فتنه فتنه انگیزان در برابر امام علی (علیه السلام)
فتنه فتنه انگیزان در برابر امام علی (علیه السلام)
1 ـ اتهام شرکت امام علی علیهالسلام در قتل عثمان
طلحه و زبیر از اولین کسانی هستند که هنوز چندی از حکومت امیر مؤمنان علیهالسلامنگذشته بود که بیعتشکنی و دشمنی خود را آشکار کردند. آنان با همدستی عایشه، سپاهی را برانگیختند و بصره را با حیله و تزویر و قتل و غارت گرفتند. آنان در گفتار خود، قصاص قاتلان عثمان را میطلبیدند، در حالی که خود بیشترین سهم را در تحریک احساسات مردم علیه عثمان داشتند و دستشان به خون او آلوده بود.
این شعار تنها بهانهای بود برای به دست گرفتن حکومت. آنان میدانستند که شورشیان بر عثمان یک یا چند تن نیستند، بلکهشمار بسیاری از مردم مصر، بصره، کوفه و مدینهاند. از این رو، علی نمیتوانست با آنان برخوردی داشته باشد زیرا قتل عثمان نتیجهی یک انقلاب و خیزش بزرگ مردمی بود.
پاسخ امام علی علیهالسلام به اصحاب جمل از موضع خیرخواهانه و افشاگرانه بود. امام علی علیهالسلام در نصیحت به طلحه و زبیر چنین میفرمایند:
وَ قَدْ زَعَمْتَُما اَنِّی قَتَلْتُ عُثَْمانَ فَبَيْنِی وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّيَ و عَنْكُمَا مِنْ اَهْلِ الْمَدینَةِ ثُمَ يُلْزِمُ كُلُّ امْرِیءٍ بِقَدْرِ مَااحْتَمَل، فَارْجِعَا اَيُّها الشَّيْخانِ عَنْ رَأْيِكُمَا، فَاِنَّ الآنَ اَعْظَمَ اَمْرِكُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ اَنْ يَجْتَمِعَ الْغَارُ وَ النّارُ.1
پندارید که من عثمان را کشتهام. میان من و شما از اهل مدینه کسانی هستند که نه با من هستند و نه با شما. اینان قضاوت کنند تا هرکس هراندازه در این امر دخالت داشته، بر گردنش آید و از عهدهی آن برآید.ای دو مرد سالخورده! از این رأی و نظر که دارید بازگردید. اگر امروز چنین کنید، تنها عار گریبانگیر شماست واگر داوری بر قیامت گذارید، هم عار است و هم نار.
اقدام دیگر امام علی علیهالسلام پرده برداری از چهره و عمل اتهام زنندگان است. ایشان دربارهی طلحه و زبیر و مشارکت آنها در قتل عثمان میفرماید:
و اَللّه مَا اَنْكَرَوُا عَلَيَّ مُنْكَرَا وَ لاَ جَعَلُوا بَيْنی وَ بَيْنَهُمْ نِصْفا، وَ اَنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّا هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَما هُمْ سَفَكُوهُ.2
به خدا سوگند! از انتساب هیچ منکری به من خودداری نورزیدند و در رفتار میان من و خود، رعایت انصاف نکردند. ایشان حقی را طلب میکنند که خود آن را وا گذاشتند و خونی را میخواهند که خود آن را ریختهاند.
سپس میافزاید:
اگر من در آن کار با آنان شریک بودهام، آنان خود بینصیب نبودهاند و اگر آنان خود و بی من چنان کردهاند، پس آنهایند که باید بازخواست شوند و نخستین گامی که در راه عدالت بر میدارند، باید به زیان خود حکم دهند.
ایشان دربارهی خونخواهی طلحه، چنین زبان به سخن میگشاید و پرده از حقیقت بر میگیرد و راز فتنهگران را بر ملا میسازد:
وَ اللّهِ مَا اِسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّدا لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثَْمانَ اِلَّا خَوْفا مِنْ اَنا يُطَالَبَ بِدَمِهِ لِاَنَّهُ مَظِنَّتُهُ، وَ لَمْ يَكُنْ فِی الْقَوْمِ اَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ. فَاَرَادَ اَنْ يُغَالِطَ بِمَا اَجْلَبَ فِیهِ لِيَلْتَبِسَ الْاَمْرُ وَ يَقَعَ الشَّكُ.3
طلحه چونان شمشیری از نیام برکشیده در طلب خون عثمان شتاب نکرده است جز آنکه میترسد دیگران، خون عثمان را از او بطلبند؛ زیرا او خود به کشتن عثمان مظنون است و در میان خیل کشندگان عثمان، هیچکس آزمندتر از او بدین کار نبود. حال میخواهد مردم را به غلط اندازد تا امر مشتبه شود و شک در دلها لانه سازد.
سپس دسیسهگری و باطلگرایی آنان را اینگونه بیان میدارد:
به خدا سوگند! دربارهی عثمان هیچ یک از این سه کار را انجام نداد. اگر فرزند عفان ظالم میبود ـ چنانکه او میپنداشت ـ شایسته بود که قاتلانش را یاری دهد و با یاریکنندگانش ستیزه کند. و اگر مظلوم بود سزاوار چنان بود که در زمرهی کسانی باشد که شورشگران را از او باز دارد و بیگناهیاش را عذر آورد. و اگر در تردید بود که او ظالم است یا مظلوم، بهتر آن بود که کناری میگرفت و به گوشهای میخزید و مردم را با او به حال خود میگذارد. طلحه هیچ یک از این سه کار را نکرد. بلکه نغمهای نو ساز کرده بود که کس راه آن نمیشناسد و عذرهایی میآورد که همه نادرست است.4
امام علی علیهالسلام در جایی دیگر برکناری خود از ماجرای قتل عثمان و شرکت عایشه و طلحه و زبیر را در آن بازگو میکند:
اِنَّ النَّاسَ طَعنُوا عَلَيْهِ فَكُنْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُهَاجِرینَ اُكْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ اُقِلُّ عِتَابَهُ وَ كَانَ طلحةُ و زبیرُ اَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِیفُ وَ اَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنیفُ وَ كَانَ مِنْ عَائشَةَ فِیهِ فَلْتَهُ غَضَبٍ. فَأتِیحَ لَهُ قَوْمٌ قَتَلوُهُ.5
مردم بر او (عثمان) خرده گرفتند و من که مردی از مهاجران بودم، همواره خشنودی او را میخواستم و کمتر سرزنشش میکردم. ولی طلحه و زبیر دربارهی او شیوهی دیگر داشتند و آسانترین کارشان، تاختن بر او بود. و نرمترین رفتارشان، رفتاری ناهموار بود. به ناگاه عایشه بی تأمّل بر او خشم گرفت و مردمی بر او شوریدند و کشتندش.
امام علی علیهالسلام با همین شیوه با معاویه برخورد کرد. معاویه به دلیل خویشاوندی با عثمان و تبلیغات مؤثر مردم فریب ـ که مهمترین ابزار همهی فتنهجویان است ـ توانسته بود گروه فراوانی را به دور خود جمع نماید و خود را بزرگترین خونخواه خلیفهی مقتول معرفی کند. امام علیهالسلام در نامهای خطاب به او مینویسد:
وَ لَعَمْرِی يَا مُعَاوِیةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّی اَبْرَءَ النّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ وَ لَتَعْلَمَّنَ انِّی كُنتُ فِی عُزْلةٍ عَنْهُ اِلّا اَنْ تَتَجَنَّی فَتَجَنَّ مَا بَدَالَكَ.6
ای معاویه! به جان خودم سوگند! اگر به دیدهی خرد بنگری، نه از روی هوا و هوس، درخواهی یافت که من از هرکس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کناری جسته بودم. مگر آنکه بخواهی جنایت را به گردن من نهی و چیزی را که بر تو آشکار است، پنهان داری.
آن حضرت در پاسخ به نامهی معاویه که دربارهی عثمان بسیار سخن گفته بود، او را در شمار قاتلان عثمان دانست و به او چنین پاسخ داد:
ثُمَّ ذکرتُ ما کان مِنْ امری وَ اَمْرِ عُثَْمانَ. فَلَكَ اَنْ تُجَابَ عَنْ هَذِهِ لِرَحمِكَ مِنْهُ. فَاَيُّنَا كَانَ اَعْدَيَ لَهُ وَ اَهْديَ اِلَی مَقَاتِلِه. اَمَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَكَفَّهُ. اَمْ مَنِ اِسْتَنْصَرَهُ فَتَراخَی عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ اِلَيْهِ حَتَّی اَتَی قَدَرُهُ عَلَیه.7
سپس از ماجرای من و عثمان سخن گفتی. باید پاسخ این پرسش را به تو داد که خویشاوند او هستی. حال بگو کدام یک از ما در حق عثمان بیشتر دشمنی کرد و به کشتن او مردم را راه نمود؟ آیا آنکه خواست به یاریش برخیزد، ولی عثمان خود نخواست وگفتش در خانهات بنشین و از یاری من دست بدار؟ یا آنکه عثمان از او یاری خواست، ولی او درنگ کرد و اسباب هلاکت او مهیا داشت تا قضای الهی بر سر او آمد؟
قضاوت نهایی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام دربارهی قتل عثمان و قاتلانش در این جملات تبلور یافته است:
اکنون به گونهای مجمل، برایتان سیرهی او را در حکومت بیان میکنم: او به استبداد و خودکامهگی فرمان میراند و خودکامهگیاش سبب تباهی کارها شد. شما از او ناخوشنود بودید و در برافکندنش بیتابی کردید. این بیتابی شما هم نا ستوده بود. خدای تعالی را حکمی است که واقع خواهد شد. هم در حق آنکه استبداد ورزید و هم در حق آنکه بیتابی و ناشکیبایی کرد8.
2 ـ شبهه در عدم توافق عمومی مردم در بیعت با امام علی علیهالسلام9
این شبهه که بیشتر از سوی معاویه ویاران او مطرح میشد، مقبولیت مردمی و مشروعیت حکومت امامعلی علیهالسلام را هدف قرار داده بود، تا مردم را ـ که رضایت آنان شرط بقای حکومت است ـ از امام علیهالسلام جدا سازند. بنابراین امام علی علیهالسلام در پاسخ به معاویه، اجماع مردم بر حکومتش را گوشزد میکند و او را به پیروی از مردم فرا میخواند:
و اَنَّهُ بَايَعَنِی الْقَوْمِ الَّذِینَ بَايَعُوا اَبَابکرَ وَ عُمَرَ وَ عُثَْمانَ عَلَی مَا بَايَعُوُهُمْ عَلَيْه. فَلَْم يَكُنْ لِلشّاهِدِ اَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ اَنْ يَرُدَّ.10
این مردمی که با ابابکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه با من بیعت کردند. پس آن را که حاضر است، نرسد که دیگری را اختیار کند و آن را که غایب بوده است، نرسد که آنچه حاضران پذیرفتهاند، نپذیرد.
ایشان چگونگی بیعت مردم را با خود اینگونه توصیف میکند:
وَ بَسَطْتُمْ يَدِی فَكَفَفْتُها و مَدَدْ تُموها فَقَبْضُتَها، ثُم تَدَاَكَكْتُمْ عَلَيَّ تَدَاكَّ الاِبِل الهیمِ عَلَی حِیاضِها يَومَ وِرْدِهَا، حَتَّی انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّداءُ وَ وُطِیءَ الضَّعیفُ و بلَغَ مِنْ سُرورِ الناسِ بِبَيْعَتیهِمْ اِيّايَ اَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغیرُ وَ هَدَجَ اِلَيْهَا الكَبیرُ وَ تَحامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِیلِ وَ حَسَرَتْ اِلَیهَا الكِعَابُ.11
دستم را گشودید و من آن را بستم، دستم را کشیدید و من آن را نگه داشتم. سپس بر من هجوم آوردید آنسان، که اشتران تشنه در نوبت آب خوردن به آبگیرها هجوم آورند. چندان که بند کفش برید و ردا از دوش افتاد و ناتوان در زیر پاها مالیده شد. خوشحالی مردم در بیعت با من به حدی رسید که خُردان، شادمانه و پیران، لنگان و لرزان و بیماران با درد و رنج فراوان و دوشیزگان، بینقاب به سوی من شتافتند.
آری، یکی از شیوههای ناجوانمردانهی فتنهافروزان، هجوم به ارکان استوار نظام اسلامی است که از مهمترین این ارکان، پشتوانهی حضور و مشارکت مردمی است.
3 ـ شبههی مشورت نکردن با اصحاب
یکی دیگر از شبهههایی که گروه ناکثین میپراکندند، شبهه در نوع رفتار حکومتی امام علی علیهالسلام بود. آنان، علی علیهالسلام را به استبداد در حکومت و مشورت نکردن با بزرگان متهممیساختند. حال آنکه خود میخواستند نظرهای رسوب یافته و دور از حقیقتشان را به علی علیهالسلام تحمیل کنند و علی علیهالسلام کسی نبود که تسلیم فشارهای آنان شود؛ زیرا اگر میخواست چنین کند، حکومت بصره و کوفه را از آنها دریغ نمیکرد.
از اینرو به آنان میفرماید:
لَقَد نَقَمْتُما يَسِیرا و أرْجَأْتُمَا كَثِیرا، اَلا تُخْبِرانِی اَيَّ شَیءٍ كَانَ لَكُمَا فِیهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ.12
به اندک چیزی خشمناک شدید و خوبیهای فراوان را از یاد بردید. ممکن است به من خبر دهید که کدام حقی را از شما باز داشتهام و بر شما ستم کردهام؟
4 ـ شبهه در شایستگی امام علی علیهالسلام برای خلافت13
دردناکترین شبههای که دشمنان علی علیهالسلام در جامعه انتشار میدادند، شبهه و ایراد در صلاحیت امام برای خلافت و رهبری بود در شرایطی که فتنهگران، مقام والا و شایستگی علی علیهالسلام را میشناختند و بدان اقرار داشتند.
بنابراین، علی علیهالسلام به دفعات و در زمانهای گوناگون، به پاسخگویی این شبهات پرداخت و با این تفکر منحط و مغرضانه و تبعیضآمیز، که رسالت با امامت و خلافت در یک خاندان جمع نمیگردد، مبارزه کرد.
علی علیهالسلام در دفاع از اهلبیت علیهمالسلام اینگونه لب به سخن میگشاید:
بِنَا يُسْتَعطَی الْهُدَی وَ يُسْتَجْلَی الْعَمَی. اِنَّ الْاَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِی هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ، لاَ تَصْلُحُ عَلَی سِوَاهُمْ وَ لاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ مِنْ غَيْرِهِمْ.14
راه هدایت به پایمردی ما طلب شود و کوری و گمراهی به ما از میان میرود. هر آینه، پیشوایان از قریش هستند، نهال پیشوایی را درخاندان هاشم كِشتهاند. پیشوایی غیر ایشان را سزاوار نیست و ولایت و امامت را کسی جز ایشان شایسته نباشد.
در جایی دیگر قاطعانه از حریم عترت نبوی صلیاللهعلیهوآله به دفاع بر میخیزد و دُرّ سخن را آشکار میسازد:
لاَ يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلیاللهعلیهوآله مِنْ هَذِهِ الْاُمَّةِ اَحَدٌ وَ لاَ يُسَوِّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ اَبَدا. هُمْ اَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْيَقِینِ، اِلَيْهِمْ يَفیءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلاَيَةِ وَ فیهِمُ الْوَصيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ. اَلآنَ اِذ رَجَعَ الْحَقُّ اَِلَی اَهْلِهِ وَ نُقِلَ اِلَی مُنْتَقَلِهِ.15
در این امت، هیچ کس را به آل محمد صلیاللهعلیهوآله مقایسه نتوان کرد. کسانی را که مرهون نعمتهای ایشاناند، با ایشان برابر نتوان داشت؛ که آل محمد صلیاللهعلیهوآله اساس دیناند و ستون یقیناند، که افراطکاران به آنان راه اعتدال گیرند و واپس ماندگان به مدد ایشان به کاروان دین پیوندند. ویژگیهای امامت در آنهاست و بس. و وراثت نبوّت منحصر در ایشان. اکنون حق به کسی بازگشته که شایستهی آن است و به جایی باز آمده که از آنجا رخت بربسته بود.
این خطبه، یکی از استوارترین و زیباترین خطبههای امیرمؤمنان علی علیهالسلام در وصف اهلبیت علیهمالسلام و در پاسخ به کجنگران و بداندیشان است و نکات بسیار ارزندهای دارد.
پينوشتها:
………………………………..
1ـ نهج البلاغه، نامهى 54.
2ـ همان، خطبهى 137.
3ـ نهج البلاغه، خطبهى 174.
4ـ همان، خطبهى 174.
5ـ نهج البلاغه، نامهى 1.
6ـ همان، نامهى 6.
7ـ نهج البلاغه، نامهى 28.
8ـ همان، خطبهى 30.
9ـ براى آگاهى بیشتر ر.ک: یادنامهى کنگرهى نهج البلاغه، مقالهى امامت از دیدگاه نهجالبلاغه.
10ـ نهج البلاغه، نامهى 6.
11ـ نهج البلاغه، خطبهى 229.
12ـ نهج البلاغه، خطبهى 205.
13- براى آگاهى از فضایل على علیهالسلام ر.ک: عبقات الانوار فى امامة ائمة الاطهار؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل.
14ـ نهج البلاغه، خطبهى 144.
15ـ نهج البلاغه، خطبهى 2.
منبع:کتاب “گرداب هلاکت – فتنه از دیدگاه امام علی علیهالسلام”
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج