از آنجا كه يهوديان معتقدند كه خداوند عنايت و توجه خاص به آنها دارد و نژاد آنها را برتر از همه نژادها آفريده است،[1] سعي دارند كه تمام خوبيها و ارزشها را به خود نسبت دهند، چون آنها از نسل اسحاق فرزند ابراهيم ـ عليه السلام ـ ميباشند ادعا دارند كه ذبيح، اسحاق، پدر آنها بوده نه اسماعيل فرزند ديگر ابراهيم. تا جايي كه دست به تحريف كتاب مقدس خود تورات زدهاند و جريان ذبح را كه مربوط به حضرت اسماعيل ميباشد تحريف نموده و اسحاق را به عنوان ذبيح معرفي كرده و در چندين آيه در تورات، بر اين مطلب تأكيد نمودهاند.[2] تا بتواند واقعيت را مخفي نموده و مسأله را برعكس جلوه دهند، تا جايي كه وقتي به حضرت اسماعيل ميرسند طوري اين پيغمبر بزرگوار را وصف ميكنند و درباره آن چيزهايي ميگويند كه قطعاً نسبت به عاديترين افراد مردم، هم تحقير و توهين شمرده ميشود. مثلاً او را مردي وحشي و ناسازگار با مردم و مطرود از پدر و مادر معرفي كردهاند كه از كمالات انساني جز مهارت در تيراندازي چيزي كسب نكرده است.[3]گرچه يهوديان سعي نمودهاند كه امتياز ذبيح بودن را به اسحاق نسبت دهند ولكن از آنجا كه بر تمام واقعيت نميتوان سرپوش نهاد و از ديدهها پنهان نمود، در اين واقعه نيز دليلي محكم و متقن در خود تورات در مسأله ذبيح وجود دارد كه ميرساند ذبيح حضرت اسماعيل بوده نه حضرت اسحاق كه يهوديان اصرار به آن دارند.
در تورات در داستان ذبيح فرزند ابراهيم چنين آمده است: «در آنگاه فرشته خداوند او را از آسمان ندا كرد گفت: كه اي ابراهيم، اي ابراهيم و او گفت اينك حاضرم، پس فرشته گفت:كه دست خود را به پسر دراز مكن و به او چيزي مكن زيرا كه حال ميدانم كه از خدا ميترسي چونكه يگانه پسر خود را از من دريغ نداشتي.»[4]بديهي است كه «يگانه پسر» بر حضرت اسماعيل تطبيق ميكند نه بر اسحاق، زيرا حضرت اسحاق تا حضرت ابراهيم زنده بود هيچ زماني بيبرادر نبوده است تا گفته شود «يگانه پسر» پس اين عبارت كه در تورات آمده است: «يگانه پسر خويش را از من دريغ نداشتي» درباره حضرت اسحاق نميتواند صادق باشد، بلكه بيترديد بر حضرت اسماعيل صادق است.
توضيح بيشتر اينكه: حضرت اسماعيل طبق نقل تورات قبل از اسحاق به دنيا آمده و در حدود 14 سال از او بزرگتر ميباشد. در تورات آمده است كه: «و ابرام وقتي هاجر اسماعيل را براي او زائيده بود او هشتاد و شش ساله بود»[5] و «ابراهيم در حيني كه پسرش اسحاق از برايش زائيده بود صد ساله بود»[6] از مقايسه تاريخ تولد حضرت اسماعيل و حضرت اسحاق بدست ميآيد كه حضرت اسماعيل چهارده سال قبل از تولد حضرت اسحاق بدنيا آمده است. و تا حضرت ابراهيم در قيد حيات بوده، هر دو برادر زنده بودهاند. حضرت ابراهيم وقتي از دنيا ميرود، هر دو برادر يعني اسماعيل و اسحاق با هم او را در «كشتزار عفرون» دفن ميكنند.[7]بنابراين حضرت اسحاق هيچگاه «يگانه پسر» ابراهيم ـ عليه السلام ـ نبوده است تا خداوند به خاطر ذبح او ابراهيم را امتحان نمايد و مصداق «يگانه فرزند» طبق دلايل و شواهد موجود در تورات حضرت اسماعيل است و تنها بر او صادق ميباشد.
علاوه بر اين انجيل برنابا، يهود را به خاطر اشتباهشان كه اسحاق را ذبيح معرفي نموده ملامت كرده و ميگويد: «خداوند به ابراهيم سخن گفت و فرمود: «اسماعيل اولين را بگير و از اين كوه بالا برده او را به عنوان قرباني و پيشكش ذبح كن و اگر ذبيح ابراهيم اسحاق بود تورات او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم نميخواند».[8]و همچنين از قرآن كريم به خوبي استفاده ميشود كه ذبيح ابراهيم، فرزندش اسماعيل بوده نه اسحاق، براي اينكه بعد از ذكر داستان شكستن بتها و در آتش افكندن ابراهيم و بيرون آمدنش به سلامت، ابراهيم از خداوند درخواست فرزند صالح ميكند و دعاي او مستجاب ميشود و خداوند به او فرزند بردبار و صبور عطا ميكند. و طبق فرموده قرآن همين فرزند ذبيح ابراهيم ـ عليه السلام ـ است كه در اين وقت اصلاً اسحاق بدنيا نيامده بود. و بعد از جريان ذبح خداوند ميفرمايد: «ما او را به اسحاق، پيامبري از شايستگان بشارت داديم».[9]روايات وارد شده از ائمه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ همه تصريح دارند بر اينكه ذبيح اسماعيل بوده نه اسحاق،[10] در روايتي آمده است كه شخصي از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيد ذبيح چه كسي بوده است؟ فرمود اسماعيل بوده، براي اينكه خداي تعالي داستان تولد اسحاق را در كتاب مجيدش بعد از داستان ذبح نقل كرده است.[11]با توجه به آنچه ذكر شد ثابت ميگردد كه تورات، انجيل، قرآن و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ همه متفقاند كه ذبيح حضرت اسماعيل بوده نه اسحاق فرزند ديگر ابراهيم كه او اصلاً بعد از جريان ذبح پا به عرصه وجود نهاده است. و آنچه در تورات آمده و بر ذبيح بودن اسحاق اصرار شده، تحريفاتي است كه يهود به جهت خودخواهي و برتريطلبي خويش بر ديگر اقوام و ملتها بوجود آوردهاند تا اين امتيار را نيز به خود نسبت دهند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 .طهارت و نجاست اهل كتاب و مشركان در فقه اسلامي،زماني، محمدحسين.
2 . برگزيده تاريخ پيامبر اسلام، آيتي، محمد بن ابراهيم.
پي نوشت ها:
[1] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1394 ق، ج 1، ص355.
[2] . سفر پيدايش، ج22، ص9 ـ 12.
[3] . طباطبائي، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، تهران، مركز فرهنگي رجا، بي تا، ج7، ص349.
[4] . سفر پيدايش، ج22، ص13.
[5] . سفر پيدايش، ج16، ص16.
[6] . سفر پيدايش، ج22، ص6.
[7] . سفر پيدايش، ج23، ص10.
[8] . انجيل برنابا، 44 / 11 ـ 12.
[9] . صافات/1 ـ 12.
[10] . طبرسي، تفسير مجمعالبيان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، اول، 1415، ج8، ص326.
[11] . صدوق، ابوجعفر محمد بن علي، من لايحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، دوم، 1404 ق، ج2، ص23.