طلسمات

خانه » همه » مذهبی » قرآن و عقل

قرآن و عقل

چكيده

تبيين قرآنى عقل موضوع مقاله حاضر است و در اين زمينه منابع تعقل و تفكر و تدبر از ديدگاه قرآن مورد بازشناسى قرار گرفته و جهت‏بازيابى رابطه قرآن و عقل، زمينه‏هاى لازم براى رسيدن عقل به مفاهيم و معارف بلند قرآنى برشمرده شده و حدود معرفتى آن معين گرديده است . آنگاه ثابت‏شده است كه عقل و قرآن به منزله دو بال براى پرواز آدميان به سوى كمالات معنوى و قرب الهى، همان غايت قصواى فلسفه آفرينش‏اند .

كليد واژه‏ها: عقل، جايگاه عقل، منابع تعقل، حدود معرفت عقل، زمينه‏هاى عقل، رابطه عقل و قرآن.

1 . مقدمه

خداى سبحان نعمتهاى بى شمارى را بر آدميان در طول تاريخ حياتش ارزانى نموده است ; اما از ميان همه نعمتهايش دو هديه بزرگ است كه ويژگى خاص دارند و آن دو را حجت و دليل و راهنماى آدميان براى رسيدن به كمالاتش قرار داد .

يكى از آن دو پيامبر صلى الله عليه و آله است كه وقتى خداوند او را مبعوث كرد فرمود:

لقد من‏الله على‏المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم‏الكتاب و الحكمة [. . . . آل عمران / 164] ; خداوند وقتى در ميان مؤمنين از بين خودشان رسولى را برانگيخت كه آياتش را بر آنها تلاوت نمايد و آنها را تزكيه نمايد و به آنها كتاب و حكمت‏بياموزد . . . نعمت‏بزرگى بخشيده است .

ديگرى عقل است كه خداوند وقتى به آدميان آن را ارزانى داشت فرمود:

لقد كرمنا بنى آدم . . . و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا [اسراء / 70] ; ما بنى آدم را كرامت‏بخشيديم . . . و بر بسيارى از آفريده‏هايمان برترى داده‏ايم .

مراد از اين فضيلتى كه در اين آيه به آن اشاره شده، عقل است ; چنان كه علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى‏فرمايد:

چيزى كه بنى آدم را از غير خودش ممتاز كرد، همان عقل است [1].

در اهميت عقل همين بس است كه خداوند به واسطه آن به او شايستگى تعقل در آياتش را ارزانى نموده است [يوسف / 3 و زخرف / 3] و انبيا را كه محبوب‏ترين بندگانش نزد او هستند، از ميان عاقل‏ترين انسان‏ها برانگيخت و از آنان پيمان گرفت تا در جهت تكامل عقلى امتش بكوشند (1) . [2] چنان كه امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايد:

فبعث فيهم رسله . . . يثيروا لهم دفائن العقول [3] خداى سبحان در ميان آدميان رسولانش را مبعوث فرمود تا گنجينه‏هاى دفن شده در عمق جانشان را از زير ابرهاى اوهام و پرده‏هاى خيال هويدا نمايد و اسرار كائنات را با نورهاى معرفت عقل آشكار نموده و به قله يقين به صانع موجودات برساند .

پس بى‏جهت نيست كه خداى سبحان در قرآن مكرمش بيش از 48 بار به تعقل و بيش از 17 بار به تفكر دعوت نموده و بارها صاحبان خرد را با عنوان زيباى اولوالالباب ستوده است و شايسته بشارت خويش نموده است ; چنان كه مى‏فرمايد:

فبشر عبادالذين يستمعون القول و يتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوالالباب [زمر / 18] ; اى پيامبر به آن دسته از بندگانم كه سخنها را مى‏شنوند و از بهترين آنها پيروى مى‏كنند، بشارت بده كه آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان نموده و آنها خردمندند .

نيز بى‏جهت نيست كه خداوند خطاب به عقل مى‏فرمايد: و عزتى و جلالى ما خلقت‏خلقا هو احب الى منك [4] به عزت و جلالم سوگند كه هيچ موجودى محبوب‏تر از تو نيافريده‏ام .

2 . شناخت عقل

براى شناخت عقل لازم است ابتدا معناى عقل سپس كلمات هم خانواده عقل را بشناسيم .

1- 2 . معناشناسى عقل

با عنايت‏به اينكه قرآن به لسان عربى مبين نازل شده است، پس بايد از اهل زبان جويا شد كه آنها از اين كلمه چه چيزى قصد مى‏كنند، سپس ديدگاه قرآن شناسان را بررسى كرد تا به مقصود قرآن رسيد .

الف . عقل در لغت:

عقل لفظى عربى است و معادل فارسى آن خرد، انديشه و گاه هوش آمده است [5]. جوهرى آن را معادل حجر و نهى آورده و مى‏افزايد:

عقل در اصل به معناى بستن و نگه داشتن شتر است و گاه به معناى ديه بكار رفته است ; چون شتر به جاى ديه مقتول نگه‏دارى مى‏شده است [6].

در دعاى صباح كه منسوب به على عليه‏السلام است، اين كلمه به معناى بستن و گره زدن به كار رفته است: الهى هذه ازمة نفسى عقلتها بعقال مشيتك [7] معبودا زمام نفس خويش را به پاى بند مشيت تو بستم .

اما بيشتر به معناى قوه ادراك و فهم اشياء بروجه حقيقى آن آمده است ; چنان كه در عرب وقتى گفته مى‏شود «عقل (عقل) عقلا: يعنى اشياء را به صورت حقيقى‏اش درك كرد و عقل الغلام ; يعنى نوجوان درك و تشخيص پيدا كرد و ما فعلت هذا مذ عقلت ; يعنى از زمانى كه درك و تشخيص پيدا كردم، چنين كارى نكردم [8].

ب . عقل نزد مترجمان و مفسران قرآن:

راغب اصفهانى مى‏نويسد:
عقل به قوه‏اى گفته مى‏شود كه آدمى به وسيله آن مى‏تواند علم پيدا كند و به علمى هم كه انسان با اين قوه بدست مى‏آورد، عقل گفته مى‏شود و مى‏افزايد: هر جا خداوند كفار را به نداشتن عقل منسوب كرده است، اشاره به معناى دوم دارد ; مثل: مثل الذين كفروا . . . فهم لا يعقلون ; و هرجا از بنده رفع تكليف كرده است، در اشاره به معناى اول است [9].

علامه طباطبايى ذيل آيه كريمه كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تعقلون [بقره / 242] به تفصيل در اين باره سخن گفته كه چكيده آن چنين است:

اصل در معناى عقل بستن و نگه‏داشتن است و اين مناسب است‏با ادراكى كه انسان بر آن دل مى‏بندد و قوه‏اى كه با آن درك مى‏كند عقل ناميده مى‏شود و همچنين قوه‏اى كه به واسطه آن خير و شر، و حق و باطل را از يكديگر تشخيص مى‏دهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون و سفه و حمق و جهل است كه هركدام به اعتبارى استعمال مى‏شود .

