طلسمات

خانه » همه » مذهبی » فنون و صنايع ادبي در قرآن(2)

فنون و صنايع ادبي در قرآن(2)

فنون و صنايع ادبي در قرآن(2)

در اختمام، مفهوم يا مضمون که در آغاز گفتمان آمده، در پايان دوباره تکرار مي شود. اين تکرار، مفهوم يا مضمون مورد نظر را تأکيد دو چندان مي کند. وانگهي،
در اختمام مطالبي که ميان آغاز و انتها آمده، نوعي وحدت موضوعي در پي مي آورد که نياز به غور و بررسي دارد.

1de6ab21 3b9e 4b60 82f3 cb741eb6f00b - فنون و صنايع ادبي در قرآن(2)

18949 - فنون و صنايع ادبي در قرآن(2)
فنون و صنايع ادبي در قرآن(2)

 

نويسنده:مستنصر مير*
مترجم: ابوالفضل حري

 

عود علي البدء يا اختمام
 

در اختمام، مفهوم يا مضمون که در آغاز گفتمان آمده، در پايان دوباره تکرار مي شود. اين تکرار، مفهوم يا مضمون مورد نظر را تأکيد دو چندان مي کند. وانگهي،
در اختمام مطالبي که ميان آغاز و انتها آمده، نوعي وحدت موضوعي در پي مي آورد که نياز به غور و بررسي دارد.
نمازهاي واجب اولين و مهم ترين آداب و مناسک اسلامي است. قرآن بيش از يک بار شگرد اختمام را به خدمت مي گيرد تا بر اهميت اين ادب اسلامي تأکيد کند. سوره ي مؤمنون/1-9، با اين واژگان آغاز مي شود: (قد أفلح المؤمنون (1) الذين هم في صلاتهم خاشعون (2)). اين آيات پس از ذکر شماري ديگر از صفات مؤمنان، با اين واژگان به پايان مي آيد: (و الذين هم علي صلواتهم يحافظون (9)).
آيات 19-34 سوره ي معارج نيز اين گونه است. آيات 47-123 سوره ي بقره از الطاف خدا به بني اسرائيل ذکر به ميان مي آورد. اين پاره، با اين دو آيه آغاز مي شود: (يا بني اسرائيل اذکروا نعمتي التي أنعمت عليکم و أني فضلتکم علي العالمين*و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئاً و لا يقبل منها شفاعة و لا يؤخذ منها عدل و لا هم ينصرون) (بقره/48-47)
و با اين آيات به پايان مي آيد:
(يا بني اسرائيل اذکروا نعمتي التي أنعمت عليکم و أني فضلتکم علي العالمين*و اتقوا يوماً لا تجزي نفس عن نفس شيئاً و لا يقبل منها عدل و لا تنفعها شفاعة و لا هم ينصرون) (بقره/123-122)
همان گونه که پيداست، اين دو مجموعه آيات – با اندکي تغييرات در عبارت پردازي- يکسانند و پاره اي کامل و جامع ايجاد مي کنند (اولين دو آيه سرآغاز، و دومين دو آيه، اختمام پاره را نشان مي دهند). هفتاد و سه آيه اي نيز که ميان اين دو مجموعه آيات قرار مي گيرند، مجموعه اي از حوادث تاريخچه ي بني اسرائيل را گزارش مي کنند و هر رخداد به يکي از الطاف الهي به آنها اشاره دارد. رخدادها در کنار هم دوره ي زماني گسترده اي را شامل مي شوند و جملگي به واسطه ي مضمون انتخاب و الطاف خاص الهي در کنار يکديگر جمع شده اند.

تشخيص (جان بخشي)
 

جان بخشي در قرآن به طريق اولي، در پرتو اشاره به اين اصل مسلم مطرح مي شود که کل کيهان، هم در پيام قرآني و هم در سرنوشت بشري – چرا که پيام قرآن خطاب به انسان است – نقش عمده اي ايفا مي کند. اين اصل مسلم که از خود قرآن نشأت مي گيرد، بر اين فرضيه استوار است که پديده هاي طبيعت به نوعي ذي شعورند. آيه ي 44 سوره ي اسراء ناظر بر اين حقيقت است؛
(تسبح له السماوات السبع و الأرض و من فيهن و ان من شيء الا يسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبيحهم انه کان حليماً غفوراً)
آيه ي 72 سوره ي احزاب نيز بيان مي کند که آسمان ها، زمين و کوه ها، موجوداتي ذي شعورند؛ خداوند از کوه ها مي پرسد که آيا مي توانند بار امانت الهي را بر دوش کشند؛ يعني آيا دوست دارند که خليفه خدا روي زمين باشند، اما کوه ها نمي پذيرند و فقط انسان است که آن را بر دوش مي گيرد.(22) اما قرآن کار جان بخشي به طبيعت را در همين سطح رها نمي کند؛ قرآن طبيعت را مسلمان، يعني تسليم شده معرفي مي کند. از اين رو، صفت اسلام به زعم متألهين ديني، صفت مشترک ميان انسان و طبيعت مي شود، با اين تفاوت که سرسپردگي طبيعت به خدا غير ارادي، و تسليم شدن انسان، ارادي و آزادانه است. وانگهي، تسليم طبيعت به خدا، نشانه و درسي براي بني بشر است که خود را تسليم امرخدا کند.
اما در اينجا لازم است ميان ديدگاه متألهين و ادبيات فرق قائل شويم. از ديدگاه دين شناختي، طبيعت کاري جز اين ندارد که تسليم امرخدا شود، حال آنکه بشر، هم ممکن است و هم ممکن نيست تسليم امر خدا شود. هرچند انتساب صفت ذي شعور به طبيعت از جانب قرآن، خصيصه اي خاص به طبيعت نسبت مي دهد که از ديدگاه دين شناختي پنهان مانده است. در چشم انداز ادبي قرآن، طبيعت صاحب پرسونا (شخص ثانويه) است. از اين حيث، سرسپردگي محض خود را نسبت به خدا نشان مي دهد. اما اين سرسپردگي طبيعت به امر خدا، سرسپردگي موجودي زنده است که نشانه اي قدرتمندتر در اختيار انسان مي گذارد که خود را به امر خدا تسليم کند. از اين نظر، جان بخشي پديده هاي طبيعي در قرآن، طبيعت را به
گنجينه اي از نشانه ها، نمونه ها و براهين بدل مي کند که ارزش و معناي آنها قابل تسري به بافت زندگي بشر است. پس جاي بحث نمي ماند که توصيف طبيعت به منزله ي پرسونا (شخص ثانويه)، پاره هاي قرآني مشعر به طبيعت را در اولويت اول قرار مي دهد.
در زير آياتي از قرآن را که ويژگي هاي انسان را به پديده هاي طبيعي نسبت مي دهد. ذکر و سپس شرح مي دهيم:
(و الصبح اذا تنفس) (تکوير/18)
(ثم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للأرض ائتيا طوعاً أو کرهاً قالتا أتينا طائعين) (فصلت/11)
(لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاضعاً متصدعاً من خشية الله) (حشر/21)
(يسئلونک عن الساعة أيان مرساها قل انما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت في السماوات و الأرض لا تأتيکم الا بغتة) (اعراف/187)
(فما بکت عليهم السماء و الارض و ما کانوا منظرين) (دخان/29)
در هر يک از اين آيات، شگرد جان بخشي اهدافي خاص را پي مي گيرد. آيه ي 18 سوره ي تکوير، آغاز صبح را توصيف مي کند. فعل عربي نفس کشيدن، «تنفس» است که نشان مي دهد صبح سعي مي کند گويي خود را از زير بار سنگين شب بيرون بکشد و براي انجام اين کار، مجدانه نفس نفس مي زند. اين امر در عوض نشان مي دهد که روز (و تلويحاً شب نيز) موقرانه از قانون الهي تبعيت مي کند؛ زيرا صبح که همچنان از دويدن از پي روز پيش از نفس افتاده، بدون استراحت روز ديگر را آغاز مي کند – روز و شب بر همين منوال از پي هم روانند – اين آيه، آيه ي 54 سوره ي اعراف را به ياد مي آورد که در آن شب، در تعقيب روز تصوير شده و معناي ضمني آن اين است که پديده هاي طبيعي تمام تلاش خود را به کار مي بندند که از اوامر الهي تبعيت کنند. بنابراين، پيام اين آيه اين است که حال که اشياي بي جان اين گونه از امر الهي فرمان مي برند، پس بر انسان است که مجدانه تر از اوامر الهي فرمان ببرد.
آيه ي 11 سوره ي فصلت نيز همين پيام را القا مي کند؛ زماني که خدا آسمان ها و زمين را آفريد، از آنها خواست که تسليم امرخدا باشند و آنها چنين کردند. انسان که از قوه ي تعقل برخوردار است، مي بايست جانانه تر از اوامرالهي فرمان ببرد. حقيقت مسلم آيه ي 21 سوره ي حشر نيز اين است: قلب افرادي که منکر حقايق گفته شده در کتب آسماني هستند، مي بايست از صخره هم سخت تر باشد؛ زيرا کوه ها هم به امر الهي در هم خرد مي شوند (مقايسه کنيد با بقره/74). آيه ي 187 سوره ي اعراف نيز بيان مي کند که روز قيامت نزديک است و انسان ها بايد در همه حال آماده ي آن روز باشند. آيه 29 سوره ي دخان نيز اشاره مي کند که کل جهان به نتيجه ي کشمکش اخلاقي ميان خير و شر يا ميان نيکان و بدان که در روي زمين رخ مي دهد، علاقه مند است؛ نابودي فرعون و يارانش که به بني اسرائيل ستم روا مي داشتند، هيچ کس را غمگين نمي کند.
از اين رو، شگرد جان بخشي در قرآن، صرفا آرايه اي بديعي نيست. اين صنعت در چارچوب مفهومي مشخص و در تحسين ژرف تر معنا اتفاق مي افتد و هدف جان بخشي در متن قرآن، درک اين چارچوب ضروري است.
ذکر سبب و اراده ي مسبب يا ذکر مسبب و اراده ي سبب / مجاز جايگزيني
انواع متعدد جايگزيني يک چيز به جاي ديگر مرتبط با آن، در قرآن اتفاق مي افتد؛ علت به جاي معلول، معلول به جاي علت و صفت به جاي اسم.
علت به جاي معلول: آل عمران/181: «سنکتب ما قالوا» به زودي آنچه را گفتند…خواهيم نوشت… .
نوشتن، يادآوري را آسان مي کند و از اين رو، «کتب»، يادآوري و فراموش نکردن چيزي را تأکيد مي کند. در مجادله /22 آمده است: «اولئک کتب في قلوبهم الايمان» نوشتن ايمان در قلب مؤمنان، استحکام ايمان در قلب آنان است؛ استحکام، معلول نوشتن ايمان است.
معلول به جاي علت: در غافر/13 مي خوانيم:
(هو الذي يريکم آياته و ينزل لکم من السماء رزقاً)
«اوست آن کس که نشانه هاي خود را به شما مي نماياند و براي شما از آسمان روزي مي فرستد.»
در واقع نه رزق، بلکه باران است که از آسمان فرو فرستاده مي شود و باران نيز در قالب حبوبات، ميوه ها و سبزي ها، ايجاد رزق مي کند. اعراف/27 نيز اين گونه است.(23)
(يا بني آدم قد أنزلنا لباساً يواري سوآتکم و ريشاً)
«اي فرزندان آدم! در حقيقت، ما براي شما لباسي فرو فرستاديم که عورت هاي شما را پوشيده مي دارد و [براي شما] زينتي است.»
در واقع، خدا آب را فرستاده که به واسطه ي آن پنبه و الياف رشد مي کند و متعاقباً پنبه والياف نيز به توليد لباس منجر مي شوند. در سوره ي غافر/41، مؤمني از خاندان فرعون خطاب به فرعون و يارانش و در حمايت از پيام موسي مي گويد: «اي قوم من! چه شده است که من شما را به نجات فرا مي خوانم و [شما] مرا به آتش فرا مي خوانيد؟»(24) فرعون و يارانش آن فرد مؤمن را به آتش جهنم فرا نمي خوانند، بلکه بي ايماني، علت و آتش، معلول است. از اين رو، دعوت به بي ايماني، دعوت فرد به آتش است. نساء/10 نيز اين گونه است:
(ان الذين يأکلون أموال اليتامي ظلماً انما ياکلون في بطونهم ناراً و سيصلون سعيراً)
«در حقيقت، کساني که اموال يتيمان را به ستم مي خورند، جز اين نيست که آتشي در شکم خود فر مي برند، و به زودي در آتشي فروزان درآيند.»
صفت به جاي اسم: در سال 570 ميلادي، پادشاه مسيحي حبشه به مکه حمله مي کند. در اين حمله، تعدادي فيل آموزش ديده نيز سپاه ابرهه را همراهي مي کنند. در اولين آيه ي سوره ي فيل، ابرهه و سپاهيانش، «اصحاب الفيل» ناميده مي شوند. در فجر/10، فرعون و يارانش، «ذوي الاوتاد» نام مي گيرند که اشاره اي است به سپاهيانش که به هنگام اردو زدن، از خرگاه ها و چادرهاي داراي ميخ هاي بزرگ استفاده مي کنند.(25) يونس در انبياء/87، «ذا النون» ناميده مي شود.
به لحاظ فلسفي، مجاز جايگزيني، تقسيم ابژه، فرآيند يا پديده به مؤلفه هاي آن را بررسي کرده و با اين کار، اين اجزا و مؤلفه ها را يا به صورت علي، يا به طرق ديگر به يکديگر مرتبط مي کند. از اين رو، مجاز جايگزيني بر يکپارچگي ابژه،
فرآيند يا پديده تأکيد مي کند. در واقع، مجاز جايگزيني به طرزي تناقض آميز نشان مي دهد که يکپارچگي به طريق اولي با عنايت به ارجاع به يکي ازاجزاي شيء مورد نظر حاصل مي آيد. در زير به ترتيب، نمونه هاي مجاز جايگزيني را که پيش تر اشاره کرديم، بررسي مي کنيم.
در آيه ي 181 آل عمران، مکتوب کردن چيزي، علت به ياد آوردن آن مي شود، اما در اين آيه، يادآوري در عوض، علت مجازات معرفي مي شود؛ زيرا کسي را به ياد اشتباهش انداختن، مطرح کردن آن اشتباه عليه او و او را مسئول اين اشتباه دانستن است. ازاين رو، معناي آيه عبارت است از اينکه خدا حرف هاي نامناسبي را که برخي از مردم بر زبان مي آورند، به ياد خواهد داشت و آنان را به سبب حرف هايشان مجازات خواهد کرد.
در مجادله/22، «کتب» مجازي، معاني ضمني فرجام و تداوم را تداعي مي کند؛ چرا که چيزي را مکتوب کردن، استحکام بخشيدن بدان است.
در غافر/13 که باران جايگزين رزق مي شود، ابتدا اثرات مهربانانه ي باران خاطر نشان مي شود و سپس منبع ارتزاق که خداست، و نيک مي دانيم که «رزاق» از جمله اسماي الهي در قرآن است. بنابراين، مجاز جايگزيني، ويژگي بخشندگي پديده اي طبيعي مثل باران را تأکيد دو چندان کرده، دلالت براين دارد که انسان لازم است سپاس رزق الهي را که خدا بدو ارزاني داشته، به جاي آورد.
در آيه 26 سوره ي اعراف نيز واژه ي لباس که به تمام مراحل توليد لباس اشاره مي کند، مبين اين است که محصول نهايي نيز مانند باران، از الطاف الهي است. در فصلت/41 و نساء/10، مجاز جايگزيني با حذف فاصله ي زماني ميان عمل اشتباهي که در اين دنيا انجام شده و مجازات آن در آن دنيا، بر قريب الوقوع بودن نتيجه ي عمل اشتباه در هر دو حالت تأکيد مي کند: دعوت فرعون به بي ايماني، حقيقتاً دعوت به آتش است (فصلت/40) و مال يتيم را خوردن نيز هيزم آتش را فراهم کردن است.
نام گذاري ابرهه و سپاهيانش به اصحاب فيل، راهکارجنگي خاص دشمنان را تأکيد مي کند. استفاده از فيل به منزله ي ابزار جنگي تجربه اي تازه بود که اعراب با آن
آشنايي نداشتند و از همين روست که متجاوزان را به طريق اولي در مقام اصحاب الفيل به ياد مي آورند. کاربرد اين عبارت، خاطره ي تاريخي اعراب را به ذهنشان مي آورد و در عين حال، بر لطف الهي شامل حال اعراب از جانب خدا تأکيد مي کند؛ خدايي که همان گونه که در بقيه ي سوره ي فيل آمده، سپاه قدرتمند ابرهه را در هم مي کوبد. آيه ي 10 فجر نيز با کاربرد عبارت «ذي الاوتاد» براي فرعون، خاطر نشان مي کند که فرعون، سپاهي بزرگ داشت که در سپاه چادرها و خرگاه هاي بزرگ سکنا داشتند.

پي نوشت ها :
 

* استاد دانشگاه ايالتي يانگستون

منبع:نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد