اولاً هر چند انسان بدون اختیار خویش پا به عرصه هستی گذاشته است؛ اما در مقابل، از نعمتی بی نظیر برخوردار گشته و آن عبارت است از «هستی»، «وجود» و آثار آن. در مقابل «عدم»، «نیستی» و «نداری» نقمت و زیانی بی نظیر است. خداوند لطف بزرگی فرموده که ما را از عرصه نیستی به هستی درآورده است و ما باید شکرگزار چنین هدیه ای باشیم و لو آن که اختیار و اراده ما در آن، هیچ نقشی نداشته باشد.
ثانیاً گرچه انسان در آمدن به عالم هستی، مختار نیست، ولی باز خداوند بر اساس لطف و رحمتش، او را در چگونه زیستن، چگونه بودن، چگونه رفتن و چگونه حرکت کردن، کاملاً آزاد گذاشته است و این خود نعمتی بس گران بها است که متأسفانه بشر از آن حسن استفاده را نمی کند. بله اگر خداوند مرا در این زمینه نیز با اجبار رو به رو می ساخت و من در کژ اندیشی و کژ رفتاری یا راست اندیشی و درست کرداری، مجبور بودم؛ می توانستم این پرسش را مطرح کنم، ولی حقیقت امر چنین نیست.
حقیقت انسان
اگر انسان به حقیقت، مقام، جایگاه و منزلت خود واقف شود، این چنین شکوه نمی کند. سخن در این باره فراوان است؛ ولی توجّه به سه نکته اصلی – که اندیشیدن در آن موجب خواهد شد انسان کمی از این بدبینی فاصله بگیرد – مثمر ثمر خواهد بود:
1. انسان گل سرسبد هستی، تاج و جوهره اصلی آن و اشرف تمامی مخلوقات است و در واقع همه جهان برای او آفریده شده است. اسراء (17)، آیه 70؛ میزان الحکمة، ج اوّل، ص 360 و 361.
تاج «کرّمنا»ست بر فرق سرت طوق «اعطیناک» آویز برت
جوهر است انسان و چرخ او را عرض جمله فرع و پایه اند و او غرض
ای غلامت عقل و تدبیر است و هوش!چون چنینی خویش را ارزان مفروش
مثنوی، دفتر 5، ابیات 3574 – 3576.
2- «حقیقت انسان» کتابی است نیازمند به شرح و شارح این کتاب نیز کسی جز مصنف آن؛ یعنی، آفریدگار هستی نمی تواند باشد؛ زیرا نویسنده این کتاب او است. بنابراین توجّه به آیات و روایات – که در واقع ترجمان وحی است – در این باب ضروری است. قرآن – از آنجا که مبدأ فاعلی انسان را خداوند می داند – معتقد است که هر چه آدمی، معرفت بیشتری به مبدأ فاعلی خود پیدا کند، هم جهان را و هم خویشتن را بهترمی شناسد؛ زیرا آفریدگار هستی، در خلقت خود تجلّی و ظهور می کند. از آنجا که همه آفرینش، سراسر نشانه های او است و در این میان آدمی – که به عنوان خلیفةاللهی نیز آراسته شده – مظاهر اسمای او است، می توان با شناخت عمیق تر به خداوند و اسمای اعظمش، به مقام انسان بیشتر نایل گشت. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 13، صص 59 – 71.
آدم اسطرلاب اوصاف علوست وصف آدم مظهر آیات اوست
هر چه در وی می نماید عکس اوست همچو عکس ماه اندر آب جواست
مثنوی، دفتر 6، بیت 3138 و 3139.
3. قرآن کریم در بیش از پنجاه آیه، به وصف های نکوهیده اشاره و به جهت وجود آنها در آدمی، انسان را سرزنش کرده است؛ مانند: بخیل، محمد (47)، آیه 38. ضعیف، نساء (4)، آیه 28. عجول، اسراء (17)، آیه 11. ظلوم، احزاب (33)، آیه 72. جهول، همان، آیه 72. و … امّا همه اینها به طبیعت انسان باز می گردد و منشأ پیدایش این اوصاف رذیله، جاذبه های طبیعی انسان است؛ چنان که سرچشمه فضایل، جذبه های فرا طبیعی است. باید به این نکته توجّه داشت که صفات رذیله، ریشه در عالم ملکوت ندارند و مشمول اصل جامع (و ان من شی ء الاعندنا خزائنه و ما ننزله الابقدر معلوم)، حجر (15)، آیه 21. نخواهد بود؛ بلکه بر اساس آیه (و ما اصابک من سیئة فمن نفسک)؛ نساء (4)، آیه 79. همه سیئه ها و بدی ها از پیش خود انسان است. تفسیر قرآن کریم، صص 78 – 79.
از این حقیقت نباید غفلت کرد که خاصیت نور باطنی، از فطرت انسان پرتو افشان می شود و اگر این منبع الهی (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگی ها و هواهای نفسانی آن را نپوشاند، همواره پر فروغ خواهد بود. امّا اگردر پشت ظلمت «گناه» پنهان گردد، انسان گنه کار حقیقت خود را نمی بیند و از آنجا که نوری ندارد، خود را گم کرده، پس از مدتی خویشتن را به کلی فراموش خواهد کرد. تنها با علم و محبّت است که فطرت انسان پر فروغ خواهد ماند؛ زیرا علم، خدا و مبدأ فاعل آدمی را به انسان می نمایاند و دوّمی انسان را به مبدأ اصلی خویش؛ یعنی، خداوند متعال می رساند: «العلم یدل علیه و الوجه یدّل له». شرح کلمات باباطاهر به نقل از: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 14، ص 134. اگر می خواهید حرکت و جنبشی داشته باشید و از گناهان و آلودگی ها رهایی یابید، نیازمند علم و سپس عمل هستید. بنابراین بدون علم، به دنبال معرفت الهی رفتن جهل است و بدون عمل تنها در پی درس و بحث، حوزه و دانشگاه بودن، عمری چون سنگ آسیا به گرد خود چرخیدن و سپس توقف، ناتوانی و عجز است.
انسان ها باید در شناخت خویشتن بکوشند تا خویش را ارزان نفروشند.
خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش بر دلفی بدوخت
مثنوی، دفتر 3، بیت 1000 و 1001.
4.
اهمیت امید
؛ خداوند متعال علاوه بر آنکه نومیدی از رحمت خویش را یکی از گناهان بزرگ و گاه کفر می شمارد، خطاب به پیامبر اکرم(ص) می فرماید: (قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله انّ الله یغفر الذنوب جمیعاً انه هو الغفور الرحیم)؛ زمر (39)، آیه 54. بگو: ای بندگانی که به خود ستم کرده اید،! از رحمت و آمرزش الهی ناامید نشوید؛ زیرا خدا آمرزنده و مهربان است و اگر توبه کنید هر گناهی را می آمرزد. این تحذیر از آن رو است که اگر کسی از رحمت و آمرزش الهی، ناامید شود، دیگر محرک درونی ندارد که در زندگی خود کار خوب و پسندیده ای انجام دهد یا از گناهان بزرگ و کوچک و کردارهای زشت و ناروا، اجتناب ورزد؛ زیرا محرک در این دو چیز «امید رحمت» و «نجات» از عذاب خدا است و این امید در چنین آدمی وجود ندارد.
به هر روی باید توجّه داشت که فضل و رحمت الهی، موجب پاک شدن بندگان می شود و از این مهم نباید غافل بود.
فضل حق با این که او کژ می تندعاقبت زین جمله پاکش می کند
سبق برده رحمتش و آن غدر راداده نوری که نباشد بدر را
آب بهر این ببارید از سماک تا پلیدان را کند از خبث پاک
مثنوی، دفتر 5، ابیات 195، 196 و 199.