فطرت – نمونی زبان دین و قرآن (2)
تئورى هاى زبان دین
درباره زبان دین، تئورى هاى گوناگونى از سوى فلاسفه دین و متکلمان ارائه شده است. در اینجا ضمن اشاره به این نظریهها، آنها را نقد و بررسى می کنیم.
1. نظریههای غیرشناختارى زبان دین
مقصود از غیرشناختارى، نظریه تمام کسانى است که گزاره هاى دینى را به گونه اى غیر واقعنما، غیر قابل فهم و بدون پشتوانه واقعى مى دانند. که طیف گسترده اى از دیدگاه ها را شامل مى شود که به برخى از آنها اشاره میکنیم:
1ـ 1. رویکرد پوزیتیویستى به زبان دین
فیلسوفان تجربهگرا ملاک حقیقت را همان وجود خارجى و تجربه قرار دادند و منکر واقعیت هاى فراطبیعى شدند. پوزیتیویسم منطقى با تکیه بر این رویکرد، گزاره هاى دینى را که تحقیق پذیر تجربى نبودند، مهمل و فاقد معنا معرفى کردند. (رک: پترسون و دیگران، 1379: 261؛ هیک، 1373: 240)
نقد و بررسى
دیدگاه بى معناانگارى گزاره هاى دینى داراى ایرادات فراوانی است؛ اولاً، براساس دیدگاه پوزیتیویستى، دو قضیه «هستى منحصر به موجودات مادى است» و «راه آزمون منحصر به روش تجربى است» خود به روش تجربى آزموده و اثبات نشده است.
ثانیاً، قانون پوزیتیویستى، وابسته به مبانى فلسفى و متافیزیکى بسیارى، مانند اصل «اذعان به وجود واقعیت خارجى»، اصل «علیت»، اصل «استحاله اجتماع نقیضین» و… است. (رشاد، 1383: 102)
ثالثاً، همه مفاهیم دینى از سنخ اخبار نیست؛ بلکه بخش عمده آن ماهیت انشایى و تعلیمى دارد؛ از اینرو شرط حکایتگرى براى معنادارى در همه آموزه هاى دینى بى معناست. از سویى، برخى گزاره هاى دینى از سنخ گزاره هاى تجربى و قابل آزمون تجربى مى باشد. (همان)
1ـ 2. رویکرد ابزارانگارانه به زبان دین
اغلب کسانى که زبان دین را زبان غیرشناختار مى دانند، نگاهى ابزارانگارانه به دین دارند. «ابزارانگارى»[3] در دین به واقعیت داشتن یا نداشتن مدلول گزاره هاى دینى کارى ندارد؛ بلکه صرفاً با نگاهى ابزارى و کارکردى به آن مى نگرد و دین را ابزارى مفید براى جهتدهى آن به زندگى انسان و تأثیر عملى در زندگى مى داند.(رک: آلستون، 1376: 51)
این دیدگاه همانند نظر پوزیتیویستى، زبان دین را زبانى ناواقع گرا و غیرشناختارى مى داند که با چند چالش مواجه است:
اوّلاً، داشتن ویژگى کارکردى براى دین، هیچ منافاتى با واقع نمایى ندارد؛ هرچند داشتن کارکرد، معیار واقع نمایى نیست؛
ثانیاً، وجدان آدمى و بداهت عقلایى گواه آن است که زبان دین واقع نماست و بدون توجه به این مسأله، گزاره هاى دینى قابل درک نیستند و مؤمنان نیز با اذعان به اینکه در پس گزاره هاى دینى، واقعیتى نهفته است، به مفاد آنها ایمان آورده اند؛ زیرا واقع نمایى برخى گزاره ها با عقل و برخى دیگر به وسیله نقل و دسته اى از طریق تجربه قابل اثبات است.
1ـ 3. نظریه احساسگرایى (رویکرد احساسگرایانه به زبان دین)
برخى از فیلسوفان غربى معتقدند زبان دین واقع نما نیست؛ بلکه صرفاً زبان احساس است. (Alston. 1995)
مثلاً جمله «خداوند زمین و آسمان ها را آفرید» را ابراز حس خشیت و اعجابى بدانیم که شکوه و عظمت طبیعت سبب آن شده است و جمله «خداوند فلاح یا عذاب ابدى هر انسانى را از پیش مقدر داشته» را به عنوان احساس فراگیر درماندگى تلقى نماییم. این مثل آن است که کسى به جاى گفتن «واى بر من» با گفتن: «زندگى چون سایه درگذر است» احساس بیهودگى را بیان نماید. (آلستون، 1376: 52 و 53) اکنون به بعضی از اشکالهای این ایده میپردازیم:
یک. خود این نظریه با مبناى خویش سازگار نیست؛ چرا که از یکسو ادعاى غیرشناختارى بودن زبان دین را دارد و از سوى دیگر، معتقد است گزاره هاى دینى، بیانگر احساس افراد دیندار هستند و بر واقعیت خاصى دلالت ندارد؛ این در حالى است که پذیرش ادعاى دوم )احساسگرایى) با غیرشناختارى و واقعنما نبودن گزاره هاى دینى سازگار نیست؛ زیرا در صورت پذیرش قول به احساسگرایى باید به این نتیجه ملتزم باشیم که گزاره هاى دینى واقعنما و مطابق با واقع (احساسات درونى افراد دیندار) است. البته هر چند منظور هر دیندارى از مطابقت گزاره هاى دینى با واقع و شناختارى بودن زبان دین به این معنا نیست، این اشکال مى تواند ایراد نقضى بر این نظریه باشد.
