قرآن و قرائت متواتر آن
القرآنُ واحدٌ نَزلَ من عندِ واحدٍ.
چرا وحي به صورت لفظ نازل مي شود؟
معارف، معاني مجردي در مخازن الهي اند که هر انساني را امکان دست رسي بدان نيست. براي بهره گيري انسان از آنها، معارف به صورت لفظ تنزّل کرده و خداي سبحان توسط انبيا و برگزيدگان خود، عموم مردم را با حقايق آشنا مي کند.
انسان ها گر چه از نظر آداب و زبان گفت و گو با يک ديگر متفاوتند، از جهت حقيقت خلقت، از فطرت همگون و هم آهنگ و از فرهنگ و زبان مشترک بهره مند مي باشند؛ به همين سبب همه خواستار يک نوع معارف هستند.
وقتي زبان فطرت انسان ها هم گون باشد، در سخن گفتن و القاي معارف به آن ها نيازي نيست که تفاوت زبانِ گفت و گو در نظر گرفته شود و از هر مليت با زبان خاصي، پيامبري انتخاب شود که هم زبان آنان باشد.
چون فرهنگ محاوره يک سان است از بين صدها نوع زبان اگر وحي به يک زبان نازل شود، براي همگان حجت خواهد بود، زيرا هر انساني از هر ملتي که باشد پيام هر پيامبري را درک مي کند، چون همه انبيا بر اساس فطرت، سخن مي گويند و فطرت، يک چيز است.
بنابراين آنچه، دلالت مي کند به عنوان لطف و از خدا ( نه بر خدا ) واجب است، آن است که خداي سبحان پيام خويش را به انسان ابلاغ نمايد، تا اتمام حجت شده و ( لِئَلّا يَکُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ)(1)، تحقق يابد و وحي الهي به صورت لفظ در اختيار همگان قرار گيرد. قرآن در اين باره مي فرمايد: « ما قرآن را به صورت لفظ عربي، نازل کرديم تا شما در آن انديشه کنيد: ( إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ).(2)معارف به صورت لفظ تنزل نکند، بشر عادي به آن دسترسي ندارد: ( وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْکِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَکِيمٌ ).(3)
پيامبران و هم زباني با اقوام خود
اما اين که مي فرمايد هر پيامبري به زبان قومش مبعوث مي شود: ( وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ )(4) يا اشاره به همين معناست که عنوان شد – که هر پيامبري به سوي هر تعداد از افراد انسان که مبعوث مي شود، با زبان فطرت آن ها سخن مي گويد که زبان همگان و معارف الهي هم آهنگ با فطرت انسان بوده است و هيچ گاه وحي تحميل بر فطرت انساني نمي باشد – و يا به اين معناست که پيامبري که از هر قومي برگزيده مي شود، هم زبان با آن قوم است؛ يعني اگر پيامبر از قوم بني اسرائيل مبعوث شد به زبان همان قوم ( عبري يا سرياني ) وحي مي آورد و اگر از قوم عرب پيامبري انتخاب شد، با زبان عربي از طرف خدا سخن مي گويد، نه اين که از هر قومي لازم است، پيامبري هم زبان با همان قوم مبعوث شود و رسالت هر پيامبري اختصاص به قوم خودش دارد. اين دو مطلب کاملاً از هم متفاوت هستند آنچه مفاد آيه است، مطلب اول است نه ديدگاه دوم. مفاد آيه، قضيه خارجيه است، به زبان همان قوم سخن مي گويد، نه اين که اختصاصي به آن قوم داشته باشد.
نزول تدريجي قرآن
قرآن به عنوان آخرين پيام الهي به صورت لفظ تنزّل کرد تا انسان با معارف آسماني آشنا شود، قرآن دو نزول جمعي و تدريجي دارد، ليکن نزول جمعي قرآن که يک باره بر جان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله تجلي کرد، از سنخ لفظ نيست. لفظ، در نزول تدريجي قرآن است که در طول رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله بر او نازل شده و هر آيه اي از آيات قرآن بيشتر از يک بار بر پيامبر نازل نشده است و در يک بار نزول و تلفظ هر لفظي بيش از يک نوع هيئت و اعراب شکل نمي گيرد. اگر برخي آيات قرآن دو مرتبه نازل شده، بدون هيچ گونه تفاوت در دو جاي قرآن تنظيم شده و جا داده شده اند.
برهان عقلي و اختلاف قرائت
از اين بيان به دست مي آيد که يک مرتبه تلفظ هر کلمه اي، يک نوع اعراب بيشتر ندارد. دو نوع هيئت و اعراب از يک کلمه دو تلفظ را ايجاب نمي نمايد. لذا برهان عقلي قائم است که يک مرتبه نزول قرآن و يک مرتبه تلفظ آيات، يک نوع اعراب بيشتر نمي پذيرد، و بيش از يک قرائت، خارج از حقيقت قرآن مي باشد.
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و اختلاف قرائت
وقتي قرآن يک نوع اعراب بيشتر نداشته باشد، قرائت هاي گوناگون، تغيير و تحريف قرآن، به حساب خواهد آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله که حافظ قرآن از تحريف و تغيير است در مقابل چنين موضوعي، جبهه خواهد گرفت. رواياتي که از طريق اهل سنت نقل شده، همين موضوع را بيان مي کند که پيامبر سخت در مقابل اختلاف قرائت نگران و آشفته مي شد و افرادي را که موجب اختلاف قرائت در قرآن مي شدند، به قرائت اصلي راهنمايي مي کرد. « عبدالله بن مسعود » نقل مي کند:
دو نفر در قرائت اختلاف داشتند، به محضر رسول الله صلي الله عليه و آله رسيدند، به دستور حضرت هر دو قرائت کردند و هر دو قرائت خود را به پيامبر نسبت دادند. حضرت سخت برآشفت و چهره مبارکش دگرگون شد و به آن ها فرمودند: « قرآن را همان طوري که آموخته ايد قرائت کنيد. از پيش خود، قرائت اختراع نکنيد و بدعت گذاري ننماييد که ملت هاي پيشين به خاطر همين اختلاف، در برابر پيامبران به نابودي کشيده شدند.»
