فرق شيعه: اسماعيليه
البته اسماعيليه در مورد سرنوشت امامت پس از اسماعيل اتفاق نظر ندارند؛ بعضي که اسماعيليه ي خالص ناميده مي شوند، قائل شدند اسماعيل نمرده بلکه غيبت کرده
فرق شيعه: اسماعيليه
البته اسماعيليه در مورد سرنوشت امامت پس از اسماعيل اتفاق نظر ندارند؛ بعضي که اسماعيليه ي خالص ناميده مي شوند، قائل شدند اسماعيل نمرده بلکه غيبت کرده است؛ او نمي ميرد تا فرمانرواي زمين شود و او همان قائم موعود است. گروه ديگري که مرگ اسماعيل را باور داشتند گفتند امامت حق اسماعيل بود و با مرگ او به پسرش محمد انتقال يافت. آنان پيروان مبارک غلام اسماعيل بن جعفرند و مبارکيه ناميده مي شوند.
مبارکيه خود به دو گروه تقسيم شدند: گروهي که قرامطه ناميده مي شوند و معتقدند که محمد بن اسماعيل نمرده و او همان قائم و مهدي است که روزي ظهور خواهد کرد و به ظهور او دور هفتم جهان آغاز خواهد شد. آنان به وجود امامان مستور بعد از محمد بن اسماعيل اعتقاد ندارند (2) و گروه ديگري هستند که مي گويند دور هفتم جهان به محمد بن اسماعيل آغاز شد و بعد از وي امامان مستوري هستند که در بلاد و شهرها مي گردند و داعيان و مبلغاني دارند که مردم را به پيروي از امام مستور فراي مي خوانند و بعد از امامان مستور، مهدي ظهور خواهد کرد. (3)
اصول عقايد اسماعيليه
اسماعيليه عقايد خود را بر يک توجيه فلسفي از جهان موجودات بنا نهاده و مي گويند خداوند ابتدا عقل را آفريد و او از هر جهت کامل بود و به وسيله ي عقل، نفس را خلق کرد و نفس نسبت به عقل مانند نطفه نسبت به طفل است. و چون نفس، مشتاق رسيدن به کمال عقل شد نياز داشت که از نقص به طرف کمال حرکت کند و حرکت هم نيازمند ابزار حرکت بود، از اين جهت افلاک آسماني پديدار شد که با تدبير نفس حرکت دوراني پيدا کرد و انواع موجودات از جماد، نبات و انسان به وجود آمدند.
نبي، صاحب عقل کلي و وصيّ، صاحب نفس کلي است؛ نبي انعکاس عقل کل در عالم محسوسات است و وصي انعکاس نفس کل در عالم محسوسات.
همان گونه که افلاک به تحريک نفس حرکت کردند افراد انساني نيز به تحريک نبي از نقص به سوي کمال حرکت مي کنند.(4) و با توجه به قداستي که براي عدد هفت قائلند گفته اند حيات انسان و جهان هفت دوره دارد و در هر دوره اي پيامبر و اماماني هستند که عبارتند از:
امام مقيم، رسول ناطق (گويا)، اساس وهفت امام که هر دوره به هفتمين آنان تمام مي شود.
امام مقيم کسي است که به تعليم و تربيت رسول ناطق مي پردازد و او را به پا مي دارد.
اساس شخصي است که رفيق و ياور رسول ناطق است و امين اسرار اوست.
امام متمّ، کسي است که مکمل و متمم اداي رسالت است. وي مسؤول دعوت به باطن گرايي، نگهبان و مفسر افکار باطنيه است.
از نظر اسماعيليه امام ممکن است دوگونه باشد: مستودع يا مستقر؛ امام مستودع کسي است که پسر امام و بزرگترين فرزندان او و داناي بر همه ي اسرار و رموز امامت است، جز اين که او را حق واگذاري امامت به فرزندانش نيست و امامت در نزد او امانت و ديعه است. او را «نائب الغيبه» نيز مي نامند. اما امام مستقر کسي است که از تمام امتيازات امامت برخوردار است و حق دارد که امامت را به فرزندانش واگذارد و آنان وارث امامتش باشند.
امام مستقر در دور اول جهان «انوش» و فرزندان او هستند.
بعثت پيامبر اسلام در دور ششم جهان واقع شده و اين دوره با ظهور امام مهدي پايان مي پذيرد. در اين دوره اما مقيم ابوطالب است، رسول ناطق حضرت محمد صلي الله عليه و آله است که قرآن و شريعت اسلام را از ابوطالب ياد گرفته! امام اساس علي بن ابي طالب و امام متمّ محمد بن اسماعيل است که امام مهدي (5) است.
