طلسمات

خانه » همه » مذهبی » فنون و صنايع ادبي در قرآن(3)

فنون و صنايع ادبي در قرآن(3)

فنون و صنايع ادبي در قرآن(3)

جزء به جاي کل: آيات متعددي در قرآن (بقره/177؛ نساء/92؛ مائده/89؛ توبه/60؛ مجادله/3؛ بلد/13) آزاد کردن بنده را به جاي سرپيچي از قانون، اداي تکليف يا عملي پسنديده توصيه مي کند. واژه ي صورت (وجه) گاهي به جاي کل بدن به کار مي رود (بقره/144) که به مؤمنان توصيه مي کند در نماز صورت خود را به سمت قبله بچرخانيد. يا در قصص/88: «همه چيز نابود خواهد شد جز

f30c2718 bd5d 406d afeb 71d1d255d885 - فنون و صنايع ادبي در قرآن(3)

18950 - فنون و صنايع ادبي در قرآن(3)
فنون و صنايع ادبي در قرآن(3)

 

نويسنده:مستنصر مير*
مترجم: ابوالفضل حري

 

مجاز جزء به کل
 

در اين مجاز، يک جزء به کل يا يک کل به جزء اشاره مي کند.
جزء به جاي کل: آيات متعددي در قرآن (بقره/177؛ نساء/92؛ مائده/89؛ توبه/60؛ مجادله/3؛ بلد/13) آزاد کردن بنده را به جاي سرپيچي از قانون، اداي تکليف يا عملي پسنديده توصيه مي کند. واژه ي صورت (وجه) گاهي به جاي کل بدن به کار مي رود (بقره/144) که به مؤمنان توصيه مي کند در نماز صورت خود را به سمت قبله بچرخانيد. يا در قصص/88: «همه چيز نابود خواهد شد جز وجه اله». در اينجا، صورت به جاي وجود خدا به کار رفته است (نيز ببينيد الرحمن/77). در آيات بسياري، اجزاي اصلي نمازعبادي (صلات)، هر يک جداگانه صلات ناميده مي شوند (آل عمران/17، 78؛ مزمل/2؛ انسان/26).
کل به جاي جزء: در آل عمران/173: «…مردمان براي جنگ با شما گرد آمده اند»، منظور از مردم (ناس) نه کل بشريت، بلکه گروهي خاص از مردم (مخالفين مؤمنان)اند. در بقره/13: «همان گونه که مردم ايمان آوردند، شما هم ايمان آوريد»، اين بار نيز منظور از مردم، عده اي خاص اند (مؤمنان). در بقره/51، تمام بني اسرائيل به سبب گوساله پرستي در مظان اتهام قرار مي گيرند، اما فقط عده اي خاص گوساله پرست شده بودند و خيلي زود (آيه 54) موسي به بني اسرائيل دستور مي دهد که «خودتان را به قتل برسانيد» که منظور عده اي هستند که به خطا گوساله پرست شده اند.
در جايگزيني جزء به جاي کل، گوينده تصور مي کند که جزء آن قدر حائزاهميت است که بتواند جايگزين کل شود، يا اينکه جزء مورد اشاره، اساسي ترين مؤلفه ي کل است. براي خوانندگان نيز سهل الوصول تر آن است که به موضوعي مشخص توجه نشان بدهند. از ديگر سو، در جايگزيني کل به جاي جزء، تصور مي رود اهميت جزء مورد نظر به طريق اولي با ارجاع به کلي که بدان متعلق است، ادراک مي شود. در هر يک از انواع جايگزيني، گوينده تلاش مي کند که توجه خواننده را به آنچه که بيم مي رود بي توجه رها کند، جلب کند؛ تصويري تمام و کمال درجايگزيني کل به جاي جزء و جزئيات اساسي در جايگزيني جزء به جاي کل، همان است که بيم مي رود از نگاه خواننده پنهان بماند. به ديگر سخن، مجاز جزء به کل يا بالعکس، از ديدگاه رواني، مبين نوعي ساز و کار جبراني است که برداشتي متوازن از موضوع مورد نظر را تضمين مي کند. در زير، نمونه هاي پيش گفته را بررسي مي کنيم.
توصيه به آزاد سازي گردن (بنده) (بقره/177 و آيات ديگر) تصويري از يک بنده ي زير يوغ با غل و زنجير دور گردنش تداعي مي کند و تصوير ديداري، هشداري سريع به مخاطب است که به کمک بنده ي دربند بشتابد؛ کسي که از ناحيه ي حساس ترين عضو بدن -گردن- احساس رنج و عذاب مي کند. به همين ترتيب، صورت متمايزترين عضو انسان است که در احراز هويت به کار مي رود. دستور به مؤمنان براي برگرداندن صورت به سمت قبله، از يک سو بدان معناست که مؤمنان بايد به سمت کانون حيات معنوي خود با تمام وجود رو کنند و از ديگر سو، بر تمايز جامعه مهاجر مسلمان تأکيد مي کند. در زبان عربي، «وجوه» (جمع وجه) گاهي به معناي افراد شاخص و بارز به کار مي رود. از اين رو، زماني که قرآن مي گويد همه چيز نابود خواهد شد جزء وجه اله، به شکوهمندي الهي اشاره مي کند. در آياتي که اجزاي فردي نماز -قيام (مزمل/2)، رکوع (آل عمران/43)، سجده (انسان/26) و قرائت قرآن (اسراء/78)- جدا شده اند و هر يک نيز نام «صلات» بر خود دارند، بر اهميت هر پاره اي از نماز تأکيد و خاطرنشان مي کند که صلات بدون اين اجزاء، کامل نخواهد بود.