عن عبدالله بن مسعود، قال اختَلف رجلان في سورةٍ، فقال: هذا أَقرأني النبيُّ و قال الآخر: هذا أَقرأني النبيّ. فأتي النبيَّ فأخبرَ بذلک، قال فتَغَيّر وجهُه و عنده رجل، فقال: « إقرؤُوا کما عُلِّمتُم » فلا أدري أبشيء أمر أم بشيء ابتدعه من قبل نفسه، فإنّما هَلکَ من کان قبلَکم لاختلافِهم علي أنبيائهم.(5)
اختلاف لهجه
البته اختلاف لهجه غير از اختلاف قرائت است، زيرا اختلاف لهجه باعث هيچ گونه تغيير، حتي در اعراب کلمه نمي شود، بلکه همان اعراب موجود در کلمه را به لهجه خاص ادا کردن است. در بين فارسي زبانان برخي به جاي کسره، فتحه و به جاي فتحه، کسره استعمال مي کنند. لذا پيامبر صلي الله عليه و آله که در مقابل اختلاف قرائت آن چنان برآشفت، اختلاف لهجه را پذيرفت. چنان که « ابي بن کعب » نقل مي کند:
شخصي وارد مسجد شد، غير از قرائت متداول قرائت کرد، فرد ديگري وارد شد بر خلاف قرائت اولي قرائت کرد، همه به خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله رسيديم، آن گاه حضرت هر دو را قبول کرد و تحسين نمود: عن أبي بن کعب قال: کنتُ في المسجدِ فَدخل رجلٌ يُصَلّي فقَرأ قراءةً فأنکرتُها … ثمّ دَخل رجلٌ آخرٌ فقَرأ قراءةً غيرَ قراءة صاحبِه، فدَخَلنا جميعاً علي رسولِ اللهِ صلي الله عليه و آله فأمرهم رسولُ الله، فَقرَءا فَحَسّن رسولُ الله شأنَهما.(6)
امامان شيعه و اختلاف در قرائت
ائمه عليهم اسلام که جانشينان به حق رسول الله صلي الله عليه و آله هستند و مانند رسول الله صلي الله عليه و آله حافظان قرآن از هرگونه تغيير و تحريف مي باشند همانند پيامبر صلي الله عليه و آله اختلاف قرائت را امري باطل دانسته، در مقابل آن موضع گرفته اند. چنان که در اين روايت از امام باقر نقل شده است:
الحسين بن محمّد عن عليّ بن محمّد، عن الوشّاء، عن جميل بن درّاج، عن محمّد بن مسلم، عن زرارة (سند صحيح) عن أبي جعفر (سلام الله عليه) قال: « إن القرآن واحدٌ نَزلَ من عندِ واحدٍ، و لکنّ الاختلافَ يَجيء من قِبَلِ الرواةِ»(7) قرآن يکي و از نرد خداي واحد است، اختلاف از جانب راويان است.
مشابه همين مضمون از امام صادق عليه السلام نقل شده است:
عن عليّ بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمربن أذينة، عن الفضل بن يسار، قال: قلتُ لأّبي عبدالله صلي الله عليه و آله: إنّ الناسَ يَقولون: نَزلَ القرآنَ علي سبعةِ أَحرفٍ، فقال:«کَذِبوا أعداءُ الله، و لکنّه نَزلَ علي حرفٍ واحدٍ من عندِ الواحِد».(8)
از حضرت سؤال مي کند که اين ها ( منظور برخي از مسلمانان است که تعمد بر قرائت متفاوت دارند ) مي گويند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است، حضرت قاطعانه مي فرمايد « دروغ مي گويند دشمنان خدا. قرآن يکي است و از طرف خداي واحد نازل شده است ». ملاحظه فرماييد، امام صادق عليه السلام چگونه در مقابل اختلاف در قرائت قرآن موضع گيري مي کند. آيا صريح تر از اين ممکن است در اين باره سخن گفت؟ اين حديث مبارک در مقابل آن احاديثِ ضعيف است که از طرف فريقين وارد شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
روايات ديگري هم بر همين واکنش ائمه عليهم السلام دلالت دارد. بنا به روايتي، وقتي از امام صادق عليه السلام در مورد نزول قرآن، سؤال شد، حضرت فرمود: « همان طوري که آموخته ايد، قرائت کنيد »:
سألتُ أبا عبدالله عليه السلام عن تنزيلِ القرآن، قال: « اِقرَؤوا کما عُلِّمتم ». و نيز نقل شده است که شخصي در محضر امام صادق عليه السلام بر خلاف قرائت متداول قرائت کرد، حضرت او را نهي کردند و به قرائت متداول بين مردم ارجاع دادند: قال: قَرأَ رجل علي أبي عبدِ الله عليه السلام و أنا أستَمعُ حروفاً من القرآنِ ليس علي ما يَقرَأُها الناسُ: فقال أبوعبدالله عليه السلام: « کُفَّ عن هذه القراءة اِقرأ کما يَقرَأ الناسُ.»(9)
از اين دو روايت، دو نکته اساسي به دست مي آيد: نخست اين که يک قرائت در بين مردم متداول بوده است. ثانياً: حضرت قرائت هاي مختلف را نهي مي کند و افراد را به همان قرائت متداول ارجاع مي دهد.
در روايت ديگر که نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده، اختلاف قرائت و تخطي از شيوه متداول، گمراهي محسوب شده است، حتي اگر مثل « عبدالله بن مسعود » صحابي معروف چنين کنيد.
کنّا عند أبي عبدِ الله و مَعُنا ربيعةُ الرأي فَذکر فضلَ القرآن، فقال أبوعبدالله عليه السلام: إن کان ابن مسعودٍ لا يَقرأ علي قرائتِنا فهو ضالٌ ». فقال ربيعةٌ فهو ضالّ؟! فقال: نعم، ضالّ – ثمّ قال أبو عبدالله : – أمّا نحن، فنَقرأُ علي قرءةِ أبي ».(10)
بنابراين هم برهان عقلي و هم روايات، از طريق فريقين دلالت دارد که قرآن يک نوع اعراب بيشتر ندارد و قرائت هاي مختلف، خارج از حقيقت قرآن مي باشد. اينک بايد بررسي کرد که کدام قرائت صحيح است؟
قرائت صحيح
همه محققان بلکه همه مسلمانان، در اين مطلب اتفاق دارند که قرآن، به تواتر سينه به سينه و نسل به نسل از بدوِ نزول تاکنون مسير خود را طي کرده است. هيچ محققي در تواتر قرآن ترديد ندارد، حتي آنان که قرائت مختلف را صحيح مي دانند، در عين حال که قرائات را متواتر نمي دانند، اما معتقدند قرآن نسل به نسل در بين مسلمانان متواتر بوده و در بحث مصونيت قرآن از تحريف، يکي از ادله عمده همين تواتر قرآن است.
اقسام تحريف
بحث مصونيت قرآن از تحريف، موضوع مستقلي است، ليکن به عنوان يک اصل مسلم مي توان گفت: قرآن از هرگونه تغيير و تحريف مصون بوده است، چه تغيير در ماده و يا صورت کلمه و يا در اعراب آن و يا در جابه جايي کلمات و آيات، و نيز تغيير به زيادت و نقصان، حتي در اعرابي از اعراب هاي قرآن نيز تغييري رخ نداده است، اگر غير از اين باشد، وعده الهي تحقق نيافته است، زيرا خداوند فرموده است که: « ما قرآن را حفظ مي کنيم. » حتي آن دسته از محققاني که اختلاف قرائت را صحيح مي دانند، تحريف را به همين صورت، معنا مي کنند. زرقاني مي گويد:
تحريفٌ القرآنِ يَحرمُ بما يَمسّ صورته، و طريق أدائِه، و کيفيّة لهجاتِه، کما يحرَم بما يمسّ جوهرَه، و تغييرَ حروفِه، و کلماتِه و حرکاتِه و ترتيبَه.(11)
وي حتي اختلاف لهجه را تحريف مي داند، ليکن در خصوص اختلاف لهجه نمي توان پذيرفت که تحريف باشد؛ زيرا همان طوري که اشاره شد، اختلاف لهجه غير از تغيير در اعراب کلمه است. از نظر ايشان اگر کسي قرائتش غير از قرائت هاي صحيح قرآن باشد، تحريف و حرام است، چون امثال ايشان همه قرائات را صحيح مي دانند، ولي وقتي قرآن يک نوع اعراب بيشتر نداشته باشد، هر قرائتي غير از قرائت اصلي و متداول صحيح نيست. براي روشن شدن اين مطلب مهم به چند نکته بايد توجه کرد:
الف. روايات نزول قرآن بر « احرف سبعه »
روايات متعددي از طريق شيعه و بيشتر از طريق اهل سنت وارد شده که قرآن به هفت حرف نازل شده است. بررسي همه روايات در اين مقاله نمي گنجد، اما به اين نکته اشاره مي شود که تمام آن روايات از نظر سند، مخدوش هستند و هيچ روايت صحيحي که دلالت کند قرآن بيش از يک نوع اعراب و قرائت دارد، موجود نيست.(12)
اين روايات چون سند صحيح ندارند، مشکلي را ايجاد نمي کنند، اما محققان اهل سنت به لحاظ اين که روايات « احرف سبعه » را قبول کرده اند، دچار مشکلات عديده شده و بحث هاي دامنه داري در اين باره انجام داده اند. در هر صورت بر فرض اين که سند روايات هم تمام باشد، اين روايات هيچ گونه مساسي با قرائات سبعه ندارند. لذا اين توهم بي اساس است که برخي مي پندارند دليل حجيت قرائت قاريان سبعه، روايات احرف سبعه مي باشد، زيرا روايات از نظر متن آن چنان متفاوت هستند که محققان اهل سنت معاني مختلفي از اين روايات نموده اند. چنان که « ابن جزري » در معاني اين روايات مي گويد:
من قرائت هاي مختلف را تحقيق کردم، به اين نتيجه رسيدم که اختلاف قرائات از هفت نوع بيشتر نيست:
1.اختلاف در حرکات بدون تغيير در معنا، 2.اختلاف در تغيير معنا، 3.تغيير در حروف و معنا بدون تغيير در کلمه، 4.عکس فرض سوم، 5. تغيير معنا و صورت، 6.تغيير به تقديم و تأخير، 7.تغيير به زياده و نقصان.
آن گاه مشابه همين معنا را از رازي نقل مي کند و نيز همين معنا را از ابن قتيبه نقل و تأييد و تحسين مي نمايد.(13)
زرکشي مي گويد:
اختلاف قرائت به هفت چيز بازگشت دارد: 1.اختلاف در اعراب بدون تغيير معنا، 2.اختلاف در اعراب با تغيير در معنا، 3.تبديل حروف، 4.تغيير صورت کلمه در نوشتن، 5.تغيير صورت و معنا، 6.تقديم و تأخير، 7.زياده و نقصان.(14)
همان طور که ملاحظه مي شود، مضمون روايات احرف سبعه، مساسي با قرائات سبعه ندارد، بلکه اختلاف غير قراء سبعه هم به همين هفت مورد بازگشت مي کند. اما عمده سخن در مورد روايات احرف سبعه، آن است که فاقد سند صحيح مي باشند.
ب. تاريخ اختلاف قرائت
موضوع ديگرکه لازم است به آن توجه شود اين که تاريخ اختلاف قرائت به زمان پيامبر صلي الله عليه و آله بر مي گردد، لذا اگر چه حضرت سعي مي کرد از اين موضوع، مانع شود، از همان ابتدا اختلاف در قرائت بروز کرد. آن گاه در اثر گسترش اسلام و برخورد با زبان ها و فرهنگ هاي مختلف، اختلاف قرائت رو به افزوني نهاد تا اين که در زمان خليفه سوم، احساس شد که اگر به همين منوال پيش برود، خطر تحريف، قرآن را تهديد مي کند. خليفه سوم با تشکيل شورايي تصميم گرفت، قرآني به عنوان الگو انتخاب شود و از روي آن نسخه هايي استنساخ شده، به بلاد مهم و پرجمعيت آن زمان، مثل مکه، شام، بصره، کوفه، بحرين و يمن فرستاده شود و قرآن امام را هم در نزد خود نگه داشت و دستور داد تا تمام قرآن هاي مکتوب را بسوزانند يا در آب جوش محو کنند.(15)
ليکن اين اقدام، چون بر اساس معيارهاي صحيح نبود و نيز دقت کافي در استنساخ اين قرآن ها انجام نگرفت، نه تنها مشکلي را در رفع اختلاف قرائات، حل نکرد، بلکه چون نسخه ها با يک ديگر شديداً اختلاف داشته و مشتمل بر اغلاط فراوان نيز بودند و با قرائت اصلي و رايج اختلاف داشتند، متداول نشده و در نهايت ديري نپاييد که به فراموشي سپرده شدند.(16) لذا نبايد گمان کرد که اقدام فردي و يا حتي حکومتي باعث پايان دادن به اختلاف قرائات شد و همه مردم را به يک قرائت برگردانيد. البته همه اين اختلافات در حالي بود که قرائت اصلي، در بين عموم مسلمانان متداول بوده و هيچ گاه اختلاف قرائت، کوچک ترين آسيبي به قرائت اصلي وارد نکرده است.
ج. قراء سبع
اختلاف قرائت در کنار قرائت متداول هم چنان ادامه داشت و هموار در گوشه و کنار بلاد اسلامي، افرادي پيدا مي شدند که يا بر اساس اعتماد به روايات ضعيف و يا با اجتهاد و سليقه شخصي، قرائتي را مي پسنديدند. تا اين که زمان خلفاي عباسي وقتي « ابن مجاهد » مسئوليت قرّاء و قرائت را در دربار عباسي پيدا کرد و توجه همگان را جلب کرد، براي نوعي وحدت بخشيدن و رفع اختلاف قرائات، بدون ملاک صحيح، هفت نفر از قاريان را انتخاب کرد و اجازه نشر اين قرائات را داد و بقيه قرائات را ممنوع کرد.
آن هفت نفر از آن زمان معروف و مشهور به قرّاء سبعه شدند و عبارتند از:
1.عبدالله بن عامر دمشقي (118-80)
2.ابن کثير مکي (120-45)
3.عاصم بن أبي النجود کوفي (وفات 127)
4.ابوعمر بصري (154-68)
5.حمزه کوفي (156-80)
6.نافع مدني (وفات 169)
7.کسائي کوفي (وفات 189)
چون اقدام ابن مجاهد بدون ملاک و ترجيح بلا مرجح بود، موجب طعن و خرده گيري بسياري شد. لذا به عقيده بسياري، خصوصيتي براي قراء سبعه نيست و قرائت غير اين هفت تن، مانند قرّاء عشره جايز است، بلکه برخي، بيشتر قرّاء عشره را جايز مي دانند.(17)
به هر حال شهرت قرّاء سبع به زمان ابن مجاهد، يعني اوايل قرن چهارم بر مي گردد و هيچ گونه دليلي هم مبني بر صحت قرائت قرّاء سبع و اتصال قرائت آن ها به زمان رسول الله صلي الله عليه و آله وجود ندارد، بلکه دليل بر عدم صحت قرائات گوناگون در دست است که اجمالي از آن بيان خواهد شد.
د. تواتر قرائت هاي هفت گانه!
از اين مطلب نکته ديگري روشن شد که قرائت قرّاء سبع، سند معتبري ندارد تا چه رسد به تواتر آن ها لذا ادعاي تواتر قرآن هيچ گونه ربطي به تواتر قرائت هاي سبعه ندارد و آنچه مسلم است در نزد محققان، تواتر قرآن است نه تواتر قرائت هاي مختلف، ابن جزري مي گويد: « من ابتدا موافق تواتر قرائات سبعه بودم، آن گاه به بطلان آن پي بردم »(18) سيوطي قرائات سبعه را متواتر نمي داند (19) رازي مي گويد:
گر چه اتفاق بر تواتر قرائات سبعه است! اين سخن اشکال دارد.(20)
مرحوم بلاغي نيز مي فرمايد:
« قرائت هاي هفت گانه و نيز ده گانه، به روايات آحاد است و سبب اطمينان نيست. »(21) آية الله خوئي عقيده دارند که قرائات سبعه متواتر نبوده، منقول به خبر واحد يا اجتهاد خود قاري است (22) و صاحب التمهيد مي فرمايد: « رأي صحيح در نزد محققان اهل سنت و اماميه اين است که قرائات متواتر نيستند. »(23)
ه. تواتر قرآن
در عين حال که تواتر قرائت هاي مختلف امري موهوم است، در اين حقيقت کسي شک ندارد که قرآن در طول تاريخ اسلام در بين مسلمانان متواتر بوده و نسل به نسل گشته تا به دست مسلمانان امروز رسيده است و اراده الهي بر اين تعلق گرفته که قرآن را از هرگونه خطر حفظ کند. از آن زماني که قرآن نقطه و اعراب گذاري نشده بود و به شکل ساده نوشته مي شد ( نقطه و اعراب گذاري قرآن در نيمه دوم قرن اول در زمان حجاج انجام گرفت (24) و شکل و اعراب قرآن سينه به سينه منتقل مي شد، تا به امروز که ميليون ها جلد قرآن به يک قرائت چاپ شده و بيش از يک ميليارد مسلمان آن را قرائت مي کنند، قرآن با قرائت عمومي مسلمانان نسل به نسل حفظ شده و منتقل گشته است.
تواتر يک قرائت
با توجه به مطالب ذکر شده، اين سؤال به طور جدي مطرح مي شود که آيا ممکن است قرآن متواتر باشد و هيچ کدام از قرائت ها متواتر نباشد؟ قرآن که از نزد خداي واحد به يک شکل و با اعراب واحد نازل شد اگر مي خواهد متواتر باشد که هست، بايد با همان قرائت اصلي، متواتر باشد. زيرا الفاظ در تلفظ، هيچ گاه نمي توانند بدون شکل و اعراب باشند. اگر قرآن با اعراب اصلي خود متواتر نباشد ناگزير اعراب ديگري جايگزين آن خواهد شد، آن گاه ديگر قرآن نخواهد بود. بنابراين تواتر قرآن و تواتر يک قرائت ملازمه انفکاک ناپذير است. زيرا قرآن نه بدون اعراب مي تواند متواتر باشد، و نه با اعراب غير اصلي، پس برهان عقلي بر تواتر يک نوع قرائت وجود دارد، زيرا وقتي کسي پذيرفت قرآن متواتر است، بايد بپذيرد که يک قرائت آن هم قهراً متواتر باشد.
کدام قرائت متواتر است؟
اينک يک سؤال مطرح است که از بين قرائت ها کدام قرائت متواتر است؟ در پاسخ اين سؤال مي توان گفت: هيچ کدام از آن ها به عنوان قرائت فرد متواتر نمي باشد، بلکه متواتر، قرائت عامه مردم است که در تمام اعصار و در تمام بلاد متداول بوده است.
همين قرائت متداول کنوني که قرآن ها بر آن طبع شده، عموم مردم از هر فرقه و مذهب، قرآن را بدان شيوه مي خوانند. کسي نبايد توهم کند که قرائت قرّاء سبعه در زماني يا در مکاني از بلاد مسلمين، متواتر و متداول بوده، بلکه قرائت هاي مختلف حتي در بلاد خود قرّاء سبع، در حاشيه قرائت عمومي به عنوان قرائت فلان قاري مطرح بوده، نه قرائت اصلي قرآن، زيرا قرآن در تلفظ و قرائت از قرائت اصلي خودش انفکاک ندارد، وقتي همه پذيرفتند قرآن در همه زمان ها در بلاد مسلمين متواتر بوده، بايد بپذيرند که يک قرائت نيز بيشتر متواتر نيست.
قرائت عاصم
اين که معروف است قرائت عاصم به روايت حفص قرائت صحيح است، به اين معنا نيست که قرائت فرد، ملاک قرار گرفته است بلکه قرائت عاصم به عنوان فرد هيچ گونه خصوصيتي ندارد، و فقط از آن جهت که قرائت وي با قرائت عموم انطباق داشته و در اثر ملازمت با ابوعبدالرحمن مسلمي که تعليم ديده ي علي بن ابي طالب عليه السلام بود، اين فضيلت نصيب عاصم شده که به قرائت اهل بيت عليهم السلام که همان قرائت متداول بين عموم مردم مي باشد، قرآن را بخواند و جز در موارد نادر از قرائت متواتر فاصله نگرفته است. در بررسي هاي به عمل آمده معلوم شده است که حدود 45 مورد اختلاف ميان قرائت عاصم و قرائت متواتر وجود دارد، که بيشتر آن ها هم به روايت ابوبکر از عاصم است و برخي هم از ديگران و تنها سه مورد به روايت حفص، از قرائت عموم فاصله گرفته است. يکي در آيه 18 سوره انفال که به نصب « کيد الخائنين » قرائت نموده، ديگري در آيه 68 سوره هود که ثمود را به فتح دال و سومي در آيه 36 احزاب که قرآن را به کسر قاف تلفظ کرده است.(25)
در بقيه موارد، قرائت عاصم بر طبق قرائت متداول و اصلي بوده و به اعتراف محققان دقيق ترين قاري در بين قرّاء، عاصم است. چنان که ابو محمد مکي بن ابي طالب مي گويد: « صحيح ترين قرائت سنداً قرائت نافع و عاصم است ».(26) ابن خلکان مي گويد: « عاصم در قرائت، شهرت عمومي داشته و مشاراليه در قرائات بوده است. » ابن جزري مي گويد: « امام قاريان که قرائت به او منتهي مي شود، عاصم است: کان هوم الإمام الذي انتهب إليه رئاسة الأقراء».(27)
التمهيد از روضات الجنات نقل مي کند که « قرائت عاصم به عنوان متن انتخاب مي شد و قرائت هاي ديگر با رنگ هاي ديگر علامت گذاري مي شده است».(28) اين قرائت بر اثر دقت عاصم، همواره منطبق با قرائت عمومي بوده و همان طور که فرموده اند نسبت مغلوب است، ملاک قرائت عموم مردم است نه عاصم.(29)
دليل و شاهد ديگر بر اين معنا، اين است که در بسياري از موارد ملاحظه مي شود که تمام قرّاء با قرائت عاصم مخالفت کرده اند، ولي آنچه متداول و متواتر شده، همان قرائت عاصم است. مانند آيه 282 سوره بقره که همه قرّاء «تجارة» را به رفع قرائت کرده اند، تنها عاصم به نصب قرائت کرده و همين هم قرائت متداول است و يا در آيه ي 40 سوره احزاب همه « خاتم النبيين » را به کسر قرائت کرده اند، ولي عاصم به فتح تاء قرائت کرده و همين قرائت متداول است. در آيه 11 سوره مجادله « مجالس » را همه قاريان مجلس قرائت کرده اند، و تنها عاصم « مجالس» قرائت کرده و همين هم قرائت متداول است.
در آيه 3 طلاق « بالغ» را همه به تنوين قرائت کرده اند، اما عاصم به رفع، تلفظ کرده و همين قرائت نيز متداول است. و در بسياري موارد قرائت عاصم حتي مخالف قرائت برخي قاريان سبعه که در کوفه بوده اند، مي باشد. ولي قرائت عاصم متداول است که معلوم مي شود ساير قرائات در حاشيه بوده اند از جمله در آيات: 271 و 285 بقره، 12، 38، 48، 56، 79، 139، 153 و 159 آل عمران، 25، 37، 41، 43، 77 و 94 نساء، 110 مائده و 25، 54، 57 و 113 اعراف و ده ها مورد ديگر.
اقسام تواتر
ممکن است کسي بگويد: تواتر تنها در تواتر لفظي خلاصه نمي شود که اگر منتفي شد، اصل تواتر منتفي شود؛ بلکه تواتر بر سه قسم است:
1. تواتر لفظي و آن در جايي است که متواترين نه تنها بر يک معنا اتفاق دارند، بلکه بر الفاظ ناقل آن نيز تواتر دارند. 2.تواتر معنوي که متواترين به الفاظ تواتر اتفاق ندارند ولي مضمون نقل آن ها يک معناي مشخص را منتقل مي کند.3 . تواتر اجمالي که متواترين حتي بر يک معناي مشخص اتفاق ندارند، اما از جميع نقل آن ها به دست مي آيد که فلان مطلب اجمالاً يقيني و متواتر است. در مورد قرآن لازم نيست يک قرائت متواتر باشد، بلکه همين که قرآن در بين جميع قرائات باشد متواتر خواهد بود.
در پاسخ اين اشکال مي توان گفت: بين علما و فقها که اختلاف قرائات را صحيح مي دانند، فرق عمده وجود دارد. علما و محققان اهل سنت بر اساس اين که روايات « احرف سبعه » را صحيح مي پندارند، همه قرائات هفت گانه بلکه بيش از آن را نيز قرآن مي پندارند، ابن جزري مي گويد:
کلُّ قراءةِ والفقَت العربيّةَ و لو بوجهٍ، و وافَقَت أحدَ مصاحفِ العثمانيّةِ و لو احتمالاً و صحَّ سندُها فهي القراءةُ الصحيحةُ التي لا يجَوز ردُّها، بل هي من الأحرفِ السبعةِ التي نَزلَ بها القرآنُ عن الائمّةِ السبعةِ. أم من الَعشرِ أم غيرِهم. (30)
و زرقاني مي گويد: « إنّ القراءاتِ کلّها علي اختلافِها کلامُ الله لا مدخلَ لبَشَرٍ فيها.»(31)
بر اساس مطلبي که در ابتداي اين مقاله به اثبات رسيد، قرآن يک اعراب و شکل بيشتر ندارد و روايات « احرف سبعه » هم قابل اعتماد نيستند و مي توان گفت: اين مسلک کاملاً بي اساس است؛ زيرا يک قرائت صحيح بيشتر وجود ندارد.
اما فقها و محققان شيعه که قرائت هاي مختلف را صحيح مي دانند، همه را قرآن نمي دانند، بلکه از بين قرائت ها، تنها يک قرائت را صحيح و قرآن مي دانند. منتها مي گويند: چون آن يک قرائت را ما نمي شناسيم، قرائت هاي سبع، اماره بر آن قرائات صحيح بوده و همه ي آن ها جايز است حتي برخي گفته اند: واجب است که قرآن بر قرائت هاي سبعه خوانده شود تا در مثل نماز، يقين حاصل شود که قرآن اصل قرائت شده است.
در اين باره بايد گفت: گر چه تواتر معنوي و نيز اجمالي مفيد يقين است، ليکن در مورد قرآن جز تواتر لفظي، تواتر ديگري راه گشا و کارساز نمي باشد، زيرا قرآن حجت الهي است بايد عيناً با اعراب و قرائت اصلي در دست رس همگان باشد تا اتمام حجت تحقق يابد. قرآن نازل شده است تا با تعمق و تدبر در آيات آن، معارف و احکام و حدود الهي به دست آيد، چنانچه مي فرمايد:
(أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا )(32)؛
( کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ مُبَارَکٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ ) (33) و معلوم است به دست آوردن معارف الهي و احکام و حدود با تدبر در قرائات اصلي ممکن است؛ زيرا اگر کسي قرائت هاي مختلف را جايز شمارد و يقين به قرآن بودن هيچ کدام نداشته باشد، در هر قرائتي که تدبر کند و معنا و مطلبي را به دست آورد، نمي تواند ادعا کند در قرآن تدبر کرده، بلکه فقط مي تواند بگويد: در محتمل القرآن تدبر کرده است.
قهراً هيچ مطلبي را به طور يقين نمي توان به قرآن نسبت داد، مگر نه اين است که در اکثر آيات قرآن اختلاف قرائت وجود دارد؟ مگر نه اين است که برخي آيات قرائات متعدد دارند؟! بر اين اساس، دست مردم از قرآن اصلي کوتاه است. و در موارد اختلاف قرائت، هيچ مضموني را نمي توان گفت به طور قطع قرآن است. گاهي معناي مشترک هم بين قرائات وجود ندارد تا کسي بگويد: اگر خصوصيات را نتوان گفت قرآن است، معناي متفق و قدر مشترک را مي توان قرآن دانست. کدام قدر مشترک بين « ارجلکم » بالنصب که دلالت بر وجوب غسل مي نمايد با « ارجلکم » بالخفض که دلالت بر وجوب مسح مي کند، وجود دارد؟ بين مسح و غسل کدام معنا قدر مشترک است؟
کدام معنا، قدر مشترک بين « فتبيّنوا » که در دو مورد ( نساء، آيه 94 و حجرات، آيه 6 ) آمده، با « تثبّتوا » وجود دارد؟
البته اين با احتمالات مختلف که يک مفسر در معناي يک کلمه با اعراب مشخص مي دهد تفاوت دارد؛ زيرا اين برداشت هاي مختلف از يک قرائت و در حقيقت از قرآن است و آن برداشت هاي مختلف از محتمل القرآن است.
مضافاً، اين که خداي سبحان مي فرمايد: « ما قرآن را نازل کرديم و آن را از هرگونه خطر حفظ مي کنيم » براي چيست؟ آيا براي اين است که محتمل القرآن به دست مردم برسد، و مردم در محتمل القرآن تدبر کنند؟ يا براي اين است که حقيقت و قرآن اصلي با قرائت مشخص به دست مردم برسد؟ آيا براي اين است که مردم اجملاً بدانند در بين قرائات مختلف، قرآن وجود دارد؟ يا براي اين است که به قرآن به عينه و اعراب اصلي دست رسي پيدا کنند؟ خود اين آيه : ( إِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ) گواه بر اين نکته است، زيرا ضمير « له » به « ذکر » که همان قرآن است، بر مي گردد، و مي فرمايد ما آن قرآن را از خطر ( تغيير و تحريف..) حفظ مي کنيم، تا به دست مردم برسد، نه اين که محتمل القرآن به دست مردم برسد.
بنابراين، نبايست کسي بين قرآن و قرائت اصلي آن امکان جدايي را تصور کند، هر کس پذيرفت که قرآن متواتر است، بايد بپذيرد که يک قرائت قرآن ( که همان قرائت اصلي است ) نيز متواتر است. هر کس پذيرفت که قرآن مصون از هر تغيير و تحريف است، بايد بپذيرد که قرآن يک اعراب و قرائت متواتر بيشتر ندارد، و قرائت هاي گوناگون، خارج از حقيقت قرآن بوده و صحيح نمي باشد.
ممکن است سؤال ديگري مطرح شود که: تواتر امر يقيني و آشکار است چگونه ممکن است يک قرائت متواتر باشد و امر متواتر بر مردم مخفي بماند؟ علاوه بر اين، از آن جا که اکثر فقها، اختلاف قرائت را جايز مي دانند، چگونه به اين حقيقت واقف نشده اند؟ پاسخ اين سؤال در خلال بحث هاي گذشته مطرح شد که يک قرائت در بين مردم همواره متداول بوده و هيچ زماني در هيچ يک از بلاد اسلامي مردم دستشان از اين قرائت کوتاه نبوده و قرائت هاي مختلف در حاشيه قرار داشته اند و اگر قرائت اصلي در يک زمان متداول بين مردم نباشد، لازمه اش اين است که در آن زمان قرآن به دست آن ها نرسيده، و حجت الهي بر مردم تمام نشده باشد و همه فقها و محققان و مسلمانان هم به تواتر قرآن اذعان دارند و اين ملازم با تواتر يک قرائت است گر چه به آن تصريح نکرده باشند، البته براي برخي هم ممکن است اين ملازمه مخفي باشد. در پايان اين نوشتار براي اين که تصور نشود لازمه ي اين ديدگاه، فاصله گرفتن از محققان علوم قرآني و مفسران مي باشد، به نظريات چند تن از محققان اشاره مي شود:
محمد جواد بلاغي، محقق نام آور که در نوع مطالب نظر صائب دارد، در اين خصوص نيز سخني بس محققانه دارد. به عقيده ي وي قرائت هاي گوناگون از قرآن هيچ گونه ضربه اي به قرائت اصلي وارد نکرده، بلکه قرائت اصلي هميشه متداول بوده است:
من أجلِ تواترِ القرآنِ الکريمِ بينَ عامّةِ المسلمين جيلاً بعد جيلٍ الستَمَرّت مادّتُه و صورتُه علي نحوٍ واحدٍ لم يُؤثِّر شيئاً علي مادّته و صورته ما يُروي عن بعضِ الناس من الخلافِ في قرائتِه من القَرّاءِ السبعِ المعروفينَ و غيرِهم، فلم تُسَيطِر علي صورتِه قراءةُ أحدهم اتّباعاً له و لو في بعضِ النسخ؛ چون قرآن، بين عموم مسلمانان نسل به نسل متواتر بوده ( کلمات آن به يک شکل و اعراب، رواج داشته ) قرائت هاي گوناگون ديگر هيچ گونه تأثيري در آن نکرده است، حتي در برخي نسخه ها اثر نگذاشته، بلکه نسخه ها يک نواخت و بر يک قرائت منتشر مي شده است – آن گاه مي فرمايد: –
إذن لايحسَن أن يُعدلَ من القراءة عمّا هو المتداولُ في الرسمِ و المعمولُ عليه بين عامّةِ المسلمين في أجيالِهم إلي خصوصياتِ هذه القراءاتِ. مضافاً إلي أنّا مَعاشرَ الشيعةِ الأماميةِ قد أُمرنا بأن نقرَأَ القرآن کما يَقرأُ الناسُ أي نوعُ المسلمين و عامّتُهم…(34)؛ لذا نيکو نيست که از قرائت متواتر در رسم الخط و معمول عموم مسلمانان، به قرائت هاي مختلف عدول نمود. به ويژه ما شيعيان که از طرف ائمه عليهم السلام مأمور هستيم که به قرائت عمومي که متداول است، عمل کنيم.
همان طور که ملاحظه مي شود، اين محقق بزرگ وار تنها يک قرائت را متواتر و صحيح مي داند.
صاحب التمهيد مي فرمايد:
قرائت صحيح، قرائتي است که عموم مسلمانان بر آن متفق هستند … مسلمانان با همه اختلاف مذاهبي که دارند، بر تمام حروف و کلمات و نظم و ترتيب و قرائت آن اتفاق دارند، به همان صورت که از رسول الله صلي الله عليه و آله گرفته اند.
ابن اشته مي گويد:
القراءةُ التي عُرضِت علي النبيّ صلي الله عليه و آله هي القراءة التي يَقرأُها الناسُ اليومَ؛(35)
قرائت کنوني متداول بين عموم مردم همان قرائتي است که بر پيامبر صلي الله عليه و آله عرضه شده و پيامبر صلي الله عليه و آله بر آن بودند.
پيام و نتيجه اين نوشتار
از اين مقاله نتايج ذيل به دست مي آيد:
1.بر اساس برهان عقلي و نقلي، قرآن، يک نوع شکل و اعراب بيشتر ندارد.
2.اختلاف قرائات به اشکال مختلف در اثر اعتماد به روايات ضعيف و يا اجتهاد شخصي، پديد آمده و همواره در حاشيه قرائت اصلي قرآن بوده است.
3.اختلاف لهجه غير از اختلاف قرائت است و تحريف به حساب نمي آيد.
4.قرائت اصلي قرآن، همانند قرآن در طول اعصار متواتر بوده و بين اين دو ملازمه وجود دارد.
5.قرائات ديگر، حتي قرائت قراّء سبع، هيچ کدام سند ندارد و خارج از حقيقت قرآن است.
6.قرائت عاصم به روايت حفص، منطبق با قرائت اصلي و متواتر مي باشد.
7.در مواردي که عاصم از قرائت متواتر و عمومي فاصله گرفته، ملاک قرائت متواتر است.
8.ملاک صحت قرائت تنها يک چيز است و آن تواتر در قرائت مي باشد.
9.اگر روايتي بر خلاف قرائت متواتر دلالت کند ( مانند روايت غالب بن الهذيل (36) از امام باقر عليه السلام که ظاهر آن اين است که ( ارجلک بالخفض )؛ اگر وجه جمع داشته باشد، مثلاً خفض عطف بر محل برئوسکم باشد، فبها و اگر وجه جمع نباشد، آن روايت ارزش و اعتبار ندارد گر چه به سند صحيح باشد، زيرا روايات بايد بر قرآن عرضه شوند و ارزش اعتبار آن ها در صورتي است که تنافي با قرآن نداشته باشند و بايد دانست که قرائت قرآن به تواتر است و روايت واحد نمي تواند با متواتر معارضه کند ( البته روايت مذکور سنداً هم مخدوش است ).
پينوشتها:
1.نساء، آيه 165
2.يوسف، آيه 2
3.زخرف، آيه 2
4.ابراهيم، آيه 4
5.جامع البيان، ج1، ص 12
6.همان، ص 16
7.کافي، ج2، باب النوادر، ص 630
8.همان
9.همان، روايات 15 و 22
10.زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 154
11.براي بررسي روايات اهل سنت در اين باره رجوع شود به: مقدمه تفسير طبري و براي تحقيق در رواياتي که از طريق شيعه وارد شده است، رجوع شود به : بحارالانوار، ج90، ص 4 و خصال، ج2، ص 358
12.ر.ک: همان
13.ابن جزري، النشر في قراءات العشر، ج1، ص 26 و 27
14.البرهان، ج1، ص 336
15.تاريخ يعقوبي، ج2، ص 159 و معرفت، التمهيد، ج1، ص 294
16.معرفت، همان، ص 298
17.همان، ج2، ص 233
18.النشر في قراءات العشر، ج1، ص 13
19.الاتقان، ج1، ص 258
20.رازي، التفسير الکبير، ج1، ص 63
21.آلاء الرحمن، ج1، ص 29
22.البيان، ص 137
23.التمهيد، ج2، ص 51
24.ر.ک: التمهيد، ج1، ص 309
25.ر.ک: ذيل آيات ذکر شده در مجمع البيان.
26.التمهيد، ج2، ص 244
27.النشر في قراءات العشر، ج1، ص 155
28.التمهيد، ج2، ص 244
29.همان، ص 245
30.النشر في قرآت العشر، ج1، ص 9
31.مناهل العرفان، ج1، ص 28
32.محمد، آيه 24
33.ص، آيه 29
34.آلاء الرحمن، ص 29 و 30
35.سيوطي، الاتقان، ج1، ص 177
36.وسائل الشيعه، ج1، ص 295
منبع مقاله :
صاحبي، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391