قرآن در نهج البلاغه
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم):«اَلعِلمُ ثَلَاثه وَمَاسِوَی ذَلِکَ فَهُو فَضلٌ،آیه مُحکَمه ٲَوسُنّه قَائِمه،ٲو فریضه عَادِِله»(1) براستی دستیابی به علوم مذکور در حدیث
قرآن در نهج البلاغه
نویسنده : جعفر اسحاقیان
مقدمه:
سپاس خداوند متعال را،که بر ما منّت نهاد و قرآن و پیامبر رابا دلائل روشن برای هدایت خلق فرستاد.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم):«اَلعِلمُ ثَلَاثه وَمَاسِوَی ذَلِکَ فَهُو فَضلٌ،آیه مُحکَمه ٲَوسُنّه قَائِمه،ٲو فریضه عَادِِله»(1) براستی دستیابی به علوم مذکور در حدیث نبی اکرم و رسیدن به این علوم در مذهب تشیّع،چاره ای جز رجوع به قرآن و سنّت،اصلی ترین منابع دریافت این علوم ندارد.امّا آشنایی با قرآن و درک عظمت اوصاف و ویژگی های آن و چگونگی ارتباط انسان با آن و ارزش و اهداف چگونه امکان پذیر است؟در ضمن در قرآن آیات محکم و متشابه وجود دارد و همچنین معانی بلند و ژرف دارد و احکام و قوانین کلّی در آن وجود دارد که نیاز به تفسیر و شرح دارد؛براستی چه کسی می تواند به کنه این معجزه ی الهی دست یابد؟واضح است که فرد یا افرادی هستند که خود معجزه ای دیگرو فرستاده ی خالق قرآن و مرتبت با او هستند.یکی از آن افراد حضرت علی (علیه السلام)است که نبی اکرم در مورد ایشان می فرماید که«من شهر علم هستم و علی باب آن»و از بین کتب و احادیث بجای مانده از آن حضرت،کتاب نهج البلاغه بهترین کتاب و جامع ترین آنهاست.
این پژوهش با بهره گیری از شروح نهج البلاغه،سعی در معرفی قرآن به وسیله ی کلام امیرالمومنین دارد؛و در این پژوهش سعی شده که محتویات و ویژگی ها و فوائد قرآن برای انسان و وظیفه ی انسان در مقابل قرآن و نقش معصومین در کنار قرآن و اهداف قرآن معرفی شود.امید است که با نقش گرفتن این نوشته،که تلاشی در مسیر کشف عظمت قرآن در کلام امام مسلمین است؛توجه مسلمین به سوی این کتاب و معجزه ی الهی بیش از پیش جلب شود و ما را از غفلت نسبت به آن بیرون کند. انشاءالله
چکیده:
این پژوهش بررسی کلام امیر المومنین(علیه السلام) درکتاب نهج البلاغه در باره ی قرآن کریم است.و مشتمل بر6فصل می باشد؛ابتدا قرآن شناسی که در واقع تعریف و ویژگی های قرآن از لحاظ ظاهری و باطنی می باشد.و فصل دوم چگونگی تلاوت قرآن و لازمه ی آن و فصل سوم محتویات قرآن از جمله احکام پنجگانه و بررسی اجزای قرآن است و در فصل چهارم رابطه ی قرآن و معصومین(علیهم السلام)و ملاک امامت بررسی شده و در فصل پنجم وظیفه ی انسان نسبت به قرآن و فواید قرآن برای انسان پیگیری شده و در فصل پایانی اهدافی که قرآن کریم دنبال می کند مورد توجه قرار گرفته است.
امّا اهمیت این پژوهش بر کسی پوشیده نیست؛زیرا کتاب و مقاله و پژوهش در این موضوع محدود و ناقص می باشد و گویای تمام جملات حضرت در مورد قرآن نیست که این مشکل در این پژوهش تا حدودی رفع شده است و در ضمن نباید غافل شویم که حضرات معصومین(علیهم السلام)آشناترین افراد با قرآن و علوم قرآنی می باشند و توجه به کلام آنها در مورد قرآن بسیار با اهمیت می باشد،و این در حالی است که کتاب های مثل نهج البلاغه در بین مردم و حتی محققین بسیار محجور مانده و کمتر در مورد آنها تحقیق شده است.
اینجانب چون که به کتب شروح نهج البلاغه دسترسی نداشتم از نرم افزارهای موجود استفاده کرده و غالباً از شروح فارسی در این زمینه ی بهره بردم.به کمک این پژوهش مشخص شد که حضرت کاملاً قرآن،منافع آن،بایدها و نبایدهایی درباره ی قرآن و گذشته و آینده ی قرآن را بیان کرده و طریق بهره برداری آن را ذکر کرده است.
فصل اول
قرآن شناسی
1. قرآن صوری
هذَا القُرآنُ إِنّمَا هوَ خَطٌّ مَستورُ بَینَ الدَّفَّتینِ لایَنطِقُ بِلِسانِ وَلابُدَّ لَهُ مِن تَرجُمانٍ وَ إِنّما یَنطِقُ عَنهُ الرَّجالٌ. (خطبه/125)
ترجمه:این قرآن خطی است نوشته شده که میان دو جمله پنهان است زبان ندارد تا سخن گوید ونیازمند به کسی است که آن را ترجمه کند وهمانا انسان ها می توانند از آن سخن گویند.
شرح:حضرت علی (علیه السلام)این خطبه را در پاسخ خوارج که ماجرای حکمیت را نمی پذیرفتندایراد فرمودند و در ضمن آن کتاب ظاهری و صوری را معرفی کرده اند:«ما که حکم بودن مردان را پذیرفتیم بدان جهت بود که قرآن که به ظاهر کتابی است مدوّن نمی تواند خود مفسر و توضیح و توجیح کننده ی خود باشد ولازم است مردانی با تقوا و با خلوص آن را تفسیر نمایند» (2)
2. قرآن، نور همیشه تابان
ثُمَ انزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوُراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ وَسِراجاً لا یَخبوُ تَوَقُّدُهُ. ( خطبه/198)
ترجمه:سپس قرآن را بر او نازل فرمود، قرآن نوری است که خاموشی ندارد چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد.
شرح:«اما اینکه قرآن نور است چون مردم به وسیله آن ازظلمات جهل هدایت می شوند. نور دنیا که در ظلمات شب مردم را هدایت می کند.»(3)
«اما واژه ی مصابیح را یا برای دانش ها و حکمت هایی که قرآن پخش کرده و مردم از آن ها پیروی کرده اند و یا برای دانشمندان و آنانی که احکام قرآن را به کار بسته وبه آن آراستگی یافته اند، استعاره فرموده است.چراغی است که فروغش قطع نمی شود؛ یعنی، به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد واین معنای جمله نخست را دارد.»(4)
نور بودن قرآن در قسمت های دیگر نهج البلاغه نیز آورده شده است.(5)
3. قرآن، دریای که قعر آن درک نمی شود.
وَ بَحراً لا یُدرِکُ قَعَرُهُ. ( خطبه/198 )
ترجمه:دریایی است که ژرفای آن درک نمی شود.
شرح:«واژه ی بحر از دو نظر برای قزآن استعاره شده است،یکی از نظرعمق اسرار آن است و همانگونه که با فرو رفتن در دریای ژرف به قعر آن نمی توان رسید، خردها واندیشه ها نیز ازاینکه بر اسرار قرآن احاطه پیدا کنندوبه عمق معانی ومقاصد آن برسند ناتوانند؛ دیگر به ملاحضه ی این است که قرآن معدن نفایس علوم و فضایل است همان گونه که دریا محل گوهرهای گرانبهاست.»(6)
4. قرآن صراط مستقیم
وَمِنهاجاً لا یُضِلُّ نَهجُهُ. ( خطبه/198 )
ترجمه:راهی است که رونده ی آن گمراه نگردد.
شرح:«آشکار است که قرآن برای کسی که بخواهد در پرتوقرآن به سوی خدا گام بردارد،راهی روشن است وکسی که مقاصد آن را درک کند دچارگمراهی نمی شود.»(7)
5. قرآن، فرقان حق وباطل
وَ فُرقاناً لا یُخمَدبُرهانَهُ . ( خطبه/198)
ترجمه:جدا کننده ی حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد.
شرح:«یعنی قرآن مشتمل بر دلائلی است استوار و پایدار که حق وباطل را ازیکدیگر جدا و آشکارمی سازد.واژه ی خمود(فرونشستن آتش)استعاره است زیرا ادله و براهین قرآنی از لحاظ تابندگی و روشنگری به آتش فروزانی شبیه است که شعله های روشنی بخش آن فرونمی نشیند و امام(علیه السلام) این صفت آتش را که خمودی نمی پذیرد به قرآن نسبت داده است.»(8)
6. قرآن بنایی باستون های محکم
وَ بُنیاناً لا تُهدِمَ اَرکانُهُ. ( خطبه/198 )
ترجمه:بنایی است که ستون های آن خراب نمی شود.
شرح:«واژه ی بنیان را برای آنچه قرآن برآن مشتمل و در دل ها رسوخ یافته استعاره آورده و با ذکر ارکان که لازمه ی هر بنایی است این استعاره را ترشیح داده است.»(9)
7- قرآن، پایه های اسلام
وَ أَنا فِی الاسلامِ وَبُنیانَهُ. ( خطبه/198 )
ترجمه:پایه های اسلام وستون های محکم آن است.
شرح:«واژه ی اثافی(پایه ها ) و بنیان(بنیاد )هر دو برای قرآن استعاره شده است؛ زیرا مانند پایه های دیگ ساختمان اسلام بر اساس آن برپا و استوار است.»(10)
8. قرآن، معدن ایمان
فَهُوَ مَعدنَ الایمانَ وبُحبوُحَتُهُ. (خطبه/198 )
ترجمه:قرآن معدن ایمان واصل آن است .
شرح:«همان معدنی که ایمان کامل به خدا وپیامبرش(صلوات الله علیه وآله) وبه همه ی آنچه آن حضرت ازجانب خداوندآورده از آن به دست می آید،روشن است که اعتقاد به حقانیت قرآن وفهم مقاصد آن وعمل به احکام ودستورهای آن سبب انعقاد ایمان ورسوخ آن میگردد. »(11)
9. قرآن، سرچشمه ودریای علم
ویَنابیعُ العِلمِ وَبُجُورُهُ. ( خطبه/198 )
ترجمه:چشمه های دانش ودریاهای علوم است.
شرح:«واژه ی ینابیع(سرچمه ها)و بحور(دریاها)هر دو برای قرآن استعاره شده اند، زیرا قرآن محل افاضه ی نفایس علوم و کانون به دست آورن دانشهای ارزشمند است.»(12)
10. قرآن ، منبع عدالت
وَریاضُ العَدلِ وَغُدرانُهُ ( خطبه/ 198 )
ترجمه:سرچشمه عدالت، و نهرجاری عدل است.
شرح:«واژه های ریاض( بستان ها) وغدران(برکه ها)نیز هر دو استعاره اندزیرا قرآن منبع سرشار عدل است وکلی وجزئی آن از این منبع جوشان به دست می آید وبی شک رهنمونی است که از راه حق منحرف نمی شود تا این که انسانی راکه درپی آن گام برمی دارد به درگاه قرب خداوند وارد گرداند.»(13)
11. قرآن، سراسرحقیقت است
وَ أَودیَهُ الحَقَّ وَغَیطانُهُ. ( خطبه/198)
ترجمه:نهرهای جاری زلال حقیقت وسرزمین های آن است.
شرح:«واژه های اودیه(دره ها) غیطان(زمینهای همواره)استعاره برای قرآن است؛ بدین مناسبت که معدن حق و محل دسترسی به آن است همچنان که دره ها و زمین های هموارجایگاه آب وگیاه است. »(14)
12.قرآن، همچون دریا وچشمه ای که آبش تمامی ندارد.
وَ بَحرُ لا یَنزُفُهُ المُستَنزِفوُنَ وَ عُیوُنٌ لایَنضِبُها الما تِحوُنَ ومَناهِلُ لایَغِیضُها الوارِدوُن. (خطبه/198)
ترجمه:دریایی است که تشنگان آن، آبش را تمام نتوانندکشید،وچشمه ای است که آبش کم شدن ندارد.محل برداشت آبی است که هرچه از آن برگیرند کاهش نمی یابد.
شرح:«استعاره ی بحر وعیون برای قرآن در این جا بدین مناسبت تکرار شده که فواید و مقاصد حاصله ازاین کتاب الهی پایان ناپذیر است.جمله و مناهل لایغیضها الواردون نیز به همین معناست.این که واژه ی نضوب(ته نشین شدن آب)تنها به چشمه ها نسبت داده برای این است که ته نشینی آب درچشمه ها محتمل است نه دریاها،همچنین نسبت دادن ورود به به مناهل(آبشخورها)بدین مناسبت است که نهل به معنای سیراب شدن است وغرض کسی که وارد آب می شود نیز همین است. »(15)
13.قرآن، تسکین عطش وبهارقلوب فقها
جَعَلَهُ اللهُ رِیّاً لِعَطَشِ العُلماءٍ رَبیعَا لِقُلوُبِ الفُقِهاء. (خطبه/198 )
ترجمه:خدا قرآن را فرونشاننده ی عطش علمی دانشمندان،و باران بهاری برای قلب فقیهان {قرار داده است}
شرح:«واژه ی ری(سیراب شدن)را استعاره برای قرآن قرار داده، زیرا همانگونه که آب رنج تشنگی را برطرف می کند، قرآن درد نادانی را از نفوس بشری می زداید، و واژه ی عطش را برای جهل بسیط و یا برای آمادگی و اشتیاق کسانی که جویای علم و استفاده از آنند استعاره فرموده است.»(16)
«قرآن، مرغزار دلهای دانشمندان است، وهمانگونه که بهار مایه ی خوشحالی چهار پایان است، قرآن سبب بهجت وسرور دلهای آنان است و احکام الهی را از آن به دست می آورند»(17)
14.قرآن، طریق صالحین
وَ مَحاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحاءٍ. (خطبه/198 )
ترجمه:و راه گسترده و وسیع برای صالحان است.
شرح:«قرآن راهی واضح و آشکار و مستقیم است؛ اگر صالحین اراده سلوک آن را کنند و به همین خاطر واجب است که هر صالحی در راه سلوک الی الله بر این قرآن اعتماد کند،و از آن استفتاء کند و به آن عمل کند. »(18)
15.قرآن حبل المتین است
وَ حَبلاً وَثیقاً عُروَتُهُ. ( خطبه/198 )
ترجمه : ریسمانی است که رشته های آن محکم است.
شرح:«حبل(ریسمان)را برای قرآن و عروه(دستگیره)را برای آن چه بدان به قرآن تمسک می جویند،استعاره فرموده است، واستحکام این دستاویز کنایه از این است که قرآن نجات دهنده و مایه رستگاری کسی است که به آن چنگ زند.»(19)
16.قرآن، پناهگاهی استوار
وَ مَعقِلا ًمَنیعاً ذِروَتُهُ. ( خطبه/198)
ترجمه: پناهگاهی است که قله ی آن بلند{است}.
شرح:«واژه ی معقل(پناهگاه)را به این لحاظ که قرآن محل امنی از آسیب جهل و عواقب آن که عذاب خداوند می باشد استعاره آورده است، واژه ی ذروه(قله یا ستیغ)برای ترشیح، و ذکر منیع(استوار)اشاره است به این که قرآن دژ محکم ونیرومندی است که هرکس بدان پناه برد مصون می ماند.» (20)
17.ظاهر و باطن قران
امیرالمومنین در2خطبه ، 2تعبیرمختلف از ظاهر و باطن قرآن بیان می کند، که هر دو را ذکر می کنیم.
وَ اِنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ أَنیقٌ وِ باطِنُهُ عَمیقٌ. ( خطبه/18 )
ترجمه:همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیداست.
شرح:«مفردات و ترکیباتی که در یک آیه قرار گرفته اند، در درجه ای از فصاحت و زیبایی می باشند که موجب بروز جذبه ی روانی مافوق شعرمیگردند در حدود 6666آیه که قرآن را تشکیل می دهند؛ از امتیاز مزبور برخوردار هستند… نباید چنین تصور شود که مقصود از عمق معانی، دشوار بودن وحالت معمائی است که هیچکس نمی فهمد، بلکه مقصود این است که قرآن همه ی مسائل نهائی مربوط به انسان و جهان را در آیاتی که کلمات و جملات آن بسیار ساده و زیبا است مطرح نموده است. »(21)
و بین حججه من ظاهر علم وباطن حکم. ( خطبه/152 )
ترجمه: وحجت های آن را روشن گردانید.قرآن ظاهرش علم وباطنش حکمت است.
شرح:«ظاهراً مراد از علم,علم به اخبار غیبی قرآن است که برای هر فردی ،علمیت آن روشن است،و باطن حکم آن عبارت است از اسراری که قرآن متضمن آن است؛مثل احکام و مصالح و مفاسد حلال و حرامی که قرآن بیان کرده . »(22)
18.غرائب و عجایب قرآن تمام نمی شود .
لا تَفنَی غَرائِبُهُ ،وَلَا تَنقِضی عَجائِبُهُ. (خطبه/152)
ترجمه:نو آوری های آن پایان نگیرد و شگفتی هایش تمام نمی شود.
شرح:«منظور ازغرائب در این جا،آیات محکم و براهین قاطع قرآن است،و عازمه به معنای قاطعه است و مراد از عدم فنای آن ها اشاره است به ثبوت ودوام آن ها در طول زمان و اعصار و دگرگونی های روزگار ،و یا به کثرت این دلایل در هنگامی که آیات محکم خداوند مورد بحث و بررسی قرارگیرد. »(23)
اما جمله ی(و لاتنقضی عجائبه) مراد از این، این است که« انسان در هر زمان قرآن را مورد تأمل و تفکر قرار دهد به لطائف تازه و شگفت آوری از علوم دست می یابد که بیش از این از آنها غافل بوده است. (24)
19.قرآن،چراغ هدایت
وَمَصابیحُ الظُّلَمِ…وَلاتُکشَفُ الظُّلُماتُ اِلا بِمَصابیِحِهِ. (خطبه/152)
ترجمه:و چراغ های روشنی بخش تاریکی ها فراوان دارد…و تاریکی ها را جز با چراغ های آن روشنایی نمی توان بخشید.
شرح :«واژه ی مصابیح را برای قانون ها و آیین ها ی قرآن که انسان را درپیمودن راه خدا رهبری می کند، و او را از هر سر گشتگی رهایی می دهد؛استعاره آورده است ،همچنان که چراغ ،انسان را در تاریکی ها هدایت می کند …و ماد از ظلمات،جهل و نادانی و منظور از مصابیح ،قوانین و احکام قرآن است. »(25)
20.قرآن، کلید خیرات
لا تُفتَحُ الخَیراتُ الا بِمَفاتِیحِهِ. (خطبه/152)
ترجمه:در نیکی ها جز با کلید های قرآن باز نشود .
شرح:«منظور از این خوبی ها ،خیرات حقیقی و پایدار است،واژه ی مفاتیح را برای دستورها و راه هایی که قرآن انسان را به ابن خیرات می رساند استعاره فرموده است،وجه مناسبت این که :همان گونه که کلید وسیله دسترسی مثلابه محتویات گنجینه هاست ،دستورها و رهنمودهای قرآن نیز وسیله ی گشایش خیرات است. »(26)
21.قرآن، مرز هایش محفوظ است .
قَد ﺃحمَی حِماهُ ،وَﺃَرعَی مَرعاهُ. (خطبه/152)
ترجمه:مرزهایش محفوظ و چراگاه هایش را در خود نگهبان است.
شرح:«واژه حمی را برای حفظ و تدبر و عمل به قوانین و احکام قرآن استعاره آورده است،زیرا حفظ و حراست افراد با همین عوامل صورت می گیرد،اماحفظ و صیانت آن ها در دنیا ازآسیب بسیاری از ستمکاران است،برای اینکه حاملان و مفسران و وابستگان به قرآن را گرامی و پاس حرمت آنها را نگه می دارند، و در آخرت نیز به سبب این است که قرآن، از حافظان و کسانی که در آیات آن تدبر و اندیشه بکار برده و احکام آن را موردعمل قرار دهند حمایت می کند، چنان که اگر کسی به دیگری ÷ناه ببرد او را یزر حمایت خود قرار داده،محافظت می کند،.نسبت احماء به قرآن بر سبیل مجاز است زیرا کسی که آن را در دسترس بشر قرار داده است تا مورد تدبر و عمل قرار گیرد خداوند متعال و پیامبرش (صلوات الله علیه وآله)و حاملان آن می باشند. »(27)
« اما واژه مرعی (چرا گاه)را برای دانش ها و حکمت ها و آدابی که قرآن بر آنها مشتمل است؛استعاره آورده،وجه مشابهت این است که این دانش ها و حکمت ها به منزله ی چراگاه نقوس انسانی،و همچنین خوراک هایی است که انسان به نیروی آنها رشد عقلی و کمال علمی پیدا می کند، همچنان که چراگاه های محسوس،محل روییدن علف و مرکز خوراک دام ها و مایه ی بقای وجود آن هاست.»(28)
22.قرآن،احسن الحدیث
وَتَعَلَّمُوا القُرآنِ فَاِنَّهُ ﺃَحسَنُ الحَدیثِ. ( خطبه/110)
ترجمه:وقرآن را بیاموزید،که بهترین گفتار است.
شرح:«قرآن کتابی است که اگر تدبر و فهم عالی خود را با درونی پاک در تعلم و دریافت آن به کارببندیم،به طور قطع همه ی واقعیات مربوط به انسان را از آن قرآن دریافت نموده،و خواهیم پذیرفت،به این شرط که معرفت های مربوط به هر حقیقتی که در مورد تدبیر است قبلا دریافته باشیم. »(29)
23.قرآن، ناصحی که فریب نمی دهد
وَ اعلَموُ أَنَّ هذَا القُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ. (خطبه/176 )
ترجمه : آگاه باشید! همانا این قرآن پند دهنده ای است که نمی فریبد.
شرح:«این کلام خداوندی است که برای اصلاح بندگان خود، در ارتباطات چهارگانه نازل فرموده است، و از این جهت که خداوند دانا و توانا و بی نیاز مطلق ازمخلوقات خویشتن است و چیزی از دیدگاه و قدرت او خارج نیست وبه هیچ چیز نیازی ندارد، علتی برای فریب دادن مردم به وسیله ی قرآن یا غیر آن وجود ندارد. »(30)
24.قرآن، سخنگویی صادق
وَ المُحَدِّثُ الَّذی لا یُکَذِّب. ( خطبه/176 )
ترجمه : و سخنگویی است که هرگز دروغ نمی گوید.
شرح:«حدیث راستین عالم وجود را از ازل الازال تا ابدالاباد را آن چنان که در خور فهم انسان ها است، از این کتاب باید شنید. در طول تارخ ممتد علوم و فلسفه ها و تمدن ها ی مفید به حال بشری تا کنون یک حقیقت (نه خیلات حقیقت نما)به عرصه ی معارف بشری وارد نشده است که حتی با آیه ای ا زآیات قرآنی مخالف صریح باشد. »(31)
25-قرآن، صامت ناطق است .
وَ صَامِتُ ناطِقٌ ( خطبه/183)
ترجمه:قرآن ساکتی گویا است.
شرح:« به اعتبار اینکه در میان جلد است، ساکت است و به این اعتبار که ما از آن بهره می بریم سخن میگوید.کسی که قرآن را بخواند و به آن عمل کرده باشد و مطالب آن را درک کرده وبیان کند؛مانند امام(علیه السلام)قرآن ناطق است. »(32)
26-قرآن،حجت خدا برخلق
حُجَّهُ اللهِ عَلی خَلقِهِ ( خطبه/183)
ترجمه:حجت خدا بر مخلوقات است .
شرح:«اینکه فرموده:قرآن حجت خدا بر خلق است؛ برای این است که مشتمل بر وعده و وعید ما و بیانگر غرض خداوند از آفرینش انسان و آنچه از او خواسته است می باشد و نیز رفع عذر و اتمام حجت است چنان که قرآن می فرماید:(ان تقولو یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین… »(33)
دیگر اینکه قرآن قوی ترین معجزه ای است که پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله)برای صدق نبوت خود در برابر مردم به آن استدلال کرده و حجت قرار داده است. »(34)
27.قرآن، کتاب جاویدان
وَ الطَّریقُ الوُسطَی هِیَ الجَادَّهُ عَلَیهَا بَاقِی الکِتابِ وَ آثَارُ النُّبُوَهِ. ( خطبه/16)
ترجمه : و راه میانه جاده مستقیم الهی است که قرآن و آثار نبوت آن را سفارش می کند.
شرح:«در مورد جمله ی(علیها باقی الکتاب )دو تفسیر بیان شده: نخست این که منظور قرآن کریم است که یک کتاب باقی وجاویدان است… دیگر اینکه منظورازکتاب جاویدان وجود امام معصوم است که حافظ کتاب الله است …ولی معنی اول مناسب تر به نظر می رسد.به خصوص این که آثارنبوت که بعد از آن ذکر شده قابل تفسیر به آثار باقیماندهی نزد امامان نیز می باشد»(35)
28. زبان همیشه گویای قرآن
ناطِقً لَایَعیَا لِسانُهُ ( خطبه/133)
ترجمه : سخنگویی است که هیچگاه زبانش از حق گویی کند و خسته نشد.
شرح:«استعاره ی واژه ی ناطق برای قرآن به اعتبار این است که نوشته همواره حکایت از مقصود دارد همچنان که ناطق نیز گوینده ی مقصود است و این که زبان قرآن خسته نمی شود و از گفتار باز نمی ماند ترشیحی براین استعاره ،و کنایه از این است که کتاب خدا همواره گویا ،و در تمام زمان ها و دوران ها بیانگر و روشنگر است ؛احتمال می رود که مراد از زبان قرآن،خود آن حضرت باشد که مجازا اطلاق فرموده است ،زیرا در واقع اوست زبان قرآن که سست نمی شود،و در بیان مقاصدواهداف آن کوتاهی نمی کند. »(36)
نکته:اینکه قرآن ناطق منظور خودآن حضرت باشد,در شرح خطبه168نهج البلاغه ,توسط آقای مصطفی زمانی در کتاب نهج البلاغه از دیدگاه قرآن(37) ذکر شده است.
29-ارکان و عزت قرآن همیشه پاجاست
وَ بَیتُ لا تُهدَمُ اَرکَانُهُ، َو عِزٌّ لا تُهزَمُ اَعَوانُهُ . ( خطبه/133 )
ترجمه: خانه ای است که ستون های آن هرگز فرو نمی ریزد وصاحب عزتی است که یارانش هرگزشکست ندارند.
شرح:«مراد از ارکان قرآن قانون های کلی و نواهی و رهنمون ها و پندهایی است که نظام جهان بر اساس آن ها پایه گذاری شده است ،و این قاعده ها و قانون ها هیچگاه ازمیان نخواهد رفت؛ زیرا این احکام ونظام کلی صلاحیت و شایستگی دارد که در همه ی زمان ها پابرجا و برقرار باشد، واژه ی عزبر سبیل مجازبه کار رفته و از باب اطلاق نام لازم برملزوم آن است؛ زیرا حفظ و عمل به قرآن مستلزم عزت و شرقی جاوید است که هرگز گرد خواری و مذلت بر دامن آن نمی نشیند. »(38)
30. قرآن، مشتمل برحکمت است
کِتابُ اللهِ تُبصِروُنَ بِهِ وَ تُنطِقوُنَ بِهِ،وَ تَسمَعوُنَ بِهِ . (خطبه/133)
ترجمه: این قرآن است که با آن می توانید راه حق را بنگردید و با آن سخن بگویید و به وسیله ی آن بشنوید.
شرح:«این جمله اشاره است به اینکه قرآن مشتمل بر حکمت است ،و وجه شباهت قرآن به حکمت این است که نادانان به وسیله ی کتاب خدا و حکمت ها و موعظه هایی که درآن است به مقاصد و مصالح دنیا وآخرت خود راهنمایی و بینا می شوند. »(39)
31.قرآن،آب حیات
وَالرَّیُّ النّاقِعُ (خطبه/156)
ترجمه :فرونشاننده ی تشنگی
شرح«ری الناقع به معنای این است که تشنگان را از آب زندگی جاوید،مانند:علوم و کمالاتی که باقی و پایدار می ماند سیرآب می گرداند.»(40)
32.قرآن، کجی وانحراف ندارد
لا یَعوَجُّ فَیُقامَ ،وَلا یَزیغُ فَیُستَعتَبَ (خطبه/156)
ترجمه:کجی ندارد تا راست شود ,و گرایش به باطل ندارد تا ا زآن باز گردانده شود.
شرح:«قرآن کژنیست تا راست شود زیرا مانند آلات و ادوات محسوس نیست .قرآن منحرف نمی شود تا پوزش بخواهد ؛یعنی مانند حاکمان از او خواسته شود که خشنودی مردم را تامین و به حق بازگشت کند.»(41)
33.افراط وتفریطی در قرآن نیست
وَاللهُ سُبحَانَهُ یَقوُلُ:«مَا فَرَّطنَا فِی الِکتابِ مِن شَی ءٍ»وَفیهِ تَبیَانٌ لِکُلِّ شَیءٍ. (خطبه/18)
ترجمه:خدای سبحان می فرماید:”ما در قرآن چیزی ا فرو گذار نکردیم .”و در قرآن بیان هر چیزی است .
شرح:«هیچ کتاب و اثری از مغز بشری درباره ی تفسیر و با یستگی های انسان وحقیقت جهان تراوش نکرده است ,مگر اینکه انواعی از محدودیت ها در محتویات آن کتاب و اثر وجود دارد.کجاست آن کتابی که از عهده ی توضیح نهایی حقیقت انسان و شئون و بایستگی های او برآید و هیچ افراط وتفریط و نسبیتی در آن وجود نداشته باشد. »(42)
34.اختلافی در قرآن وجود ندارد.
وَ اَنَّهُ لَا اختِلَافَ فِیهِ فَقالَ سُبحانَهُ:«وَ لَو کَانَ مُن عِندِغَیرِاللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلافاً کَثِیراً.» ( خطبه/18)
ترجمه : واختلافی در آن نیست پس خدای سبحان فرمود:«اگر قرآن از طرف غیر خدا نازل میشد اختلافات زیادی در آن می یافتند.»
شرح:«در قرآن مجید مسائل گوناگون جهان بینی و اصول مربوط به تفسیر انسان در ابعاد گوناگونش و همچنین مطلب مربوط به رابطه ی انسان باخدا و رابطه ی جهان باخدا و رابطه ی انسان باجهان، و رابطه ی انسان با انسان به طور متنوع وارد شده است،بدون این که تناقض و تضادی میان آن ها وجود داشته باشد،بااین که قرآن نه کتاب علمی معمولی است که دقت خاصی در مقدمات ونتایج و ابواب و فصول موضوعات مبذول شود و نه یک کتاب فلسفی است که تجزیه و ترکیب مسائل بنیادین جهان بینی را بادقت کامل تنظیم می نماید»(43)
35. قرآن، از محورهای اساسی وحدت مسلمین.
وَالهُهُم وَاحُدٌ! وَنَبیُّهُم وَاحِدٌ ، وَ کِتابُهُم ،وَاحِدٌ! (خطبه/18 )
ترجمه: خدایشان یکی،پیغمبرشان یکی،وکتابشان یکی است.
شرح:«این قسمت از خطبه در نکوهش اختلاف رﺃی عالمان در احکام قطعی اسلام صادر شده است که گاهی اوقات برخلاف دیگر رﺄی می دهند.»
سوﺃل:چرا مسلمین نباید متحد باشند و گرفتار آراءضد و نقیض می باشند؟در حالی که«خدای این انسان ها یکی است و پیامبرشان که بازگو کننده ی مشیت خداوندی درباره ی حیات معقول انسان هاست یکی است، و منبع اصلی احکام و تکالیفی که تنظیم کننده ی حیات مزبور است،کتاب الهی است که جامع همه ی واقعیاتی است که به وسیله ی پیامبران گذشته و عقل سلیم و فطرت پاک ابراز می گردد. »(44)
36.ضرورت توجه به قرآن
وَاللهَ اللَه فِی القُرآنِ لَایَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غَیرُکُم ( نامه/47)
ترجمه:خدارا!خدارا!درباره ی قرآن ،مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشی گیرند.
شرح:«حضرت به وسیله ی وصیت به حسنین (علیهم السلام )از مردم به صورت عامه می خواهد که قرآن را فرا گیرند و به دیگران نیز آموزش دهند،و به احکام آن وخود قرآن عمل کنند. وهمچنین آن ها را ترغیب میکند که مبادا دیگران در عمل به قرآن بر آن ها مقدم شوند؛همچنان که اکنون بعضی از غیر مسلمانان در بعضی امور مثل تعاون و جدیت در عمل از مسلمانان پیشی گرفته اند. »(45)
37.روزگار غربت قرآن
امیرالمومنین (علیه السلام)این موضوع را در حکمت 369 ویک قسمت از خطبه ی 147بیان کرده اند:
یَاتِیِ عَلَی النَّاسِ زَمانٌ لَا یَبقَی فِیهِم مِنََ القُرآنِ ﺇِلا رَسمُهُ. (حکمت/369 )
ترجمه : روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی نخواهد ماند.
شرح:«می آید بر مردمان زمانی که باقی نباشد؛در میان ایشان از قرآن مگر نشانه ی آن که کتابت و نوشتن آن باشد ؛بدون خواندن و تفکر در معانی آن و عمل کردن به مقتضای آن»(46)
وَ لَیسَ عِندَ ﺃَهلِ ذلِکَ الزَّمانِ سِلعَهٌ ﺃَبوَرَ مِنَ الکِتابِ ﺇِذا تُلِیَ حَقَّ تِلاوَتِهِ،وَ لَا ﺃَنفَقَ مِنهُ ﺇِذَا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ. (خطبه/147 )
ترجمه: و نزد مردم آن زمان،کالایی زیان مندتراز قرآن نیست,اگر آن را درست بخوانند و تفسیر کنند ومتاعی پر سودتر از قرآن یافت نمی شود، آن گاه که آن را تحریف کنند و معانی دلخواه خود را رواج دهند.
شرح:«نباشد در نزد اهل آن زمان متاعی نارواج تر از کتاب خدا هرگاه خوانده شود بر مردم حق خواندن اورا واجر داشته شود احکام او را کما هو حقه و نباشد متاعی را رایجتر از کتاب خدا هر گاه میل داده شود آیات و احکام آنرا از معنی های معینه ی مقرره ی حقه و از آن نحوی که پیغمبر (صلوات الله علیه) از جانب خدا آورده است . »(47)
38. شبه شناسی قرآن
وَ عَلَی کِتابِ اللهِ تُعرَضُ الاَمثَالُ . (خطبه/75)
ترجمه:شبهات را باید در پرتو کتاب خدا و قرآن شناخت.
شرح:«و بر کتاب خداوند نشان داده می شود امثال و متشابهات،اعمال و حوادث عرضه می شود به قرآن آنچه با قرآن موافق است، مشروع و مخالف قرآن باطل است و مردود . »(48)
39.قرآن،کهنه و ملال آور نمی شود.
وَلا تَخلِقُهُ کَثرَۃٌ الردِّ، وَ وُلوُجُ السَّمعِ. (خطبه/156)
ترجمه: و تکرار و شنیدن پیاپی آیات کهنه اش نمی سازد ،و گوش از شنیدن آن خسته نمی شود.
شرح:«یعنی کثرت گردش آن ها بر زبان ها و ورود پیاپی آن به گوش ها آ ن را کهنه نمی گرداند،و این از ویژگی های قرآن کریم است؛ زیرا هر سخنی چه نثر چه نظم هنگامی که زیاد خوانده شود بر گوش ها سنگین و زشت می آید، جز قرآن کریم که همواره تازگی دارد و در همه ادوار هر اندازه بیشتر خوانده و تکرار می شود، دلنشینی وحسن وزیبایی آن افزون تر می گردد،شاید راز این امر،کثرت اسرار و مطالب مهمی است که قرآن حامل آن ها بوده و آگاهی بر آن ها جز برای افرادی معدود میسر نیست، و در عین حال اوج فصاحت و شیرینی و گوارایی محتوای آن است. »(49)
40.شفاعت قرآن پذیرفته می شود.
وَاعلَمُوا ٲنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ،وَقَائِِلٌ مُصَدَّقٌ،وَٲَنَّهُ مَن شَفَعَ لَهُ القُرآنُ یَومَ القِیَامهِ شُفِّعَ فِیهِ.(خطبه/ 176)
ترجمه:آگاه باشید!که شفاعت قرآن پذیرفته،و سخنش تصدیق می گردد.آن کس که در قیامت،قرآن شفاعتش کند،بخشوده می شود.
شرح:«واژه های شافع و مشفع رابه طور استعاره آورده است و وجه مناسبت این است که تدبرو اندیشیدن در آیات قرآن و عمل به احکام آن،موجب محو عوارض زشتی است که در نتیجه ی ارتکاب گناه بر نفس عارض می گردد،و زدوده شدن آنها از قلب،سبب محو خشم خداوند است و به منزله ی عمل شفیعی است که شفاعت او مقبول افتاده و توانسته است اثر خطا را از دل کسی که نزد او به شفاعت رفته بزداید… همچنین کلمه های قائل و مصدق نیز استعاره است؛زیرا قرآن مانندگوینده ای راست گفتاردارای الفاظ است که چون آن کلمات ادا شود تکذیب آنهاممکن نیست،سپس معنای شافعا مشفعا را بازگو می کند که این شفاعت در روز قیامت است.»(50)
41.قرآن،شفای دردها
وَدَوَاءَ دَائِکُم (خطبه/158)
ترجمه:شفادهنده ی درد های شماست.
شرح:«دوای درد های نفسانی و روانی که زندگی بشریت را تباه می سازد، در قرآن کریم است.»(51)
سوال:قرآن برای چه کسی شفا می باشد؟
فِیِه شِفَاءُ المُستَشفِِِِي (خطبه /152)
ترجمه:هر درمان خواهی را درمان می کند.
شرح:«شفای کسی که خواهان بهبودی و سلامت است درقرآن است،زیرا اگر خواهان بهبودی بدن است؛با داشتن حسن اعتقاد و صفای ضمیر با پناه بردن به آن حاصل می گردد،و اگر طالب سلامت جان است،قرآن انسان را از بیماری نادانی و گمراهی بهبود می بخشد.»(52)
42.قرآن،شفای ابدی
شِفَا ءً لَا تُخشَی ٲَسقَامُهُ…وَدَوَاءً لَیسَ بَعدَهُ داء (خطبه/198)
ترجمه:شفا دهنده ای است که بیماریهای وحشت انگیز را بزداید،… و دارویی است که با آن بیماری وجود ندارد.
شرح:«چنان که خداوند متعال فرموده است:(و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین)(53) و آشکار است که تدبر در قرآن و اسرار آن موجب بهبودی نفوس بشری از بیماری نادانی و عوارض خویهای زشت و اخلاق ناپسندیده است،و این شفایی است که درپی آن بیم بیماری نیست؛زیرا فضیلت های نفسانی اگر ملکه شود بیم زوال آنها وجود ندارد،وصفات زشتی که ضد آنهاست نمی توان آن ملکات را دگرگون کند،علاوه بر این چنان که پیش از این گفته شده قرآن برای بدنها نیز مایه ی شفا و بهبودی است» (54)
فصل دوم
کیفیت تلاوت قرآن
1.ترتیل خوانی
تَالِینَ لأجزَاءِ القُرآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرتیِلاًًًًً. (خطبه/193)
ترجمه:قران را جزءجزء وبا تفکر و اندیشه می خوانند.
شرح:«از حضرت امیرالمومنین(علیه السلام)در کتاب مجمع البحرین نقل شده که:ترتیل در قرآن یعنی تاُنّی و تبیین حروف قرآن بگونه ای که شنونده بتواند حروف را بشمارد.»(55)
2.تلاوت نیکوی قرآن موجب ظهور فواید آن می شود
وَٲَحسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِِنَّهُ ٲَنفَعُ القِصَصِ (خطبه /110)
ترجمه:قرآن را نیکو تلاوت کنید که سودبخش ترین داستان هاست.
شرح:«با تلاوت نیکوی آن است که فواید آن ظاهر،و از قصه های آن عبرت و منفعت حاصل می شود.»(56)
3.جهنم لازمه ی عدم اخلاص درتلاوت قرآن
وَمَن قَرَٲَ القُرآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّن کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللّهِ هُزُواً (حکمت/228)
ترجمه:و آن کس که قرآن بخواندو وارد آتش جهنم شود،حتماً از کسانی است که آیات الهی را بازیچه قرار داده است.
شرح:«وارد نشدن به بهشت و ورود به جهنّم لازمه ی اخلاص نداشتن در تلاوت قرآن و عمل نکردن بر طبق آن است،و در این صورت تلاوت قرآن به منزله ی استهزای آیات الهی است.» (57)
4.پیامدهای ترتیل خوانی قرآن
یُحَزِّنُونَ بِهِ ٲَنفُسَهُم وَ یَستَنفِدونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم. فَاذَا مَرُّوا بِآیَهٍٍ فِیهَا تَشوِیقٌ رَکَنُوا ٳِلَیهَا طَمَعًا…وَ ٳِ ذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیَها تَخوِیفٌ ٲَصغَوا ٳِلَیهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِم،… (خطبه/193)
ترجمه:با قرآن،جان خودرا محزون و داروی درد خود را می یابند.وقتی به آیه ای برسند که تشویقی در آن است،با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند،… و هرگاه به آیه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد،گوش دل به آن می سپارند…
شرح:«این گفتار اشاره به این است که چگونه آنان (پرهیزگاران)در برابر قرآن به هیجان آمده و درمان دردهای خود را از آن می جوید و با به کاربستن ترتیل و شمرده و خوب خواندن آن،مقاصد قرآن را درک می کنند،این که فرموده است هنگام تلاوت آیات عذاب،دلهای خود را قرین غم و اندوه می سازند،این از جمله چاره جوییها و درمان طلبیهایی است که ازقرآن برای درد های خود می کنند،زیرا درد انسان،نادانی و دیگر صفات زشت مورد عمل اوست.و داروی نادانی،دانایی؛درمان خویهای نکوهیده،به دست آوردن صفات پسندیده ای است که در جهت مخالف آنها قرار دارد. از این رو آنان با تلاوت قرآن کریم دل را قرین اندوه ساخته،و ترس خود را در برابر آیات عذاب الهی که بر ضد غفلت و سرگرمی به امور دنیاست برانگیخته،وبا حصول آگاهی درد نادانی خویش را درمان می کنند. »(58)
فصل سوم
محتویات قرآن
1.علم ما کان و مایکون
ٲَلَا ٳِنَّ فِیهِ عِلمَ مَایَٲتِي،وَالحَدِیثَ عَنِ المَاضِي (خطبه/158)
ترجمه:بدانید که در قرآن علم آینده،و حدیث روزگاران گذشته است.
شرح:«خداوند در قرآن کریم از هر چیزی و علمی که مورد نیاز انسان بوده نام برده و حضرت این مطلب را گوشزد می کند؛یعنی در قرآن اصول و قواعدی گفته شده که طبق آن می توان از حوادث آینده پرده برداری کرد و آینده بشر را شناسایی کرد و البته نباید فراموش کرد که بعض این حوادث را آنهایی که صاحب علم و کرامتند از بطون قرآن استخراج می کنند.»(59)
2.قرآن حاوی برکات و خیرات است
فِیهِ مَرَابِیعُ النِّعَمِ (خطبه/152)
ترجمه:درقرآن،برکات و خیرات،چونان سرزمین های پرگیاه دراوّل بهاران فراوان است.
شرح:«واژه مرابیع را که به معنای بارانهای بهاری است،و به سبب آنها زمین،زنده و گیاه روییده می شود؛استعاره آورده برای نعمتهایی که انسان به برکت قرآن و به کار بستن اوامر و نواهی و مواعظ و آداب آن به دست می آورد،نعمتهای بسیاری که حافظان و مفسران قرآن و امثال آنها به برکت آن دردنیا کسب می کنند،آشکاراست. و در آخرت به آنانی که درپرتو انوار پرفروغ قرآن به کمالاتی در علوم و اخلاق فاضله دست یافته اند،نعمتهایی داده خواهد شد.»(60)
3. رکن اعظم قرآن،امرو نهی است
فَالقُرآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ. (خطبه/183)
ترجمه:قرآن فرماندهی بازدارنده است.
شرح:«رکن اعظم قرآن واجب و حرام است که اصول کتابهای فقهی و روایت خاندان عصمت و طهارت را تشکیل می دهد و اگر کتاب مبین را قرآن بدانیم؛منظور اینست که اصول احکام و حرام(تر و خشک)در قرآن وجود دارد. »(61)
4. احکام پنجگانه در قرآن
مُبَیِّنا حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ،وَفَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ. (خطبه/1)
ترجمه:بیان کننده ی حلال و حرام،واجب و مستحب است.
شرح:«در این جمله اشاره به احکام پنجگانه ی معروف شده است،فرائض اشاره به واجبات،فضائل اشاره به مستحبّات،حرام اشاره به محرمات و حلال،مباحات و مکروهات را شامل می شود.»(62)
5. ناسخ و منسوخ
وَنَاسِخَهُ وَ مَنسُوخَهُ (خطبه/1)
ترجمه:بیان کننده ی ناسخ و منسوخ است.
شرح:«بعضی از علما منکرنسخ شده اند و آیات آنرا تأویل نموده اندو بعضی دیگر نسخ را قبول دارند. امّا تعریف نسخ،«نسخ عبارت است از:ابراز سپری شدن مدت حکم مقرربه جهت مرتفع شدن علّت واقعی آن حکم،نه اینکه علّت حکم استمرار داشته باشد و با اینحال خداوند به جهت یا بی جهت پشیمانی،آن حکم را منسوخ نماید.» و البته2نوع نسخ داریم:1-نسخ بعضی از احکام دین گذشته با احکام دین فعلی-2-نسخ یک حکم از احکام دین موجود.»(63)
6.مباح و ممنوع
وَرُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ (خطبه/1)
ترجمه:بیان کننده ی مباح و ممنوع است.
شرح:«در اینجا نیز 2قول وجود دارد :1-آنچه در علم اصول و فقه است؛که اگر واجبی یا حرامی برداشته شود؛گاهی به اباحه تبدیل می شود و گاهی تبدیل به ضدآن می شود-2-منظوز از رخص:احکام واجب یا حرامی که در اضطراراستثناء می شود و منظور از عزائم،احکامی که استثنائی در آن نیست. »(64)
7.خاص و عام
وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ (خطبه/1)
ترجمه:بیان کننده ی خاص وعام است.
شرح:«خاص احکامی است که همه ی مسلمین را شامل نمی شود؛مثل حج وعام مانند دستورنماز است که همه را شامل می گردد. این احتمال نیز داده شده که منظور از خاص،آیاتی است که ظاهر آن عمومیت دارد ولی منظور از آن، مورد خاصی است؛مانند آیه ی ولایت که تنها یک مصداق داشت و آن امیرالمومنین،علی، (علیه السلام) بود ولی عام آیاتی است که عمومیت دارد و همگان را شامل می شود مثل آیه ی سرقت.»(65)
8.پندها و مثل ها
وَعِبَرَهُ وَ ٲَمثَالَهُ (خطبه/1)
ترجمه: بیان کننده ی پندها و مثل هاست.
شرح:«قرآن مجید پراست از تواریخ انبیاء و اقوام پیشین که به عنوان درس عبرت بیان شده و جای جای آنها آموزنده و پرمعنی است.امثال می توانداشاره به مثلهایی باشدکه درقرآن مجید آمده و نیز فراوان است. »(66)
9.مرسل و محدود
وَ مُرسَلَهُ وَ مَحدُودَهُ (خطبه/1)
ترجمه: بیان کننده ی مطلق ومقیّد است.
شرح:«مرسل عبارت است از:قضایایی که موضوع آنها مقیّد به هیچ قیدی نیست؛مانند ٳنّ الانسان لفی خسر،ومحدود آن قضایا را گویند که موضوع آنها از نظر کمیّت یا کیفیِّت محدود باشد؛مانند قضایای شخصی.»(67)
10.محکم و متشابه
وَ مُحکَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ (خطبه/1)
ترجمه: : بیان کننده ی محکم و متشابه است.
شرح:«محکم آن آیات است که دلالت آنها برمعانی خود روشن است…متشابه آن آیات است که معانی آنها با روشنایی کامل از الفاظ به کار برده شده استفاده نشود. »(68)
11.قرآن،بیان کننده ی انواع محرّمات
وَ مُبَایَنٌ بَینَ مَحَارِمِهِ،مِن کَبِیرٍٲَوعَدَ عَلَیهِ نِیرَانَهُ،ٲَو صَغِیرٍٲَرصَدَ لَهُ غُفرَانَهُ (خطبه/1)
ترجمه:محرّمات الهی،از هم جدا می باشند:برخی از آنها،گناهان بزرگ است که وعده ی آتش دارد و بعضی کوچک که وعده ی بخشش داده است.
شرح:«انواعی از محرّمات:کبیره و صغیره. برای محرمات(گناهان کبیره)آتش معین نموده و بخشایش خود را برای گناهان صغیره وعده داده است.»(69)
12.قرآن،بیانگرخیرو شر
ٳِنَّ اللّهَ سُبحَانَهُ ٲَنزَلَ کِتَاباً هَادِیاً بَیَّنَ فِیهِ الخَیرَ وَ الشَرَّ. (خطبه/167)
ترجمه:همانا خداوند بزرگ کتابی هدایتگر فرستاد،نیکی و بدی،خیر و شر را آشکارا در آن بیان فرمود
شرح:«امیرالمومنین(علیه السلام) این خطبه را باذکر فضیلت کتاب خدا که راهنما و بیانگر طریق خوبیها و بدیهاست آغازفرموده،و سپس دستور داده که راه خوبی و نیکی را برگزینند.»(70)
13.اخبارو احکام قرآن
وَ فِي القُرآنِ نَبأٌ مَا قَبلَکُم،وَ خَبَرُمَا بَعدَکُم،وَحُکمُ ما بَینَکُم. (حکمت/313)
ترجمه:در قرآن اخبار گذشتگان،و آیندگان،و احکام مورد نیاز زندگی تان وجود دارد.
شرح:«خبرما قبل،همان اخبار قرون گذشته و خبرما بعد یادآوری حالات مردن،قیامت و وعد و وعید است.
و حکم چیزهای میان مردم،بیان احکام پنجگانه متعلق به افعال مردم می باشد. »(71)
14.استمرارجاودانگی محتویات قرآن
لَاتَفنَی عَجَائِبُهُ،وَلَاتَنقَضِي غَرَائِبُهُ،وَلَاتُکشَفُ الظُّلُمَاتُ ٳِلَّابِهِ. (خطبه/18)
ترجمه:مطالب شگفت آور آن تمام نمی شود،و اسرار نهفته ی آن پایان نمی پذیرد. تاریکی ها بدون قرآن برطرف نخواهد شد.
شرح:«در قلمرو جهان و انسان به خاطر قوانینی که در آنها حکمفرماست؛ثابت هایی وجود دارد. و منظور از ثابت،حقیقتی تقرر یافته است اعم از اینکه ساکن باشد یا متحرک،پویا باشد یا ایستا؛پس خود حرکت و دگرگونیها که برجهان و انسان حکمفرماست،یکی از ثابت ها است و آیات قرآنی نیز بیان کننده ی همین ثابت هاست؛مثل عجول بودن،ضعیف بودن،کمال داشتن و… بنابراین قرآن جاودانه و همیشگی است و هر چه دیدگاه بشری درباره ی انسان و جهان وسیع تر گردد ثابتهای بیشتری در قرآن می یابد.»(72)
فصل چهارم
معصومین و قرآن
1.امام سخنگوی قرآن
ذلِکَ القُرآنُ فَاستَنطِقُوهُ،وَلَن یَنطِقَ،وَلَکِن ٲُخبِرُکُم عَنهُ (خطبه/158)
ترجمه:از قرآن بخواهید تا سخن گوید،که هرگز سخن نمی گوید،امّا من شما را از معارف آن خبر می دهم.
شرح:«امام(علیه السلام)دستورمی دهد که از قرآن بخواهید تا سخن گوید و این گفته ی خود را تفسیر می کند به این که سخن قرآن را از او بشنوید:زیرا او زبان کتاب خدا و سنت است،و با جمله ی فلن ینطق؛یعنی،هرگز قرآن سخن نمی گوید، توهم کسانی را که از گفته ی آن حضرت دایر بر استنطاق قرآن به شگفتی و انکار در آمده اند از میان برده است.»(73)
2.امام اندیشه ها را تابع قرآن می سازد
وَیَعطِفُ الرَّٲیَ عَلَی القُرآنِ ٳِذَا عَطَفُوا القُرآنَ عَلَی الرَّٲیِ (خطبه/138)
ترجمه:در حالی که به نام تفسیر،نظریّه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند،او نظریّه ها و اندیشه ها را تابع قرآن می سازد.
شرح:«چهره ی نورانی آن انسان انسان کامل،قیافه ی حقیقی قرآن را روشن خواهد ساخت.آراء و نظریات پیش ساخته که برمبنای آلودگی های مغزی و تمایلات درونی شکل گرفته اند،توانایی رویارویی باآن قیافه ی نورانی قرآن را از دست خواهند داد.درون رشد یافته ی آن دوران،چنان صفایی خواهد داشت که با رویارویی با قرآن،خود را با فروغ ربانی مواجه خواهند دید.»(74)
3.امام احیاء کننده ی قرآن
وَیُحیِي مَیِّتَ الکِتَابِ وَالسُّنَّهِِ (خطبه/138)
ترجمه:و کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلوات الله علیه وآله) را زنده می کند.
شرح:«آنچه از کتاب و سنّت پیامبر(صلوات الله علیه و آله) مرده و ترک شده،زنده و برپا خواهد داشت. واژه ی میّت برای آنچه از کتاب و سنّت متروک مانده،و آثار و فواید آن مانند مردگان منقطع گشته،استعاره شده است.»(75)
4.عمل به قرآن، ملاک امامت
وَلَکُم عَلَینَا العَمَلُ بِکِتَابِ اللّهِ تَعَالی وَ سِیَرۃِ رَسُولِ اللّه (صلوات الله علیه و آله) (خطبه/169)
ترجمه:حقی که شما به گردن ما دارید،عمل کردن به کتاب خدا(قرآن)و سنّت پیامبراست.
شرح:«ملاک در استحقاق امامت و خلافت این است که فرد عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلوات الله علیه و آله) بنماید و این مطلب از کلام حضرت در اینجا برداشت می شود؛و بیعت امّت ملاک نیست.همتنطور که امام حسن(علیه السلام)در جواب معاویه فرمود:«”ٳِنّما الخلیفه من سار بکتاب الله و سنّت نبیّه (صلوات الله علیه و آله) و لیس الخلیفه من سار بالجور”…)»(76)
5.آیات کریمه ی قرآن ناظر بر اهل بیت پیامبر است
فِیهِم کَرَائِمُ القُرآنِ (خطبه/154)
ترجمه:مردم!درباره ی اهل بیت پیامبر(صلوات الله علیه وآله)آیات کریمه ی قرآن نازل شده.
شرح:«در مورد اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم)آیات قرآن نازل شده و در این آیات فضیلت و عظمت آنان بیان شده و نیز مدح و ثنای آنها در آیات آمده و برای آنها در قرآن از فضائل و مناقب و منافع و اخلاق و آداب آنها گفته شده است.»(77)
6.کمال نورانیّت قرآن کیست؟
أَتَمَّ نُورَهُ،وَأکمَلَ بِهِ دِینَهُ
ترجمه:نورانیّت قرآن را تمام،و دین خود را به وسیله ی آن کامل فرمود.
شرح:«در جمله ی (اتم به نوره) مراد،نور هدایت خداوند بر خلق است،و نوری که خداوند تمام و کامل فرموده،نور نبوّت است که در آیه ی شریفه ی (یریدون ٲن یطفئوا نورالله بٲفواهم و یاُبی الله ٳلاّ ٲن یتم نوره (78))به آن اشاره شده است.»(79)
7.رابطه ی سنّت و قرآن در نسخ
وَ بَینَ مُثبَتٍ فِي الکِتَابِ فَرضُهُ،وَمَعلُومٍ فِي السُّنّهُِ نَسخُهُ،وَوَاجِبٍ فِي السُّنّهُِ ِ ٲَخذُهُ، وَ مُرَخَّصٍ فِي الکِتَابِ تَرکُهُ.
ترجمه:قسمتی از احکام دینی در قرآن واجب شمرده شد که ناسخ آن در سنّت پیامبر(صلوات الله علیه و آله)آمده،وبعضی از آن،درسنّت پیامبر (صلوات الله علیه و آله)واجب شده که در کتاب خدا ترک آن مجاز بوده است.
شرح:«قسمتی از احکام قرآن برای زمان محدودی الزام شده و نسخ آن در سنّت پیامبر(صلوات الله علیه و آله)معلوم گشته است؛مانند مجازات زنای محصنه که درقرآن به عنوان حبس ابد،ذکر شده است و میدانیم که بعداً با احادیثی که درباره ی رجم صادر شده است این حکم نسخ شده است.و نیز سنّت با آیات،نسخ شده است؛ مانند حکم روزه که در آغاز تشریع،چنان بود که مسلمان تنها می توانستند در آغاز شب افطار کنند که بعداً بوسیله ی آیه ی (و کلوا واشربوا حتّی تیبیّن لکم الخیط البیض من الا سود من الفجر(80))نسخ شده است.»(81)
فصل پنجم
رابطه ی متقابل انسان و قرآن
1.عمل به قرآن رمز پیشتازی انسان
مَن قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَن عَمِلَ بِهِ سَبَقَ. (خطبه/156)
ترجمه:کسی که با قرآن سخن بگوید،راست گفته و هرکس بدان عمل کند پیشتاز است.
شرح:«قرآن کلامی مطابق با واقع است؛پس گفتن آنچه که قرآن آنرا افاده کند گفتار صدق است،وگوینده ی آن صادق و عمل به قرآن موجب سبقت گرفتن به سوی درجات بهشت و فیض اعظم است.»(82)
2.یاوران قرآن هرگز شکست نمی خورند.
وَعِزّاً لَاتُهزَمُ ٲَنصَارُهُ،وَحَقّاً لَا تُخذَلُٲعوَانُهُ (خطبه/198)
ترجمه:قدرتی است که یاورانش شکست ندارند،و حقّی است که یاری کنندگانش مقلوب نشوند.
شرح:«مراد از یاران قرآن مسلمانانند که آن را تصدیق کرده و به آن غزت یافته،و به آن پناه جسته،و بر طبق آن راه خدا را می پویند،آشکار است که این یار و یاوران را کسی نمی تواند شکست دهد،و خداوند هرگز آنان را بی کس و درمانده نخواهد گذاشت.»(83)
3.قرآن یاور انسان در قضاوت
وَ حُکماً لِمَن قَضَی (خطبه/198)
ترجمه:و فرمان کسی است که با آن قضاوت کند.
شرح:«یعنی احکامی که قاضیان در داوری های خود بدان نیاز دارند در قرآن است.به جای واژه ی حُکماً،حَکَمَا نیز روایت شده،و در این صورت معنا این است که قرآن داوری است که قاضیان بدان رجوع می کنند،و نمی توانند پا از حکم او بیرون گذارند. »(84)
4.قرآن،عزّت یاران خود
وَ عِزّاً لِمَن تَوَلَّاهُ (خطبه/198)
ترجمه:توان و قدرتی است برای آنکه قرآن را برگزیند.
شرح:«یعنی انسان او را دوست خود قرار دهد،و امور خود را به او واگذارد و مخالفت آن نکند،و روشن است که قرآن سبب غزّت و شرف انسان در هر دو جهان است.»(85)
5.قرآن،ایمنی انسان عامل
وَ سِلماً لِمَن دَخَلَهُ (خطبه/198)
ترجمه:محلِّ امنی است برای هر کس که وارد آن شود.
شرح:«منظور از در آمدن و وارد شدن،تدبیر هر چه بیشتر در مقاصد قرآن و بهره گرفتن از انوار آن است،از این رو قرآن مایه ی ایمنی از عذاب خداوند و در افتادن در شبهاتی است که پرتگاه هلاکت به شمار می آیند.»(86)
6.قرآن،مایه ی عذر انسان
وَ عُذراً لِمَنِ انتَحَلَهُ (خطبه/198)
ترجمه:وسیله ی انجام وظیفه است برای آنکه قرآن را راه و رسم خود قرار دهد.
شرح:«هرکس قرآن را عذر خود قرار دهد،و مدعی شود که دست اندر کار حفظ و تفسیر آن و یا کاری نظیر اینهاست وبدین وسیله از قبول تکالیف دیگری که در خور او نیست و یا برای او رنج آور است سرباز زند؛عذرش مقبول و موجب رهایی اوست.»(87)
7.قران،عامل پیروزی انسان
وَ بُرهَاناً لِمَن تَکَلَّمَ بِهِ،وَ شَاهِداً لِمَن خَاصَمَ بِهِ،وَ فَلجاً لِمَن حَاجَّ بِهِ (خطبه/198)
ترجمه:برهانی است بر آنکس که با آن سخن بگوید،عامل پیروزی است برای آنکس که با آن استدلال کند،نجات دهنده است برای آنکس که حافظ آن باشد و به آن عمل کند.
شرح:«معنای سه جمله ی مذکور نزدیک به یکدیگر است،اطلاق واژه ی فلج(پیروزی)بر قرآن از نظر استدلال به آن،از باب اطلاق نام غایت(نتیجه)بر ذی الغایه(نتیجه دهنده)است.زیرا پیروزی نتیجه استدلال به قرآن است.»(88)
8.قرآن، ناجی انسان کامل آن
وَ حَامِلاً لِمَن حَمَلَهُ (خطبه/198)
ترجمه:نجات دهنده است برای آنکس که به آن عمل کند.
شرح:«یعنی کسانی که در دنیا حامل معارف قرآن و حافظ آیات آنند،قرآن در قیامت حامل و نگهبان آنهاست،امام(علیه السلام)این معنا را که قرآن در روز رستاخیز اینگونه کسان را از عذاب روز رستاخیز نجات می دهد به این که قرآن آنها را حمل خواهد کرد،بیان و تعبیر فرموده.»(89)
9.قرآن،راهبر انسان عامل
وَ مطِیّهً لِمَن ٲَعمَلَهُ (خطبه/198)
ترجمه:راهبرآن که آن را به کار گیرد.
شرح:«واژه ی مطیه(مرکب سواری)را برای قرآن از نظر اینکه نجات دهنده است؛استعاره آورده است و نظیر جمله حاملا می باشد.واژه اعمال(به کارگیری) را نیز برای پیروی از قوانین و احکام قرآن و مواظبت بر اجرای عوامل آن که موجب رستگاری از عذاب آخرت است استعاره آورده است،همچنان که بکارگیری مرکب سواری در راه های دور و دراز موجب رهایی از خطر می باشد. »(90)
10.قرآن،نشانه ای برای هدایت انسان
وَ آیهًً لِمَن تَوَسَّمَ (خطبه/198)
ترجمه: نشانه ی هدایت است برای آنکس که در او بنگرد.
شرح:«در این سخن از نظر تدبر و اندیشیدن در مثلها و داستانها و آیات قرآن است،زیرا در اینها نشانه ها و عبرتهاست،چنان که خداوند متعال فرموده است(ٳنّ فی ذلک لَآیات للمتوسمین)»(91)
11.قرآن،راهنما و منزل مسافران
وَمَنَازِلُ لَایَضِلُّ نَهجَهَا المُسَافِرُونَ،وَأَعلَامٌ لَا یَعمَی عَنهَا السَّائِرُونَ،وَ آکَامٌ لَایَجُوزُ عَنهَا القَاصِدُونَ.
(خطبه/198)
ترجمه:منزلی است که مسافران راه،آن را فراموش نخواهند کرد،و نشانه هایی است که روندگان از آن غفلت نمی کنند،کوهسار زیبایی است که از آن نمی گذرند.
شرح:«یعنی قرآن مشتمل بر مراتب و مقاماتی از علوم است که چون خردهای پویای راه خدا به آن در آیند گم نمی شوند،زیرا راه قرآن روشن و بسیار تابان است.لفظ اعلام (نشانه ها) وآکام(تپه ها)را برای دلایل و اماراتی که در طریق شناخت قرآن و احکام آن وجود دارد استعاره فرموده،زیرا همچنان که نشانه ها و کوهها، رهروان را در راهها رهنمایند؛این ادله و امارت نیز بیانگر احکام و رهنمای مقاصد قرآن می باشند.»(92)
12.قرآن، زره انسان
وَ جُننَّهًً لِمَن استَلامَ (خطبه/198)
ترجمه:سپر نگه دارنده است برای آن کس که با آن خود را بپوشاند.
شرح:«یعنی قرآن برای کسی که آن را مانند زره بر تن کند و وسیله ی دفاع خود سازد، سپر و نگهبان است،واژه ی سپر را برای قرآن استعاره قرار داده است؛زیرا قرآن کسی را که به دانش آن مجهز گردیده محافظت می کند،واژه استلئام(زره پوشیده) کنایه از مجهز شدن به سلاح قرآن است.»(93)
13.قرآن، دانش انسان
وَ عِلماً لِمَن وَعَی (خطبه/198)
ترجمه:و دانش کسی است که آن را به خاطر بسپارد.
شرح:«دانش است برای کسی که فراگیرد،یعنی کسی که قرآن را به دل بسپارد،و مقاصد آن را درک کند.»(94)
14.قرآن،حدیث صدق راوی
وَ حَدِیثاً لِمَن رَوَی (خطبه/198)
ترجمه:و حدیث کسی است که از آن روایت کند.
شرح:«این سخن به مناسبت این است که در قرآن داستانها و سرگذشتهای امتهای پیش ذکر شده،و راست ترین چیزی که می توان در این باره نقل کرد،اخباری است که قرآن مشتمل بر آنهاست،و شاید هم مراد از این که قرآن حدیث و خبر است،این باشد که آن قول و گفتار گوینده ای که به نقل آن می پردازد نیست؛چنان که خداوند متعال فرموده است:(الله نزّل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی…(95))فایده ویژگی مذکور این است که انسان را بی نیاز می کند از این که بخواهد از چیزی غیر از قرآن که دارای فایده و ثواب آن نیست سخن گوید،بلکه شایسته است زبان از آن ببندد وبه تلاوت قرآن و گفتگو از آن بپردازد.»(96)
15.قرآن،کفایت کننده ی انسان
وَکِفَایَهُ المُکتَفِی (خطبه/152)
ترجمه:هر بی نیازی را در طلب،کافی است.
شرح:«منظور از مکتفی کسی است که خواهان بی نیازی باشد،چنین کسی اگر خواست او بی نیازی از دنیاست،بی شک حاملان قرآن که رسیدن به مطالب دنیوی خود را از آن می خواهند،از بیشتر مردم در چاره اندیشی از طریق قرآن برای وصول به مقاصد و رفع نیازهای خود تواناتر و داناترند،و اگر منظور از کفایت،امور آخرت است؛کافی است که در آیات قرآن تدبر و اندیشه کند و برای بدست آوردن مقصود خویش از قرآن لازم است اهداف آن را دنبال کند.»(97)
16.قرآن پیمان خدا با انسان
أَخَذَ عَلَیهِ مِیثَاقَهُم، وَارتَهَنَ عَلَیهِم أَنفُسَهُم. (خطبه/183)
ترجمه:خداوند پیمان عمل کردن به قرآن را از بندگان گرفته،و آنان را در گرو دستوراتش قرار داده است.
شرح:«پیمان گرفتن از خلق عبارت از ایجاد و برانگیختن آنان در صحنه ی عالم وجود است تابه مطالب حقه خداوند که کتاب او مشتمل برآنهاست عمل کنند،چنان که قرآن کریم بدان اشاره فرموده است(وإذا أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم)(98)… و خداوند آنان را در گرو عمل به قرآن و وفای به این پیمان قرار داده چنان که فرموده است) :فمن نکث فإنّما ینکث علی نفسه و من أوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجرا عظیما) »(99)
17.نقش قرآن در فزونی و کاستی رشد انسان
وَ مَا جَالَسَ هذَا القُرآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنهُ بِزِیَادَهِ أَونُقصَانٍ:زِیَادَةٍ فِي هُدیً،أَونُقصَانٍ مِن عَمیً. (خطبه/176)
ترجمه:کسی با قرآن همنشین نشد،مگرآنکه بر او افزود یا از او کاست،در هدایت او افزود و از کوردلی و گمراهی اش کاست.
شرح:«هر انسان آگاهی با توجه به این کلام الهی مشروط به این که از همه استعدادها و مختصات جسم و جان خود مطلع باشد و درصدد برخورداری از آنها برآید،و همچنین با وجدان حساس و عقل سلیم ضرورت (گریدن)های تکاملی را بپذیرد،بربینایی و رشد او افزوده می گردد و از بیماری جهل شفا می یابد.»(100)
18.قرآن،بهترین ابزار درخواست از خدا
فَاسأَلُوا اللهَ بِهِ،وَتَوَجَّهُوا إِلَیهِ بِحُبِّهِ (خطبه/176)
ترجمه:به وسیله ی قرآن خواسته های خود را از خدا بخواهید،و با دوستی قرآن به خدا روی آورید.
شرح:«منظور این است که نفوس خود را به کمالاتی که قرآن،مشتمل بر آنهاست آراسته و آماده کنیدتا درخواستهای شما از جانب خداوند برآورده شود و با دلبستگی به قرآن و و دوستی آن به خداوند روآورید؛زیرا هرکس قرآن را دوست بدارد،به آنچه در آن دستور داده شده خود را آراسته و کامل می گرداند،و در این صورت به گونه ای شایسته و نیکو به خدا رومی آورد.»(101)
19.قرآن،بهترین وسیلهی تقرّب بندگان به خدا
وَلَاتَسأَلُوا بِهِ خَلقَهُ،إنَّهُ مَا تَوَجَّهَ العِبَادُ إلَی اللهِ تَعَالی بِمِثلِهِ. (خطبه/176)
ترجمه:به وسیله ی قرآن از خلق خدا چیزی نخواهید،زیرا وسیله ای برای تقرّب بندگان به خدا،بهتر از قرآن وجود ندارد.
شرح:«فراگرفتن قرآن را وسیله ی کسب روزی از مخلوقاتی همچون خودتان قرار ندهید؛زیرا اگر چنین کنید از روزی خود محروم خواهید شد.فرموده است: (إنّه ما توجه العباد الی الله بمثله)یعنی:هیچ چیزی مردم را مانند قرآن به خدا متوجه نمی کند،زیرا قرآن کریم،همگی علومی را که از کمالات نفس شمرده می شوند در بردارد؛همچنین مشتمل بر همه ی مکارم اخلاق و صفات عالی انسان است؛و نیز از همه ی زشتیها و پلیدیها که مایه ی هلاکت و نابودی آدمی است منع می کند.»(102)
20.قرآن، خیرخواه انسان
وَ استَنصِحُوهُ عَلَی أنفُسِکُم. (خطبه/176)
ترجمه:خویشتن را با قرآن اندرز دهید.
شرح:«یعنی در برابر نفس اماره که انسان را به گناه می کشاند و دیده ی دل را از مشاهده ی حقایق می پوشاند،قرآن را خیرخواه و راهنمای خود گردانید و آن را وسیله ی سرکوبی این نفس سرکش قرار دهید،و چون قرآن انسان را از پیروی خواهش های نفس منع می کند.لازم می آید که اندرزهای او در جهت سرکوب پذیرفته شود.»(103)
21.برتری رأی قرآن بر رأی انسان
وَ اتَّهِمُوا عَلَیه آراءَکُم،واَستَغِشُّوا فِیهِ أَهوَاءَکُم (خطبه/176)
ترجمه:رأی و نظر خود را در برابر قرآن متّهم کنید و خواسته های خود را با قرآن نادرست بشمارید.
شرح:«اگر نظریه ای بر خلاف قرآن یافتید آن را متهم به بطلان کنید؛زیرا برخواسته از نفس اماره است.معنای جمله ی (واستغشوا فیه اهواءکم)نیز همین است؛جز این که در جمله پیش اتهموا و در این جا استغشوا فرموده،زیرا هوی عبارت از خواهش نفس اماره است بی آنکه در باره ی جواز آن به عقل مراجعه شود،و اگر انسان بنا به حکمی از احکام از پیروی آن ممنوع باشد،این خواهش،غش و فریبی آشکار خواهد بود،اما رای را انسان گاهی با رجوع به عقل و زمانی بدون آن اتّخاذ می کند و ممکن است حق یا باطل باشد.»(104)
22.چگونگی پاسداری از قرآن
کِتَابُ اللهِ بَینَ أَظهُرِکُم (خطبه/133)
ترجمه:کتاب خدا،قرآن،در میان شماست.
شرح:«در عبارت بین اظهرکم(پشت سرشماست)که این اصطلاحی است که عربها وقتی می خواهند از چیزی خوب نگهداری کنند،آن را بخصوص در جنگها پشت سر خود قرار می دهند،تا بهتر از دستبرد دشمن آن را حفظ کنند و امام (علیه السلام) می فرماید:این قرآن در میان شماست.کنایه از این که از آن باید خوب نگهداری کنید.وقتی از دستورات آن خوب نگهداری شد و به آن عمل کردید محفوظ می ماند.»(105)
23.پیشوایان قرآن
کَأَنَّهُم أَئِمَّۀُ الکِتَابِ وَ لَیسَ الکِتَابُ إِمَامَهُم. (خطبه/147)
ترجمه:گویی آنان پیشوای قرآن بوده و قرآن پیشوای آنان نیست.
شرح:این خطبه در شرح حال آینده ی تأسف بار اسلام و مسلمین است.و اما شرح حال مردم در آن زمان:«گویی آن مردم منحرف از حق و حقیقت،قرآن را باید به هرچه که تمایلات حیوانی شان اقتضاء می کند بکشانند!آنان هستند که قرآن باید از آنان پیروی نماید!اگرخواستند هوی پرستی کنند.» (106)
24.راز ماندگاری پیشوایان قرآن
فَلَم یَبقَ عِندَهُم مِنهُ إلُّا اسمُهُ،وَلَا یَعرِفُونَ إلاَّ خَطَّهُ وَ زَبرَهُ
ترجمه:پس از قرآن جز نامی نزدشان باقی نماند،و آنان جز خطّی را از قرآن نشناستد.
شرح:«اگر بخواهند حتی نام و نشان و قرائت و مباحث لفظی محض آن را از دست بدهند،هیچ مبنائی برای سلطه گری و عیش و خوشگذرانی خود نخواهد داشت.بحث از اینکه قرآن حاوث است یا قدیم،تحقیق در اینکه قرآن بر مبنای ادبیات کدامین قبیله نازل شده است،برای اثبات اینکه آنان اهل قرآن هستند و از قرآن حمایت می کنند،کافی است.»(107)
فصل ششم
اهداف قرآن
1.شناخت خدا با قرآن امکان پذیر است.
بِقُرآنٍ قَدبَیَّنَهُ وَ أَحکََمَهُ،لِیَعلَمَ العِبَادُ رَبَّهُم إِذجَهِلُوهُ…فَتَجَلَّی لَهُم سُبحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِن غََیرِأَن یَکُونُوا رَأَوهُ بِمَا أَرَاهُم مِن قُدرَتِهِ. (خطبه/147)
ترجمه:با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود،تا بندگان عظمت و بزرگی خدا را بدانند که نمی دانستند…پس،خدای سبحان در کتاب خود بی آن که او را بنگرند خود را به بندگان شناساند،و قدرت خود را به همه نمایاند.
شرح:«درست است که مردم با بعثت پیامبراکرم (صلوات الله علیه و آله) خدا رابا چشم سر ندیدند و این یک امر محال است،ولی کلمات خداوندی در قرآن مجید،تا آنجا که مردم بتوانند از استعداد خدایابی خود استفاده کنند؛خدا را برای آنان قابل شهود ساخت.کلمات علیای خداوندی،علم و قدرت و دیگر صفات جمال و جلال کبریایی را قابل دریافت نمود.»(108)
2.خوشبختی انسان در گروقرآن
أَمَرَهُ بِتَقوَی،اللهِ،وَ إِِیثَارِ طَاعَتِهِ،وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي کِتَابِهِ:مِن فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ،الَّتِي لَایَسعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِإِتَّبَاعِهَا،وَ لَایَشقَی إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا. (نامه/53)
ترجمه:اورا به ترس از خدا فرمان می دهد،و اینکه اطاعت خدا را بر دیگری کارها مقدّم دارد،و آنچه در کتاب خدا آمده،از واجبات و سنّت ها را پیروی کند،دستوراتی که جز با پیروی آن رستگار نخواهد شد،و جز با نشاختن و ضایع کردن آن جنایتکار نخواهد گردید.
3.قرآن،کتاب هدایت
وَ الهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ (خطبه/176)
ترجمه:هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد.
شرح:«این کتاب از جانب خالق همه کائنات است که به موجودیت همه ی آنها داناست و استعداد گردیدن های تکاملی آنها را به بهترین وجه تعبیه نموده و به سوی مقصد اعلایی که برای آنها مقررداشته است،به وسیله کتب آسمان که این کتاب جامع همه آنهاست؛هدایت فرموده است.»(109)
4.قرآن تنها راه شناخت صفات خدا
فَمَا دَلَّکَ القُرآنُ عَلَیهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ (خطبه/91)
ترجمه:آنچه را که قرآن از صفات خدا بیان می دارد،به آن اعتماد کن.
شرح:«امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجملات فوق،دواصل کلّی مهم را گوشزد فرموده اند:اصل یکم –محدودیت معرفت انسانی و نارسائی وسائل آن در برابر شناخت صفات خداوندی.اصل دوّم-ضرورت رجوع به قرآن برای مسأله ی مذکور… بطور اجمال باید گفت:آن کدامین مغز و روان سالم است که محدودیت حواس و ذهن و آزمایشگاههای ساخته شده ی فکرو دست بشری را بداند و از محدودیت هدف گیریهای آدمی در تحصیل معرفت اطلاع داشته باشد و دخالت اصول پیش ساخته در دانستنی ها را متوجه باشد؛با اینحال ادعا کند که ما با واقعیات جهان هستی آنچنانکه هستند روبرو میشویم و آنها را می شناسیم و صفات خداوندی را هم بوسیله این شناخت درک می کنیم؟!»(110)
5.وصول به درگاه قرب الهی
وَ لَا یَختَلِفُ فِي اللهِ،وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ (خطبه/133)
ترجمه:آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته،و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمی سازد.
شرح:«این کتاب الهی براساس بیان اصول و قوانین کلّی و جامعی که متضمن صلاح امور دنیا و آخرت انسان است قراردارد،و هدف این قوانین،کشانیدن و سوق دادن مردم به سوی حق،و وصول به آستان قرب و جوار رحمت خداوند است،ازاین روهیچ واژه ی در قرآن یافت نمی شود که دلالت بر خلاف این مقصود داشته باشد،بلکه همه ی الفاظ و مطلب آن گویای وحدت مقصد،و بیانگر هدف واحدی است که همان وصول به درگاه قرب الهی،پس از پاک شدن از ناپاکیها و پلیدیهای این دنیاست.»(111)
کتابنامه :
1.محمّدی ری شهری،محمد،میزان الحکمة،چاپ سوم،قم،دارالحدیث،1381.
2.محمدی مقدم،قربانعلی،شرح نهج البلاغه ابن میثم،چاپ اوّل،مشهد،بنیاد
پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی،1375.
3.جعفری تبریزی،محمدتقی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،چاپ هفتم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1376.
4.زمانی نجف آبادی،مصطفی،نهج البلاغه از دیدگاه قرآن،چاپ اوّل،قم،انتشارات پیام اسلام،1360.
5.الهاشمی الخوئی،حبیب الله،منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه،الطبعه الرابعه،طهران،مکتبه الاسلامیّة،1405ق.
6.مکارم شیرازی،ناصر و همکاران،پیام امام،چاپ اوّل،تهران،دارالکتاب الاسلامیة،1375.
7.الموسوی،عباس علی، شرح نهج البلاغه،الطبعة الاولی،بیروت،دارالرسول و دارالحجة البیضاء،1418ق.
8.التستری،محمدتقی،بهج الصباغه في شرح نهج البلاغه،الطبعه الاولی، طهران، دارامیرکبیرللنشر،1376.
9.مدرس وحید،احمد، شرح نهج البلاغه،بی تا.
10. نواب لاهیجانی،محمدباقر، شرح نهج البلاغه،چاپ اول، تهران،میراث مکتوب ئابسته به مرکز نشر میراث مکتوب،1379.
پی نوشت ها :
1- محّمد،محمدری شهر،میزان الحکمه،ج8،ص4017،حدیث14108
2- محمد تقی،جعفری تبریزی، ترجمه وتفسیر نهج البلاغه،ج 22،ص94.
3- حبیب الله، الهاشمی الخوئی، منهاج البراغه فی شرح نهج البلاغه،ج12، ص304.
4- قربانعلي، محمدی مقدم، شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج3، ص829.
5- از جمله همین خطبه و خطبه ی 156
6- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص 830.
7– همان جا.
8- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص 830.
9- همان جا.
10- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص 831.
11 – همان جا.
12- همان جا.
13- قربانعلی-محمدی مقدم- شرح نهج البلاغه ابن میثم-ج3-ص831.
14- همان جا،ص832-831.
15- قربانعلی- محمدی مقدم-شرح نهج البلاغه ابن میثم- ج3-ص833.
16- همان جا.
17- همان جا.
18- عباس علی، الموسوی، شرح نهج البلاغه، ج3-ص415.
19-قربانعلی، محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3، ص833.
20- همان جا.
21- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه ئ تفسیر نهج البلاغه،ج 4،ص266-265.
22- محمد تقی،التستری ،نهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه،ج13،ص34.
23-قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج 3، ص434.
24- قربانعلی,محمدی مقدم,شرح نهج البلاغه ابن میثم,ج3,ص434.
25-قربانعلی,محمدی مقدم,شرح نهج البلاغه ابن میثم,ج3,ص435.
26-همان جا
27- قربانعلی,محمدی مقدم,شرح نهج البلاغه ابن میثم,ج3,ص 436.
28- همان جا.
29- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه وتفسیرنهج البلاغه،ج20،ص146.
30- همان،ج27،ص154.
31- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه وتفسیرنهج البلاغه،ج20،ص154
32- مصطفی،زمانی نجف آبادی،نهج البلاغه از دیدگاه قرآن،ج2،ص340.
33- سوره اعراف،آيه 172
34-قربانعلی,محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3,ص729.
35-ناصر،مکارم شیرازی و همکاران،پیام امام1،ص560.
36- قربانعلی محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص283
37-مصطفی،زمانی نجف آبادی،نهج البلاغه از دیدگاه قرآن،ج2،ص240.
38-قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن مثیم،ج3،ص283.
39-همان جا.ص261.
40- قربانعلی ،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص481.
41 – همان جا.
42- محمد تقی، جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج4،ص261
43-همان جا،ص264.
44- محمد تقی ،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ،ج4،ص252.
45- ر.ک به حبیب الله،الهاشمی الخوئی ،منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ،ج20،ص132.
46- محمد باقر ،نواب لاهیجانی، شرح نهج البلاغه، ج2 ،ص 1313.
47-همان ,ج1,ص646
48- احمد،مدرس وحید،شرح نهج البلاغه،ج، 5 ،ص46.
49- قربانعلي، محمدي مقدم،شرح نهج البلاغه،ابن ميثم،ج3،ص481
50- قربانعلی،محمّدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص651.
51- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیرنهج البلاغه،ج 26،ص98.
52- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص436.
53- سوره اسراء،آیه82.
54 – قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص831-830.
55 – حبیب الله،الهاشمی الخوئی،منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه،ج12،ص125.
56 – قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص142.
57- همان،ج5،ص606.
58- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص758.
59- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج26،ص98.
60 – قربا نعلی،محمد مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص435.
61- مصطفی،زمانی نجف آبادی،نهج البلاغه ازدیدگاه قران،ج2،ص340.
62- ناصر،مکارم شیرازی و همکاران،پیام امام،ج1،ص239.
63- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج2،ص220.
64- ر.ک به ناصر،مکارم شیرازی و همکاران،پیام امام،ج1،ص241-240.
65- ر.ک به همان،ص241
66- ناصر،مکارم شیرازی و همکاران،پیام امام،ج1،ص2،242.
67-ر.ک به محمدتقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیرنهج البلاغه،ج2،ص222.
68 – ر.ک به همان جا.
69- محمدتقی،جعفری تبریزی، ترجمه و تفسیرنهج البلاغه،ج1،ص223.
70- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص580.
71- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3، ص677-676.
72- ر.ک به محمدتقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج4،ص271-270.
73- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص498.
74- محمدتقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج24،ص 7.
75- قربانعلی،محمدی مقدم، شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص316.
76- ر.ک به محمدتقی،التستری،بهج الصباغة في شرح نهج البلاغه،ج3،ص493-492.
77- ر.ک به عباس علی،الموسوی،شرح نهج البلاغه،ج2،ص496.
78- سوره ی توبه،آیه32.
79- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص720.
80 – سوره بقره،آیه187.
81- ر.ک به ناصر،مکارم شیرازی و همکاران،پیام امام،ج1،ص244.
82- حبیب الله،الهاشمی الخوئی،منهاج البراعۃفی شرح نهج البلاغه،جلد9،ص 291.
83 – قربانعلی،محمّدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج ،ص 831.
84 – همان،ص 836
85- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص834.
86- همان جا.
87 – همان جا.
88 – قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص834.
89- همان جا
90-قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص835.
91- همان جا.
92- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص832.
93- همان،ص835.
94 – همان جا.
95- سوره زمر،آیه23.
96- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص835.
97- همان،ص437-436.
98- سوره اعراف،آیه172.
99- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص729.
100- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج27،ص156.
101- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص650-649.
102- همان جا.ص651.
103- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص652.
104 – همان جا.
105- مصطفی،زمانی نجف آبادی،نهج البلاغه از دیدگاه قرآن،ج2،ص27.
106 – محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج24،ص204.
107- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج24،ص205.
108- محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج24،ص198.
109 – محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج27،ص154.
110- همان،ج15،ص287.
111- قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص293.
/ن