بعضي ديگر از نامهاي اسماعيليه (6)
«سبعيه»؛ همان گونه که اشاره شد اسماعيليه به جهت محو قرار دادن عدد هفت سبعيه نام گذاري شده اند.
«باطنيه»؛ اسماعيليه قائلند که احکام و معارف اسلام داراي دو چهره ي ظاهر و باطن است؛ ظاهر شريعت مخصوص کساني است که کم خرد بوده و از کمال معنوي بي بهره اند در حالي که نجات واقعي در عمل به باطن آن است، اما باطن شريعت مکتوم و پنهاني است؛ نياز به امامي هست که آن را روشن سازد و مردم نسبت به اطلاعاتي که به معاني باطني شريعت دارند، هفت مرتبه پيدا مي کنند که به ترتيب عبارتند از:
مستجيب، مأذون، داعي، حجت، اکام، اساس و ناطق.
کسي که تازه به کيش اسماعيلي درآمده، مستجيب نام دارد.
آن که در آن آئين راسخ شده و اجازه ي سخن گفتن دارد، مأذون است.
اگر به درجه ي دعوت و شايستگي تبليغ برسد، داعي ناميده مي شود.
در صورتي که به رياست داعيان و مبلغان ارتقا يابد، حجت نام دارد، زيرا گفتار او بر مردم حجت است.
اگر به مرتبه ي ولايت رسد و از معلم بي نياز شود امام خوانده مي شود.
پس از مقام امامت، مقام جانشيني و اساس است و آخرين مرحله مقام ناطق است.
مبلغ و داعي بايد با روحيه ي مردم آشنايي داشته باشد. اگر مدعو کسي است که گرايش به عبادات دارد بايد با او از راه زهد و عبادت حرف بزند و سرانجام به او بگويد که شريعت داراي ظاهر و باطن است و هدف شارع عملي شدن باطن شريعت است و با سوگند دادن از او پيمان بگيرد که اين راز را افشا نکند و گرنه بر او لازم شود که زنش را طلاق داده بندگانش را آزاد کند و اموالش را ببخشد. (7)
گزيده هايي از باطن شريعت از ديدگاه اسماعيليه
معناي غسل و باطن آن، تجديد پيمان با امام است، جماع، گفتگو کردن با کسي که آشنايي با باطنيه ندارد و زنا، آموختن دانش به اوست. تيمم، آموختن دانش از مأذون است. نماز، دعا براي امام است، زکات، پخش و نشر علم و دانش ميان افراد است. روزه، کتمان مذهب و دانش از اهل ظاهر است. حج، دنبال دانش رفتن است. هر سال يک بار نماز واجب است. آتش، علم به ظواهر شريعت است و بهشت، علم به باطن آن است.
درهاي بهشت، مراتب علوم باطنيه است و نهرهاي شيري که در قرآن از نعمت هاي بهشت شمرده شده معادن باطن است. نهرهاي خمر علم به ظواهر است و نهرهاي «عسل مصفي» علم به باطن شريعت است که از امامان و حجت ها آموخته شده باشد. (8) آسمان ها و زمين هاي هفت گانه اشاره به امامان هفتگانه است.(9)
اسماعيليه بر اساس همان باطن گرايي و تأويل شريعت قائلند عيسي پسر يوسف نجار بود و سخن قرآن که مي گويد عيسي پدر نداشت بدين معناست که او معلم نداشت. (10)
معناي قيامت، قيام قائم عصر است و آن عبارت از خروج هفتمين امام است. معاد برگشت هر چيز به اصل خودش از طبايع چهارگانه است. انسان مرکب از جسم و روح است. جسم انسان مرکب از صفراء، سوداء، بلغم و خون است پس جسم تحليل رفته و به اصل و طبيعت خود بر مي گردد، اما روح انسان که همان نفس مدرکه باشد اگر با انجام عبادات صفا پيدا کرده و با دوري از شهوات و تغذيه از علوم باطن رشد کرده باشد به عالم روحاني که از آنجا جدا شده برمي گردد و به او گفته مي شود:
«ارجعي الي ربک راضيةً مرضيةً» برگرد به سوي پروردگارت در حالي که خشنود و مرضي (مورد رضايت) هستي اما نفس هايي که در اثر عدم پيروي از امامان معصوم، از رشد بازمانده اند براي هميشه در شکل تناسخ باقي مي مانند و از جسدها جدا نمي شوند. (11)
ارزيابي عقايد اسماعيليه
با بررسي عقائد و عملکرد اسماعيليه به اين نتيجه مي رسيم که آنان نه تنها از اهل بيت پيامبر عليهم السلام فاصله گرفتند بلکه از اسلام خارج شدند و از روي مسامحه از فرقه هاي منسوب به تشيع شمرده مي شوند.
ضروري است که ابتدا به بررسي تدابير ويژه ي امام صادق عليه السلام درباره ي وفات اسماعيل بپردازيم:
اسماعيل به اتفاق همه، در زمان خود امام صادق عليه السلام، از دنيا رفت؛ زراره اين چنين نقل مي کند:
امام صادق عليه السلام بعد از وفات اسماعيل سي تن از شيعيان خود را به منزلش فراخواند. سپس به يکي از اصحابش به نام داود بن کثير فرمود: اي داود! روي اسماعيل را بگشاي و ببين او زنده است يا مرده. داود نگاه کرد و گفت: مرده است، آن حضرت به همه ي افرادي که در آنجا حاضر بودند دستور داد يکي يکي با دقت صورت اسماعيل را بنگرند و شاهد وفاتش باشند. سپس فرمود: خداوند! شاهد و گواه باش!
سپس دستور فرمود: او را غسل داده کفن کردند و به مفضل فرمود: کفن را از صورت اسماعيل بازکن و همگي بنگريد که او زنده است يا مرده. همه گفتند: اي آقاي ما، او مرده است. و از کار آن حضرت شگفت زده شدند، بعد فرمود: خداوند! شاهد و گواه باش…! وقتي که اسماعيل را در لحد نهادند فرمود: اي مفضل، صورت او را باز کن و به جمعيت حاضر فرمود: همه بنگريدآيا او زنده است يا مرده؟ همگي گفتند: اي ولي خدا، او وفات کرده است. بار ديگر فرمود: خداوندا شاهد و گواه باش! همانا اهل باطل در مرگ اسماعيل شک و ترديد خواهند نمود براي اين که نور خدا را خاموش کنند. سپس با اشاره به پسرش موسي عليه السلام فرمود:
«والله متم نوره و لوکره الکافرون» (12)
خداوند نورش را به اتمام خواهد رساند ولو کافران خوش نداشته باشند و بعد از آن که خاک بر جسد اسماعيل ريختند و دفن تمام شد، دگر بار فرمود: اين مرده ي کفن شده ي دفن شده در اين لحد کيست؟ همه گفتند: اسماعيل فرزند شماست. فرمود: خداوند! شاهد باش. سپس دست فرزندش موسي عليه السلام را گرفت و فرمود: اين حق است و حق با او و از اوست تا خداوند وارث زمين گردد.(13)
و در روايات ديگر آمده که حضرت صادق عليه السلام در تشييع جنازه ي اسماعيل چندين بار دستور داد جنازه را بر زمين بگذارند و کفن از روي اسماعيل پس مي زند و به صورتش نگاه مي کرد تا مردم در وفات وي شک نکنند. (14)
نيز روايت شده که امام صادق عليه السلام بعضي از شيعيانش را به نيابت از اسماعيل به حج فرستاد. (15)
با همه ي اين روشنگري ها و محکم کاري هايي که امام صادق عليه السلام درباره ي وفات اسماعيل کرد باز گروهي که در عصر خود امام صادق عليه السلام نيز بودند، گفتند: نه چنين است که امام صادق عليه السلام فرموده اسماعيل نمرده و او پس از ايشان امام است! و بعضي ديگر گفتند: امامت از اسماعيل به محمد بن اسماعيل انتقال يافت! (16)
افزون بر آنچه ياد شد دلايل زيادي بر فساد عقيده ي اسماعيليه وجود دارد که بعضي اشاره مي شود:
1- همه ي فرقه هاي اسلام چه شيعه و چه سني نزول وحي به وسيله ي فرشتگان بر پيامبر صلي الله عليه و آله و ختم نبوت به آن حضرت را، از مسائل ضروري و قطعي اسلام مي دانند در حالي که بعضي از اسماعيليه قائلند ابوطالب محمد را تعليم و تربيت کرد و شريعت اسلام را به وي ياد داد. و برخي ديگر عقيده دارند محمد بن اسماعيل از پيامبران اولوالعزم است و شريعت اسلام را نسخ خواهد کرد!!
اين عقايد نزد شيعه و سني کفر صريح و آشکار است.
2- شيعه و سني روايات زيادي از پيامبر محمد صلي الله عليه و آله نقل کرده اند. (17) مبني بر اين که او دوازده جانشين دارد. اعتقاد اسماعيليه به هفت امام با تمام اين روايات تنافي دارد.
3- نام جانشينان دوازده گانه ي پيامبر محمد صلي الله عليه و آله در روايات اهل بيت عليهم السلام مشخص و معين است. عقيده ي اسماعيليه به امامت اسماعيل يا فرزندش محمد بن اسماعيل، با تمام اين روايات مخالفت دارد.
4- عصمت يکي از شرايط امام است و طبق بعضي روايات امام صادق عليه السلام در جواب حسن بن راشد که از امامت اسماعيل سؤال کرد فرمود:
اسماعيل گنهکار است، گنهکار است (معصوم نيست)، او به من و هيچ يک از پدرانم (که معصوم هستيم در عصمت) شباهت ندارد.(18)
البته اسماعيل مرد با فضيلتي بوده و امام صادق عليه السلام علاقه ي زيادي به او داشته و در مرگش نيز خيلي ناراحت شد و سخن فوق براي نفي عضمت اسماعيل است و اين که او معصوم نيست و از اين جهت شبيه او و پدرانش نمي باشد تا لياقت براي امامت داشته باشد. (19)
و محمد بن اسماعيل نيز همان کسي است که وقتي به سوي عراق مي رفت به امام موسي کاظم عليه السلام، گفت: اي عمو، به من سفارشي کن. آن حضرت دوبار فرمود:
سفارش مي کنم که در ريختن خونم از خدا بترسي و مال زيادي نيز به او بخشيد.
او سپس نزد هارون رفت و به او گفت: اي امير مؤمنان! اين مملکت دو خليفه دارد؛ موسي بن جعفر در مدينه که ثروت و پول در اختيارش گذاشته مي شود و شما در عراق. هارون گفت: تو را به خدا راست مي گويي؟ محمد بن اسماعيل سوگند ياد کرد که راست مي گويد و هارون صد هزار درهم به او جايزه داد.
محمد بن اسماعيل پس از برگشت به منزل، همان شب مرد. (20)
پي نوشت :
2- فرق الشيعه، ابو محمد حسن بن موسي نوبختي، ص83-84، انتشارات مکتبه الفقيه قم؛ تاريخ اسماعيليان، برنارد لوئيس، ترجمه دکتر فريدون بدره اي، ص99، چاپ تهران.
3- الملل و النحل، ابي فتح محمدبن عبدالکريم الشهرستاني، ج1، ص192، تحقيق محمد سيد گيلاني، دارالمعرفه بيروت.
4-همان، ص193-194؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم، دکتر محمد جواد مشکور، ص230، انتشارات اشراقي.
5-ر.ک: الزيديه نظريه و تطبيق، ص148-150 به نقل از الامامة، عارف تامر (گفته مي شود که او رهبر اسماعيليه در سوريه است) و بسياري از منابع ديگر؛ تاريخ الفرق الاسلاميه، علامه شيخ محمد خليل زين، ص186-187، موسسة الاعلمي للمطبوعات بيروت؛ تاريخ و عقايد اسماعيليه، دکتر فرهاد دفتري، ترجمه ي دکتر فريدون بدره اي، ص125، نشر فرزان؛ چاپ اول.
6- ر.ک: الملل و النحل، شهرستاني، ج1، ص192.
7-تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم، ص228-229.
8- تاريخ الفرق الاسلاميه، علامه شيخ محمد خليل زين، ص192-193، موسسة الاعلمي للمطبوعات بيروت.
9-همان، ص190.
10- تاريخ اسماعيليان، برنادر لوئيس، ص60 به نقل از تبصرة العوام.
11-تاريخ الفرق الاسلاميه، ص192؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم، ص230-231.
12- صف (61)، آيه ي 8.
13-بحار الانوار، ج47، ص254.
14- همان، ص242.
15- همان، ص255.
16- ر.ک: تاريخ و عقايد اسماعيليه، دکتر فرهاد دفتري، ص10، مقدمه.
17-ر.ک: منتخب الأثر، فصل اول.
18- بحار الانوار، ج47، ص247.
19-ر.ک: معجم رجال الحديث، آية الله خوئي، ج3، ص126.
20- اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الکشي، ابي جعفر محمد بن حسن بن علي طوسي، ص264-265، با تصحيح حسن مصطفوي.
منبع: کتاب اديان اسلامي و فرق اسلامي /س