قصص و علل بيان آن در قرآن
واژه قصص، جمع قصه، به معناي داستان و سرگذشت است. قصص، از ريشه قص أثره است. يعني، او را دنبال کرد. از اين رو، مادر حضرت موسي(ع)، موقعي که فرزند خود،
قصص و علل بيان آن در قرآن
نقش و معاني قصص:
در قرآن کريم، قصه ها جايگاه خاصي دارند، چرا که کلام خدا، از نگرش خاصي برخوردار است. اين نگرش، معاني حکيمانه و معارف انسان ساز را براي آدمي بيان مي کند.
واژه قصص، جمع قصه، به معناي داستان و سرگذشت است. قصص، از ريشه قص أثره است. يعني، او را دنبال کرد. از اين رو، مادر حضرت موسي(ع)، موقعي که فرزند خود، موسي را در ميان صندوق چوبي روي آب رها کرد، به خواهر وي گفت: او را دنبال کن!(وقالت لاخته قصيه) (سوره قصص، آيه 11). قصيه، يعني دنبال کن.
واژه قصص، مصدر است، به معناي سرودن قصه. (لقد کان في قصصهم عبره لاولي الالباب) (سوره يوسف، آيه 11)؛ به راستي در سرگذشت ايشان، عبرتي براي صاحبان انديشه است.
چند واژه در قرآن به معناي قصه آمده، که بيان کننده گستره و ماهيت داستان در قالب واژه هاي گوناگون و القاي معاني عميق است.اکنون، به توضيح اين واژه ها مي پردازيم:
1. قصص: در قرآن کريم، هر جا که واژه قصه مراد بوده، در قالب لفظ قصص آمده، که شامل سرگذشت ها و داستان هاي پيامبران و شخصيت هاي حق گرا و باطل پيشه و نيز، برخي حقايق در دوران شکل گيري اسلام است. در اين ميان ، طولاني ترين آن ها ، قصه موسي(ع) است و زيباترين آن ها قصه يوسف (ع) است.
2. نبأ، به معناي خبر است، خبري که داراي سود بسيار بوده و آگاهي به همراه دارد. نبأ، در بعضي از آيات، با توجه به قرائن، دلالت بر معني داستان دارد. از اين رو، نبأ در قرآن، سه گونه است:
الف) سرگذشت ها و اخباري که از زمان گذشته سخن مي گويد. يعني، سرگذشت اقوام پيشين. مثل اقوام نوح، عاد، ثمود و…
ب) حوادثي که در روزگار نزول وحي و عصر نبوت پيامبر اسلام (ص) رخ داده است. مثل جنگ هاي بدر، احد، حنين و…
ج) حوادثي که هنگام نزول وحي، وعده تحقق آن ها در آينده داده شده است. مثل وعده شکست مشرکان و دشمنان اسلام، فتح مکه و وعده چيرگي روم بر ايران.
3. حديث، واژه اي ديگر است که از آن معناي قصه فهميده مي شود. اين واژه در لغت، به معناي خبر، روايت و تازه (جديد) آمده است. از اين رو، حديث در متن قرآن، به معناي داستان آمده، مثل سوره زمر، آيه 23، سوره طه، آيه 9 وسوره ذاريات، آيه 24.
علل استفاده قرآن کريم از قصه:
جايگاه واهميت داستان ها، سبب شده تا بخش چشم گيري از آيات قرآن، به بيان قصه ها اختصاص يابد. حال، به بيان دلايل مهم استفاده قرآن از قالب قصه مي پردازيم:
1. تربيت و آموزش. مهم ترين عامل بهره گيري قرآن از قصه، تربيت و آموزش مي باشد. هدف گوينده (خداوند)، پرداختن به قصه، عناصر، حوادث و قهرمان و يا قهرمانان داستان نيست، بلکه استفاده از موارد ياد شده در جهت انتقال نامحسوس پيام خويش به مخاطب است. گاهي اوقات در فضاي داستان، تغييرهايي ايجاد مي شود. مثلا، قهرمان، نقش کم تري مي يابد، يا حوادث آن، اصلي مي شوند و حتي گاهي، بين دو صحنه، قسمتي خالي گزارده مي شود، تا مخاطب با نيروي تفکر و تخيل خود، آن خلا را پرسازد.
نکته ديگر اين است که، عناصر قصه هاي قرآني، از واقعيت و صداقت الهام مي گيرند. در آن ها به نمايش دقيق و حقيقي صحنه ها اهميت داده مي شود. در نقل داستان، به جزئيات و مسائل فرعي چندان اهميت داده نمي شود. از اين رو، بسياري از موارد مبهم و کلي آورده مي شود:
الف) ابهام در مکان. در قصه قوم ثمود و صالح،(وکان في المدينه تسعه رهط يفسدون في الارض و لا يصلحون) (سوره نمل، آيه 48) (در آن شهر بزرگ [گفته اند سرزمين احقاف، نزديک حضرموت بوده است.] نُه گروه بودند، که آن سرزمين را به فساد کشانيده بودند.)