استعمال لفظ عقل بر ادراك از اين جهت است كه در ادراك دل بستن به تصديق وجود دارد و خدا تشخيص حق و باطل را در علوم نظرى و خير و شر و نفع و ضرر را در علوم عملى در فطرت انسان نهاده است . . . ;

اما اگر مغلوب قواى ديگر شد و از صراط حق منحرف گرديد در حقيقت ديگر عقل نيست . پس قرآن عقل را نيرويى مى‏داند كه انسان در امور دينى از آن منتفع مى‏شود و او را به معارف حقيقى و اعمال شايسته رهبرى مى‏كند و در صورتى كه از اين مجرى منحرف گردد، ديگر عقل ناميده نمى‏شود، گرچه در امور دنيوى به كار آيد و نفع و ضرر را در امور دنيايى تشخيص دهد .

در سوره ملك مى‏فرمايد: «و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير [ملك / 10] ; كفار در روز قيامت گويند: اگر گوش شنوا داشتيم يا اهل ادراك و تعقل بوديم، امروز در زمره اهل آتش نبوديم و در سوره حج مى‏فرمايد: افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها او آذان يسمعون بها فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور [حج / 46] ; آيا در زمين سير نمى‏كنند تا شايد قلبى برايشان باشد كه با آن حق را درك كنند يا گوشى باشد كه حقيقت را بشنود . اما اينها چشمهايشان نابيناست ; بلكه ديده دلهايشان كور است كه نه حق را مى‏يابند و نه پند مى‏پذيرند .

عقل در اين آيات به معناى علمى است كه انسان به آن دست مى‏يابد و لفظ سمع به معناى ادراكى است كه آدمى به كمك ديگرى از آن بهره‏مند مى‏شود، به شرط اينكه از فطرت سالمى برخوردار باشد [10].

اين نكته را بايد اضافه كنيم كه گاهى عقل در قرآن به معناى مطلق فهميدن و دانستن حقيقت چيزى به كار رفته است ; چنان كه در مورد يهوديان مى‏فرمايد: . . . قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرمونه من بعد ما عقلوه [. . . بقره / 75] گروهى از يهوديان كلام خدا را مى‏شنيدند ; سپس آنرا تحريف مى‏كردند، بعد از آنكه حقيقت را فهميده و شكى در آن نداشتند .

در تفسير الدقائق آمده است: «عقلوه‏»: يعنى ; بعد از آنكه حقيقت را فهميدند و شكى در آن نداشتند [11].

2- 2 . كلمات هم خانواده عقل در قرآن

عقل در لسان قرآن به اعتبارى نهيه، به اعتبارى حجر، به اعتبارى قلب و به اعتبارى لب ناميده شده است .

الف . نُهيه:

عقل از آن جهت نهيه ناميده شده كه بازدارنده انسان از ارتكاب قبايح است . جوهرى يكى از معادل‏هاى عقل را نهيه ذكر كرده و در معناى آن مى‏نويسد: نهيه مفرد نهى، و نهى به معناى عقول است ; چون از قبيح نهى مى‏كند [12]. راغب اصفهانى نيز همين معنا را برگزيده است [13].

قرآن كريم مى‏فرمايد: ان فى ذلك لايات لاولى النهى [طه / 54] ; در اين كار [كه خداوند زمين را مهد شما قرار داد و از آسمان آبى فرستاد كه نباتات گوناگون برويند و] . . . نشانه‏هايى [از عظمت‏خدا] براى صاحبان عقل است .

ب . حجر:

عقل را به اعتبار نگه دارندگى آن حجر گويند . به عبارت ديگر عقل را ازآن جهت‏حجر گويند كه انسان را از جابت‏خواسته‏هاى نفسانى‏اش باز مى‏دارد [14]. قرآن كريم مى‏فرمايد: هل فى‏ذلك‏قسم‏لذى‏حجر [فجر / 5] ; آيا براى خردمند در اين سوگندى است!

ج . لُب:

يكى ديگر از تعابيرى كه در قرآن به معناى عقل به كار رفته است، كلمه لب است كه غالبا به صورت جمع و با تركيب اولوالالباب آمده است . جوهرى در صحاح مى‏نويسد:

خالص هر چيز را لب آن گويند ; چنان كه عرب مغز گردو را لب الجوز و مغز بادام را لب اللوز خوانند [15].

راغب اصفهانى نيز مى‏نويسد:
لب عقل خالص از آلودگى‏ها و آميختگى‏ها را گويند و گفته شده كه لب عقل پاك و رشد يافته است ; پس هر لبى عقل است ; اما هر عقلى لب نيست ; به همين رو خداى تعالى فهم برخى از احكام را ويژه اولوالالباب شمرده است [16].

همچنين قرآن كريم كسانى را كه از فضل و رحمت‏خاصه خداوند برخوردار شده و به حكمت الهى دست‏يافتند، به دريافت‏خير كثير مژده مى‏دهد ; چنان كه مى‏فرمايد: يؤتى الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا و ما يذكر الا اولوالالباب [بقره / 269] ; خداوند هركه را بخواهد، حكمت مى‏بخشد و كسى را حكمت‏بخشد، به او خير فراوانى عطا كرده است ; اما اين سخن را تنها صاحبان خردناب مى‏فهمند .

نتيجه اينكه رابطه عقل و لب رابطه عام و خاص است . اولوالالباب كسانى هستند كه با بهره گيرى كامل از عقل فطرى و نيالودن آن به اوهام نفسانى و تفكر در آيات الهى شايستگى دست‏يابى به حكمت الهى را كسب نموده و به مقام والاى اولوالالباب صعود مى‏كنند . به طور كلى قرآن كريم در 17 آيه از خردمندان ياد نموده است . گاه آنها را مخاطب قرار داده (2) و گاه پندپذيرى را ويژه آنان شمرده است (3) . و بالاخره آنها را به خاطر سخن سنج‏بودنشان به هدايت‏يابى مژده داده است . (4)

د . قلب:

يكى ديگر از كلماتى كه گاهى در قرآن به معناى عقل به كار رفته، قلب است ; چنان كه قران كريم مى‏فرمايد: افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها [. . . حج / 46] ; آيا در زمين سير نكردند، پس قلبهايى داشته باشند كه با آن تعقل كنند . . .

به تعبير قرآن مركز تعقل انسان قلب اوست . به همين رو امام هفتم عليه‏السلام در تفسير قلب در آيه شريفه ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب (5) [ق / 37] فرمود: قلب يعنى عقل [17]. پس رابطه عقل و قلب را اين‏گونه مى‏توان تصور كرد كه عقل قوه دريافت معارف عقلى و تصرف در مفاهيم و تدبر و تفكر در آيات آفاقى و انفسى است و قلب مركز و فرودگاه اين دريافت‏هاست . عقل تحصيل علم و حكمت مى‏كند و قلب از اين حكمتها و علوم حقيقى اثر مى‏پذيرد .

چنان كه صدرالمتالهين مى‏فرمايد:

وقتى عقل معقولاتى را دريافت، قلب عظمت و جلال خداوند را مى‏يابد و وقتى علم به خدا و روز قيامت‏حاصل شد، خشيت‏خدا در قلب ايجاد مى‏گردد ; چون خداى تعالى فرمود: تنها دانشمندان از خدا مى‏ترسند [18].

بررسى كلمات مذكور در قرآن نشان مى‏دهد كه عقل در قرآن كريم به اعتبارات مختلف به نامهاى گوناگون خوانده شده است و آن به جهت تناسب محتوا و لفظ است كه خود از معجزات لفظى قرآن به شمار مى‏رود .

3 . جايگاه معرفتى عقل از ديدگاه قرآن

با توجه به آنچه كه در باب معناشناسى عقل آورده‏ايم، آشكار مى‏شود كه عقل بيشتر به نيرويى اطلاق مى‏شود كه خداى سبحان به عنوان حجت درونى (6) به انسان بخشيده است تا از آن براى تدبر و تفكر و تعقل و تعلم و تفقه و تامل در آيات آفاق و انفس و آيات تكوينى و تدوينى به منظور تمييز حق و باطل در علوم نظرى و صلاح و فساد و خير و شر و نفع و ضرر در امور عملى زندگى به كار گيرد تا به معارف حقيقى و ايمان و اعمال صالح رهبرى شود . پس توجه قرآن بيشتر به جنبه معرفتى عقل است و براى آن جايگاه ويژه‏اى قائل است . حال اگر از اين ديدگاه در آيات قرآن تامل نماييم، به چند دسته از آيات برخورد مى‏كنيم:

1- 3 . تمجيد از خردمندان

آياتى از قرآن به تحسين و تمجيد خردمندان و اهل تعقل و تفكر و تعليم و تعلم مى‏پردازد تا با الگوسازى مناسب، ساير انسانها به ويژه مؤمنان را تشويق و تحريض به تعقل نمايد ; مثل آياتى كه در مورد اولوالالباب و اهل تعقل و تفكر و . . . آمده است .
راجع به اولوالالباب مى‏فرمايد: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذاباطلا فقنا عذاب‏النار . . . . ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار ربنا و اتنا ما وعدتنا على رسلك و لاتخزنا يوم القيامة . . .

فاستجاب لهم ربهم [. . . آل عمران / 191- 195] ; در خلقت آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه‏هايى براى خردمندان است ; همان‏هايى كه ايستاده و نشسته و وقت‏خفتن خدا را ياد مى‏كنند و در خلقت آسمان‏ها و زمين تفكر نموده، مى‏گويند: پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدى و پاك و منزهى ; پس [به لطف خويش] ما را از عذاب [جهنم] حفظ كن، پروردگارا گناهان ما را بيامرز و بديهاى ما را بپوشان و ما را با نيكان بميران! پروردگارا آنچه را به رسولانت وعده داده‏اى، به ما هم عطا كن و ما را روز قيامت‏خوار مگردان . آنگاه خداى سبحان دعايشان را اجابت فرمايد .

از اين آيات استنباط مى‏گردد كه خردمندان جايگاه بلندى در نزد خداى سبحان دارند تا بدانجا كه خداوند آنها را مستجاب الدعوة دانسته است و اين مقام والايى است كه خداوند به عنوان پاداش توجه هميشگى‏شان به خداوند يعنى ذاكر و فكور بودنشان به آنها عطا كرده است . همچنين در مورد اصل تعقل آمده است: و سخرلكم الليل والنهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون [12] شب و روز، خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان آسمان مسخر فرمان اويند و در اين كار نشانه‏هاى قدرت خدا براى خردمندان هويداست .

اين آيه و آيه‏هاى نظير آن كه با عبارت لقوم يعقلون ختم مى‏شوند، بر منزلت عاقلان در نزد خداى سبحان دلالت داشته و بيانگر اين معناست كه اينان با تعقل در مظاهر هستى به معرفت مبدا هستى نايل مى‏آيند .

2- 3 . دعوت به تعقل

برخى از آيات قرآن به طور مستقيم دعوت به تعقل مى‏كند . اين آيات غالبا با لعلكم تعقلون و گاهى با ان كنتم تعقلون پايان مى‏پذيرند . برخى به بيان آثار تكوينى خداى سبحان (7) و برخى به بيان آثار تشريعى خداى سبحان (8) مى‏پردازند تا آدميان با تعقل در اين آيات به معرفت‏هايى كه لازمه حيات انسانى و كمال معنوى آنهاست دست‏يابند .

3- 3 . سرزنش بى‏اعتنايان به عقل

پاره‏اى از آيات قرآن بى‏اعتنايى به عقل را سرزنش مى‏كند تا مؤمنان و همه آنهايى كه خداوند به آنها نعمت عقل ارزانى داشته به خود آيند و در آيات كتاب تكوينى (9) و آيات كتاب تدوينى (قرآن) تعقل نمايند و به معرفتى كه مقدمه خشيت‏خدا و عمل صالح باشد برسند ; چنان كه مى‏فرمايد: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون [بقره / 44] ; چگونه شما كه مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد خودتان را فراموش مى‏كنيد، در صورتى كه شما كتاب خدا را مى‏خوانيد . پس چرا در آن تعقل نمى‏كنيد؟ !

با بررسى اين كتاب هدايت‏به دهها آيه برخورد مى‏كنيم كه با افلا تعقلون يا افلا تتفكرون انسان‏ها را به تعقل و تفكر دعوت نموده و بى اعتنايى به آن را نكوهش مى‏كند . چرا كه مبدا هر كمال و سعادت و معرفتى تعقل و تفكر است .

4- 3 . پست‏شمردن دورى از تعقل

آياتى تعقل نكردن را مستلزم پليدى دانسته (10) و كسانى را كه همچون كوران و كران از كنار آيات الهى مى‏گذرند و در آنها تدبر و تعقل نمى‏كنند، بدترين جنبنده‏ها خوانده است [. انفال / 22] و حتى از حيوانات گمراه‏تر مى‏داند: ام تحسب ان اكثرهم يسمعون اويعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا [فرقان / 44] ; مى‏پندارى كه بيشتر اينها گوش شنوا دارند يا اهل تعقل هستند . چنين نيست، اينها چون چارپايان بلكه گمراه‏ترند .

آيات مذكور و نيز آياتى كه در آنها به تفكر در آيات الهى دعوت شده است‏بيان كننده اين حقيقت است كه قرآن كريم عقل را به عنوان يكى از ابزارهاى مهم معرفت الهى و تفكر و تعقل را لازمه شناخت و پيمودن راه كمال مى‏داند .

در اينجا لازم است‏به اين مساله بپردازيم كه قرآن كريم ما را به تعقل و تفكر در چه امورى دعوت مى‏كند .

4 . منابع تعقل و تفكر از ديدگاه قرآن

قرآن كريم منابع و موضوعات فراوانى را براى انديشيدن در آن پيش روى انسان قرار مى‏دهد كه به برخى از آنها در سطور گذشته اشاره نموديم . در اينجا نيز به جهت اهميت مطلب نظرى بر آنها مى‏افكنيم:

1- 4 . آيات آفاقى

خداى سبحان آسمان و زمين، دريا و خشكى، شب و روز، باد و باران، خورشيد و ماه و ستارگان، باغ و بستان و . . . را موضوع تعقل و تفكر مى‏داند كه ذكر همه آنها در اين مختصر نمى‏گنجد و تنها به يك آيه اشاره مى‏شود: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل من السماء من ماء فاحيى به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون [بقره / 164] ; در خلقت آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و كشتى‏هايى كه براى انتفاع مردم در درياها در حركتند و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و زمين مرده را با آن حيات بخشيد و سبز و خرم گردانيد و پراكندن انواع حيوانات در زمين و در وزيدن بادها و در ابرهايى كه بين آسمان و زمين مسخر شمايند، نشانه‏هاى روشنى [بر وحدت صانع هستى و علم و قدرت و رحمت او] براى اهل تعقل است .

2- 4 . آيات انفسى

يكى ديگر از منابع مهم تعقل و تفكر خود انسان است ; چنان كه خداى سبحان مى‏فرمايد: هوالذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشد كم ثم لتكونوا شيوخا و منكم من يتوفى من قبل و لتبلغوا اجلا مسمى و لعلكم تعقلون [مؤمن / 67] ; او خدايى است كه شما را از خاك، سپس از نطفه و آنگاه از علقه آفريد ; سپس به صورت طفلى [از شكم مادرانتان] بيرون آورد ; زان پس شما را به نهايت درجه نيرومنديتان (جوانى) رسانيد ; بعد از آن نيز شما را حيات بخشيد تا به مرحله پيرى و سپس به اجل حتمى برسيد [. البته] برخى از شما قبل از آن وفات مى‏كنيد و اينچنين كرديم به اميد اينكه شما تعقل كنيد .

3- 4 . تاريخ

يكى ديگر از چيزهايى كه خداى سبحان منبع تفكر و تعقل و عبرت‏آموزى آدمى قرار داده است، تاريخ اقوام گذشته است ; چنان كه در سوره عنكبوت بعد از بيان جرائم اجتماعى قوم لوط و هلاكتشان به دست ملائكه مى‏فرمايد: «و لقد تركنا منها آية بينة لقوم يعقلون [عنكبوت / 35] ; ما از ديار لوط آثار خرابى و نابودى برجاى گذاشتيم تا آيتى روشن براى عبرت عاقلان باشد [كه در سرنوشت آنان بينديشند و عبرت آموزند].

در سوره يوسف نيز مى‏فرمايد: افلم يسيروا فى‏الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ولدار الاخرة خير للذين اتقوا افلا تعقلون [يوسف / 109] ; آيا اين مردم در زمين سير نمى‏كنند تا سرنوشت پيشينيان را ببينند؟ و شما مؤمنان اگر تعقل كنيد [به خوبى مى‏فهميد كه] سراى آخرت بر اهل تقوا بسيار نيكوتر است .

در همين سوره در آيه بعد به سرنوشت‏بد مجرمين اشاره كرده و در ادامه مى‏فرمايد: لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب [يوسف / 110] ; در حكايت اقوام گذشته براى خردمندان عبرت كامل خواهد بود .

4- 4 . قرآن

يكى از منابع و موضوعات مهمى كه موضوع تفكر و تعقل و تدبر و تفقه شمرده شده خود قرآن كريم است . خداى سبحان گاه ما را به تفكر در مظاهر هستى و گاه به تفكر و تدبر در خود قرآن كريم دعوت مى‏كند . همان گونه كه در صدر كلام اشاره كرديم خداى سبحان گاه مى‏فرمايد: ما قرآن را به زبان عربى فرستاديم تا شما تعقل كنيد [يوسف / 3] و همين معنا را با بيانى ديگر در سوره زخرف تاكيد مى‏كند [زخرف / 3] و گاه كسانى را كه به مرض نفاق گرفتارند سرزنش نموده مى‏فرمايد: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها [محمد / 24] ; چرا اينان در قرآن تدبر و انديشه نمى‏كنند؟ آيا بر دلهاشان قفل زده شده است [كه قرآن در خانه دلشان نفوذ نمى‏كند] ؟

از سوى نبى گرامى اسلام و ائمه هدى عليهم السلام در مورد تدبر در قرآن و خواندن قرآن از روى فكر و دقت نظر تاكيد فراوانى شده است . رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: ان هذاالقرآن فيه منارالهدى و مصابيح الدجى فليجل جال بصره و يفتح للضياء نظره فان التفكر حياة قلب بصير كما يمشى المستنير فى‏الظلمات بالنور [20] اين قرآن مشعل هدايت و چراغ شب تاريك است ; پس كسى بايد كه چشمش را در آن به جولان آورد و ديده خود را براى استفاده از نور آن بگشايد ; زيرا كه تفكر در آن زندگانى دل بينا است ; چنانكه جوياى نور در تاريكى‏ها با نورگام بر مى‏دارد .

امام صادق عليه السلام نيز در اهميت تدبر در قرآن مى‏فرمايد: القرآن عهدالله الى خلقه فقد ينبغى للمرء المسلم ان ينظر فى عهده و ان يقرا منه فى كل يوم خمسين آية [21] ; قرآن عهد خداوند با بندگان است . سزاوار است كه هر مسلمانى در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آيه قرائت كند .

امام على‏بن الحسين عليه السلام نيز مى‏فرمايد: آيات القرآن خزائن ; فكلما فتحت‏خزينة ينبغى لك ان تنظر فيها [22] ; آيات قرآن خزانه‏هايى است . هر وقت‏خزينه‏اى گشوده شد، سزاوار است كه در آن نظر كنى .

حضرت امام «ره‏» در شرح اين دو حديث مى‏فرمايد:

ظاهر اين دو حديث آن است كه تدبر در آيات آن و تفكر در معانى آن خوب است و تدبر و تفكر در آيات محكم الهى و فهم معارف و حكم و توحيد و تفريد از آن نمودن غير از تفسير به راى است كه منهى عنه است در مقابل اصحاب راى و اهواى فاسده . . . و كفايت مى‏كند قول خداى تعالى: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب افقالها [محمد / 24] و در اخبار امر به رجوع به آن و تدبر در معانى آن بسيار وارد است ; حتى از جناب اميرالمؤمنين عليه السلام، نقل است كه فرمود: خيرى نيست در قرائتى كه از روى تفكر نباشد [23].

امام «ره‏» در آداب قرائت قرآن مى‏فرمايد:

ديگر از آداب مهم آن تفكر است و مقصود از تفكر آن است كه از آيات شريفه جستجوى مقصد و مقصود كند و چون مقصد قرآن چنانكه خود آن صحيفه نورانيه فرمايد، هدايت‏به سبل سلامت است . . . بايد انسان با تفكر در آيات شريفه مراتب سلامت را از مرتبه دانيه آن . . . تا منتهى النهايه آن . . . به دست آورد [24].

5 . حدود معرفت عقل از نظر قرآن

چنان‏كه آمد يكى از منابع تعقل و تفكر خود قرآن است ; اما جاى اين سؤال باقى است كه عقل انسانى تا چه ميزان مى‏تواند قرآن را بفهمد . گرچه خداى سبحان ما را مامور ساخته تا در قرآنش تعقل و تدبر كنيم ; اما اين سخن به اين معنا نيست كه ما با اين عقل‏هاى ناقص بتوانيم تمام اسرار قرآن را دريابيم .

چنان كه حضرت امام خمينى (ره) مى‏فرمايند:
قرآن در حد ما نيست . در حد بشر نيست . قرآن سرى است‏ بين حق و ولى الله اعظم كه رسول‏ خداست [25].

امام باقر عليه السلام فرمود: ما يستطيع احد ان يدعى ان عنده جميع القرآن كله، ظاهره و باطنه غيرالاوصياء [26] ; كسى جز جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله نمى‏تواند ادعا كند تمام قرآن ظاهر و باطنش پيش اوست .

اين سخن به اين معنا نيست كه باب تعقل و تدبر در قرآن را تعطيل كنيم . بلكه خداوند آن را سفره‏اى گسترده قرار داده كه هركس به ميزان توانش از آن بهره جويد . چنان كه حضرت امام مى‏فرمايند:

قرآن يك سفره‏اى است كه انداخته شده است‏براى همه طبقات يعنى يك زبانى دارد كه اين زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم [. . . 27].

نتيجه اينكه ما در حد توان عقلى و صفاى درونى خودمان مى‏توانيم از آن بهره گيريم ; البته اين هم به زمينه‏هايى احتياج دارد كه اينك بدان اشاره مى‏نمائيم:

6 . زمينه‏هاى لازم فهم حقايق الهى قرآن

قرآن اقيانوسى است كه هركس به ميزان گنجايش ظرف وجودى‏اش مى‏تواند از آن بهره ببرد ; اما مشروط به اينكه زمينه‏هاى بهره‏گيرى را فراهم نمايد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1- 6 . تقوا

قرآن كريم مى‏فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين [بقره / 2] ; اين كتاب كه شكى در آن نيست هدايتگر متقين است .

صدرالمتالهين در تفسير اين آيه مى‏نويسد:

اگرچه قرآن براى هركسى كه در آن بنگرد دلالت كننده است ; اما كسى از آن نفع مى‏برد كه صفحه دلش را صاف كرده و درونش را از كدورات اوهام فاسد و گناهانى كه قلب را تاريك و ظلمانى مى‏كنند پاك و طاهر نموده باشد [28].

حضرت امام (ره) نيز در اين زمينه مى‏نويسد:

[انسان] چون قلب را از كثافات خالى كرد، مهيا براى ذكر خدا و قرائت كتاب خدا شود و تا قذارات و كثافات عالم طبيعت در آن است، استفاده از ذكر و قرآن شريف ميسور نشود ; چنانكه در كتاب الهى، در سوره مباركه واقعه انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الاالمطهرون (11) [ واقعه / 77- 79] اشاره به آن فرمايد [29].

2- 6 . پرهيز از تحميل بر قرآن

يكى از آفاتى كه برخى از متفكران در آيات قرآن به آن گرفتار مى‏آيند، تحميل افكار شخصى بر آيات قرآنى است ; به اين معنا كه متكلم عقايد كلامى را از خارج گرفته، در صدد تاييد آن با قرآن باشد يا فيلسوف عقايد فلسفى را از يونان يا غرب معاصر گرفته و بخواهد قرآن را بر آن تطبيق نمايد . اين مانع از فهم عميق قرآن است ; چنان كه علامه طباطبايى مى‏فرمايد:

فرق است‏بين اينكه محقق بگويد: قرآن چه مى‏گويد؟ و اينكه بگويد: آيه را بر چه معنايى بايد حمل كرد؟ در صورت نخست محقق بايد پيش فرض‏هاى عقلى را كنار بگذارد و اما قول دوم مستلزم اين است كه نظريه‏هاى عقلى در مسائل را مبنا قرار داده و تحقيقش را مبتنى بر آن نظريات نمايد . بديهى است كه اينگونه بحث و تحقيق در قرآن تحقيق صرف معناى قرآن نيست . . . بلكه تحميل نتايج‏بحثهاى علمى يا فلسفى از خارج بر مدلول‏هاى آيات است و اين تطبيق است نه تفسير [30].

3- 6 . پرهيز از جمود بر لفظ

برعكس گروه پيشين برخى از اهل حديث ظاهر بين آن‏چنان جمود بر الفاظ داشتند كه هر نوع تفكر و تعمق در آيات را منع مى‏كردند، اين چنين كه حتى در آيات مربوط به موضوعات ماوراء طبيعى مثل صفات خداوند به معناى مادى و عرفى الفاظ قرآن كه در بدو امر از ظاهر كلام به ذهن متبادر مى‏شود، بسنده مى‏كنند .

چنان كه وقتى از مالك بن انس يكى از پيشوايان محدثان اهل سنت از آيه الرحمن على العرش استوى [طه / 5] سؤال مى‏شود، مى‏گويد: استواى خدا بر عرش معلوم و چگونگى آن مجهول و سؤال كردن از آن بدعت است [31].

علامه طباطبايى «ره‏» درباره پرهيز از جمود داشتن بر ظاهر الفاظ مى‏فرمايد:

انس و عادت موجب مى‏شوند كه وقتى الفاظى را مثل لوح و قلم و عرش و كرسى را مى‏شنويم، مصاديق مادى و طبيعى آنها به ذهن متبادر مى‏شود . . . در حالى كه مسماهاى مادى در حال تغيير هستند ; چنانكه مقصود از لفظ چراغ در ابتداى وضع چراغ فتيله‏اى بود، سپس همواره كاملتر شد تا جايى كه امروز به چراغ الكتريكى كه هيچ مشابهتى از جهت اجزاى مادى با آن چراغ اوليه ندارد اطلاق مى‏شود . پس مراد از وضع الفاظ غايات اشياء است نه شكل و صورت آنها . . . . بنابراين بايد متوجه باشيم كه جمود بر الفاظ نداشته باشيم، چيزى كه اصحاب حديث در تفسير معمول داشته‏اند . البته جمود بر الفاظ در حقيقت جمود بر عادت و انس در تشخيص مصاديق است [32].

4- 6 . پرهيز از جمود بر آراى ديگران

امام خمينى (ره) درباره پرهيز از جمود بر اقوال ديگران كه مانع تفكر و درك قرآن است مى‏فرمايد:

يكى ديگر از حجب كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جزء آن كه مفسرين نوشته با فهميده‏اند كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست و تفكر و تدبر در آيات را به تفسير به راى كه ممنوع است اشتباه نموده‏اند [33].

7 . رابطه عقل و قرآن

يكى از مسائل مهمى كه لازم است در اينجا طرح شود اين است كه چه رابطه‏اى بين عقل و قرآن برقرار است، آيا عقل و قرآن دو چيز معارض همديگر هستند يا مكمل يكديگر؟ به عبارت ديگر آيا قرآن براى برهه‏اى از تاريخ بوده و امروزه كه عصر عقل گرايى و تكنولوژى و فلسفه و عقل جمعى است ديگر نيازى به آن نيست؟ يا آيا لازمه تمسك به قرآن اين است كه تفكر و عقل ورزى در مسائل نظرى و اجتماعى و سياسى را تعطيل نماييم؟

بنابراين در اينجا دو سؤال در خور طرح و بررسى است .

1- 7 . آيا عقل ما را از قرآن بى نياز مى‏كند؟

امروزه برخى از نوانديشان دينى استفاده از قرآن را در پاره‏اى از مسائل اجتماعى نظير حدود و قصاص روا نمى‏داند ; چنان كه برخى مى‏گويند:

در باب سياسات بستر عقلايى حركت فقهى در موارد عمده‏اى مخدوش شده و اغلب فتواها و نظرات فقهى باب سياسات در عصر حاضر توجيه عقلايى ندارد . . . در كتاب و سنت و علم فقه شواهد و قرائن آشكارى پيدا مى‏كنيم كه نشان مى‏دهد نصوص مربوط به سياسات با فرهنگ و واقعيات اجتماعى عصر نزول در ارتباط بوده است . . . مثلا شواهد و قراين نشان مى‏دهد كه هدف احكام حدود و قصاص و ديات، گونه‏اى مهار كردن عادلانه و اخلاقى انتقام كشى رايج در ميان اعراب آن عصر بوده است [. . . . 34].

نظريه پردازان جبهه ملى نيز تا آنجا پيش رفتند كه در سال 1360 (ه ش) قصاص را غير انسانى قلمداد كردند [35].

در جواب اين عده از روشنفكران كه بعضى از احكام قرآن را منحصر به عصر نزول مى‏دانند و مى‏گويند «الان بايد براساس اعلاميه جهانى حقوق بشر و عقل جمعى احكامى در عرض احكام قرآن جعل كرد» مى‏گوييم:

اولا لازمه اعتقاد به خاتميت نبى اكرم و جاودانگى قرآن اين است كه همه احكام آن را جاودانه بدانيم ; مگر آنكه بعضى از احكام به انتفاى موضوع منتفى شود . مثل برده‏دارى كه در جهان امروز منسوخ شده است .

ثانيا آيا به همه مصالح و حكمتهايى كه در احكام خداست مى‏توان پى برد تا براساس آن بتوانيم بگوييم احكام قصاص منحصر به عصر نزول و متناسب با روحيه خشن اعراب و انتقام كشى رايج در ميان اعراب آن عصر بوده است . آيا حكم قصاصى كه خداوند براى بنى اسرائيل مقرر داشته [مائده / 45] به جهت همين روحيه بوده است؟ اما چنين نيست پيروان حضرت موسى عليه السلام اصلا روحيه ستيزه جويى نداشتند تا جايى كه وقتى خداى سبحان به آنها امر مى‏كند به ارض مقدس داخل شويد مى‏گويند: يا موسى ان فيها قوما جبارين و انا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرجوا منها فانا داخلون . . . فاذهب انت و ربك فقاتلا اناهيهنا قاعدون [مائده / 22- 24] ; اى موسى عليه السلام در آن سرزمين مردمى گردنكش هستند و ما وارد آن نمى‏شويم تا اينكه آنها خارج شوند . اگر خارج شدند ما داخل مى‏شويم . . . پس تو و خدايت‏برويد بجنگيد ما اينجا مى‏نشينيم .

بسيارى از احكام الهى مبتنى بر فطرت ثابت انسان است ; از اين جهت همواره ثابت‏خواهند بود . چنان كه علامه طباطبايى مى‏فرمايد:

قرآن اصول ثابت و لايتغير كتابهاى پيشين را حفظ نموده و فروعى را كه تغييرپذير است نسخ و محو مى‏كند تا با حال انسان از نظر سلوك راه ترقى و كامل مناسب باشد [36].
و مى‏افزايد:

اسلام دين فطرت است ; لذا به تبع اوضاع تغيير نمى‏پذيرد . . . چون براساس مصالح و منافع واقعى كه مطابق اقتضاى آفرينش انسان و جهان است پايه‏گذارى شده است . . . فرق ميان قوانين اسلامى و قوانين مدنى ديگر اين است كه قوانين ديگر پيرو خواست اكثريت افراد جامعه است ; ولى قوانين اسلامى بر وفق هدايت طبيعت و فطرت است كه نشان دهنده اراده خداى متعال مى‏باشد و از همين جاست كه قرآن كريم حكم تشريع را انحصارى ساحت كبرياى خداوندى مى‏داند» [37].

نتيجه اينكه همان گونه كه انسان و جامعه انسانى يك سلسله اصول و قوانين ثابت دارد، قوانين الهى هم كه منطبق بر فطرت انسان است اصول ثابت ولايتغبرى دارد كه ويژه عصر خاصى نيست و اگر عقل بر آن اصول ثابت‏حيات انسانى دسترسى پيدا كند بديهى است كه مطابق قرآن حكم نمايد . اما در جايى كه عقل به آن قوانين و اصول حيات انسانى كه متضمن سعادت واقعى او در دنيا و آخرت است دست نيافته طبيعى است كه به مصالح واقعى قوانين و احكام قرآنى هم احاطه پيدا نكند ; به همين جهت عقل بايد تابع قرآن باشد

ما حق نداريم به صرف اينكه به مصلحت پاره‏اى از احكام قرآن پى نبرديم و يا آن را با قوانين موضوعه جوامع غربى و حتى اعلاميه حقوق بشر سازگار نيافتيم نص قرآن را كنار بگذاريم و ادعاى خودبسندگى عقل نماييم . چرا كه عقل بشرى چه به طور فردى و چه جمعى مرزهاى معرفتى محدودى دارد ; چنان كه خداى سبحان در علت و حكمت‏بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: و علمكم مالم تكونوا تعلمون [بقره / 151] ; يعنى پيامبر معرفت‏هايى به شما مى‏دهد كه با عقل خويش توان دريافت آن مسائل را نداشتيد [38].

چنان كه آية‏الله منتظرى در جواب يكى از روشنفكران در بحث‏حد عقل و نقش آن در استنباط احكام مى‏نويسد:

عقل انسانى همچون وجودش محدود و ناقص است و بر تمام نظام هستى و گذشته و آينده و عاقبت امور و مصالح و مفاسد و نتايج قهرى اعمال احاطه ندارد و هرچند عقل در فطريات و قضاياى كليه به اصطلاح مستقلات عقليه اجمالا حكم جازم قطعى دارد نسبت‏به بسيارى از قضاياى جزئيه و مصالح و مفاسد اعمال و خصوصيات عالم غيب و حيات اخروى و شناخت راه سعادت در نشئات پس از مرگ كميت آن لنگ است . . . بر اين اساس خداى لطيف كريم و خبير و بصير انبياى عظام را براى تنبه و بيدارى انسانها و تقويت فطرت و نيروى عقل آنان فرستاد [39].

2- 7 . آيا قرآن ما را از عقل بى‏نياز مى‏كند؟

توجه به آنچه كه در سطور گذشته آورده‏ايم جواب اين سؤال را نيز روشن مى‏كند ; به ويژه اگر در سخن امام هفتم عليه السلام دقت نماييم آن حضرت عقل و انبياء عليهم السلام را دو حجت‏خدا بر مردم ذكر فرمودند [40] ; چرا كه تا انسان از نعمت عقل بهره‏مند نباشد اساسا به ايمان و اطاعت انبياء و آنچه كه انبياى عظام به ارمغان آورده‏اند مكلف نيستند . با عقل است كه تدبر و تعمق در قرآن صورت مى‏گيرد و آن فهميده مى‏شود و مى‏تواند برنامه عملى قرار گيرد . اگر تمسك به قرآن به معناى تعطيل عقل بود، قرآن كريم اين همه امر به تعقل و تفكر و تدبر و نظر در كتاب تكوين و تشريع نمى‏كرد و به برهان آورى دعوت نمى‏نمود و نمى‏فرمود: قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين [بقره / 111] ; اگر شما در ادعايتان صادق هستيد ادله خودتان را ارائه نماييد .

حضرت امام «ره‏» در اين زمينه مى‏فرمايد:

مطالب اين صحيفه الهيه كيفيت احتجاجات و براهينى است كه ذات مقدس حق تعالى يا خود اقامه فرموده بر اثبات مطالب حقه و معارف الهيه، مثل احتجاج بر اثبات حق و توحيد و تنزيه و علم و قدرت و ديگر اوصاف كماليه، كه در اين قسمت گاهى براهين دقيقه‏اى پيدا شود كه اهل معرفت از آن استفاده كامل نمايند ; مثل: شهدالله انه لا اله الاهو، (12) [ آل‏عمران / 18] و گاهى براهينى است كه حكما و دانشمندان طورى از آن استفاده مى‏كنند و اهل ظاهر و عامه مردم از آن طورى بهره‏بر مى‏دارند ;

مثل كريمه لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا (13) [ انبياء / 22] و مثل آيات اول سوره حديد و سوره مباركه توحيد و غير آن . و مثل احتجاج بر اثبات معاد و رجوع ارواح و انشاء نشئه اخرى و احتجاج بر اثبات ملائكه و انبياى عظام، كه در موارد مختلف اين كتاب شريف موجود است، . . . با آنكه حق تعالى نقل براهين انبياء و دانشمندان را فرموده بر اثبات معارف، مثل احتجاجات جناب خليل الرحمن سلام الله عليه و غير آن [40].

بنابراين وقتى خود خداى عز و جل در اثبات بسيارى از مسائل با بشر احتجاج مى‏كند و از كسانى كه براى اثبات توحيد و معاد احتجاج نموده‏اند با تجليل ياد مى‏كند چگونه مى‏توان پذيرفت كه ما را از انديشه ورزى در مسائل منع نمايد ; آن گونه كه محدثين از اهل سنت و اخبارى‏ها مدعى بودند و حجتى براى عقل در فهم قرآن و روايات و استنباط احكام براى آن قائل نبودند . از سوى ديگر اگر قرآن با انديشه‏ورزى مخالف بود، چرا در خود قرآن و احاديث‏شريف بر تدبر در قرآن و روايات و آسمان و زمين و دريا و حيوانات (14) حتى طعامى (15) كه مى‏خوريم تاكيد فراوان شده و ترك تدبر در قرآن توبيخ شده است ; چنان كه مى‏فرمايد: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها [محمد / 24] ; آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند يا بر قلبهاى آنها قفل زده شده است؟

8 . نتيجه و ثمره بحث

از مباحث گذشته آشكار مى‏شود كه:

الف . قرآن كريم عاليترين معيار فضيلت انسان بر ساير مخلوقات جهان مادى را عقل مى‏داند .

ب . عقلى كه قرآن روى آن عنايت دارد بيشتر بر قوه‏اى اطلاق مى‏گردد كه انسان با آن حق و باطل در مسائل نظرى و خير و شر را در حكمت عملى مى‏شناسد .

ج . قرآن آدميان را ترغيب مى‏كند كه نيروى عقل خويش را به كار گيرد و در آسمان زمين و آنچه بين آن دو است و تاريخ گذشتگان و نفسهاى خويش تفكر و تدبر نمايند تا به عظمت صانع و خالقشان پى برده و در درگاه عبوديت او سر تسليم فرود آورند تا به كمالات خويش نايل آيند .

د . قرآن كتاب هدايت است و زمانى عقل مى‏تواند از هدايت قرآن بهره‏مند شود كه انسان درون خويش را پاك نمايد ; چرا كه حقيقت قرآن تنها توسط معصومين عليهم السلام درك مى‏گردد و ساير افراد به ميزانى كه درونشان را پاك نموده‏اند از نورانيت قرآن بهره مى‏برند .

ه . از آنجايى كه عقل انسان محدود و غالبا اسير هواى نفس مى‏گردد ; لذا حد معرفتى آن محدود است .

و . بر خلاف اهل ظاهر و عقل گرايان عقل و قرآن به منزله دو بال هستند كه لازمه تكامل انسان از عصر بعثت تا عصر ظهور و بعد از آن است . زيرا كه مخاطب قرآن و نيز ابزار فهم و درك قرآن هم عقل است .

نویسنده: على اله بداشتى

پى‏نوشت‏ها:

1) لا بعث الله نبيا ولا رسولا حتى يستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول امته; خدا هيچ پيامبر و رسولى را مبعوث نكرده، مگر وقتى كه خرد اوكامل شد و از خرد همه قومش افزونتر گرديد .

2) واتقون يا اولوالالباب [بقره 197]: (و اى خردمندان از من پروا كنيد).

3) و ما يذكر الا اولوالالباب [بقره 269]: (و جز خردمندان پند نگيرند).

4) فبشر عبادالذين يسمعون القول ويتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب [زمر 18]: (آن دسته از بندگانم را كه سخن را مى‏شنوند و از بهترينش پيروى مى‏كنند، بر هدايت الهى و خردمندند).

5) در سرگذشت اقوام براى كسى كه صاحب قلب (عقل) باشد پندى است .

6) ان الله على الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة . . . فاما الباطنة فالعقول [19]: خدا دو حجت‏براى مردم قرار داده ظاهرى و باطنى . . . حجت‏باطنى عقلهاى مردم است .

7) اعملوا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون [حديد 17]: بدانيد كه خداوند زمين را بعد از موتش زنده مى‏كند و ما آيات را براى شما بيان مى‏كنيم به اميد آنكه تعقل كنيد .

8) انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون [يوسف/3]: ما قرآن را به صورت خوانش عربى نازل كرديم تاشما تعقل كنيد .

9) هوالذى يحيى و يميت و له اختلاف اليل والنهار افلا تعقلون [مؤمنون/80]: خداى شما آن كسى است كه خلق را زنده مى‏كند و مى‏ميراند و آمد و شد و شب و روز به امر اوست، پس چرا تعقل نمى‏كنيد؟ !

10) و يجعل الرجس على الذين لايعقلون [يونس/100]: خدا براى مردم بى خردى كه تعقل نمى‏كنند تا به آيات خدا ايمان آورند، پليدى مقرر كرده است .

11) آن قرآنى گرانمايه است در كتابى پوشيده كه جز پاكان‏بر آن دست نمى‏سايند .

12) خدا شهادت مى‏دهد كه به تحقيق خدايى جز او نيست .

13) اگر جز الله، الهه‏هايى در آسمان يا زمين وجود داشت جهان تباه مى‏شد .

14) افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت [غاشيه/17] آيا در خلقت‏شتر تفكر نمى‏كنيد .

15) فلينظر الانسان الى طعامه [عبس/24] انسان بايد در طعامش نگاه كند .

منابع

1 . سيد محمد حسين طباطبائى، الميزان، چاپ بيروت اعلمى، ج 13، ص 152 .

2 . محمدبن يعقوب كلينى ; اصول كافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، تهران، علميه اسلاميه، ص 14 .

3 . نهج‏البلاغه شرح محمد عبده، بيروت، دارالبلاغه، چاپ دوم، 1413 ق، ص 78 .

4 . محمدبن يعقوب كلينى، پيشين ص 10 .

5 . على‏اكبر دهخدا ; لغتنامه دهخدا، ماده عقل، ص 370 و ماده خرد، ص 412 .

6 . اسماعيل‏بن حماد جوهرى، الصحاح، تحقيق احمد عبدالغفور، شراميرى، ج 3، ص 1769

7 . شيخ عباس قمى ; مفاتيح الجنان، قم، انتشارات حر، چاپ اول 1376 ش، ص 82 .

8 . ابراهيم مصطفى و ديگران، المعجم الوسيط، طهران، المكتبة العلميه، بى‏تا، ص 616 و ر . ك: نعمة‏الله حسينى، فروق اللغات ماده عقل .

9 . راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفران عدنان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق، ص 354 .

10 . سيدمحمدحسين طباطبايى، پيشين، قم دارالعلم، ترجمه مصباح يزدى، ج 4، ص 39 .

11 . شيخ محمدبن محمدرضا قمى، كنزالدقائق، ج 2، تحقيق حسين درگاهى وزارت ارشاد، 1367ق، ص 58 .

12 . ر . ك: جوهرى ، پيشين، ج 3، ص 1769 .

13 . راغب اصفهانى، پيشين، ص 827 .

14 . جوهرى، پيشين، ج 2، ص 1769 .

15 . همان، ج 1، ص 216 .

16 . راغب اصفهانى، پيشين، ص 733 .

17 . كلينى، پيشين، ج 1، ص 18 .

18 . صدرالدين شيرازى، اسفار ج 8، ص 347 .

19 . كلينى، پيشين، ج 1، ص 19 .

20 . همان، ج 4، شرح سيدهاشم رسولى، ص 399 و امام خمينى (ره)، اربعين حديث، چاپ چهاردهم، 1376، مؤسسه تنظيم آثار امام، ص 500 .

21 . همان ص 497 .

22 . همان .

23 . همان، ص 497 .

24 . قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى، استخراج و تنظيم معاونت پژوهشى مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1375، ص 113 .

25 . همان، ص 19

26 . همان، ص 18 .

27 . همان، ص 127 .

28 . صدرالمتالهين، تفسير قرآن كريم، تصحيح محمد خواجوى، قم انتشارات . . . ، ج‏1، ص 235، نقل به ترجمه با تلخيص .

29 . قرآن كتاب هدايت، پيشين، ص 117 .

30 . علامه طباطبايى، پيشين، ج 1، ص 9 و 11، نقل به ترجمه با تلخيص .

31 . م . م . شريف تاريخ فلسفه در اسلام، ص 316 و 317 .

32 . علامه طباطبايى، پيشين، ج 1، ص 12 و 13، با ترجمه و تلخيص .

33 . قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى، پيشين، ص 132 و 133 .

34 . محمد مجتهد شبسترى، مقاله بستر معنوى و عقلايى علم فقه، كيان ش 46، ص 8 و 9 .

35 . ر . ك: قرآن كتاب هدايت، پيشين، ص 254 .

36 . محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 10، ترجمه محمد على گرامى، قم مؤسسه دارالعلم 1344 .

37 . محمدحسين طباطبايى، فرازهايى از اسلام، جمع‏آورى سيدمهدى آيت اللهى، قم، جهان آرا، بى‏تا ص 217 و 219 .

38 . شيخ محمد رضا قمى، پيشين، ج 2، ص 194، و ر . ك: مجمع البيان، ج 1، ص 33 .

39 . منتظرى (آيت‏الله)، باب مفتوح اجتهاد پاسخى به پرسشهاى دكتر عبدالكريم سروش كيان، ش 47 خرداد و تير 78 .

40 . كلينى، پيشين، ج‏1، ص 19 .

41 . قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى، پيشين، ص 33 و 34 .

 

منابع: 

مجله صحيفه مبين ، شماره 22

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد