خانه » همه » مذهبی » فلسفه احکام نجاست و پاکی چیست؟ و چرا این قدر حساسیت به خرج داده شده است؟ مثلا بین آب کر و قلیل از نظر عقلی فرقی وجود ندارد پس چرا ترشحات آب قلیل نجس و ترشحات آب کر پاک است و مثلا خون چه ضرری می تواند برای انسان داشته باشد که باید از آن اجتناب کنیم و سایر مسائل؟ آیا در زمان پیامبر(ص) هم این احکام وجود داشت؟ چون در آن زمان آب لوله کشی وجود نداشت و همه آبها قلیل بود و همچنین پیامبر(ص) و یارانش بسیاری از روزهای زندگی خود را در جنگ ها سپری می کردند و اگر می خواستند از خون دوری کنند زندگی شان پیش نمی رفت.

فلسفه احکام نجاست و پاکی چیست؟ و چرا این قدر حساسیت به خرج داده شده است؟ مثلا بین آب کر و قلیل از نظر عقلی فرقی وجود ندارد پس چرا ترشحات آب قلیل نجس و ترشحات آب کر پاک است و مثلا خون چه ضرری می تواند برای انسان داشته باشد که باید از آن اجتناب کنیم و سایر مسائل؟ آیا در زمان پیامبر(ص) هم این احکام وجود داشت؟ چون در آن زمان آب لوله کشی وجود نداشت و همه آبها قلیل بود و همچنین پیامبر(ص) و یارانش بسیاری از روزهای زندگی خود را در جنگ ها سپری می کردند و اگر می خواستند از خون دوری کنند زندگی شان پیش نمی رفت.

در رابطه با مسأله اى که اشاره کرده اید باید چند نکته را در نظر داشت:
اولاً: آگاهى از فلسفه همه احکام، دانشى فراتر از تنگناهاى معارف عادى بشرى مى طلبد. لیکن به طور اجمال، روشن است که همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى در متعلق آنهاست. بنابراین در صورتى که فلسفه حکمى را بالخصوص ندانیم، بنا بر قاعده کلى فوق باید از آن پیروى کنیم؛ زیرا در آن یقین به وجود مصلحتى هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.
بسیارى از احکام، مصالحى معنوى دارند که در حوزه هیچ یک از علوم بشرى قابل تحقیق نیست و آنها با متد تجربى خود، قادر به دادن حکمى – نفیا یا اثباتا – پیرامون آن نیستند و اگر نظرى هم بدهند، بسیار سطحى است؛ زیرا چه بسا مسأله حکمتى برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتى آن پرداخته است، ولى قرآن مجید فلسفه اى بالاتر را بیان فرموده و آن «تقوایابى» است.
ثانیا: رشد علم بشر فرایندى تدریجى است و همین طور که در همه زمینه ها قدم به قدم به پیش رفته و عرصه ها و مجالات مختلفى را مى گشاید، دانش فلسفه احکام نیز از این قاعده مستثنى نیست و جهاد علمى پیوسته و دائمى بشر هر روز افق هاى نوینى در این عرصه مى گشاید.
ثالثا: توجه افراطى به دانستن فلسفه احکام در مواردى موجب از دست دادن فلسفه اساسى و بنیادین آن یعنى پرورش روح تعبد و سرسپارى در پیشگاه خالق یکتا مى شود و نظر آدمى را به جاى توجه به خالق به کارکردهاى جزئى معطوف ساخته و گرفتار نوعى شرک مى سازد. ازاین رو شارع مقدس نیز به بیان فلسفه همه احکام الهى نپرداخته و تنها به نقل پاره اى از آنها اشاره کرده است، لیکن به طور کلى این مسأله را گوشزد نموده که وضع همه این احکام به سود انسان و براى خیر و سعادت است.
در روند درک فلسفه و حکمت احکام دینى یا به تعبیر دیگر دفاع «عقلانى» از دین دو شیوه و متد وجود دارد و طبیعتا هر یک با ویژگى ها و محدودیت هاى خاصى روبه روست:
1) روش اول شیوه عقل کل نگر توحیدى است؛ یعنى، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عمیقى که به خداوند به عنوان کامل مطلق و حکیم على الاطلاق دارد یقین پیدا مى کند که هر آنچه از ناحیه او دستور داده شده و هر حکمى که از ناحیه وى صادر گردیده – اعم از مسائل حقوقى الزامى و احکام اخلاقى – حتما داراى مصالحى است که به بندگان بازگشت مى نماید؛ هر چند که عقول و اندیشه هاى بشرى از درک حکمت آن ناتوان و قاصر باشد.

چنین متدى نقطه قوتى دارد و نقطه ضعفى: قوت آن در این است که تمام سؤالات انسان را یک جا پاسخ مى دهد و دیگر جاى هیچ تردیدى باقى نمى گذارد و روح و روان آدمى را بى هیچ دغدغه اى تسلیم فرمان هاى الهى مى کند. نقطه ضعف آن این است که حکمت هیچ چیز را به طور جزئى و روشن و دقیق مشخص نمى سازد.
2) متد دیگر روش عقل جزءنگر است که در فرآیند تحقیقات علمى تجربى به کار مى رود. بر اساس این روش حساب هر حکمى جداگانه و تک به تک رسیدگى و با عقول و رهیافت هاى علمى بشر سنجیده مى شود.

این شیوه نیز محاسنى دارد و معایبى: حسن آن این است که به دقت مى تواند حکمتهاى بسیارى براى یک حکم جزئى ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مى توان از علومى مانند فیزیولوژى، پزشکى، روان شناسى و… بهره جست و نکات بسیار ارزشمندى در این رابطه دریافت داشت. نقص و عیب این روش آن است که: اولاً؛ تدریجى است و ثانیا؛ محدودیت هاى زیادى دارد؛ یعنى بسیارى از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نیز ره آوردهاى نادرست علمى یا شرایط و جو فکرى و فرهنگ عصرى تأثیرات نامطلوبى را در این راستا به جاى خواهد گذارد. همین مساله باعث شده که در جهان غرب جریانى به نام «فیدیسم» پدید آید که معتقد است به جاى دفاع عقلانى از دین همواره باید درجهت حفظ ایمان توده ها کوشید.

اکنون چه باید کرد؟ به نظر ما دفاع عقلانى از دین به خوبى میسور است و اتفاقا دین اسلام همواره در این مسائل سرافراز بیرون آمده است؛ لیکن جز دو ابزار بیان شده و نیز فلسفه ها و حکمت هایى که در خود دین تعیین گردیده راه دیگرى وجود ندارد. بنابراین ما در درجه اول باید بدانیم که ابزارهاى تحقیق مان چیست و تا چه اندازه توانایى استفاده از آن را داریم.
بدون شک عقل جزءنگر محدودیت هاى زیادى دارد و افراط در استفاده از آن اندیشه را به ناکامى مى کشاند ولى نباید به طور کلى آن را کنارزد. پس تا آن جا که توانایى علمى ما اجازه مى دهد باید فلسفه احکام را دریابیم و آن جا که ناتوان شدیم دیگر راه چاره اى جز اتکا به عقل کل نگر و قطع کلى به مصالح احکام الهى وجود ندارد و نباید ضعف دانش و بینش خود رابه حساب دین بگزاریم.
بنابراین درباره فلسفه احکام علاوه بر منافع و ضررهاى مادى و جسمى باید به آثار مثبت و منفى آن بر «روح و معنویت» انسان توجه کرد و گذشته از جنبه فردى باید به تأثیر آن در هنجار یا ناهنجارى اجتماع نیز توجه کرد و از آن جا که ابعاد سه گانه «جسمى و روحى و اجتماعى» آدمى رابطه ارگانیک و به هم پیوسته با یکدیگر دارند و از آنجا که آخرت انسان جدا از دنیاى او نیست، «احکام الهى» با توجه به تمامى این جوانب تشریع شده است. ازاین رو در فلسفه احکام باید با نگاهى گسترده به تمام ابعاد انسان و زاویه هاى آشکار و پنهان آن نظر افکند تا در انتخاب زیبایى ها و راه هاى آرامش و آسایش دچار خطا نگردیم.
در مورد فلسفه طهارت و نجاست گفتنی است: از دیدگاه اسلام، ‌هر چیزی که پلیدی و زشتی ظاهری و باطنی داشته و مورد تنفر انسان باشد، و برای بهداشت جسمی و روانی انسان مضر باشد، حرام و حتی نجس شمرده می شود، تا انسان ها به طور کلی از آن اجتناب ورزیده، سلامتی، نشاط و شادابی خود را پاس دارند.
قذارت و پلیدی ادرار و مدفوع انسان و هر حیوان حرام گوشتی که خون جهنده دارد، و نیز آلودگی آن ها به انواع میکروب ها و پیامدهای منفی آن روی بهداشت بدن، ‌تهذیب روح و مسایل اخلاقی بر کسی پوشیده نیست.

دانشمندان در مورد مدفوع و ادرار، گفته اند: مدفوع محیط مناسب برای رشد و تکثیر انواع میکروب ها است و در انتقال بیماریها نقش بسیار مهمی دارد تا آن جا که می توان گفت: حلقه اصلی در زنجیره انتقال بیماریهای منتقله از طریق مدفوع می شود. ادرار نیز بر اثر تماس مداوم آن با مخاط پوست مقداری از آن جذب شده و قدرت دفاعی بافت های آن ناحیه تضعیف می گردد و در نتیجه زمینه ابتلا به انواع عفونت های میکروبی به وجود می آید.

با توجه به این مطلب و میکروب های مختلف موجود در مجاری ادرار که همراه ادرار دفع می شود، ادرار ماده به شدت سمی و حاوی میکروب است. ( محمدعزیز حسامی، فلسفه پزشکی احکام، سنندج، پرتو بیان، 1381، ص 66،‌ و نیز ر.ک: سید جواد افتخاریان، قرآن و علوم روز، تهران، افتخاریان، 1362) از این رو اسلام آن را نجس شمرد، تا مسلمانان کاملا از آن دوری کرده و مواظب بهداشت و نظافت خود باشند.

در مورد خون، امام صادق(ع) می فرماید: خوردن خون علاوه برآثار زیانباری که بر جسم دارد، سبب صفت درنده خویی و قساوت قلب و بیرون رفتن رحم و شفقت از دل ها می شود. به طوری که انسان از کشتن نزدیکان و دوستان خود نیز ابایی ندارد و شارع مقدس برای سلامتی فردی و اجتماعی، دستور کامل از آن را داده است، تا مردم در اثر آلودگی بدن و لباس یا ظروفشان، دچار عوارض ناگوار خون و سایر نجاسات نشوند، و هم چنین ادب عبودیت و بندگی اقتضا می کند که انسان هنگام نماز در مقابل خداوند، از پلیدی و آلودگی های ظاهری پاکیزه باشند و به همین جهت باید در نماز، بدن و لباس به اینها آلوده نباشد.

مسأله آب قلیل و آب کر، و اجتناب از نجاسات، در زمان پیامبر(ص) نیز مطرح بوده است، و اصولا دین و احکام آن مختص زمان یا جامعه خاص نیستند، خصوصا دین اسلام که باید مقتضای خاتمیت جامع باشد، و برای تمام جوامع،‌ در تمام زمان ها، شرایط و مقررات زندگی صحیح دنیوی و اخروی را بیان کند، اینک که بیش از هزار و چهارصد سال از ظهور اسلام می گذرد، جوامع روستایی و نیز شهرها، به این مسائل مبتلا هستند، و همان گونه که مسأله سلامت بهداشتی آب همواره ضرورت دارد، بحث پاک و نجس بودن آن نیز از نظر فقهی، ضرورت دارد.

هر چند در زمان پیامبر اسلام(ص)، آب لوله کشی وجود نداشت، اما آب های قنات، چاه، دریاچه ها و … که متصل به منبع ذخیره بودند فراوان یافت می شد. پس نمی توانیم بگوییم همه آبهای آن زمان قلیل بود.و اینکه نوشته اید: پیامبر(ص) و یارانش، پیوسته در جنگ بودند، واجتناب از خون برای آنان امکان نداشت، قدری مبالغه آمیز است، زیرا هر چند توانایی دفاعی و جهادی پیامبر(ص) و یارانش نقش مهمی در پیشرفت و ترقی اسلام داشت اما به اعتراف تاریخ و حتی برخی از تاریخ نگاران منصف غربی، مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، شخصیت اجتماعی، فرهنگی، پیامبر(ص) و مدیریت،‌ کاردانی، گذشت، رأفت و بخشش آن حضرت است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد