قرآن، معیار اصلی در مبارزه با پدیدهی جعل حدیث
از مشکلات بسیار دردسرساز برای دسترسی به معارف حق و صحیح منتشر شده از سوی اهل بیت (علیهمالسلام) وجود احادیث جعلی در منابع حدیثی است. پدیدهی جعل از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته؛ به گونهای حضرت بارها از این موضوع ابراز ناراحتی کردهاند. نمونهی آن، حدیثی است که امام جواد (علیهالسلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که در حجة الوداع فرمودند: «قد کثرت علی الکذابة و ستکثر بعدی، فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار. فإذا أتاکم الحدیث عنی فاعرضوه علی کتاب الله و سنتی، فما وافق کتاب الله و سنتی فخذوا به، و ما خالف کتاب الله و سنتی فلا تأخذوا به»: (1) دروغبندان بر من بسیار شدهاند و پس از من بیشتر هم خواهد شد. هر کسی به عمد بر من دروغ بندد، جایگاه آتشین برای او آماده خواهد بود. هرگاه حدیثی از من رسید، آن را بر قرآن و سنّت [یقینی] من عرضه کنید؛ پس هر چه موافق با قرآن و سنّت من بود، بپذیرید و آنچه مخالف قرآن و سنّت من بود، قبول نکنید.
ابن جوزی، عالم بزرگ اهل سنّت، آن بخش از حدیث را که فرمود: «من کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار» مورد فحص و بحث مفصل قرار داده و طرق متعددی برای آن آورده و این محتوا را متواتر دانسته است. او ماجرای دروغ بستن به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سبب آن را مربوط به عاشق شدن فردی به یک زن، بیان کرده است. (2)
سلیم بن قیس نیز مشابه همین حدیث را از قول امیرمؤمنان (علیهالسلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده و علت تفاوت تفسیر خود را از قرآن با تفسیرهای موجود در میان مردم، مخلوط بودن احادیث موجود نزد مردم – از حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه، و حفظ شده [واقعی] و [مطالب] توهمی – دانستند. در ادامه، حضرت جعلکنندگان عمدی حدیث را منافق معرفی کردند. (3)
جعل، چنن گسترش داشته که علی (علیهالسلام) به کسی اعتماد نمیکرده و به همین سبب نقل شده که میفرمود: «ما حدثنی أحد بحدیث عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إلا استحلفته علیه»: (4) هیچکس حدیثی برای من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نکرد؛ مگر آنکه او را دربارهی آن سوگند دادم.
سوگند از چند جهت مفید بوده: اول ترس ایجاد میکرده و راوی به خود میآمده که هر چیزی قابل نقل نیست. دوم سبب دقت در نقل میشده. سوم ممکن است نقل واسطه داشته که با سوگند ممکن بود معرفی و هویتش معلوم شود. چهارم راهکاری باشد تا بقیه نیز در برخورد با راویان سختگیر باشند. پنجم نوع برخورد راوی با سوگند، ممکن است از کیفیت خبردهی و قوت و ضعف نقل او نیز پرده بردارد.
علی (علیهالسلام) بر ضد ابوهریره افشاگری و او را دروغگو و جاعل معرفی کرده؛ «لا اَحدَ أکذب من هذا الدّوسی علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»: (5) هیچ کس بیشتر از این دوسی (ابوهریره) بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ نبسته است.
ابوهریرهی دوسی قویترین جاعل بوده است. ابن حزم گفته: حدود 5374 حدیث از او در برخی کتابها نقل شده است که بخاری به تنهایی 466 حدیث آن را روایت میکند. (6)
محمدبن عیسی بن عبید گفته است: یکی از اصحاب ما از یونس بن عبدالرحمن پرسید: ای ابامحمد! چرا این قدر در [پذیرش] حدیث سرسختی و چرا تا این حد روایات ما را انکار میکنی؟ یونس دلیل خود را حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) دانست که هشام بن حکم برایش نقل کرده بود؛ «لا تقبلوا علینا حدیثا إلّا ما وافق القرآن و السنة، أو تجدون معه شاهدا من أحادیثنا المتقدمة، فان المغیرةبن سعید لعنه الله دسَّ فی کتب أصحاب أبی أحادیث لم یحدِّث بها أبی، فاتقوا الله و لا ت قبلوا علینا ما خالف قول ربنا تعالی و سنة نبینا (صلی الله علیه و آله و سلم) فانا إذا حدثنا، قلنا قال الله عزوجل و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»: (7) به نام ما حدیثی را نپذیرند؛ مگر آنکه با قرآن و سنّت سازگار باشد یا از احادیث پیشین ما برای آن شاهدی بیابید؛ زیرا مغیرهبن سعید – لعنه الله – در کتابهای اصحاب پدرم احادیثی را وارد کرده که او هرگز سخنی از آنها نگفته است؛ از خدا بترسید و بر ما سخنانی نبندید که مخالف گفتار پروردگارمان و سنّت پیامبرمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؛ ما هرگاه سخن بگوییم، میگوییم: «قال الله عزو جل و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)».
یونس ادامه داد که امام رضا (علیهالسلام) به من فرمود:
إنّ أبا الخطاب کذب علی أبی عبدالله (علیهالسلام). لعن الله أبا الخطاب و کذلک أصحاب أبی الخطاب یدسون هذه الاحادیث إلی یومنا هذا فی کتب أصحاب أبی عبدالله (علیهالسلام) فلا تقبلوا علینا خلاف القرآن فانا ان تحدثنا حدثنا بموافقة القرآن و موافقة السنة، انا عن الله و عن رسول نحدث و لا نقول قال فلان و فلان، فیتناقض کلامنا، ان کلام آخرنا مثل کلام أولنا و کلام أولنا مُصادق (8) لکلام آخرنا، فإذا اتاکم من یحدثکم بخلاف ذلک فردوه علیه و قولوا أنت اعلم و ما جئت به، فان مع کل قول منا حقیقة و علیه نورا، فما لا حقیقة معه و لا نور علیه فذلک من قول الشیطان: (9) ابوالخطاب به امام صادق (علیهالسلام) دروغ بسته است. خدا لعنتش کند و نیز یاران ابوالخطاب را که تا امروز، فریب کارانه، از این نوع احادیث در کتابهای اصحاب امام صادق (علیهالسلام) وارد کردهاند. پس آنچه خلاف قرآن است، به نام ما نپذیرند؛ زیرا ما اگر سخن بگوییم، موافق قرآن و سنّت سخن میگوییم. ما از خدا و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکنیم و نمیگوییم فلانی و فلانی چنین گفته تا کلام ما متناقض شود. کلام آخرین ما مانند کلام نخستین ماست و کلام نخستین ما هم راستا و تصدیق کنندهی کلام آخرین ماست. پس اگر کسی برخلاف آنچه گفتیم حدیث کرد، سخنش را به خودش بازگردانید و بگویید: تو بهتر میدانی که چه آوردهای. [بدانید که] همراه هر قولی از ما حقانیتی است و نورانیتی دارد؛ پس کلامی که حقیقتی ندارد و نوری بر فرازش نیست، از سخنان شیطان است.
نکات دقیقی مطرح شده: 1. لزوم هماهنگی حدیث با قرآن و تعارض نداشتن با معارف آن؛ 2. لزوم هماهنگی حدیث متأخر با احادیث اثبات شدهی متقدم و تعارض نداشتن این با آن، بدون توجه به سند؛ 3. صحت سند، دلیل صحت متن نیست و مهمتر از سند، متن است؛ 4. احادیث صحیح، حقیقتی دارند و نورانیتی؛ حقیقتی که پشتیبان احادیث است، قرآن است که همان به کلام اهل بیت (علیهمالسلام) نور میبخشد؛ چرا که کلام معصوم در طول کلام خداست و همهی ویژگیهایش در ظلّ آن شکل میگیرد.
به هر حال از نظر امام رضا (علیهالسلام) قرآن در طول تاریخ، ملاک تشخیص حدیث مجعول از صحیح است. در نمونهای از دیگر امام رضا (علیهالسلام) با ارجاع احادیث مجعول به قرآن و جمع بندی بین چند آیه و کنار هم گذاشتن آنها، نظریهی باطلی که هم اکنون نیز در آثار مفسران اهل سنّت مشاهده میشود؛ یعنی «امکان رویت خدا» را ابطال کردهاند.
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: چه کسی از جانب خدا برای دو گروه مهم جن و انسان پیام آورد و به آنان ابلاغ کرد که «لا تُد رِکُهُ الأبصارُ»: (10) چشمها او را نمیبینند، «وَ لَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا»، (11) احاطهی علمی بر او (خدا) ندارند، «فِیهِ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ»: (12) و چیزی مانند او نیست؟ آیا او محمد نبود؟!
پس از مخاطب، امام فرمود: چگونه مردی نزد خلقی میآید و به همه خبر میدهد که از جانب خدا آمده و آنان را به سوی خدا دعوت میکند و به امر خدا میگوید: «لا تُدرِکُهُ الأبصارُ»، «وَ لَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا»، «فِیهِ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ»، سپس همین شخص میگوید: من او را با چشمانم دیدم و بر او احاطهی علمی یافتم و او به صورت [و مثل] بشر است؟! آیا شرم نمیکنید؟! زندیقان نمیتوانند چنین تهمتی به او بزنند که او از جانب خدا چیزی بیاورد [و پیامی را تبلیغ کند] و بعد خودش برخلاف آن را بیاورد؟!
امام رضا (علیهالسلام) در پایان فرمود: «إذا کانت الروایات مخالفة للقرآن کذبتها و ما أجمع المسلمون علیه أنه لا یحاط به علما و لا تدرکه الابصار و لیس کمثله شیء»: اگر روایات، مخالف قرآن باشند، من آنها را دروغ میدانم و آنچه که همهی مسلمانان بر آن اجماع دارند، این است که احاطهی علمی بر خدا ناممکن است و چشمان، او را نمیبینند و چیزی مثل و مانند او نیست. (13).
پینوشتها:
1. احمدبن علی طبرسی؛ الاحتجاج؛ ج 2، ص 246. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانبوار؛ ج 2، ص 225.
2. عبدالرحمن بن علی بن جوزی؛ الموضوعات؛ ص 55-94.
3. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 62-63، ح 1.
4. ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ ج 20، ص 23.
5. همان، ص 24.
6. محمود ابوریه؛ اضواء علی السنّة المحمّدیه؛ ص 201.
7. محمدبن حسن طوسی؛ اختیار معرفة الرجال؛ ج 2، ص 489، ح 401.
8. در نسخهی بدل «مصداق» ذکر شده است (محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 2، ص 250).
9. محمدبن حسن طوسی؛ اختیار معرفة الرجال؛ ج 2، ص 489، ح 401.
10. انعام: 103.
11. طه: 110.
12. شوری: 11.
13. محمدکلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 95-96، ح 2.
منبع مقاله :
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول