بحث آزادی و اختیار در دو حوزه مطرح است. در بحث اختیار و آزادی تکوینی خداوند انسان را مختار آفرید و در آن حوزه بحث اجبار مطرح نیست: چنانکه فرمود: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ أمّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛[1] (ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس). اما در حوزهی تشریع اینگونه نیست که انسان آزادی مطلق داشته باشد و هیچگونه جبری در کار نباشد، بلکه در این حوزه برخی از احکام و موضوعات اکراهپذیرند؛ لذا است که برخی از علما، مانند امام خمینی(ره) در پارهای از مسائل دینی، اجبار را میپذیرند و معتقدند، اگرچه حقیقت دین اکراه و اجبارپذیر نیست، اما صورت و ظاهر دین الهی اجبارپذیر است. و با این مبنا معتقدند؛ برخی از مسائلی را که به شئون اجتماعی ناظر است باید بر مردم اجبار و تحمیل کرد. اینکه خدای متعال در قرآن کریم فرمود: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»،[2] ناظر به این است که عقاید را نمیتوان تحمیل نمود. اما آنچه میتوان به آن اکراه و اجبار نمود صورت دین الهی است؛ لذا پیامبران(ع) مأمور بودند، هر طور که ممکن است صورت دین را بر مردم تحمیل کنند تا صورت عالم صورت عدل الهی شود و مردم را ارشاد به باطن نمایند، تا مردم به قدم خود آنرا بپیمایند و به سعادت برسند.[3]
به هر حال، صرف نظر از اینکه اجبار در برخی فرائض دینی مانند حجاب را بپذیریم و یا نپذیریم، استدلال مطرح شده در پرسش صحیح نیست؛ زیرا بر اساس این استدلال نباید مانع فردی شد که قصد کشتن فردی دیگر را دارد؛ چرا که فرد قاتل در حال تصمیمگیری بین انتخاب خیر و شر است و هر دخالت و اجباری، مخالف انتخاب او است![4]
حرمت قتل نیز یکی از احکام شرعی است و هنگامی که دخالت حکومت در جلوگیری از آن، مخالف اصل اختیار و انتخاب انسانها نباشد، در برخی از دیگر احکام شرعی نیز دخالت حکومت را نباید مخالف اختیارات و آزادیهای انسان دانست.
با توجه به آنچه گفته شد، در امور اجتماعی، همانگونه که یک فرد قدرت انتخاب دارد، دیگران نیز قدرت انتخاب دارند که امر به معروف و نهی از منکر نمایند. به بیان دیگر، انسان در انتخاب، آزاد است، اما این آزادی، مطلق نیست، بلکه محدود و دارای ضابطه و قانون است؛ یعنی تا جایی اعمال آن مجاز است که با حقوق فردی یا اجتماعی دیگران در تعارض نباشد و اعمال آزادی سبب سلب آزادی دیگران و ایجاد اختلال نظام اجتماعی نشود. به عنوان نمونه انسان مجاز نیست به بهانهی آزادی در انتخاب خیر و شر، دیگری را به قتل برساند و یا از مال او بدزدد و یا با عدم رعایت بهداشت، سلامتی دیگران را به خطر اندازد. اینگونه است مسئله حجاب، و دیگر کارهای فردی، تا جایی که فقط جنبهی فردی داشته باشد اجبار به آن شایسته نیست، اما وقتی این بیحجابی از حدی عبور کرده و دیگر افرادی که در جامعه اسلامی زندگی میکنند را دچار مشکل نماید، اجبار به آن نه تنها ایرادی ندارد، بلکه یک نیاز اجتماعی محسوب شده و پسندیده نیز خواهد بود.[5]
به همین دلیل است که حتی در جوامع غیر اسلامی – مانند برخی ایالات کشور آمریکا – نیز تا اندازهای حجاب را لازم دانسته و به عنوان نمونه برهنگی مطلق به انگیزه تحریک جنسی و یا در نقاطی عمومی مانند پارکها را جرم و یا دست کم مخالف نزاکت – میپندارند.
[3]. ر. ک: امام خمینی، آداب نماز، فصل 8، ص 37، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ بیست و دوم.
[4]. «اسلام و مسئله جبر و اختیار»، 130؛ «انسان و مسئله جبر و اختیار»، 223؛ «انسان و جبر و اختیار»، 1896.
[5]. «قانون حجاب و دلایل اجبار در اجرای آن»، 1174؛ «حجاب و بی حجابی اجباری»، 11336؛ «رفتار پیامبر (ص) با زنان یهود و نصاری در رعایت کامل حجاب»، 12511؛ «معصومان(ع) و نهی از منکر در مورد بیحجابی»، 28228.