ب) ابهام در شخصيت ها و عوامل انساني در قصه صالح (کذبت ثمود بطغواها، اذنبعث اشقاها، فقال لهم رسول الله ناقه الله و سقياها، فکذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسواها، ولايخاف عقباها) (سوره شمس، آيات 11- 15). قوم ثمود بر اثر طغيان [پيامبرشان را] تکذيب کردند، آن گاه که شقي ترين آن ها به پا خاست و فرستاده الهي [صالح] به آنان گفت: ناقه خدا [همان شتري که معجزه الهي بود.] را با آبشخورش واگذاريد [ومزاحم آن نشويد]؛ ولي آنها او را تکذيب کردند و ناقه را پي کردند [به هلاکت رساندند]. از اين رو، پروردگارشان آن ها [وسرزمين شان] را به خاطر گناهاشان در هم کوبيده و با خاک يکسان و صاف کرد. و او هرگز از فرجام اين کار [مجازات ستمگران] بيم ندارد.
ملاحظه مي شود که در اين داستان، نام قوم ثمود آمده، ولي شخصيت اصلي آن، «صالح» با تعبير «رسول الله» است و شخصيت منفي قصه، با تعبير «اشقاها» ذکر شده است. هدف اصلي قصه، تکذيب رسالت و آيت آن، ناقه است. بدين گونه، سبک و روش بيان، فقط پيرامون همين محور شکل گرفته و عناصر قصه، روي بيان اين هدف متمرکز شده است.
هم چنين در بسياري از قصه ها، از زمان مشخص و دقيق وقوع رخدادها يا زندگي امت ها يادي نمي شود و با توصيف هاي کلي، از آن ها گذر مي شود.
2 . ياد کرد مثال و سرگذشت، بهترين روش براي تفهيم همگان. عامل مهم ديگر، در بهره گيري قرآن از قصه ها، اين است که قرآن ، گفتار و بيانش، بيش تر جنبه خطابي داشته و روي سخن آن با همگان است. در چنين حالتي، ذکر مثال و حکايت گذشتگان، بهترين روش براي تفهيم است. زيرا، قرآن، هدفش آگاه سازي جامعه است و در آگاه ساختن مردم، بايد از زبان و بياني روشن استفاده کرد. داستان ها داراي چنين ويژگي هايي هستند. يعني، زباني روشن، بياني رسا و شيرين دارند. بنابراين، مقصود قرآن در چنين قالبي به دست مي آيد. به عنوان مثال، خداوند، در بيان داستان ابلاغ نبوت حضرت موسي(ع)، به عنوان نماينده توحيد الهي و فرعون ، نماينده کافران مي بينيم که حق برباطل پيروز مي گردد. و در پايان داستان، خداوند، آن را وسيله عبرت اهل خشيت بيان مي دارد: (ان في ذلک لعبره لمن يخشي) (سوره نازعات ، ـآيه 26).و بارها در آيات ديگر آمده است: (وما يتذکر الا من ينيب) (سوره مؤمن ، آيه 13). (ان في ذلک لعبره لاولي الابصار) (سوره آل عمران، آيه 13). (انما يتذکر اولوالالباب)، (سوره زمر،آيه 9).
3. عامل جذبه و کشش. قصه در دارازي تاريخ ،مورد علاقه و توجه بشر بوده و براي او، کشش خاصي داشته است. اين جاذبه، ريشه در سرشت انسان دارد. بدون شک، قصه، به خاطر جاذبه هاي طبيعي خود، تا اين حد گسترده مورد استفاده بشر قرار گرفته و هر گروهي با انگيزه اي خاص براي رسيدن به منظور خود، از آن بهره گرفته است. قرآن نيز به اين جاذبه فطري، توجه نشان داده و با تکيه بر علايق طبيعي انسان، بهترين داستان ها را برگرفته است. در واقع، قرآن به گرايش هاي فطري و طبيعي آدمي توجه کرده و نيکوترين قصه ها را، هماهنگ با اهداف مقدس خويش ساخته است. اين قصه ها، مجموعاً 70 داستان مي باشد.
– (واتل عليهم نبأ نوح اذ قال لقومه….) (سوره يونس، آيه 71)
– (نحن نقص عليک احسن القصص…) (سوره يوسف، آيه 3)
– (تلک من أنباء الغيب نوحيها اليک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا….) (سوره هود، آيه 49)
«(اي پيامبر!)، اين ها از اخبار غيبي است که به تو وحي مي کنيم؛ و نه تو و نه قومت، اين ها را پيش از اين نمي دانستيد…»
منبع:نشريه بشارت- ش77
/ن