دو. ما مى توانیم در مورد همین نظریه نیز بپرسیم آیا این نظریه صرفاً ابراز احساسات درونى شما نیست؟! چگونه این نظریه را شناختاری مى دانید؟ در این جمله که «اعتقادات دینى، ارزش هاى اخلاقى هستند که…» از چه زبانى بهره گرفته شده است؟ بنابراین نظریه یادشده، خودمتناقض است و شامل غیرشناختارى بودن خود نیز مى شود.
سه. واقع نمایى گزاره هاى دینى از طرق مختلف قابل اثبات است. تمام گزاره هاى دینى، اعم از حقیقى و اعتبارى داراى معناى صحیح و مطابق نفسالامر مى باشند. نفسالامر قضایاى حقیقى و اخبارى، مطابقت با واقع و مطابقت خارج با آن و در قضایاى اعتبارى، رساننده به هدف و همسانى با ارزش هاى اجتماعى و اخلاقى است. (طباطبایى،1391: 8 /53 ـ 59؛ 3 / 14 /273)
2. تئورىهای شناختارى زبان دین
2ـ 1. نظریه نمادینانگارى زبان دین
یکى از دیدگاه هاى رایج حمل تمام گزاره هاى دینى بر نماد و معناى کنایه، استعاره، رمز و تمثیل است که لفظ یا گزاره بر معناى مطابقی خود دلالتى ندارد و در معناى استعاره اى استعمال شده است.
نمادانگارى زبان دین مفهوم عامى است که شامل زبان تمثیلى، سمبولیک، رمز، استعاره، کنایه و مجاز نیز مى شود.
طرفداران این دیدگاه دو دستهاند: گروهى زبان دین را بدین معنا نمادین مى دانند که هیچگونه واقعیتى وراى این زبان وجود ندارد؛ بلکه زبان غیرواقعى است که این دیدگاه به این لحاظ، زیرمجموعه نظریههای غیرشناختارى زبان دین قرار مى گیرد. اغلب فیلسوفان دین و مفسران متون مقدس در غرب که در باب زبان دین نمادانگار هستند، چنین رویکردى دارند و معتقدند زبان دین، زبان خیالى، اسطوره اى و موهوم است و با عالم خیالى ذهنگرایان سروکار دارد.
اما دسته دیگر از نمادانگاران کسانى هستند که زبان دین را واقعى و مطابق با واقع مى دانند و معتقدند به دلیل نمادین و رمزگونه بودن آن، براى همگان قابل فهم نیست و صرفاً رمزى بین خداوند حکیم و پیامبر است که ویژگى این نمادها و رمزها، قدرت آنها در بازگویى حقایق ماورایى خود است.
در میان مفسران و اندیشمندان مسلمان، درباره برخى آیات قرآن، مانند داستان آدم و سکونت وى در بهشت، سجده ملائکه بر آدم، آیه امانت، آیه ذر و… اختلافنظر وجود دارد. برخى معتقدند اینگونه آیات از یک قضیه خارجی حکایت دارند؛ از اینرو باید بر معانى ظاهر آنها حمل شوند. (طبرسى،1415: 1 /84، رازى، 1411: 2 / 451) گروهى نیز زبان اینگونه آیات را تمثیل به معناى واقعى آن میدانند. (طباطبایى، همان: 1 / 132)
عوامل و زمینه هاى نظریه نمادانگارى زبان دین
عوامل فراوانی در نظریه نمادانگارى و رمز پندارى زبان دین در اندیشه غربی، نقش داشته است که به برخى از آنها اشاره خواهد شد:
– نارسایى و قابل توجیه نبودن برخى مفاهیم دینى، نظیر تثلیث، تجسّد و…. در دیانت رایج غربى؛
– تهافت هاى درونى برخى متون مربوط به ادیان کهن و بشرساخته یا تحریفشده؛
– تعارض ادعاهای برخى متون تحریفشده با داده هاى کهن؛
– دین انگارى اسطوره ها؛
– سیطره حس گرایى و پوزیتیویسم پنهان از سویى و عدم امکان توجیه تجربى برخى مفاهیم دینى از سوى دیگر و در نتیجه فرو کاستن دین به نوعى تجربه باطنى شخصى در غرب معاصر. (رشاد، 1383: 103 و 105)
در اندیشه اسلامى نیز برخى عوامل در طرح دیدگاه هاى مجازانگارى نقش داشته اند؛ از جمله:
– وجود برخى تمثیلات و تشبیهات در آیات و روایات؛
– درکناپذیرى یا دیریاب بودن معانى پاره اى از گزاره ها، مانند حضور همه جایى خداوند، گفت و شنود خدا با فرشتگان و خلقت و خلافت آدم، عرض امانت به انسان، ذر و میثاق و…؛
– تعطیل اجتهاد و منع عقل از ورود در فرآیند فهم و تفسیر دین در میان برخى فرق اسلامى، مانند اهل حدیث از اهل تسنن و اخباریان از شیعه؛
– ظهور و گسترش تصوف و باطنىگرى میان مسلمانان.( همان: 104 و 105)
گروهى از عرفا به ویژه صوفى ها، زبان دین و همه آیات قرآن را به معانى خاص تأویل کردند و با صرفنظر از ظواهر آیات، به تفسیر رمزى و ابجدى روى آوردند.( طباطبایى، همان: 1 / 9) یا برخى مفسران اهل تسنن، معتقدند زبان قرآن، اسطوره اى است؛ یعنى ذکر داستان هاى تخیلى و جعلى اقوام ابتدایى در قرآن به منظور تفهیم مطلبى مانند اصل هدایت مى باشد. (رک: رشیدرضا، 1414: 3 / 98)
در اندیشه اسلامى، کسانى که به نمادین بودن و در عین حال، واقعی بودن زبان دین معتقدند، اوّلاً براى دین، منشأ الاهى قائل هستند؛ ثانیاً، هدف از ارسال رسل و انزال دین را هدایت بشر مى دانند؛ (طباطبایى، همان: 16 / 352) زیرا آیات فراوانی به این مسأله تصریح دارند، نظیر: «واتل علیهم نبأ ابنى آدم بالحقّ» (مائده/ 27)، «ان هذا لهو القصص الحق» (آلعمران / 62) و «نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ» (کهف/ 13)
بنابراین دیدگاه نمادانگارى زبان دین با رویکرد نخست (غیرشناختارى) که نوعاً خاستگاه غربى دارد، با رویکرد مسلمانان در زبان نمادین متفاوت است؛ لذا این مسأله در نقد و بررسى هر دو دیدگاه لحاظ میشود. اکنون ایرادهای مربوط به رویکرد نخست را مطرح میکنیم:
یک. تمامى ایرادهایى که بر نظریه غیرشناختارى بودن زبان دین به ویژه دیدگاه پوزیتیویستى وارد بود، به نظریه نمادانگارى زبان دین به معناى غیرشناختارى آن نیز وارد است.
دو. دین براى هدایت بشر به سعادت آمده که لازمه آن، معرفت زایى و شناختارى بودن است؛ در حالى که نظریه نمادین و مجازى انگاشتن زبان دین، آن را از حجیت و ارزش هدایتگرى مى اندازد و این به معنای لغویت انزال کتب و ارسال رسل است. (رشاد، همان: 105)
سه. عواملى که باعث شده تا زبان دین را زبان رمز، نماد یا اسطوره و غیرشناختار تلقى کنند، نظیر نارسایى برخى مفاهیم در تورات و انجیل و تعارض آموزههای دینى با داده هاى علمى ـ اولاً، در مورد تورات و انجیل است که محرّف بودن آن، جاى هیچگونه شبهه اى نیست، ثانیاً، حتى با پذیرش تحریف آن، غیر واقعنما انگاشتن تمامى گزاره هاى تورات و انجیل جاى تأمل دارد؛ ثالثاً، این مسأله در خصوص دین اسلام اصلاً صادق نیست؛ از اینرو تعمیم این نظریه در مورد تمامى گزاره هاى دینى نادرست است.
چهار. تعمیم هویت زبان اسطوره ها و دین¬ واره ها بر دین منزل و غیر محرّفى مانند اسلام، توجیه معقولى ندارد. (همان)
پنج. هرچند برخى از گزاره ها و مفاهیم دینى، تمثیلى یا نمادین هستند، بسیارى از مفاهیم و گزاره ها نیز حقیقى اند و معناى حقیقى آنها را از ظاهر جمله و عبارت مى فهمیم؛ از اینرو تعمیم ویژگى نمادین بودن به تمامى مفاهیم، محمول ها و گزاره هاى دینى نادرست است و کلیت ندارد؛ مثلاً وقتى مى گوییم «لیس کمثله شى ء» یا «اللّه اکبر» اولاً، همه مى توانند معناى این سخن را بفهمند؛ ثانیاً، مطابقت آن با واقع نیز با دلیل عقلى قابل اثبات است؛ از اینرو این بیان نه نماد است و نه رمز و نه تمثیل.
پی نوشت ها :
[3] Instrumentalism.
منبع: فصلنامه آیین حکمت، شماره 2