهار نماید و بگوید من مسلمانم، او مسلمان است و کسی اجازه تعرض به او را ندارد. قرآن مجید، اظهار اسلام را نشانه مسلمان بودن می‌داند و می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً (4)‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید هنگامی که در راه خدا گام می‌زنید و برای جهاد می‌روید تحقیق کنید و به خاطر این که سرمایه ناپایداری و غنایمی به دست آورید به کسی که اظهار اسلام می‌کند نگویید که مسلمان نیستی.
در شأن نزول این آیه آمده است: پس از بازگشت رسول خدا از غزوه خیبر «اسامة بن زید» را به همراه جمعی به سوی تعدادی از روستاهای یهودی نشین اطراف فدک فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند مردی به نام «مرداس بن نهیک» که از حضور اسامه آگاهی یافت نزدیکان و اموال خود را در کنار کوه جمع نمود و نزد اسامه (رضی الله عنه) آمد درحالی که می‌گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انّ محمدا رسول الله» اما اسامه او را کشت. وی پس از بازگشت، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و جریان را برای حضرت بازگو کرد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او گفت: مردی را کشتی که به لا اله الا الله و انّ رسول الله شهادت داد. اسامه گفت ای رسول خدا او برای نجات از کشتن شهادت داد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا دل او را شکافتی تا آگاهی یابی.
همچنین به نقل از ابن عباس شأن نزول این آیه این گونه است: گروهی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از راهی می‌گذشتند که مردی یهودی از بنی سلیم به صحابه – رضوان الله اجمعین- سلام کرد، آنان با خود گفتند سلام او برای نجات و پناه بردن بوده است از این روی وی را به قتل رساندند و غنائمش را گرفتند، پس از آن که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند این آیه نازل شد.
خداوند متعال پیش از این آیه درباره حفظ جان افراد مؤمن می‌فرماید: (وَ ما کانَ لِمؤمِن أن یقتل مؤمناً الاخطا وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا (5) از این آیات، محفوظ و مصون بودن خون انسان مؤمن و مسلمان استفاده می‌شود.

موجبات کفر در قرآن مجید

کسی که به جای خدا غیر او را برگزیند و برای او شریک قرار دهد، برای نمونه، دو آیه زیر را شاهد می‌آوریم:
(لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ)؛ (6) (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ) (7) انکار قرآن مجید است.
(یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ‌) (8) (لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ)‌ (9)
انکار خدا و رسول یکی دیگر از موجبات کفر است.
(ذلک بانهم کفروا بالله و رسوله اولئک الذین کفروا بآیات ربهم و لقائه الی…) (10)

موجبات کفر در احادیث نبوی

احادیث فراوانی از پیامبر اسلام وجود دارد که از تکفیر کسی که شهادتین گفته است نهی فرموده‌اند چه رسد به کسی که به انجام دستورهای دینی متعهد است نمونه‌هایی از این احادیث را نقل می‌کنیم:
«بنی الاسلام علی خمس شهادة ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله و الإقرار بماجاء به من عند الله و الجهاد ماض منذ بعث رسله الی آخر عصابة تکون من المسلمین فلا تکفر و هم بذنب ولاتشهدوا علیهم بشرک». (11)
2. ابوداود از نافع و او از ابن عمر (رضی‌الله‌عنه) نقل می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
ایها الرجل مسلم کفر و جلا مسلماً فان کان کافرا و الاّ کان هو الکافر. (12)
مسلم به نقل از نافع و او از ابن عمر (رضی‌الله‌عنه) روایت کرده است:
اذا کفّر الرجل اخاه فقد باءبها احدهم؛ (13) هرگاه مسلمانی برادر دینی‌اش را تکفیر کند گناه‌ای نسبت به یکی از آن دو به دوش کشیده است.
4. مسلم از عبدالله بن دنیار و او از ابن عمر (رضی‌الله‌عنه) روایت کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (ایها امرء قال لاخیه یا کافر فقد باء بها احد هما ان کانت کما قال و الارجعت علیه). (14)
5. بخاری در کتاب خود می‌گوید: برخی از گناهان بازمانده دوران جاهلیت هستند و هیچ کس با انجام آنها کافر نمی‌شود مگر با شرک ورزیدن. از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می‌کند که خطاب به فردی فرمود: در تو آثار جاهلیت هست و خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: (ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لن یشاء).
6. ترمذی در کتاب سنن خود به نقل از ابن ضحاک روایت می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لیس علی العبد نذر فیما لایملک و لاعن المومن کفاتله ومن قذف مؤمناً».
7. ابوداود از اسامة بن رید نقل می‌کند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به جنگی در منطقه حرقات فرستاد ما در پیشاپیش لشکر بودیم وقتی دشمن شکست خورد و در حال فرار بود یک نفر از آنها را دستگیر کردیم او در این موقعیت لا اله الا الله گفت او را آنقدر زدیم تا جان سپرد، وقتی ماجرا را برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتیم حضرت فرمود شما در روز قیامت با لا اله الا الله چه خواهید کرد، گفتیم یا رسول الله او از ترس شمشیر و کشته شدن لا اله الله گفت، حضرت فرمود: آیا تو از ذهن او با خبری و فهمیدی که او از ترس، کلمه توحید بر زبان آورد، در روز قیامت در مقابل لا اله الا الله چه خواهی گفت اسامه (رضی‌الله‌عنه) گفت رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) همیشه این جمله را تکرار می‌کرد تا آن جا که من آرزو می‌کردم ای کاش من مسلمان نشده بودم مگر همان روز.
8. هنگامی که ذوالخویصرة به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اهانت نمود و گفت به عدالت رفتار کن در بین کسانی که در جلسه حاضر بودند ولوله‌ای برپا شد، از آن جمله خالد بن ولید –رضی الله- بود که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: یا رسول الله اجازه دهید گردنش را بزنم، حضرت فرمودند: «لافلعله یکون یصلی فقال: انه رب مصل یقول بلسانه ما لیس بقلبه انی لم اؤمران انقب قلوب الناس و لااشق بطونهم».
در پرتو این احادیث فراوان و روشنگر از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و سخنان اندیشمندان اسلامی درمی‌یابیم که تکفیر مسلمان، کاری سهل و ساده نیست بلکه بسیار دشوار و خطیر است. خداوند تبارک و تعای می‌فرمایند: (وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌)؛ (15) و مانند كسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند آن هم پس از آن که نشانه‌های روشن پروردگار به آن‌ها رسید و آن‌ها عذاب عظیمی دارند.
مسلمانان همواره در طول قرن‌های متمادی، هدف نقشه‌های شوم و تفرقه افکنانه استعمارگران بوده‌اند، آنان سعی کرده‌اند از طریق درگیر کردن مسلمانان و ایجاد تفرقه در بین صفوف مسلمین، طعمه لذیذی برای خود فراهم آورند تا بتوانند با وسایل گوناگون به غارت ثروت‌های مادی و از بیرن بین فرهنگ و تمدن اسلامی بپردازند. در همین راستا شاهدیم که گاه و بی‌گاه فتنه‌ای را در مورد مسائل جزئی فقهی که هیچ ارتباطی با مسائل اعتقادی ندارند روشن می‌کنند تا مسلمانان به تکفیر یکدیگر بپردازند درحالی که همیشه در بین فقها، مسائل فقهی مورد اختلاف بوده و هست؛ به عنوان مثال در مسئله روی هم گذاشتن دست‌ها هنگام نماز نظریات متفاوتی وجود دارد: برخی از فقها معتقد به استحباب، بعضی معتقد به کراهت و گروهی دیگر قائل به حرمت آن شده‌اند. در این مسئله هر مجتهدی نظر خاصی دارد و هیچ مجتهد یا فقیهی نمی‌تواند فقیه دیگر را و مقلدان او را تکفیر کند. در سایر مسائل فقهی نیز داستان از همین قرار است و اجتهاد در مورد آنها جایگاه خاص را داراست. برخی از مسائل اعتقادی نیز که از ضروریات اسلام به شمار نمی‌رود همانند مسائل فقهی محل بحث، بررسی، استدلال و اجتهاد هستند از قبیل عصمت انبیاء پیش و پس از بعثت، حدوث و قدم قرآن، عینیت صفات خداوند با ذات یا زیادت آن بر ذات او. این گونه مسائل، مرز توحید و شرکت یا ایمان و کفر نیست تا هر اندیشمندی بتواند دیگری را تکفیر کند. هر محققی حق دارد با توجه به دلایل خود عقیده‌ای خاص برگزیند و اگر کسی خود، اهل تحقیق نبود اعتقاد اجمالی او به محتوای رسالت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کافی است.
با توجه به مطالب مذکور به این نتیجه می‌رسیم که تکفیر مسلمانان نسبت به یکدیگر در زمینه مسائل فقهی و یا اعتقادی که از ضروریات دین نیست امری ناپسند و گناهی نابخشودنی است و حاصلی جز خدمت به استعمار ندارد. درا ین باره نیازی به اطاله کلام و ذکر مثال‌های متعدد نیست کافی است با نگاهی به وضعیت کنونی مسلمانان و پراکندگی صفوف آنان این نکته را دریابیم؛ حال آن که اختلافات آنان در برخی مسائل فرعی فقهی و عقیدتی غیرضروری خلاصه می‌شود.

حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علماء اسلام

چنانچه حضرت علامه قاری (رحمة‌الله) در شرح شفا می‌فرمایند: «ادخال کافر فی الملة الاسلامیة او اخراج مسلم عنها عظیم فی الدین» (16) قال الله تبارک و تعالی فی القرآن المجید فلاوریک لایومنون حتی یحکموک فیما شجربینهم در روح المعانی تفسیر این آیت را از سلف این گونه نقل فرموده است: فقد روی عن الجعفر الصادق (رحمة‌الله) انّه قال لو ان قوماً عبدوالله تعالی و اقاموا الصلوة و اتوالزکاة و صاموا رمضان و حج البیت …»؛ هر شخصی که نماز و روزه بگیرد تکفیر او از نظر حدیث نبوی و کتب فقه و عقاید درست نیست کما رواه ابوداود فی الجهاد عن انس (رضی‌الله‌عنه) قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «ثلث من اصل الایمان: الکف عمن قال لا اله الا الله ولاتکفره بذنب و لاتخرجه من الاسلام بعمل الحدیث».
در شرح فقه اکبر عقاید، امام اعظم (رحمة‌الله) و در شرح عقاید از قول شیخ ابوالحسن اشعری (رحمة‌الله) مسلک اهل سنت و جماعت این طور نقل شده است: «و من قواعد اهل السنة و الجماعة ان لایکفرو احد من اهل القبله» (17) عن ابی حنیفة (رضی‌الله‌عنه) لانکفر اهل القبله بذنب انتهی عقیده بالذنب فی عبارة الامام و اصله فی حدیث ابی داود کما ثّر انفاً».
حضرت ملا علی قاری (رضی‌الله‌عنه) در شرح فقه اکبر این طور می‌فرمایند: «اعلم ان المراد باهل القبله الذین تفوق علی ماهو من ضروریات الدین کحدوث العالم و حشر الاجساد و علم الله تعالی بالکلیات و الجزئیات و ما اشقبه ذالک من المسائل المهمات فمن واجب طول عمره علی الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفی الحشر او نفی علمه سبحانه و تعالی بالجزئیات لایکون من اهل القبله و ان المراد بعدم تکفیر احد من اهل القبله السنة انه لایکفر احد مالم یوجد شیء من امارات الکفر و علاماته و لم یصدر عنه شیء من موجباته و فی شرح مقاصد فلا نزاع فی کفر اهل القبلة المواطب طول عمره علی الطاعات باعتقاد قدم العالم و نفی الحشر و نفی العلم بالجزئیات و نحو ذالک من موجبات الکفر». (18)
در شرح عقاید نفی نبراس چنین می‌فرماید: «اهل القبله فی اصطلاح المتکلمین مصدق بضروریات الدین الی قوله فمن انکر شیئاً من الضروریات الی قوله لم یکن من اهل القبله و لو کان مجاهداً بالطاعات و کذالک من باشر شیئا من امارات التکذیب کسجود الصنم والاهانة بامر شرعی و الاستهزاء علیه فلیس من اهل القبله و معنی عدم تکفیر القبله ان لایکفر بارتکاب المعاصی و لابانکار الامور الخفیفة غیر المشهورة هذا ما حققه المحققون ولاشک فی تکفیر من انکر ان القرآن کلام الله بل قال انّه کلام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) او غیره من الخلق ملکان بشراً و لانکفرا حداً من اهل القبلة بذنب مالم یستحله ان شاء الله». (19)
عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) «انه قال لایحل دم امرء مسلم یشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله الاّ باحدی ثلاث».
دیدگاه علمای دیوبندیه برائت علمای دیوبند در عقاید وهابیت سؤال می‌شود از فخر المحدثین حضرت مولانا خلیل احمد سهارنپوری (رضی‌الله‌عنه) سوال دوازدهم:
محمد بن عبدالوهاب خون و مال و آبروی مسلمین را حلال می‌پنداشت و همه را به شرک نسبت می‌داد و در شأن سلف، گستاخی می‌کرد، در این مورد نظر شما چیست؟ آیا شما تکفیر سلف و مسلمین و اهل قبله را جایز می‌دانید و در این باره مشرب شما چگونه است؟
جواب از مولانا خلیل احمد (رحمة‌الله): به نظر ما حکم‌شان همان است که صاحب کتاب در مختار فرموده است: خوارج گروهی است دارای شوکت و قوت که بر امامت وقت [امام علی (رضی الله عنه)] با تأویل خروج نموده‌اند و عقیده دارند که امام، مرتکب باطنی کفر و یا معصیت است که قتال با او را واجب می‌سازد. با همین گونه تأویل آنها تعرض به جان و مال ما را برای خود حلال تصور می‌کنند و زنان ما را به اسارت و بردگی می‌گیرند. (سپس می‌فرماید) حکم آنها همانند حکم باغبان است. باز می‌فرماید: کافر قرار ندادن ما آنها را صرفاً به این خاطر است که این کارشان از راه تأویل است؛ هرچند که تأویلشان باطل است.
علامه شامی (سید محمدامین بن عابدین (رحمةالله) در شرحش رد المختار فرموده است:
«چنان که در زمان ما از پیروان محمد بن عبدالوهاب چنین عملی سر زد که آنها از نجد بیرون آمده بر حرمین شرفین غالب شدند و خود را دارای مذهب حنبلی قلمداد می‌کردند. اما عقیده آنها بر این بود که فقط آنها مسلمان هستند و کسانی که مخالف عقایدشان باشند مشرک هستند و با همین تصور، کشتن اهل سنت و قتل علمای آنان را مباح دانستند تا این که خداوند متعال شوکت و قدرت آن‌ها را شکست. می‌گویم محمد بن عبدالوهاب و هیچ یک از پیروان و هوادارانش در هیچ یک از سلسله‌های علمی یا فقهی و حدیث تفسر و تصوف جز مشایخ ما نیستند.»
اما حلال شمردن خون‌ها و آبرو و اموال مسلمین یا به ناحق می‌شود و یا به حق، پس اگر به ناحق باشد بدون تأویل است که در این صورت، کفر و خروج از اسلام است یا تأویلی است که در شرع جواز ندارد که در این صورت فسق است و اگر به حق باشد آنگاه امری جایز و حتی واجب است. اما تکفیر مسلمین سلف پس حاشا که ما آنها را تکفیر کنیم بلکه چنین حرکتی به نظر ما برابر با رفض و ایجاد بدعت در دین و مبتدعانی که اهل قبله هستند هم تا زمانی که یک حکم ضروری بدیهی از ضروریات دین را منکر نشده باشند کافر قرار نمی‌دهیم و هرگاه انکار امری از ضروریات دین از آنها ثابت شد آنها را تکفیر می‌کنیم. و در این امر هم محتاطانه عمل می‌کنیم. این نظر ما و روش مشایخ‌مان (رحمهم‌الله) می‌باشد.» (20) در فتاوی محمودیه چنین می‌فرماید: «ای الفاظ المشتمله علی الکفر یلزم منه الکفر قطعاً انکاراً لنصوص القطعیته من الکتاب والسنة انکار معراج رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یا اینکه بگونه‌ی قصه‌های بیان شده در قرآن بی‌بنیاد هستند «فهذا کذب صریح علی الله تعالی لقوله تعالی نحن نقص علیکم احسن القصص یا اینکه بگوید ان الوحی کان مخترعاً من جهة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و ان لم یکن منزلا من الله تعالی علی زعم هذا القائل و هو کذب و اختراع و افتراء کما افترت الیهود و النصاری علی الله تعالی و رسله فصاروا مردودین من جناب الحق تعالی محذلین بکید الشیطان و سماهم الله الکافرین الملحدین با اینکه کسی بگوید اسلام دین کاملی نیست در مقابل خداوند می‌فرماید: (الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً) لمّا ثبت ان هذه النکاة المذکورة معارضة لنص الکتاب و السنة و انکار و تمسخر بها فنقول ان الفقهاء (رحمهم‌الله) قطعوا حکم الکفر علی هذا مثل الزعیم فقال فی التاتار خانیة اذا انکرایة من القرآن او سخر بآیة من القرآن و فی الخزانه او عاب فقد کفر. (21)
کسی که دیگر مسلمانی را کافر بگوید خودش کافر می‌شود باب ما یتعلق بتکفیر المسلم عن ابی ذر (رضی‌الله‌عنه) انه سمع النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول لایرمی رجل رجلاً بالفسوق، و لایرمیه بالکفر الا ارتدت علیه ان لم یکن صاحبه.
کذلک صحیح بخاری (22) و کذا فی صحیح المسلم. (23)
قال الامام النووی (رحمه‌الله) فی تأویل الحدیث أوجه أحدها انّه محمول علی المستحل کذالک و هذا یکفر کذا فی المرقاة (24)عن ابن عمر (رضی‌الله‌عنهما) قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ایها امری قال لاخیه کافر فقد باء بها احدهما ان کان کما قال والا رجعت معنا ان ذلک یؤل به الی الکفر و ذالک ان المعاصی کما قالوا یرید الکفر و یخاف علی المکثر منها ان یکون عاقبة شومها المصیر الی الکفر و یؤید هذا الوجه ماجاء فی روایه فان کان کما قال و الاّ فقد باء بالکفر (25) و فی الخلاصة: «من ابغض عالماً من غیر مسبب ظاهر خیف علیه الکفر» (26)
و عن ابی ذر (رضی‌الله‌عنه) قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من دعا رجلاً بالکفر او قال عدو الله و لیس کذلک الاحار علیه».
[متفق علیه] والمختار للفتوی فی جنس هذه المسائل ان القائل بمثل هذه المقالات (ای قوله یا کافر) و یا یهودی و غیرها ان کان اراد الشتم ولایعتقده کافراً لایکف و ان کان یعتقده کافراً مخاطبه بهذا بناً و علی اعتقاد انه کافر یکفر. (27)

فتاوی رشیدیه

و قال شمس الائمة السرخسی –رحمة الله تعالی: «السجود لغیرالله تعالی علی وجه التعظیم کفر» و قال العلامة الآلوسی-رحمةالله علیه تعالی- تحت قوله تعالی: (ولکن رسول الله و خاتم النبیین)، و کونه –صلی الله تعالی علیه و سلم- خاتم النبیین مما نطق به الکتاب و صدعت به السنة و اجمعت علیه الامة فیکفر مدعی خلافه ویقتل ان اصّر» (28)
«و دعوی النبوة بعد نبینا (صلی الله علیه و آله و سلم) کفر بالاجماع و کذا فی شرح العقیده الطحاویه مطلب فی کل من «اعی النبوة بعد (صلی الله علیه و آله و سلم) کاذب و من جحد القرآن ای کلّه او سورة منه اوایة قلت و کذا کلمة او قراءة متواترة و بالجملة فالعلم بالغیب أمر تفرد به سبحانه تعالی و لاسبیل للعباد الیه الا باعلام منه و الهام بطریق المعجزة او الکرامة اوالارشاد الی الاستدلال بالامارات فیما یمکن فیه ذالک ثم اعلم ان الانبیاء (علیهم السلام) لم یعلموا المغیبات من الاشیاء الا ما علّمهم الله تعالی احیانا و ذکر الحنفیة تصریحاً بالتکفیر باعتقاده ان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یعلم الغیب لمعاوضة قولی تعالی قل لایعلم الغیب الا الله یا قل لایعلم الغیب من فی السموات والارض الغیب الا الله. (29)

نظریه دکتر یوسف قرضاوی درباره تکفیر و تکفیری‌ها

نخستین مطلبی که لازم است در مورد پدیده افراط در تکفیر بیان کنم این است که این پدیده، نیاز به تحقیق و بررسی و ریشه یابی تمام جوانب آن را دارد تا با این شیوه در جهت رفع مشکلاتی که در این زمینه ایجاد شده گامی سنجیده‌تر برداشته باشیم. اگر قدرتمندان در این فکرند که می‌توان با قلع و قمع یا اعمال زور زندان و سایر موارد تهدید به مبارزه با این پدیده پرداخت سخت در اشتباهند. زیرا اندیشه را تنها با اندیشه می‌توان رد کرد و فکر را باید به فکر پاسخ داد در برابر مبارزه با چنین پدیده‌هایی از به کارگیری تهدید به تنهایی جز این که آن را توسعه بیشتری بخشد و پیروانش را به اصرار و پافشاری وادارد نتیجه دیگری حاصل نخواهد شد. بنابراین لازم است که با اقامه دلیل و برهان و رفع تشویش افکار و با دلایل منطقی و قانع کننده به توجیه چنین افراد پرداخته شود.
محقق و پژوهشگر با ریشه یابی این قضیه در می‌یابد که پدیده افراط در تکفیر دارای علل و اسبابی به شرح زیر است:
1. شیوع کفر و ارتداد علنی و آشکار در جوامع اسلامی؛ برخورداری کافران و مرتدان از مقام و منصب اجتماعی و افتخار آنان به کفریاتشان. از طرف دیگر، رسانه‌های گروهی به طور آشکار و پنهان برای ترویج کفر و ارتداد در میان همه مسلمانان می‌کوشند؛ بدون این که مورد تعرض کسی قرار بگیرند. یا کسانی باشند که آنان را از این ضلالت و گمراهی باز دارند.
2. تساهل و کم کاری بسیاری از علمای دین در خصوص این گونه افراد؛ درحالی که اسلام، کاملاً از آنان بیزار می‌باشد.
3. تجاوز و حمله به افکار و اندیشه‌های اصیل اسلامی و دعوتگران دینی که ملتزم به قرآن و سنت هستند و در فشار قرار دادن آنان و دعوتشان و ظلم و سخت گیری در حق آزاداندیشان. طبیعی است که چنین گرایش‌های انحرافی به صورت زیرزمینی و در فضایی به دور از نور و روشنایی عمل کنند. این جوانان با توشه اندکی از فقه و اصول اسلامی دارند و بدون تعمق و همه جانبه نگری، بعضی نصوص را بدون توجه به سایر نصوص به عنوان دلیل می‌گیرند و یا غافل از محکمات به مشتبهات می‌پردازند.
یا بر اثر توجه به جزئیات از قواعد کلی شریعت غافل می‌مانند و یا از بعضی نصوص به طور سطحی و به سرعت نتیجه گیری می‌کنند؛ بدون این که به شرایط لازم برای فتوا دادن توجه کنند و بدون اهلیت کافی فتوا می‌دهند. باید دانست، اخلاص به تنهایی وقتی که قرین فهم عمیق از شریعت خداوند متعال و احکام او نگردد هرگز کفایت نمی‌کند در غیر این صورت، پیروان این اندیشه‌ها به چاهی که قبل از آنان خوارج در آن افتاده بودند خواهند افتاد. به گفته‌ی امام احمدبن حنبل –رحمة الله علیه- خوارج هم اگرچه حرص و ولع شدیدی به عبادت و مجادلات اعتقادی داشتند، اما از جهات بسیاری، مورد مذمت ده‌ها حدیث نبوی قرار گرفته‌اند. در همین راستا پیشوایان گذشته، همواره امت اسلامی را به فراگیری علم قبل از تعبد و اجتهاد قبل از جهاد سفارش نموده‌اند تا مبادا ندانسته از برنامه‌های الهی منحرف گردند.
حسن بصری –رحمة الله علیه- می‌فرماید: عالمان بدون علم، همچون رهروان بدون راهند که فساد چنین کسانی بیش از اصلاح آنان است در طلب و جویای چنین علمی باشید که به عبادت زیان نرساند و چنان در طلب و جویایی عبادت باشید که زیانی به علم نرساند، زیرا گروهی بدون برخورداری از علم و دانش به عبادت پرداختند و در اثر نداشتن علم و آگاهی علیه امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر کشیدند. اگر آنان علم کافی می‌داشتند هرگز مرتکب چنان اعمالی نمی‌شدند.

مستحقان تکفیر

بسی شایسته است کسانی را کافر بشماری که بدون شرم و رو دربایستی کفر خود را آشکار می‌سازند و از تکفیر کسانی که ظاهراً اسلام را پذیرفته‌اند خودداری کنیم، اگرچه باطن آنان خالی از ایمان و اعتقاد باشد. این گونه اشخاص در عرف اسلام، «منافق» نامیده می‌شوند؛ آنان که با زبان خویش می‌گویند ایمان داریم درحالی که قلب‌هایشان خالی از نور ایمان است یا رفتارشان گفتارشان را تصدیق نمی‌کند. در دنیا به مقتضای ظاهر، احکام اسلام را برآنان جاری می‌کنیم و در آخرت، به واسطه کفری که مرتکب شده‌اند و بر آن سرپوش گذاشته‌اند به برترین جایگاه فرستاده می‌شوند.
کافرانی که بدون هیچ شک و تردیدی به خاطر تکفیرشان واجب است از جامعه اسلامی طرد شوند عبارتند از: کمونیست‌هایی که بر عقاید خود اصرار می‌ورزند و علی رغم مخالفتهایی که مکتب کمونیستی با عقاید شریعت و ارزشهای اسلامی دارند آن را به عنوان یک فلسفه و نظام زندگی می‌پذیرند و معتقدند که دین، افیون جامعه است و به طور کلی با دین اسلام دشمنی می‌ورزند و از میان ادیان، بیشتر اسلام را نشانه گرفته‌اند، چرا که اسلام دارای برنامه‌ای فراگیر و همه جانبه است.
2. سیاستمداران لائیک و رجال سیاسی وابسته به احزاب سکولار که آشکارا اسلام را رد می‌کنند و نگرش آنان این است که دین باید از سیاست جدا گردد.

مسئله سماع اموات

این مسئله که آیا مردگان اموات می‌توانند کلام کسی را بشنوند یا خیر از مسائلی است که خود صحابه (رضی‌الله‌عنه) درباره آن با هم اختلاف نظر داشته‌اند: حضرت عبدالله بن عمر (رضی‌الله‌عنه) سماع مرده را به اثبات می‌رساند و حضرت ام المؤمنین عایشه صدیقه (رضی‌الله‌عنها) آنرا نفی می‌نماید، لذا اصحاب دیگر و تابعین هم به دو گروه تقسیم شده‌اند: بعضی قائل به اثبات و بعضی معتقد به نفی آن می‌باشند و این مضمون در قرآن یکی در سوره نمل و دوم در سوره رم آیه 52 و 53 تقریباً با همین الفاظ آمده است: (إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‌) (30) به این الفاظ آمده است: (مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ)؛ (31) «شما نمی‌توانید کسانی را بشنوانید که در قبرها هستند.»
در این هرسه آیه این امر قابل توجه است که در هیچ یک از آنها نفرمود که مردگان نمی‌توانند بشنوند بلکه در هر سه آیه این نکته را نفی نمود که شما نمی‌توانید آنها را بشنوانید. از اختیار کردن این تعبیر و عنوان در هر سه آیه اشاره واضح به این است که امکان دارد مردگان استعداد و صلاحیت شنیدن را داشته باشند ولی ما نمی‌توانیم با اختیار خود آنها را بشنوانیم.
در مقابل این سه آیه، آیه دیگری در قرآن کریم در حق شهدا آمده که این را اثبات می‌کند که: «به شهدا در قبرهایشان زندگی خاصی عنایت شده است و طبق آن زندگی به آنها رزق هم می‌رسد و نسبت به بستگان و پس ماندگان‌شان از جانب خدا به آنها بشارت داده می‌شود: (وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‌ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌). (32) این آیه دلیلی است بر این که پس از مرگ هم می‌تواند در روح انسانی، شعور و ادراک باقی بماند بلکه در حق شهدا این آیه بر وقوع آن شهادت می‌دهد. شاید سؤال کنند: این امر مختص به شهداست نه اموات دیگر؟ جواب این است که: از این آیه حداقل این ثابت می‌شود که پس از مرگ هم در روح انسانی می‌تواند شعور و ادراک و ارتباطی به این دنیا باقی بماند چنان که به شهدا این اعزاز داده شده است که ارتباط ارواح‌شان با قبور و اجسادشان برقرار می‌ماند.
هم چنین هروقت خدا بخواهد می‌تواند به اموات دیگر هم این فرصت را بدهد. حضرت عبدالله بن عمر (رضی‌الله‌عنه) که قائل به سماع موتی است قول او نیز مستند به حدیث صحیحی است که از خود او با اسناد صحیح منقول است؛ به این عبارت: «مامن أحدیمرّ بقبراخیه المسلم کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه الاّ رد الله علیه روحه حتی یرد علیه السلام»؛ کسی نیست که به کنار قبر برادر مسلمان خود که در دنیا او را می‌شناخت گذر نکند و درود به آن نفرستد مگر اینکه خداوند روح آن شخص را برمی‌گرداند (قبر) و جواب سلام دهنده را می‌دهد.
فاعلم ان مسئله سماع الموتی و عدمه من المسایل التی وقع الخلاف فیه بین الصحابه رضوان الله تعالی علیهم اجمعین فهذا عبدالله بن عمر (رضی‌الله‌عنه) یثبت السماع للموتی و هذه ام المؤمنین عایشه (رضی‌الله‌عنها) تنفیه و الی کل مالت طائفة من علماء والصحابه والتابعین. (33)
و فی کفایت المفتی للحضرت مولانا مفتی کفایت الله دهلوی (رحمةالله‌عنه): سوال سماع موتی نزد علمای محققین ثابت است یا نه؟
جواب: مسئله سماع موتی از قرون اولی مختلف فیه بوده و هست: اکثر صوفیه به سماع موتی قائل هستند لکن علمای حنفیه قائل به سماع موتی نیستند. بله وقتی که مرده در قبر گذاشته می‌شود این قدر حیات به او داده می‌شود که عذاب یا آرامش را حس کند. (34) ولایرد تعذیب المیت فی قبره لانه توضع فیه الحیاة عندالعامة بقدر مایحس بالالم و ابنیة لیست بشرط عند اهل السنة بل تجعل الحیاة فی تلک الاجزاء المتفرقة التی لایدرکه البصر و قال بعد اربعه اسطر و لایرد ما فی الصحیح من قوله (صلی الله علیه و سلم) لاهل قلیب بدر هل وجدتم و ماوعدکم ربکم حقا فقال عمر اتعلم المیت یا رسول الله فقال علیه السلام و الذین نفسی بیده ما انتم باسمع من هولاء او منهم فقداجاب عند المشائیخ بأنه غیر ثابت یعنی من جهة المعنی وذالک لان عایشة (رضی‌الله‌عنها) ردته بقوله تعالی: (و ما انت بسمع من فی القبور انک لاتسمع الموتی) و ان انها قال علی وجه الموعظة للاحیاء و بانه مخصوص باولائک تضعیفا للحرمت علیهم و بانه خصوصیة له علیه السلام معجزة لکن یشکل علیهم ما فی مسلم ان المیت لیسمع قرع نعالهم اذا انصر فوا الا ان یخصوا ذلک باول الوضع فی القبر مقدمه للسوال جمعاً بینه و بینه الآتین فانه شبه فیهما الکفار بالموتی لافادة بعد سماعهم و هو فرع عدم سماع الموتی خلاصه الکلام این که: این مسئله، فروعی است که در بین بزرگان صحابه مثل حضرت عمر (رضی‌الله‌عنه) ابن عمر (رضی‌الله‌عنه) حضرت عبدالله بن عباس (رضی‌الله‌عنهما) و حضرت عایشه (رضی‌الله‌عنهما) مورد اختلاف رأی قرار گرفته و از سلف تا خلف هیچ یک از آنها هم دیگر را به گمراهی و وهابی گری متهم نکرده‌اند، زیرا این مسئله فقهی است و در مسائل فقهی حتی در زمان خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تفاوت نظر وجود داشته برادر مسلمانش می‌گذرد که او را در دنیا می‌شناخت به او سلام می‌کند مگر الله تبارک و تعالی روح آن مرده را باز به او برمی‌گرداند تا به سلام جواب بدهد از این هم ثابت می‌شود که وقتی کسی سر قبر برادر مسلمانش رفته سلام گوید آن مرده سلام او را می‌شنود و به او جواب می‌دهد، بدین صورت که الله تعالی در آن زمان روح او را به دنیا برمی گرداند. از این حدیث دو امر ثابت می‌گردد: یکی از این که مردگان می‌توانند بشنوند، و اگر نخواهد نمی‌شنوند. این حدیث نشان می‌دهد که هنگام سلام گفتن مسلمانی حق تعالی روح مرده را برمی‌گرداند و سلام را به او می‌شنواند و به او توانایی می‌دهد تا جواب سلام را بدهد نسبت به بقیه‌ی احوال و کلمات نمی‌توان به طور قطعی فیصله داد که مرده آنها را می‌شنود یا خیر.
اما غزالی، علامه سبکی و غیره چنین تحقیق کرده‌اند که این امر از احادیث صحیح و آیه مذکور قرآن ثابت است که بعضی از اوقات، مردگان کلام زندگان را می‌شنوند پس بدین طریق بین روایات و آیات هم توافق ایجاد می‌گردد امکان دارد که مرده در بعضی اوقات کلام زندگان را بشنود و در بعضی اوقات دیگر نشنود، زیرا از آیات سوره نحل و سوره‌ی روم و سوره‌ی فاطر هم این ثابت گردید که شنوانیدن مردگان در اختیار ما نیست بلکه کسی که خدا بخواهد به او می‌شنواند لذا در مواردی که از احادیث صحیح شنیدن ثابت گردد در آنجا بر شنیدن باید عقیده داشت و جایی که ثابت نیست در آنجا هر دو احتمال وجود دارد بنابراین نه مجالی برای اثبات قطعی است و نه برای نفی قطعی و الله اعلم بالصواب» (35)
و نیز از احادیث ذیل، سماع موتی ثابت می‌شود که حضرت ابن عمر، و پدرش عمر سماع موتی را ثابت می‌کنند:
عن انس (رضی‌الله‌عنه): ان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قال العبد اذا وضع فی قبره و تولی و ذهب اصحابه حتی انه یسمع قرع تعالهم (36) عن صالح قال حدثنی نافع عن ابن عمر (رضی‌الله‌عنها) تعالی اخبره قال اطلع النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) علی اهل قلیب فقال وجدتم ماوعدکم ربکم حقا فقیل له تدعوا امواتا قال ما انتم باسمع منهم ولکن لایجیبون حضرت بی‌بی عایشه (رضی‌الله‌عنها) و ابن عباس از آیات قرآنی نفی سماع را ثابت می‌کنید قال الله تبارک و تعالی: (انک لاتسمع الموتی و قال تعالی و ما انت یسمع من فی القبور) (37)

درباره سماع موتی

سؤال: انسان را بعد موت ادراک و شعور باقیمانده و زائران خود را می‌شناسند و سلام و کلامشان را می‌شنود یا نه؟
جواب: انسان را بعد ادراک باقی می‌ماند بر این معنی شرع شریف و قواعد فلسفی اجماع دارند اما در شرع شریف پس از عذاب قبر و تنعیم القبر به تواتر ثابت است و تفصیل آن دفتر طویل می‌خواهد در کتبا شرح الصدور فی احوال الموتی و القبور که تصنیف شیخ جلال الدین سیوطی است و دیگر کتب حدیث باید دید و در کتب کلامیه اثبات عذاب القبر می‌نمایند، حتی که بعض اهل کلام منکر آن را کافر می‌دانند عذاب و تنعیم به غیر ادراک و شعور نمی‌تواند شد و نیز در احادیث صحیحه مشهور در باب زیارت قبور و سلام بر موتی و هکلامی با آنها که: «انتم سلفنا و نحن بالاثر و انا ان شاء الله بکم لاحقون» ثابت است.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم موجود است که آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به شهدای بدر خطاب فرمودند: «هل وجدتم ما وعد ربکم حقا»، مردم عرض کردند: یا رسول الله اتکلم من اجساد و لیس فیها روح فرمودند ما انتم باسمع منهم ولکن لایجیبون و در قرآن مجید هم ثابت است (لاتقولوالمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون فرحین بما آتاهم الله من فضله) (38)
بلکه احوال پس ماندگان هم خوشی و بشادت ثابت است (و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الاخوف علیهم ولایحزنون) (39)
بالجمله، افکار شعور و ادراک اموات اگر کفر نباشد در الحاد بودن او شبیه نیست فتاوی عزیزی ج اول ص 91-92.
نظریه حضرت مولانا شاه عبدالعزیز محدث دهلوی (رحمة‌الله) درباره عدم تکفیر اهل قبله
و قال المدقق شمس الدین الحیالی فی حاشیة قوله و من الواعد اهل السنة ان لایکفر معنی هذا القاعده ان لایکفر فی المسائل الجتهادیه اذا لانزاع فی تکفیر من انکر ضروریات الذین هل التحقق ان المراد باهل القبله فی هذا القاعده هم الذین لاشکرون ضروریات الدین لامن بوجه، وجهه الی القلبه فی الصلوة قال الله تعالی: (لیس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البر من امن بالله و الیوم الآخر) (41) فی الصلوة قال الله تعالی: «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الآخر». (42) فمن انکر ضروریات الدین لم یبق من اهل القبله لان ضروریات الدین منحصرة عندهم فی ثلاثة مدلول الکتاب بشرط ان یکون نصاً صریحاً لایمکن تأویله کتحریم الاصحاب والثبات و تحریم الخمر والمیسر.
پس شایسته نیست که هیچ یک کلمه گوی لا الا الله محمدرسول الله را کافر بخوانیم. اسلام دین عطوفت و رأفت است: (محمدرسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم) (42)
دین محبت بین برادر مسلمان. تعرض به عزت و آبرو و ناموس هیچ یک از برادران مسلمان جایز نیست؛ خصوصاً در دوره‌ی حاضر که دشمنان قسم خورده‌ی اسلام و قرآن از هر طرف به مسلمانان حمله ور هستند باید از فتنه آنها آگاه باشیم و وحدت و انسجام خود را حفظ کنیم. اللهم وفقنا لما تحب و ترضا و اجعل آخرتنا خیر من الدنیا.
پی‌نوشت‌ها:
1. مدیر مدرسه دارالعلوم چاتف.
2. نمل، آیه 14
3. مکر تکفیر، ص 19-2-21
4. سوره نساء، آیه 94
5. نساء، آیه 93
6. مائده، آیه 72
7.همان
8. انعام، آیه 25
9.همان، آیه 7
10.کهف، آیه 105
11. سنن ابی داود، 4672
12.همان
13.صحیح مسلم، 2714
14. همان
15. آل عمران، 105
16.شرح شفا، ص 500
17.شرح التحریر، ج3، ص 318
18.جواهر الفقه، ج1، ص 13-14
19. شرح عقاید، ص 572
20. عقاید اهل سنت، ص99
21. کتاب احکام المرتدین، فصل فیما یتعلق بالقرآن، ج5، ص390.
22.کتاب الادب با ما ینهی عن المساجد واللعن 893/2
23.کتاب الایمان باب بیان حال ایمان من قال لاخیه المسلم یا کافر 57/1 قدیمی
24. شرح المشکوة کتاب الآداب باب حفظ اللسان 596/8 مکتبه حقانیه پشاور
25.الصحیح لمسلم مع شرحه النووی کتاب الایمان باب ماجاء فی بیان حال ایمان من قال لافیه المسلم یا کافره 571-قدیمی
26. شرح الفقه الاکبر فصل فی العلم والعلماء
27. الفتاوی العالمگیریه کتاب السر موجبات الکفر انواع و منها ما یتعلق تبلیقین الکفر والامر بالارتداد
28. آلوسی، روح المعانی، ج2، ص 41.
29. شرح الفقه الاکبر، ص167.
30. نمل:80
31. فاطر:22
32. آل عمران:169
33. محمدشفیع: احکام القرآن
34. الشامی: ج2، ص134
35. تفسیر معارف القرآن، ج10، ص237به بعد
36. بخاری، صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب المیت یسمع خفق النعال ص48
37. فاطر:22
38. بقره:154
39. آل عمران:17
40. فتاوی عزیزی، ج اول، ص92-91
41. بقره:177
42. فتح:29
منبع مقاله: گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد