قرآن كريم در دو سوره به مسأله معراج اشاره كرده است:
1. در سورة اسراء كه تنها بخش اول اين سفر را، يعني سفر از مسجد الحرام به مسجد الاقصي در بيتالمقدس، بيان ميكند و دربارة آن ميفرمايد: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ؛[1] پاك و منزه است خدايي كه بندهاش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصي كه گرداگردش را پر بركت ساختيم، تا آيات خود را به او نشان دهيم، او شنوا و بينا است.
2 . در سوره نجم به قسمت دوم اين سفر يعني سير آسماني اشاره كرده است و در اين باره ميفرمايد: « وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ؛ و بار ديگر او را مشاهده كرد نزد سدره المنتهي؛ كه جنت المأوي در آنجا است. در آن هنگام كه چيزي (نور خيره كنندهاي) سدرة المنتهي را پوشانده بود و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود. او پارهاي از آيات و نشانههاي بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد».[2]آنچه از قرآن كريم و روايات و تاريخ درباره اين حادثه مهم ميتوان استفاد كرد اين است كه شخص پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميخواست پس از اداي فريضه شب به استراحت بپردازد، ولي يك مرتبه صداي آشنايي به گوش او رسيد، آن صدا از جبرئيل امين وحي بود كه به او گفت: امشب سفر دور و درازي در پيش داريد و من نيز همراه تو هستم تا نقاط مختلف گيتي را با مركب فضاپيمايي به نام «براق» بپيماييد.
پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ سفر با شكوه خود را از خانه خواهر اميرالمومنين-عليه السلام- «امّ هاني» آغاز كرد و با همان مركب به سوي «بيت المقدس» كه آن را «مسجد الاقصي» نيز مينامند، روانه شد و در مدت بسيار كوتاهي در آن نقطه پايين آمد و از نقاط مختلف مسجد، و «بيتاللحم» كه زادگاه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ است و منازل انبياء و آثار و جايگاه آنها ديدن به عمل آورد و در برخي از منازل دو ركعت نماز گزارد. طبق بعضي از روايات معتبر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با حضور ارواح انبياي بزرگ، مانند ابراهيم، موسي و عيسي ـ عليه السلام ـ نماز گذارد و امام جماعت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بود.
سپس از آن جا سفر آسماني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شروع شد و آسمانهاي هفتگانه را يكي پس از ديگري پيمود و در هر آسمان با صحنههاي تازهاي رو به رو شد، با پيامبران و فرشتگان و در بعضي از آسمانها با دوزخ يا دوزخيان و در بعضي با بهشت و بهشتيان برخورد كرد و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از هر يك از آنها خاطرههايي پرارزش و بسيار آموزنده در روح پاك خود ذخيره فرمود و عجايبي مشاهده كرد كه هر يك رمز و سري از اسرار عالم هستي بود و پس از بازگشت، اينها را با صراحت و گاه با زبان كنايه و مثال، براي آگاهي امت در فرصتهاي مناسب شرح ميداد و براي تعليم و تربيت مردم از آن استفاده فراوان ميبرد.
نكاتي كه از ظاهر اين آيات و روايات قابل استفاده است عبارتند از:
1 . اين طور نيست كه تمام جزئيات اين سفر در آيات قرآن كريم آمده باشد بلكه در آيات همانگونه كه گذشت، به طور اجمال به اين سفر اشاره شده است، جزئيات اين سفر در برخي روايات و تاريخ بيان شده است،كه در لابلاي روايات معراج احاديث مجعول يا ضعيفي به چشم ميخورد كه به هيچ وجه قابل قبول نيست، لذا مفسر بزرگ مرحوم طبرسي(ره) ذيل اين آيات، احاديث معراج را به چهار گروه تقسيم كرده است:
الف) رواياتي كه به حكم تواتر، قطعي است، مانند اصل موضوع معراج.
ب) رواياتي كه قبول آنها هيچ مانع عقلي ندارد و در روايات به آن تصريح شده است، مانند مشاهدة بسياري از آيات عظمت خدا در پهنة آسمان.
ج)رواياتي كه با ضوابط و اصولي كه در دست داريم، مخالف است، ولي ميتوان آنها را توجيه كرد، مانند احاديثي كه ميگويد: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در آسمانها جمعي را در بهشت و گروهي را در برزخ ديد كه بايد گفت: منظور مشاهده صفات بهشتيان و دوزخيان و يا بهشت و دوزخ برزخي بوده است.
د) رواياتي كه مشتمل بر امور نامعقول و باطل ميباشد و وضع آنها گواه روشني بر ساختگي بودن آنها است، مانند رواياتي كه ميگويد: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ خدا را آشكارا ديد، با او سخن گفت و با او نشست كه با هيچ منطقي سازگار نيست، بلكه مخالف عقل و نقل است، زيرا خداوند منزه از جسم و صفات جسمانيت است.[3]2 . آنچه در روايت بيان شده اين بود كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با ارواح برخي از پيامبران ـ صلي الله عليه و آله ـ نماز خواند نه با هيكل آنها (بلكه با هيكل مثالي آنها)، بنابراين در اين صورت فرقي نميكند كه اين پيامبر پيكر جسمانياش از بين رفته باشد يا باقي مانده باشد، هر چند طبق برخي از روايات اجساد مؤمنان را متين و اولياء خداوند بعد از مرگشان هم، سالم باقي ميماند و متلاشي و پوسيده نميشود كه تازه با اين فرض نيز، پيكر مبارك ايشان از روح تهي است.
3 . در آيه كريمه، به مسجد الاقصي، تصريح شده است، پس مسجد الاقصي در زمان معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ وجود داشته است.
4 . سورة بقره نيز اشاره دارد به تغيير قبله مسلمانان از «بيت المقدس» به مسجدالحرام: «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام .؛[4] نگاههاي انتظار آميز تو را به سوي آسمان (براي تعيين قبله نهايي) ميبينم، اكنون تو را به سوي قبلهاي كه از آن خشنود باشي، باز ميگردانيم، روي خود را به جانب مسجدالحرام كن…» «بيت المقدس» قبله نخستين و موقت مسلمانان بود، لذا پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ انتظار ميكشيد كه فرمان تغيير قبله صادر شود، به خصوص اينكه يهود پس از ورود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به مدينه اين موضوع را دستاويز خود قرار داده بودند و مرتباً مسلمانان را سرزنش ميكردند.
بنابراين اين نيز شاهد بر آن است كه بيت المقدس و مسجد الاقصي قبله اول مسلمين بوده و مسلمانان به سوي آن نماز ميخواندند، هر چند شايد بنا به گفته بعضي تاريخنويسان، در آغاز به صورت كنيسه بوده و بعد از فتح بيت المقدس در سال 17ه ق به صورت مسجد درآمده است. خلاصه آن كه اين مكان مقدس در زمان رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و سفر به معراج وجود داشته است.[5] و اگر هم نقل تخريب آن در تاريخ درست باشد منظور مکان مسجد الاقصي است و نه چهار ديواري آن . مثلا بارها مسجد الحرام تخريب شده و در حال تخريب و بعد از آن تا موقع تعمير مردم در آن مکان زيارت و دعا مي خواندند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسر احسن الحديث، علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي، بنياد بعثت، اول، 1366ه ش، ج6، ص6.
2. البرهان في تفسير القرآن؛ هاشم حسيني بحرافي، تهران، بنياد بعثت، اول، 1415ه ق، ج3، ص390.
پي نوشت ها:
[1]. اسراء/1.
[2]. نجم/18-13.
[3]. طباطبائي، محمد حسين، الميزان، قم، جامعه مدرسين، ج13، ص34. بقره ، 144.
[4]. بقره/144.
[5] . سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1376ه ش، ج1، ص394 ـ 379؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، بي جا، دارالكتب الاسلاميه، ج 14، ص 11؛ خرمشاهي، بهاء الدين، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، 1377، ج1، ص 2052؛ لسان الملك سپهر، محمد تقي، ناسخ التواريخ، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1380، ج1، ص554.