فرزند مصر
در سال 1334 ه. ق. (1) در یک خانواده ساده و متدین در روستای «نکلا العنب» واقع در استان بحیره، کودکی دیده به جهان گشود که بعدها به عنوان یکی از متفکرین بزرگ جهان اسلام معروف شد. پدرش شیخ احمد السقا که یکی از تجار روستا به شمار می آمد و دوستدار رسول صلی الله علیه و اله و آل رسول علیهم السلام بود، قبل از تولد محمد، خوابی شیرین دید که او را به پسری به نام محمد غزالی بشارت دادند. او از این رؤیا خوشحال بود و آرزوی تحقق آن را داشت. پس از مدتی خداوند به این انتظار پایان داد و پسری به او عطا کرد.
پدرش احمد که به عارف بزرگ اهل سنت، ابوحامد غزالی عشق می ورزید، با توجه به علاقه اش و خوابی که دیده بود تصمیم گرفت نام فرزندش را محمد غزالی بگذارد. (2)
شیخ محمد غزالی بعدها درباره وجه تسمیه خود در یکی از جلسات درس گفت:
پدرم شیخ احمد السقا عارف مسلک بود؛ به اهل بیت علیهم السلام عشق می ورزید و برای بزرگان عرفان احترام خاصی قائل بود. او حجت الاسلام ابوحامد غزالی صاحب کتاب احیاء علوم الدین را بزرگ می داشت؛ لذا وقتی به دنیا آمدم، به دلیل تعلق خاطر به او، نام مرا محمد غزالی گذاشت که در واقع یک اسم مرکب است و نام خانوادگی من السقا است. در واقع پدرم با این آروز چنین نامی را بر من نهاد که من نیز در عصر خود از شخصیتی همچون ابوحامد غزالی برخوردار شوم. (3)
محمد پس از گذراندن دوران کودکی، برای فراگیری ادبیات عرب و مقدمات علوم اسلامی، وارد مکتب خانه روستا شد. وی در بدو ورود، به حفظ قرآن مشغول و موفق شد در سن ده سالگی کل قرآن را حفظ کند. غزالی بعدها درباره آن روزها می گوید: «هنگامی که به حفظ قرآن مشغول بودم، صبحگاهان، هنگام استراحت، پس از نمازهای یومیه، هنگام قدم زدن، قبل از خواب و در تنهایی قرآن را حفظ و مرور می کردم. بعدها هم که بازداشت شدم، مرتب قرآن را ختم می کردم و در آن تنهایی وحشت زا، قرآن انیس و مونس من بود.» (4)
محمد به دلیل مشکلات مالی پدر، دوران کودکی را با سختی گذراند. پدرش شش فرزند داشت و نمی توانست به آن ها به صورت مطلوب رسیدگی کند؛ لذا اتاق محمد بسیار کوچک و فقیرانه بود. ولی با وجود این، تمام هدف او در آن سنین کودکی حفظ قرآن بود. (5)
پدر محمد که بسیار علاقه مند بود فرزندش به تحصیل علوم دینی روی آورد، او را به اسکندریه (6) فرستاد. محمد در دانشکده ای وابسته به دانشگاه الازهر مشغول تحصیل علوم دینی شد. از خصوصیات او در دانشکده این بود که با اساتید گفت و گوی علمی داشت و هوش و استعداد وافر، نبوغ فکری و قدرت اشکال گیری او، زبانزد استادان و شاگردان دانشکده بود. از خصوصیات دیگر او این بود که به هیچ عنوان راضی نمی شد از طرف مسئولین دانشکده بر دانشجویی، ظلمی صورت پذیرد.
محمد در سال 1356 ه. ق. یک مقطع تحصیلی را در دانشکده اسکندریه به پایان رساند و برای ادامه تحصیل در رشته اصول دین، به قاهره رفت و وارد دانشگاه الازهر شد.
محمد غزالی در طول تحصیل در اسکندریه و قاهره، از محضر استادان زیادی کسب فیض کرد؛ ولی برخی از آنان در زندگی وی نقش کلیدی داشتند و او از آن ها بهترین استفاده علمی و اخلاقی را برد. از غزالی پرسیدند «چه کسانی در حیات علمی و دعوت اسلامی شما نقش داشتند؟» وی شیخ اباهیم غباوی و همچنین شیخ عبدالعزیز بلال را معرفی کرد و درباره آنها گفت: «ایشان در درجه عالی از عبادت و تقوی قرار داشتند و درس را به انگیزه قرب و رضایت الهی ممزوج می کردند و از تحصیل، با هدف کسب مدارج علمی به شدت نهی می نمودند، و معتقد بودند که القاب علمی، اخلاص را از بین می برد.» (7) وی سپس افراد زیر را معرفی کرد:
3. شیخ عنانی.
4. امام محمد ابوزهره؛ غزالی او را به داشتن جرأت و عمق بصیرت می ستاید. (8)
5. شیخ عبدالعظیم زرقانی؛ وی استاد دانشکده اصول دین بود و تألیفاتی همچون «مناهل العرفان فی علوم القرآن» داشت.
6. شیخ محمود شلتوت؛ براساس گفته غزالی، شیخ محمد شلتوت تأثیر عقیدتی و فکری بر وی داشته ولی در محضر او زانوی شاگردی نزده است. غزالی، شلتوت را ستوده و درباره او می گوید: وی مدّرس تفسیر قرآن بود و قدرتی مورد توجه در این زمینه داشت. در فقه و شریعت نیز دستی داشت. شخصیتی عالم و بارز بود و افراد زیادی گردش را فرا گرفته بودند. (9)
7. حسن البنّاء؛ بی شک حسن البنّاء بیشترین تأثیر را بر ذهن و فکر غزالی گذاشت. اولین ملاقات غزالی و حسن البنّاء هنگامی بود که وی در دانشکده اسکندریه مشغول تحصیل بود. وی خاطره اولین دیدار را این گونه بازگو می کند: «هنگامی که در اسکندریه مشغول تحصیل بودم، شبی از شبها، حسن البنّاء را که به دانشکده آمده بود، از نزدیک مشاهده کردم و هنوز هم قیافه پرجاذبه اش از ذهنم پاک نمی شود.» (10)
غزالی از بنّاء به عنوان مجدّد اسلام در قرن چهاردهم هجری یاد می کند. (11) و معتقد است تربیت روحی و اسلامی بنّاء، اثر ماندگاری در جامعه اسلامی مصر گذاشت و باعث تربیت نسلی انقلابی و اسلامی در مصر گردید. غزالی با پشتکار و کوشش، پس از چهار سال تحصیل در 1360 ه. ق. در سن 26 سالگی، موفق شد از دانشگاه الازهر فارغ التحصیل شود. او همچنین موفق به کسب اجازه دعوت و ارشاد و اجازه تدریس در دانشگاه الازهر گردید. (12)
غزّالی در دانشکده اصول دین و مرکز بررسی های عربی و اسلامی دانشگاه الازهر مشغول تدریس و فعالیت علمی شد. وی همچنین سالیانی چند، ریاست شورای معارف اسلامی دانشگاه عبدالقادر را به عهده داشت. به عقیده صاحبنظران، اعتبار این دانشگاه در دوره های فوق لیسانس و دکترای رشته های فرهنگ اسلامی، مبانی دین و شریعت اسلام و غیره بیشتر مرهون کلاسهای درس غزالی بوده است. (13)
دانشجویان زیادی از محضر درس غزالی استفاده کرده اند که به نام یک تن از زبده ترین آنها اشاره می کنیم:
یوسف قرضاوی که از متفکرین و فقهای بزرگ اهل سنت است. او در سال 1344 ه. ق. در روستای «صفط تراب» از توابع استان غربی مصر متولد شد و پس از دوران کودکی، وارد مکتب خانه روستا گردید. او در سن نه سالگی موفق به حفظ کل قرآن کریم شد. و بعداً برای ادامه تحصیلات، وارد دانشگاه الازهر گردید.
وی در سال های 1367 و 1373 ه. ق. به جرم همکاری با اخوان المسلیمن، توسط رژیم مصر دستگیر و زندانی شد. پس از آزادی، به تدریس در دانشگاه الازهر و تألیف مشغول شد. او در سال 1380 ه. ق. به قطر هجرت کرد و مرکز فرهنگی «بحوث سنّة و سیرة» را تأسیس نمود و خود به عنوان مدیر آن مرکز مشغول فعالیت گردید و تا کنون در آن کشور به امور فرهنگی مشغول است. (14)
شیخ محمد غزالی به شاگردش ارادت داشت و درباره شخصیت علمی او گفت:
«قرضاوی از بزرگان عصر ماست؛ او از کسانی است که بین علوم نقلی و عقلی جمع کرده است. قرضاوی در دانش اندوزی، گوی سبقت را از دیگران ربوده است. من مدرس قرضاوی و او استاد من است. شیخ یوسف شاگردم بود اما در حال حاضر من شاگرد او هستم.» (15)
قرضاوی تاکنون 128 کتاب در زمینه های قرآن، سنّت، فقه، اصول، اقتصاد اسلامی، تربیت اسلامی، تبلیغ اسلامی، وحدت، ادب و شعر به رشته تحریر در آورده است. (16)
غزّالی در سال 1362 ه. ق. از طرف وزارت اوقاف و امور خیریه مصر به سمت امام جماعت و خطیب جمعه مسجد القبة الخضراء در قاهره منصوب گردید. او پس از مدتی به استخدام وزارت اوقاف مصر در آمد و به عنوان وکیل وزارت اوقاف در امور تبلیغی اسلامی منصوب شد. یکی از وظایف غزالی در این سمت، نظارت بر امور مساجد کشور مصر بود. وی در این شغل حساس، بدون هیچ واهمه ای از مقامات بالاتر، به وظایف اسلامی خویش عمل می کرد. محمّد عبدالله در این باره خاطره ای نقل می کند که نشانگر این مطلب است. وی می گوید:
پس از درگذشت «نکرومه» (17) فرمانروای کشور غنا، در حالی که من در انتظار آمدن استاد غزالی در کتابخانه بودم، وزارت خارجه از آن رو که غزالی مدیر مساجد بود، با وی تماس گرفت تا مسجد «عمر مکرم» را برای ترحیم و بزرگداشت «نکرومه» آماده سازند؛ چون صلاح دیدند مجلس ختمی در این مسجد برای
«نکرومه» منعقد گردد. استاد «سید سابق» تلفنی پاسخ داد که استاد غزالی در کتابخانه حضور ندارد. من خدا را سپاس گفتم؛ زیرا اگر استاد در کتابخانه بود و درخواست وزارت خارجه را رد می کرد، طوفانی از انتقاد، غزالی را به یورش می گرفت. وقتی استاد به کتابخانه آمد و از جریان امر اطلاع یافت، سوگند یاد کرد که به چنین کاری- هر چند مستلزم حادثه ناگواری می شد- تن در نمی داد. بازماندگان «نکرومه» مجبور شدند مجلس ترحیم را در کلیسای «شیرا» منعقد کنند. (18)
غزالی در دورانی که در وزارت اوقاف مشغول فعالیت بود، از طرف آن اداره به کشورهای عربستان سعودی و قطر سفر کرد و در آن جا ضمن انجام مأموریت، در دانشگاه های وابسته به الازهر به تدریس پرداخت. (19)
غزالی در طول نیم قرن فعالیتهای فکری در جهان اسلام، موفق شد چندین تقدیرنامه دریافت کند. وی از ملک فیصل پادشاه عراق نشان خدمت به اسلام دریافت نمود؛ ولی هنگام دریافت جوائز اهدایی ملک فیصل، این آیه شریفه را با کمال فروتنی بر زبان آورد: «ربِّ بِما أَنعَمتَ عَلیَّ فَلَن أَکونُ ظَهیراً
لِلمُجرِمین» (20) ای خدا، به شکرانه نعمتی که به من دادی، هیچگاه بدکاران را یاری نخواهم کرد.
غزّالی از کشورهای موریتانیا و الجزایر درجه ترفیع دریافت کرد و از طرف کشورهای عربستان، سودان و قطر مورد تکریم قرار گرفت. او همچنین در سال 1400 ه. ق. به خاطر کوشش در راه دعوت اسلامی، از طرف کشور پاکستان و در سال 1415 ه. ق. از طرف کشور مالزی نشان اول آن کشور را دریافت کرد. (21)
پینوشتها:
1. 1917 م؛ ماهنامه آیینه پژوهش، شماره 37، ص 102.
2. العطاء الفکری للشیخ محمد الغزالی، ص 183.
3. گامی به سوی تفسیر موضوعی سوره های قرآن کریم، محمد غزالی، علی اصغر محمدی، ج2، ص 12.
4. همان، ص 184.
5. همان، ص 185.
6. اسکندریه از شهرهای مهم تجاری و فرهنگی مصر، در غرب رود نیل واقع شده و جمعیت آن بیش از دو میلیون نفر است. این شهر در سال 332 ق.م. توسط اسکندر کبیر ساخته شد. اسکندریه در قرن سوم میلادی از مراکز مهم فرهنگی و یکی از کانون های تمدن یونانی به شمار می رفت. این شهر در سال 642 م. به تصرف اعراب درآمد و پس از نهصد سال حکمرانی اعراب، در 1516 م. به تصرف ترک ها درآمد و ضمیمه امپراطوری بزرگ عثمانی گردید. (المنجد، ج 2، ص 44)
7. الشیخ الغزالی کما عرفته، ص 35.
8. العطاء الفکری للشیخ محمد الغزالی، ص 187.
9. الشیخ الغزالی کما عرفته، ص 35.
10. همان، ص 30.
11. همان، ص 31.
12. العطاء الفکری للشیخ محمد الغزالی، ص 185.
13. مجله آیینه پژوهش، شماره 37.
14. یوسف القرضاوی، ص 12.
15. همان، ص 49.
16. همان، 128.
17. قوام نکرومه (1909-1972 م.) در سال 1909 م. در «اکرا» پایتخت غنا متولد شد. وی در سال 1950 م. رهبری مبارزات مردم غنا علیه اشغالگران هلندی را بر عهده گرفت و با تلاش های او و پشتوانه مردم در سال 1957 .م غنا به استقلال رسید. نکرومه در سال 1960 م. در غنا نظام جمهوری تشکیل داد و خودش به عنوان اولین رئیس جمهوری غنا، زمام امور را به دست گرفت.
قوام نکرومه، گرایشهای سوسیالیستی داشت و با کشورهای سوسیالیست جهان رابطه برقرار کرد ولی از لحاظ اقتصادی به غرب وابسته بود. دوران حکومت او با کودتای «سرگرد کوازی» در سال 1967م. به پایان رسید. (غنا، رامین، زارع، ص 15.)
18. فصلنامه میقات حج، ش 23، بهار 1377، ص 205.
19. العطاء الفکری للشیخ محمد الغزالی، ص 184.
20. قصص/ 17.
21. العطاء الفکری للشیخ محمد الغزالی، ص 185.
منبع: کتاب شیخ محمد غزالی رایت اصلاح شماره 2013
/ج