فلسفه علوم قرآنی
فلسفه علوم قرآنی
فلسفه علوم قرآنی
«فلسفه علوم قرآنی» بهسان سایر فلسفههای مضاف به آن دسته از مباحث پیشین علوم قرآن اطلاق میشود که پیش از ورود به مباحث و آموزههای این دانش مورد بازکاوی قرار گرفته و در عین آنکه با نگاه بیرونی، برخی از مباحث آن را همچون چیستی و روششناسی علوم قرآنی نقد و بررسی میکند، تا حدودی نقش مبانی و زیرساخت آن را نیز بازی میکند و میتواند به نحیف یا فربه شدن مسائل آن بینجامد.
فلسفههای مضاف را باید به مثابه خانه تکانی هر دانشی ارزیابی کرد که سرانجام میتواند خدمات شایستهای به آن دانش ارزانی کند؛ بهطور مثال، در فلسفه علوم قرآنی کاستیهای این دانش و نگاشتههای به فرجام رسیده، ضعف سازواره مباحث آن بررسی میشود که امعان نظر به این دست از مباحث بسیاری از مشکلات موجود را مرتفع خواهد ساخت.
1. چیستی علوم قرآنی
اصطلاح علوم قرآنی به معنای امروزین آن بنابه ادّعای عبدالعظیم زرقانی از سده چهارم رایج بوده است؛ چه، او مدعی است که در کتابخانه مصر به کتابی از علی بن ابراهیم سعید (م330) بر خورده با عنوان البرهان فی علوم القرآن در سی جلد که 15 جلد از آن باقی مانده است.* علوم قرآنی معادل فارسی اصطلاح «علوم قرآنی» است که از اضافه شدن علوم ]= جمع علم[ به قرآن ]= کتاب آسمانی مسلمان و معجزه جاوید پیامبر اکرم… [ شکل گرفته؛ و بر اساس قواعد اضافه در زبان عربی این اضافه میتواند بهصورت ذیل قابل تصور باشد.
1. اضافه بیانیه: نظیر «خاتم فضّه» که در اصل خاتم من فضّه ]= انگشتری از جنس نقره[ بوده است. در اینصورت، علوم القرآن به معنای علوم من القرآن خواهد بود؛ یعنی علومی که از جنس قرآن است. پیدا است که این معنا در این اصطلاح مورد نظر نیست؛ زیرا علومی همچون تاریخ قرآن، زبان قرآن و… از جنس قرآن به شمار نمیروند؛ هرچند میتوانند ناظر به قرآن باشد.
2. اضافه ظرفیه: نظیر «صوم فی الرمضان» که به معنای «صوم فی الرمضان» بهکار رفته است. در این صورت، اصطلاح علوم القرآن به معنای «علوم فی القرآن» ]= علومی که در قرآن انعکاس یافته] خواهد بود. این معنا نیز در اصطلاح علوم قرآنی مدّنظر نیست؛
زیرا اوّلاً عموم مباحث علوم قرآنی از آن دست علومی که در متن قرآن انعکاس یافته نیست؛ بلکه آنها را باید مباحث و مطالعات برون قرآنی دانست؛ بهطور مثال، مسائلی همچون مکی و مدنی، اسباب النزول، جمع قرآن، شناخت تفسیر و مفسّران مباحثی نیست که بتوان آنها را در متن آیات جست؛ البته بر برخی از مسائل علوم قرآنی همچون شناخت محکم و متشابه «علوم فی القرآن» نیز صادق است و چنانکه در ادامه در مبحث ترابط علوم قرآنی با سایر علوم اسلامی خواهیم آورد، این دست از مسائل علوم قرآنی میان علوم قرآنی و تفسیر موضوعی مشترک است.
ثانیاً به مباحث درون قرآنی نظیر خدا در قرآن، معاد در قرآن اصطلاح دیگری یعنی «معارف قرآنی» اطلاق میشود.*
استاد آیتالله معرفت در تفاوت علوم قرآنی با معارف قرآنی آورده است:
فرق میان «علوم قرآنی» و «معارف قرآنی» آن است که علوم قرآنی بحثی بیرونی است وبه درون و محتوای قرآن از جنبة تفسیری کاری ندارد؛ اما معارف قرآنی کاملاً با مطالب درونی قرآن و محتوای آن سر و کار داشته و یک نوع تفسیر موضوعی به شمار میرود.
3. اضافه ملکیه: نظیر «غلام زید» که به معنای «غلام لزید» ]= غلام مملوک زید[ بهکار رفته است. پیدا است «علوم القرآن» به معنای «علوم للقرآن» یعنی علومی که در ملکیت قرآن است نمیباشد زیرا ملکیت در مفاهیم و دانشها معنا ندارد.
4. اضافه اختصاصیه: نظیر «جلد الکتاب» که در حقیقت به معنای «جلد للکتاب» ]= جلدی که اختصاص به کتاب دارد[ بهکار رفته است. به نظر میرسد اضافه «علوم القرآن» از این نوع -یعنی اضافه اختصاصی- است؛ به عبارت دیگر یعنی علومی که به قرآن اختصاص دارد. و از آنجا که این علوم به درون قرآن ناظر نیست، باید آن را از دانشهای بیرونی قرآن دانست که در خدمت قرآن بهکار گرفته میشود. تعاریفی که از این دانش ارائه شده، نیز همین نکته را تایید میکند.
عبدالعظیم زرقانی، علوم قرآن را این چنین تعریف کرده است:
مباحث تتعلق بالقرآن الکریم من ناحیه نزوله و ترتیبه و جمعه و کتابته و قرائته و تفسیره و اعجازه و ناسخه و منسوخه و دفع الشبه عنه و نحو ذلک (زرقانی،1998: ج1، ص 28).
علوم قرآن مباحثی متعلق به قرآن کریم از جهت نزول قرآن، ترتیب، جمع، کتابت، قرائت، تفسیر، اعجاز، ناسخ و منسوخ و دفع شبهات از قرآن و مباحثی از این دست است.»
عبارت «تتعلّق بالقرآن» بیانگر مفهوم اختصاص است؛یعنی مباحث و دانشهایی که به قرآن اختصاص دارد . عبارت: «من ناحیّه نزوله…» در حقیقت یادکرد شماری از این مباحث است.
حکیم در تعریف این دانش میگوید:
علوم القرآن جمیعاً تلتقی و تشترک فی اتخاذّها القرآن موضوعاً لدراستها و تختلف فی الناحیه الملحوظه فیها من القرآن الکریم (حکیم،1417: ص21).
علوم قرآن مجموعهای از دانشها است که موضوع بررسی همه آنها قرآن بوده و تفاوت آنها در جهت مورد نظر آنها در برابر قرآن کریم است.
مقصود وی از جهت مورد نظر، در عبارتهای پیشین او تبیین شده است (همان، ص20) به این معنا که گاه قرآن دلیل بر نبوت پیامبر ˆ است.
آیتالله معرفت علوم قرآنی را اصطلاحی میداند که درباره مسائل مرتبط با شناخت قرآن و شئوون گوناگون آن گفتوگو میکند.
برای نگارنده جای شگفتی است که بهرغم فراهم آمدن آثار متعدد در زمینه علوم قرآن چه به صورت مجموعههای مستقل و چه به صورت تکنگاری، صاحبان این کتابها به خود زحمت ارائه تعریفی جامع از این علم را ندادهاند و این امر خود زمینهساز دو کاستی اساسی در این دانش شده که ما در ادامه مقاله از آن به ضعف سازواری مباحث علوم قرآن و ضعف فراپوشی مباحث یاد کردهایم.
از امثال بدرالدین زرکشی (م 794) و جلالالدین سیوطی (م 911) باید در شگفت بود که بهرغم فراهم آوردن دو مجموعه علوم قرآن گرانسنگ یعنی البرهان و الاتقان، چرا تعریفی جامع از این دانش ارائه نکردهاند؟
تعریف علوم قرآن از نگاه نگارنده
علوم قرآنی با عنایت به کارکرد دانشهای آن و نگاشتههای فراهم آمده در این زمینه که از تعاریف ارتکازی پدیدآورندگان آنها حکایت دارد، از نظر ما عبارت است از:
مجموعهای از دانشهای بیرونی قرآن که برای شناخت ماهیت، تحولات تاریخی، مبانی فهم و تفسیر و فعالیتها و مطالعات انجام شده درباره این کتاب بهکار میآیند.
نکات مورد نظر ما در این تعریف
1. چنانکه از مباحث عدیده و محوری علوم قرآنی برمیآید، این علم را باید مجموعهای از دانشها به شمار آورد. اطلاق علوم به این مسائل به جای اطلاق علم نشاندهنده همین امر است.
2. چنانکه در تبیین نوع اضافه «علوم القرآن» آوردیم، علوم قرآن ناظر به دانشها و مطالعات برون قرآنی است و اگر در مواردی بهسان مبحث محکم و متشابه مباحث آن به درون قرآن کشیده شده، منظر اصلی نگاه بیرونی بوده است در برابر اصطلاح «معارف قرآنی» که به مباحث و گزارههای درون قرآنی میپردازد.
3. بر اساس این تعریف، مسائل علوم قرآنی را باید در چهار ساحت اصلی بررسی و مطالعه کرد:
ساحت نخست: مباحث ناظر به شناخت ماهیت قرآن؛ مسائلی همچون چگونگی وحی، نزول قرآن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، و اعجاز قرآن، اصالت متن و تحریفناپذیری قرآن، زبان قرآن و… به شناخت ماهیت قرآن میانجامد.
ساحت دوم: تحولات تاریخی مربوطبه قرآن؛ شناخت تاریخ کتابت و تدوین قرآن و مراحل شکلگیری قرآن به شکل کنونی، تاریخ تفسیر، ترجمه و چاپ و تذهیب قرآن و… از جمله مباحث تاریخی قرآن است.
ساحت سوم: مبانی فهم و تفسیر، مباحث الفاظ در علوم قرآنی، ادبیات قرآنی، معانی، بیان و بدیع، اسباب النزول و …، از جمله مباحثی است که در خدمت فهم و تفسیر قرآن بهکار میآیند.
ساحت چهارم: فعالیتها و مطالعات انجام شده در زمینه قرآن؛ مطالعه و بررسی تمام پژوهشهای انجام یافته در زمینه علوم قرآن، رویکردهای ایجابی یا سلبی خاورشناسان به قرآن و… در این دسته از مسائل جای میگیرند.
2.مراحل تاریخی شکلگیری علوم قرآنی
علوم قرآنی اصطلاحی است که در بستر تحولات علمی و رشد و تعالی انواع دانشهای اسلامی، طی سده اول تا سده کنونی پدید آمده و به مجموعه مسائل و گزارههایی اطلاق میشود که برای شناخت هر چه بهتر قرآن و به هدف کمک به فهم و تفسیر صحیح از این کتاب بهکار میآیند. شواهد تاریخی فراوان نشان میدهد که پیدایی و شکلگیری این دانش در چهار مرحله انجام گرفته است:
1. آمیختگی با علوم حدیث
علوم قرآنی بهسان همه یا عموم دانشهای اسلامی همچون تاریخ، سیره، کلام، فقه… نخست در دامن علم حدیث شکل گرفت به این معنا تمام گزارههای مربوط به تاریخ قرآن، محکم و متشابه،ناسخ و منسوخ، در گفتارهای تفسیری پیامبر ˆ وصحابه در قالب روایات و با برخورداری از سلسله اسناد انعکاس یافت؛ آنگاه بهتدریج بهسان سایر علوم اسلامی از حدیث جدا شد؛* بنابراین، نخستین بستر انعکاس آموزههای علوم قرآن را باید در روایات جست؛ بهطور مثال آنچه از رسول اکرم ˆ درباره چگونگی نزول قرآن، نزول وحی مستقیم یا وحی از رهگذر فرشته وحی ]= جبرئیل[، نامگذاری کتاب آسمانی و سورهها یا احیاناً آیههای آن، مبحث قرائات و چگونگی تلاوت قرآن، تفسیر بسیاری از آیات ، ارائه مبانی تفسیر و برحذر داشتن از تفسیر به رأی و… نقل شد، دستمایههای اولیه شکلگیری گزارههای مربوط به علوم قرآنی را فراهم ساخت.
گفتارهایی که از امامان یا صحابه یا تابعان در این زمینهها نقل شده نیز چنین تاثیری از خود بر جای گذاشته است. در نگریستن در هریک از مباحث علوم قرآن نشان میدهد که عموم مسائل آن با گفتارها و دیدگاههای امامان یا صحابیان یا تابعان همراه است.
2. انعکاس در مقدمه تفاسیر؛
محدود بودن مباحث و گزارههای علوم قرآنی در آغاز پیدایی و نیز ضرورت منقح ساختن مبانی آن، برخی از مفسران را ناگزیر ساخت که در آغاز کتاب تفسیری خود و پیش از ورود به تفسیر آیات در قالب چند مقدمه به بررسی اهم مباحث علوم قرآنی بپردازند؛ زیرا هر مفسّری خواه نا خواه در بررسی آیات قرآن به پدیده اختلاف قرّاء بر خواهد خورد؛ اختلافهایی که گاه معانی و مفاهیم متضاد از یک آیه بهدست میدهد؛ نظیر اختلاف بر سر قرائت مالک یا ملک یومالدین(طبرسی، بیتا: ج 1، ص 97 و 98؛ طباطبایی، بیتا: ج 1، ص22). یا آیه تأویل* (آلعمران(13): 7).
بر این اساس مفسّر در آغاز راه ناگزیر است موضوع و چگونگی برخورد خود را با این پدیده مشخص سازد. پیدا است صحّه گذاشتن یا مردود دانستن اختلاف قرائتها در نوع تفسیر تاثیر مستقیم میگذارد. همچنین هر مفسّری در ساحت تبیین مدالیل آیات افزون بر قراین بیرونی به قراین درونی بهویژه مدالیل آیات قبل و بعد آیه مورد بحث و چگونگی ارتباط میان آنها که در اصطلاح به آن سیاق میگویند ، نیازمند است؛ (رک: قلعهچی، بیتا: ص252؛ فتحالله، 1415ق: ص236)
اما استناد به اصل سیاق مبتنی بر یک زیرساخت و مبنای دیگر یعنی وحیانی دانستن چینش آیات است؛ یعنی اگر مفسر در مبحث تاریخ جمع و تدوین قرآن چینش کنونی آیات را مستند به پیامبر ˆدانست میتواند از اصل سیاق بهره گیرد؛ و در غیر این صورت، استناد به سیاق بیمعنا خواهد بود. چنانکه اگر مفسری بر وجود ارتباط میان سورههای قرآن معتقد باشد، باید افزون بر وحیانی بودن چینش آیات، چینشن سورهها را نیز وحیانی بینگارد.
بهدلیل چنین ضرورتی است که انعکاس علوم قرآنی در ادواری از تاریخ تفسیر حتی گاه در دوران ما در مقدمه تفاسیر دنبال شده است. مباحثی از علوم قرآن که در مقدمه تفاسیر تبیان، (ر.ک: شیخ طوسی، 1413ق: ج 1، ص 3-21)، مجمعالبیان امینالاسلام طبرسی؛** تفسیر صافی (ر.ک: فیض کاشانی،1402: ج 1، ص 15-78) ؛ آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن (بلاغی، بیتا: ج1، ص2-49)؛ البیان (خویی، 1401: ص17-411) با مباحثی بسیار گسترده و علمی*** ؛ محاسن التاویل (قاسمی، ج 1، ص 11-197) و… یافته نشاندهنده مدعا است.
3. انعکاس در قالب تکنگاریها؛
علوم قرآنی پس از جدا شدن از حدیث بهصورت مستقل، جدا و بیارتباط با یکدیگر در قالب تکنگاریها رخ نمود به این معناکه در آغاز هیچکس با تدبیر و طرّاحی پیشین مسائل و گزارههای گوناگون علوم قرآنی را کنار یکدیگر نگذاشت و به دنبال ارایه تصویری جامع یا نیمه جامع از آن بر نیامد. دغدغههای ذهنی، نیازهای روزآمد و پیشزمینهها و توانمندیهای اندیشهوران مسلمان ، راه را برای تدوین اثری در زمینه علوم قرآنی فراهم میساخت. نگاهی به آثار گزارش شده و نیز بر جای مانده از علوم قرآنی در سدههای نخست این مدعا را تایید میکند.
در سده نخست، یحییبن یعمر (م 89) کتاب القرائه در سده دوم حسنبن ابی حسن یسار بصری (م 110) کتاب عدد آی القرآن؛ عبداللهبن عامر یحصبی (م 118) کتاب اختلاف مصاحف الشام و الحجاز و العراق ؛ابانبن تغلب (م 141) کتاب القرائات؛ مقاتلبن سلیمان (م 150) کتاب الآیات المتشابهات؛ حمزهبن حبیب (م 151) کتاب القرائة؛ ابوعبیده معمّربن مثنّا کتاب اعجاز القرآن و … را فراهم آوردند (رک: معرفت،1412ق: ج 1. ص 7-8؛).
چنانکه پیدا است، در تنظیم و تدوین این کتابها نگاه جمعی به مسائل علوم قرآنی و ارائه نظامند آموزهها و گزارههای آن مطمح نظر نبوده است. برای مثال، از آنجا که مسأله اختلاف قرائتهای قرآن دشواریها و مشکلات بسیاری برای مسلمانان ایجاد کرد، شماری از صاحب نظران کتابی در حل این مشکل فراهم آوردند. یا از آنجا که بازار مباحث کلامی میان اشاعره و معتزله داغ بود، برخی کتابی در بررسی آیات متشابه و در دفاع از مبانی کلامی خود تدوین کردند.
4. پیدایی علوم قرآن در جایگاه دانشی جامع
به استناد شواهد تاریخی، نخستین بار بدرالدین زرکشی (م 794) با تدوین کتاب البرهان فی علوم القرآن به ساماندهی مباحث علوم قرآنی روی آورد و مباحث پراکنده و غیرمنسجم آن را در قالب یک کتاب و یک عنوان کلی علوم القرآن سامان بخشید.
زرکشی در مقدمه پس از نگاهی گذرا به نقش پیشینیان در تدوین و تبیین دانشهای مرتبط با قرآن بر این نکته تاکید میکند که گذشتگان گرچه در زمینه علوم حدیث کتابهای جامعی فراهم آوردهاند، این کار در زمینه قرآن انجام نگرفته؛ از این رو خود را متعهد به تدوین این کتاب دانسته است (زرکشی، ، ج 1، مقدمه). او در کتاب خود 47 دانش را در زمینه علوم قرآن همچون شناخت سبب نزول، شناخت مناسبات میان آیات، شناخت فواصل، شناخت وجوه و نظایر و… برشمرده، تاکید میکند که هریک از این دانشها چنان گسترده است که برای بازشناخت مسائل و گزارههای آن عمری لازم دارد (همان، ص13).
ین کتاب تا آمدن جلالالدین سیوطی (م 911) و نگاشتن کتاب الاتقان فی علوم القرآن چندان شناخته شده نبود؛ اما با معرفی آن بهوسیله سیوطی برای عالمان شناخته شد. سیوطی با تدوین کتاب الاتقان گام بزرگ و اساسی دیگری در این زمینه برداشت و با معرفی و بررسی دانش علوم قرآنی کار زرکشی را تکمیل کرد.
پس از وی تا چند سده کار درخوری در زمینه علوم قرآن به جز نگاشتههای مستقل انجام نگرفت. کتابهای مناهل العرفان فی علوم القرآن از عبدالعظیم زرقانی، الموسوعة القرآنیه از ابراهیم آبیاری و التمهید فی علوم القرآن، آیتالله معرفت از جمله تحقیقات قابل تحسین در این زمینه است.
5. کاستیهای علوم قرآنی
علوم قرآنی چنانکه اشاره شد، مجموعهای از دانشهای گوناگون بر محور قرآن است که برای شناخت، فهم وتفسیر آن فراهم آمده وحیات خود را از سده نخست اسلامی با مباحثی بس محدود آغازکرد وپس از طی فراز ونشیبهای متعدد به دانشی گسترده تبدیل شد که ضمن فراهمآمدن هزاران کتاب در این عرصه وظهور اندیشهوران باریکاندیش، امروزه به صورت رشتهای مستقل یا کنار حدیث در دانشگاههای کشورهای مسلمان یا درمطالعات خاورشناسان دنبال میشود.
بهرغم رشد و بالندگی قابلتحسین این دانش، کاستیهایی درآن به چشم میخورد که کوشش صاحبنظران را برای رفع و به سامان رساندن آنها ضرور میسازد. در اینجا به یادکرد دو دسته از کاستیها بسنده میکنیم:
1-5. ضعف سامانمندی مباحث علوم قرآنی
در این امر نباید تردید کرد که رمز ماندگاری و توسعه دانش، برخورداری آن از یک سامان و نظام مندی منسجم است. این امر، راه تعلیم و تعلّم آن دانش را نیز تسهیل میکند؛ برای مثال، از روز نخست فقیهان فریقین با الهام از روایات پیشوایان دینی و اولویتگذاری آموزههای تشریعی دین، کتابهای فقهی خود را از کتاب طهارت آغاز کرده وتا کتاب دیات بهپایان رساندهاند.
نیز اصولیان شیعه مباحث گوناگون علم اصول را در دو بخش مباحث الفاظ ومباحث حجّت منعکس ساخته و درهر یک از این دو عرصه، مسائل علم اصول را براساس سامانهای همسان دنبال کردهاند؛ برای مثال، درمباحث حجت ابتدا از قطع، آنگاه از ظنونخاصه وسپس از اصول عملیه گفتوگو میکنند. کلام و فلسفه نیز تاحدود فراوانی تابع نظامواره مشخصی است. مباحث کلام از خداشناسی آغازشده، پس از گذر از نبوت عامه وخاصه، امامت عامه وخاصه به معاد ختم میشود.
فلسفه نیز کوشیده تا مباحث ومسائل گوناگون خود را در دو بخش اصلی امور عامه (فلسفه بالمعنی الاعم) شامل احکام وجود، ماهیت، مقولات عشر، علت ومعلول و… و الاهیات (فلسفه بالمعنی الاخص) شامل شناخت مبدأ ومعاد دنبال کند؛ امّا متاسفانه مسائل علوم قرآنی بهرغم همه آثارو نگاشتههای فراهمآمده، از انسجام و سامانمندی چندان مشخصی پیروی نمیکند.
در کتابهای البرهان والاتقان چنانکه پیشتر یاد کردیم، به ترتیب 47 و80 دانش آمده است. نخستین مبحث در کتاب البرهان شناخت سبب نزول، و آخرین مبحث آن شناخت ادوات است. نخستین مبحث در کتاب الاتقان شناخت مکی ومدنی وواپسین بحث، شناخت طبقات مفسّران است.
سیوطی خود کوشیده مباحث هشتادگانه کتاب را در پنج محوراصلی سامان دهد که عبارتند از
1. شناخت نزول قرآن؛ 2. شناخت سند؛ 3. شناخت ادا؛ 4. مباحث الفاظ؛ 5. معانی متعلق به احکام؛ 6. معانی متعلق به الفاظ (رک:سیوطی،1411ق: ج1، ص21-24)؛ اما حقیقت آن است که این دستهبندی، صرف تکلّف است ومباحث ازهمگسیخته الاتقان چنان نیست که بتوان برای آن سامانه مشخصی را پیشنهاد کرد.
عبدالعظیم زرقانی از صاحبنظران متأخر علوم قرآنی کوشیده سامانه جدیدی ازمباحث علوم قرآنی ارائه دهد.
او درکتاب مناهل العرفان مباحث علوم قرآنی را درهفده بحث بدینترتیب منعکس ساخته است:
1. معنای علومقرآن؛ 2. تاریخ علومقرآن؛ 3. نزول قرآن؛ 4. اولین وآخرین نزول؛ 5. اسباب نزول؛ 6. نزول قرآن برهفت حرف؛ 7. شناخت مکی ومدنی؛ 8. جمع قرآن؛ 9. ترتیب آیات و سور؛ 10. کتابت قرآن؛ 11. شناخت قرائات؛ 12. شناخت تفسیر ومفسّران؛ 13. ترجمه قرآن ؛ 14. شناخت نسخ؛ 15. شناخت محکم ومتشابه؛ 16. اسلوب قرآن؛ 17. اعجاز قرآن.
استاد ما آیتالله معرفت، سامانه دیگری از مباحث علوم قرآنی را درکتاب التمهید فی علوم القرآن بدین شرح دنبال کرده است:
1. شناخت وحی؛ 2. نزول قرآن؛ 3. شناخت اسباب نزول؛ 4. تاریخ قرآن؛ 5. شناخت قرائات؛ 6. شناخت ناسخ و منسوخ؛ 7. شناخت محکم و متشابه؛ 8. شناخت اعجاز قرآن؛
وی در دو جلد التفسیروالمفسّرون، مبحث شناخت تفسیر و مفسّران را ارائه کرده است. چنان که مشهود است سامانمندی دو کتاب مناهلالعرفان و التمهید تا حدودی به هم نزدیک شده؛ امّا با اینحال، هیچ دلیلی ارائه نشده که مثلا چرا باید شناخت اسباب نزول درکتاب نخست در مبحث پنجم و درکتاب التمهید در مبحث سوم ارائه شده باشد. چرا در کتاب مناهلالعرفان فصل ومبحثی خاص به اسلوب قرآن اختصاص یافته؛ اما در کتاب التمهید این مبحث نیامده است؟
2-5. ضعف در فراپوشی مباحث:
اشکال پیشگفته یعنی ضعف سازواره مباحث حتی درصورتیکه محدوده مباحث علوم قرآنی مشخص شده باشد نیز جاری خواهد بود؛ یعنی اگر صاحبنظران علومقرآنی اتفاق نظر داشتند که مثلا مباحث این علم بهسان فقه پنجاه و یک مبحث است، و اگر این مباحث بهطور نامنظم وغیرمنسجم در کتابهای علوم قرآنی منعکس نمیشد، اشکال فقدان یا ضعف سازواره مباحث هم چنان جای طرح داشت؛ درحالیکه افزون بر ضعف در سامانمندی مباحث، محدوده مباحث علومقرآنی به خوبی مبیّن و مشخص نشده؛ بدینجهت است که هماهنگی در این جهت نیز درمیان آثار علومقرآنی به چشم نمیخورد.
و برای مثال، درکتاب البرهان چهل و هفت علم، در کتاب التحبیر والاتقان سیوطی به ترتیب صدویک و هشتاد علم انعکاس یافته؛ امّا ناگهان این حجم انبوه درکتاب مناهلالعرفان به هفده بحث ودر کتاب التمهید با احتساب کتاب التفسیر و المفسّرون به نه مبحث کاهش یافته است.
چرا مباحثی همچون لغات دخیل قرآن، آداب تلاوت، شناخت فضایل وخواص آیات وسور قرآن؛ شناخت امثال، شناخت حقیقت، مجاز وکنایه، شناخت وجوه ونظایر قرآن که در کتاب البرهان آمده، درکتابهای متأخر علوم قرآن انعکاس نیافته است؟! چرا مباحث مربوط به ادای قرآن یا اصول وقواعد لحن وقرائت؛ مباحث مربوط به علم معانی بیان و بدیع قرآن، شناخت گونههای آیات ازقبیل عام وخاص، مجمل و مبیّن ؛ فواصل آیات، اعلام قرآن، رسوم خط وکتابت قرآن که از جمله مباحث کتاب الاتقان سیوطی است، در روزگار ما درکتابهای علومقرآنی موردغفلت قرارگرفته است؟!
اگر این مباحث در عداد سایر مباحث علومقرآنی نبوده ودر شناخت قرآن وفهم وتفسیر آن نقشی نداشتهاند، چرا امثال زرکشی وسیوطی با الهام از آثار و تکنگاریهای پیشینیان این مباحث را در کتاب خود آوردهاند و اگر میپذیریم که این مباحث کنار محکم و متشابه و شناخت قرائات جزو مباحث علوم قرآنی است، چرا در کتابهای متأخر بدون هیچ توضیحی و صرفا بنابه سلیقههای نویسندگان از آنها غفلت شده است؟!
از سوی دیگر چرا برخی از مهمترین مباحث قابل طرح در علوم قرآن یعنی «مبانی و ضوابط فهم وتفسیرآیات»، « بررسی علل اختلاف مفسّران»، «روشها وگرایشهای تفسیری»، «مبانی تفسیرموضوعی» و… که اهمیت آنها به مراتب از مباحث تاریخی همچون قرائات یا مبحث ناسخ ومنسوخ قرآن بیشتر است، در کتابهای علوم قرآنی مورد غفلت قرار گرفته؟! از دیگر سو آیا همان گونه که امروزه بهسبب رویکرد مباحث نوپیدا در عرصه کلاماسلامی از عنوان کلام جدید استفاده میشود، آیا روا است که به سبب رویکرد مباحث نوظهور در عرصه علومقرآنی همچون «قرآن وخاورشناسان»، «شبهات قرآنی»؛ «زبان قرآن»، «هرمنوتیک یا منطق فهم آیات» از اصطلاح «علومقرآنی جدید» بهره جوییم؟
منبع: * متن کامل این مقاله در فصلنامه قبسات شماره 39 – 4- در سال 1385 منتشر شده است .
http://maref.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sedhojjat
/ج