آل عمران/173 و بقره/13 نيز اظهر من الشمس است. آيه 51 سوره بقره که کل جامعه ي بني اسرائيل را به سبب گوساله پرستي سرزنش مي کند، مسئوليت دسته جمعي بني اسرائيل در گوساله پرستي را دو چندان پررنگ مي کند و آيه 54 اين سوره که بني اسرائيل را توصيه به قتل نفس مي کند، اين نکته ي تلخ را به بني اسرائيل خاطر نشان مي کند که گرچه در عمل، آنان فقط افراد گوساله پرست را مجازات خواهند کرد، اما بايد بدانند که مجازاتي سخت تر و منصفانه تر براي اين گناه کبيره، مرگ کل جامعه ي بني اسرائيل خواهد بود.
جمع ميان معني حقيقي و استعاري يا استخدام و الحمل علي المعني المغاير يا هم بندي نحوي
دراستخدام، يک واژه به دو واژه مختلف و در هم بندي نحوي، يک واژه به دو واژه به کار مي رود، گرچه به طرزي مناسب با يک واژه همنشيني پيدا مي کند و با واژه ي ديگر نيز ادراک پذير است. هم استخدام و هم هم بندي نحوي، وقوف به موقعيت را دو چندان پررنگ مي کند. همچنين هر دو (استخدام مؤثرتر از هم بندي نحوي) به واسطه ي ايجاد وقفه ناگهاني در جريان کلام يا قطع ناگهاني فرآيند انديشه ي مخاطب و سپس، رها کردن آن وقفه يا تداوم انديشه ي مخاطب از راه پيوند دو پاره ي کلام، تأثيرگذار عمل مي کند. نتيجه، ايجاد هاله هاي معنايي خاص است که توان کلام را دو چندان جلوه مي دهد.
در يونس/71 که نمونه اي از استخدام است، نوح به قوم خود مي گويد که او به خدا اعتقاد تمام دارد و از تهديدات آنان نمي هراسد؛ (26)«…فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم…؛ پس [در] کارتان با شريکان خود همداستان شويد، تا کارتان بر شما ملتبس ننمايد.» معناي تحت اللفظي اين عبارت اين است که تصميم و شريکان خود (يعني کساني را که شريک خدا مي گيريد) را گرد آوريد. در اينجا، فعل گرد آوردن (جمع) که دو مفعول دارد، در اشاره به شريکان دو معنا دارد، اما در اشاره به تصميم (resolve) معناي استعاري پيدا مي کند. کاربرد فعل با دو مفعول، نوعي سرزنش ايجاد مي کند و نوح تلويحا در خطاب به دشمنانش مي گويد: «آناني که با
خدا شريک گرفته ايد، موقعيتي بهتر از تصميماتي که گرفته ايد ندارند.» از اين حيث، نوح در مقام سخندان مي گويد که دشمنان حتي لياقت ندارند از دو فعل براي مخاطب قرارگرفتن بهره ببرند و مي توان شريکان و تصميمات آنها را با يک فعل کنار هم گرد آورد.
در زمر/23 با هاله هاي معنايي متفاوتي روبه رو مي شويم.(27) در اين آيه آمده است زماني که قرآن نازل شد، پوست و دل (افراد متقي) به ياد خدا نرم مي گردد. در اين آيه، «نرم شدن» لفظاً به پوست و به صورت استعاري، به قلب نسبت داده شده است. مي توان گفت پوست، مبين جنبه ي فيزيکي تمايل به سمت يادآوري خدا و قلب، مبين جنبه ي دروني يا روحي نرم شدن و تمايل به سمت خداست. کاربرد يک فعل در ارتباط با دو مفعول، مبين همخواني کامل ميان احساسات دروني افراد متقي و اعمال ظاهري آنان و بين ذهن و رفتار بيروني آنان است.
آيه ي 9 سوره ي حشر نمونه اي کارآمد از هم بندي نحوي است. (28)اين آيه، درباره ي «الذين تبوؤا الدار و الايمان» صحبت مي کند. فعل «تبوؤا» به معناي سکنا گزيدن است و معناي تحت اللفظي عبارت اين است که کساني که در خانه و در ايمان سکنا گزيدند. فعل ظاهراً با مفعول «خانه» قرابت معنايي دارد و با مفعول «ايمان» معناي استحکام دارد (در عربي فعل «احکم»). کاربرد فلع «تبوؤا» مبين اين است که مردم مورد نظر نه فقط در خانه هايشان سکنا مي گيرند، بلکه ايمانشان را نيز استحکام مي بخشند؛ به ديگر سخن، آنان ميان خانه فيزيکي و خانه ي معنوي خود هيچ تفاوتي نمي بينند.

ختم کلام
 

فنون و صنايع ادبي عموماً به دو دسته تقسيم مي شوند. شگردهايي که به واسطه آرايش چشمگير واژگان (موسوم به تمهيدات) معنا را پررنگ مي کنند و شگردهايي که به واسطه ي به کارگيري واژگان در معنايي غيرمتعارف (موسوم به مجازها) معنا را تقويت مي کنند. (لانهام، /116) در پرتو اين تمايز، مي توان فصل و وصل بلاغي، مراعات نظير، مراعات نظير معکوس و اختمام را جزء تمهيدات و جان بخشي، و
مجاز جايگزيني، مجاز جزء به کل و بالعکس، استخدام و هم بندي نحوي را جزء مجازها قلمداد کرد. با اين حال، اين تقسيم بندي در سطح دانشگاهي حائز اهميت است. آنچه به واقع اهميت دارد، هدفي است که از به کارگيري اين شگردها مستفاد مي شود و تأثيري است که اين شگردها ايجاد مي کنند. در اين جستار نشان داده ام که استفاده ي قرآن از فنون و صنايع ادبي حائز اهميت است و اين مقاله به برخي از توانمندي هاي زبان قرآن که جاي بحث و بررسي دارد، اشاره کرده است.
در بررسي فنون و صنايع ادبي قرآن، از رويکرد تحليلي که در نظام غالب رتوريک (يعني رتوريک رومي – يوناني) در جامعه ي ادبي مغرب زمين رواج دارد، بهره گرفته ام. قطعاً ميان رتوريک غربي و رتوريک عربي نقاط مشترک فراوان ديده مي شود، اما اين دو نظام در سويه گيري، چشم انداز و ساختار از هم متمايزند. بررسي تطبيقي دو الگو قطعاً جاي کار دارد.
استفاده ي قرآن از شگردهاي بديع را مي توان با کاربرد اين شگردها در ادبيات عصر جاهلي، به ويژه شعر جاهليت مقايسه کرد. از جمله شيوه هايي که ادبيات قرآن را از ادبيات جاهليت متمايز مي کند، يکي اين است که استفاده ي قرآن از شگردهاي ادبي به طور مستقيم و اثرگذار در ارائه و نمايش مضامين و نگره هاي مشخص و منسجم مذهبي و اخلاقي نقش دارند. از اين نظر، فنون و صنايع ادبي قرآن با فنون و صنايع ادبي عهدين مرز مشترک دارد و پرداختن به اين نکته نيز مجالي ديگر مي طلبد.
دانشگاه ايالتي يانگستون – 2008

پي نوشت ها :
 

1-fora brief overview of the issue of the qur an inimitability see martin . for relatively more detailed treatments see Abdul Aleem Himsi and Bouman . mention must be made of the exceptionally fine conpact paper by Boullata.
2- آثار کلاسيک عبارتند از باقلاني و جرجاني و نمونه ي جديد از آن رفيعي است.
3-historically dominant style of exe geis.
4- atomism.
5-اين رويکرد ابن قيم در اثر گرانسنگ خود تفاوتي آشکار آقاي زرکشي و سيوطي ندارد.
6-البته سخن مير اين نيست که دوره ي هماورد خواني قرآن تمام شده است.قرآن تمام مردم را در همه اعصار – چه گذشته ، حال و آينده- دعوت به تحدي مي کند.م.
7-parallelism.
8- chiasmus.
9- envelope.
10- personification.
11-metonymy.
12-synechdoche.
13-syllepsis.
14-zeugma.
15-asyndeton and polysyndeton.
فصل از نظر لغوي به معناي گسستن و جداکردن است و در اصطلاح آن است که دو جمله را که داراي کمال وابستگي و يا کمال انقطاع هستند، از هم جدا کند و يا اين که در جمله ترک«واو» عطف شود و يا ضميري از جمله برداشته شود(بررسي تطبيقي اصطلاحات ادبي، لطف الله کريمي، ص 38.وصل بلاغي نيز به هم پيوستن چند جمله متوالي با استفاده از چند حرف ربط است.
16-veni، vidi، vici.
17-in a relatively modern example -a macabre one-alphonse de lamartine makes an effective use of asyndton to describe the guillotine execution of louis Xvi:”laplanch chavira، lahache glissalatte tomba”( vol.c.p.68.(
اسبم در يک لحظه پيش مي تاخت، پس مي نشست، روي مي آورد، پشت مي کرد و در اين حال به صخره اي عظيم مي مانست که سيلي کوه کن از فراز به نشيب پرتاب کند( معلقات سبع، ترجمه عبدالحميد آيتي، ص16.تهران: سروش، 1371.)
18-عمده ي مترجمان فارسي(جز روشن و عاملي) و انگليسي در ترجمه ي اين آيات به وصل بلاغي توجه نشان داده اند. م.
19- مگر نه تو را يتيم يافت، پس پناه داد؟(6) و تو را سرگشته يافت پس هدايت کرد؟(7) و تو را تنگدست يافت و بي ناياز گردانيد؟(8) و اما [تو نيز به پاس
نعمت ما] يتيم را ميازار،(9) و گدا را مران،(10) و از نعمت پروردگار خويش[ با مردم ]سخن گوي.(11)
20-(و هو الذي أنشأ جناتٍ معروشاتٍ و نخل و زرع مختلفاً اکله و الزيتون و الرمان متشابهاً و غير متشابهي کلوا من ثمرةٍ اذا أثمر و آتوا حقه يوم حصاده و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين* و من الأنعام حمولةً و فرشاً کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات شيطان انه لکم عدوٌ مبين)(انعام/141-142)
21- اين مقاله، از جمله مقاله هايي است که در اين مجموعه آمده است.
22-(انا عرضنا الأمانة علي السموات و الأرض و الجبال فأبين آن يحملنها و أشفقن منها و حملها الأنسان انه کان ظلوماً جهولا)( احزاب/72)«ما امانت [الهي و بار تکليف] را بر آسمان ها و زمين و کوهها عرضه کرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، و[لي]انسان آن را برداشت؛ راستي او ستمگري نادان بود.»
23-شماره درست آيه،26 است.
24-(و يا قوم ما لي أدعوکم إلي النجاةٍ و تدعونني إلي النار)
25- البته اين تفسير به گفته ي مير از اصلاحي است. اين واژه و ترجمه ي آن تفسيرهاي مختلفي ايجاد کرده که در زير به برخي از آنها اشاره مي کنيم. و فرعون ذي الأوتاد:«ذي» به معني «صاحب و مالک» که در اينجا شاکر و يوسف علي معادل «lord» را آورده اند.«أوتاد» جمع وتد» به معني ميخ يا ستون و اصطلاحاً «بنا» است که محمد و سميرا معادل هاي «stakes/pegs/nails» به معني «ستون يا ميخ» و يوسف علي نيز معادل «stakes» را آورده اند.ولي پيکتال مفهوم کلي را به شکلي ديگر توضيح داده.يعني به جاي« صاحب ستون هاي بلند» آورده «قدرت استوار:firm of might» البته مترجمان فارسي و انگليسي اين آيه را به طرق گوناگون ترجمه کرده اند. برخي مترجمان«أوتاد» را به معناي ظاهري ميخ ها در نظر گرفته و برخي ديگر آن را در معناي استعاري قدرت و عوامل نيرو و برخي نيز هر دو معنا را ترجمه کرده اند.عمده ي مترجمان انگليسي «أوتاد» را درمعناي ظاهري کلمه به کار برده اند.م.
26-(واتل عليهم نبأ نوحٍ إذ قال لقومه ي يا قوم إن کان کبر عليکم مقامي و تذکيري بآيات الله فعلي الله توکلت فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا يکن أمرکم عليکم غمةً ثم اقضوا إلي و لا تنظرون)(71)«و خبر نوح را بر آنان بخوان ، آنگاه که به قوم خود گفت:(اي قوم من، اگر ماندن[در ميان شما] و اندرز دادن من به آيات خدا بر شما گران آمده است، [بدانيد که من] بر خدا توکل کرده ام.پس [در] کارتان با شريکان خود هم داستان شويد، تا کارتان بر شما ملتبس ننمايد سپس درباره ي من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد.»
27-( الله نزّل أحسن الحديث کتاباً متشابهاً مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم إلي ذکر الله ذالک هدي الله يهدي به من يشاء و من يضلل الله فما له من هادٍ)(23)«خدا زيباترين سخن را [به صورت] کتابي متشابه، متضمن وعده و وعيد، نازل کرده است.آنان که از پروردگارشان مي هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مي افتد، سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مي گردد. اين است هدايت خدا، هرکه بخواهد، به آن راه نمايد، و هرکه را خدا گمراه کند، او را راهبري نيست.»
28-(والذين تبووأ الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر إليهم و لا يجدون في صدورهم حاجةً مما اوتوا و يؤثرون علي أنفسهم و لا کان بهم خصاصةً و من يوق شحاً نفسه و اولئک هم المفلحون)(9)«و [نيز] کساني که قبل از[مهاجران] در [مدينه] جاي گرفته و ايمان آورده اند هرکس را که به سوي آنان کوچ کرده دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دل هاي شان حسدي نمي يابند… .»
* استاد دانشگاه ايالتي يانگستون

منابع و ماخذ:
1-abdul aleem.”ljazu’l-qur’an”[lnimitability of the qur’am].
lslamic culture 7(1933):16a-82،2t5-33.
2-baqillani,Abu Bakr Muhammad b.at-Tayyib. Ijaz al-Qur’an[Inimitability of the Qur’an].Ed.As-Sayyid Ahmad Saqr. Cairo: Dar al-Ma’arif,1954.
3-Boullata, Issa j.”the rhtorical interpretataion of the qur’an: l’jaz and related Topics” .approahes to the history of the interpretation of the qur’an. ed . andrew rippin.oxford :ciarendon press,19bb.
4-bouman ,j.le con flaat autour du coran et la solution da’l ba qillani. amsterdam:drukkerij en uitgeverijgacob van campen,1959.
5- farahi,hamid -din al-.tafsir surat al-frl [commentary on the surah of the elephants].azam garh,india:matba’at ma’arif,1935. .
6- fowlei,h.w. a dictionary of modern english usag.2 nd ed. rev.sir ernest gowers.oxford:oxofrd up,1965.
7-himsi, nu’aym.tarikh fikrat al l’jaz[history- of the ldea of the(qur’an’s)inimitability].damascus:n.p.1955.
8-ibn al- Qayyim,Abu abd- Allah muhammad b. abi bakr.al-fawa’id al- mushawwiq [sic:al- mushawwiqah? ila’ulum- al- Qur’an[useful points thah draw one to the sciences of the Qur’an and to Rhetoric]. beirut:Dar wa- makatabat al-hilal,n.d.
9-Islahi,Amin ahsan.tadabbur- i qur’an( Rerflection -on the Qur’an).9 vols.lahore: faran foundation,2000.
10-Jurjani,abd-al-Qadir.dala’il al-i’jaz [argumennts for the [Qur’an’s] inimitability].1948
11-Lamartion, alphonse de. histoire des Girondins.3 vols؛ 5th edition. bruxelles: imprimerie et librairie de v’wouters,1851.
12-lanham,richard A.A hand list of rhetorical Terms:A Guide for students of literature berkeley: U of california P, 1965.
13-Martin,richard C.”iinimitability”.encyclopedia of the qur’an.5 vols.and an index volume. ed. jane dammen mcCauliffe.leiden and boston:E.J.brill,2001-2006.2.526-36.
14- mir,mustansir.d.qur’anic story of joseph :plot,themes,and characters .”muslim world 76.1(1986):i-15.
15-“the qur’an as literature.”religion and literature 20.1(1988):49-64.
16-“language.”the blackwell companion to the Q1r’an.ed.andrew rip pin.malden,MA:blackwell puelishing 2006.BB-106.17.
17-rafi’i,mustafa sadiq ar-.i’jaz al-qur’an wa-i-balaghah an -nabawiyah [the enimitability of the qur’an and the prophetic eloquence ].beirut:dar al -kitab al-‘Arabik ,1990.
18-suyuti ,jalal ad din as .al ltqan fi ‘Ulum al qur ‘am [proficiency in the sciences of the qur’an].4 vols.riuadh:maktabat nazar mustafa al-baz ,1969.
19-tibrizi,abu zakariyya yahya b.’ali at -.sharh al -Qasa’idal-‘ashr[Explanation of the ten odes].beirut:dar al-kutub al-‘iimiyyah,i 98 7.
20-zarkashi,badr ad din muhammad b.’abd-allah-az-.al-burhanfi’ulum al-Qur’an [manifest proof concerning the sciences of the Qur’an].4-vols.in 2.ed.muhammad abu i fadi ibrahim.egypt:’isa al-halabi wa-shuraka’uh,1957-58
نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد