نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
قِیاس
نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
قیاس (1) از نظر لغت به معنای اندازهگیری، سنجش و برابری است. و در اصطلاح علم اصول هرگاه در دو موضوع مشابه حكم یكی معلوم و حكم دیگری مجهول باشد، و با مقایسه كردن آنها حكم شرعی مجهول مشخص گردد، به آن «قیاس» گویند. به موضوعی كه حكم آن معلوم است اصل یا «مقیس علیه» به موضوعی كه حكم آن مجهول است، فرع یا «مقیس» و به سبب حكمی كه در هر دو موجود است جامع یا علت گویند. بدین ترتیب اركان قیاس چهار قسم است: (2) 1.اصل یا مقیس علیه (حكمش معلوم است)؛ 2.فرع یا مقیس (حكمش مجهول است)؛ 3.علت یا جامع (جهت مشتركی كه بین اصل و فرع است)؛ 4.حكم (چیزی كه برای اصل ثابت است و میخواهیم برای فرع هم اثبات كنیم.)
فرهنگ معین در تعریف قیاس میگوید: قیاس یعنی آنكه فقیه بر اثر تجربهی فراوان خود در احكام شرعیه، این ملكهی نفسانی را حاصل كرده كه بتواند با دقت در امور و علل و اسباب آنها احكامی كه منطبق بر شریعت باشد صادر كند. پس شرط اصلی رأی و قیاس اجتهاد است.
ابن خلدون مینویسد: «وقتی به روش استدلال گذشتگان از صحابه نگاه میكنیم میبینیم آنها در مواردی كه كتاب و سنت حكمی را بیان نمیكردند همانند را به هم قیاس میكردند، و در این مسئله اتفاق آراء داشتند، به حدی كه این گمان پیش آمد حكم در مورد مقیس علیه و مقیس یكی است. پس قیاس چهارمین ادلهی صحابه است. (3)
اقسام قیاس
قیاس بر سه قسم است: 1.قیاس مصرح العله یا جلّی؛ 2.قیاس مستنبط العله یا خفی؛ 3.قیاس اولویت.
قیاسِ اِخْاله
استنباط علت حكم را قیاس اخاله یا تخریج مناط گویند.
قیاسِ اَوْلَویت
هرگاه جامع یا علت در فرع قویتر از اصل باشد، در آن صورت قیاس فرع بر اصل را قیاس اولویت یا قیاس به طریق اولی (یا فحوی الخطاب و یا مفهوم موافق) نامند. مثال: خداوند میفرماید: «به پدر و مادر خود افّ نگویید.» (4) یعنی حرفیك ه علامت ناراحتی شما از آنها باشد به زبان نیاورید. بدیهی است به طریق اولی كتك زدن و فحش دادن آنان روا نیست. و یا میفرماید: «خداوند به اندازهی ذرّه از كار خیر را بیپاداش نمیگذارد.» (5) مفهوم آیه این است كه خداوند به طریق اولی كسانی را كه كارهای خوب بسیاری انجام میدهند بیپاداش نخواهد گذاشت. علامه حلی قیاس اولویت را از باب مفهوم حجت میداند. (6)اما امام خمینی به دلیل ظهورات الفاظ قائل به حجیّت قیاس اولویت است. (7)
قِیاسِ جَلّی
هر قیاسی دارای چهار ركن است: 1.اصل یا مقیس علیه؛ 2.فرع یا مقیس؛ 3.علت یا جامع؛ 4.حكم.
هرگاه یقین داشته باشیم كه فارق بین اصل و فرع مؤثر در تفاوت حكم بین آن دو نیست. مثلاً هرگاه دو نفر در بردهای شریك باشند، و یكی از آن دو، برده را نسبت به سهم خود آزاد كند باید نسبت به آزادی سهم دیگری اقدام گردد. گرچه چنین حكمی دربارهی بردهای كه مرد باشد وارد شده است. اما اگر آن برده زن (امه) باشد چنین چیزی وارد نشده است. ولی علما حكم مزبور را دربارهی بردهای كه زن باشد نیز جاری میدانند. این عمل از باب قیاس جلّی است. زیرا گرچه اصل (مرد) یا فرع (زن) از نظر مرد و زن بودن متفاوتاند، اما یقین داریم كه این تفاوت تأثیری در حكم آزادی آنها ندارد. (8) برخی میگویند: قیاس جلی همان قیاس اولویت است. (9) میرزای قمی معتقد است: بین قیاس جلّی و قیاس اولویت عموم و خصوص من وجه است. (10) و برخی نیز قیاس جلّی را همان قیاس مصرّح العله میدانند.
قِیاسِ خَفّی
در قیاس جلّی متذكر شدیم كه هر قیاسی دارای چهار ركن است: هرگاه احتمال بدهیم ویژگیهایی كه در اصل وجود دارد مؤثر در حكم بوده است. مثلاً گفتهاند: كشتن حیوانات باید با آلت قتّاله (مثل شمشیر-كارد و…) باشد. بنابراین هرگاه ذبح با آلات غیرقتّاله (مثل چوب) را به ذبح با آلات قتاله قیاس كنیم، آن قیاس را قیاس خفّی گویند. چون احتمال میدهیم تیزی در آلات قتّاله مؤثر در حكم بوده است. (11) برخی گفتهاند: قیاس خفّی همان قیاس مستنبط العله است. (12)
قِیاسِ مُسْتَنبَط العِلّه
قیاس مستنبط العلّه یا قیاس خفّی قیاسی است كه عقل علیّت را از كلام شارع استنباط نماید. در آن صورت یا آن استنباط قطعی خواهد بود. پس چنین استنباطی حجت است زیرا حجیّت قطع ذاتی است. و اگر استنباط ظنّی باشد حجّت نخواهد بود. «علامه حلی» می گوید: قیاس مستنبط العله حجت نیست. زیرا طرفداران چنین قیاسی برای دسترسی به علت شش راه ذكر میكنند (13) كه هیچ كدام مفید فایده نیست، و آن شش طریق عبارتاند از: 1.مناسبت؛ 2.مؤثر؛ 3.شبه؛ 4.طرد؛ 5.سبر و تقسیم؛ 6.دوران.
قِیاسِ مُصَرَّحُالعِلّه
قیاس مصرح العله یا قیاس جلّی قیاسی است كه به جامع یا علت حكم در اصل (مقیس علیه) تصریح شده باشد. مثال: امام رضا (علیه السلام) میفرماید: «آب چاه دارای ماده و منبع است، بنابراین به مجرد ملاقات با نجاست، نجس نمیگردد». (14) پس هر آبی كه منبع داشته باشد (خواه آب چاه باشد یا غیرچاه) به مجرد ملاقات با نجاست، نجس نمیشود. در مادهی 212 قانون مدنی آمده: «معامله با اشخاصی كه بالغ یا عاقل یا رشید نیستند به واسطهی عدم اهلیّت باطل است.» پس عدم اهلیّت علت بطلان معاملهی محجورین است، در نتیجه باید ایقاعات محجورین هم به همین علت باطل باشد. ولو در رابطه با ایقاعات چنین نصّ و تصریحی در قانون مدنی نداریم. پس در هر موردی كه به علت حكم تصریح شده باشد، چون تفكیك معلول از علت محال است، و فعلیّت هر حكمی تابع فعلیّت موضوع است، پس هرجا كه علت حضور داشته و موضوع فعلی باشد، معلول و حكم نیز فعلی خواهد بود. البته علامه حلّی این قیاس را از باب نصّ حجت میداند، نه از باب قیاس. (15)
در كتاب اصول الفقه آمده: قیاس در دو صورت حجت است: الف. در صورتی كه برای انسان قطع و یقین به حكم شرعی بیاورد. ب.دلیل قاطع بر حجیّت آن داشته باشیم. كه در این صورتها ذات قطع حجت است نه قیاس. نتیجه میگیریم فقهای امامیه قیاس مصرّح العله و قیاس مستنبط العله به استنباط قطعی و قیاس اولویت را حجت میدانند. اما آنان قیاس مستنبط العله به استنباط ظنّی را حجت نمیدانند، و بطلان آن را از ضروریات دین میشمرند لذا امام صادق فرمود: اگر در سنت قیاس راه پیدا كند دین نابود میشود. (16)
قیاس مورد قبول اهل سنت و شیعه
قیاس مورد قبول شیعه قیاس منطقی است، كه قطعآور، و اطمینان بخش است. ولی قیاس مورد قبول اهل سنت معادل تمثیل منطقی است كه قطع آور نیست. (17) توضیح اینكه در علم منطق وقتی سخن از حجیت به میان میآید، گفته میشود، حجت یا استدلال بر سه قسم است: قیاس، استقراء و تمثیل:
قیاس استقراء او تمثیل *** اقسام حجة بها التحصیل
1 .قیاس:
سیر ذهن از كلی به جزئی است. مثال: رزمندگان اسلام خدا را یاری میكنند (جزئی) و هر كس خدا را یاری كند، خدا نیز او را یاری میكند. (كلی) پس خدا رزمندگان اسلام را یاری میكند. (نتیجه)
2.استقراء:
سیر ذهن از جزئی به كلی است، و آن نیز به دو قسم است: استقراء تام و استقراء ناقص.
3.تمثیل:
سیر ذهن از جزئی به جزئی است. مثال: متكلمین گفتهاند: «آسمان حادث است برای آنكه در جسمیت یا در شكل مانند خانه است.» (18) بدیهی است كه این نوع استدلال غلط است. زیرا جزئیات همیشه ضد یكدیگرند. قیاس مورد قبول اهل سنت در واقع همین تمثیل منطقی است. زیرا جزئی را به جزئی دیگر قیاس میكنند. به جهت روشن شدن مبحث فوق عبارتی از كاشف الغطاء ذكر میشود، مرحوم كاشف الغطاء در علت مخالفت شیعه با قیاس میگوید: شیعه شدیداً با قیاس مخالف است. زیرا معتقد است كه دین اسلام توسط خود پیامبر كامل گردیده، گرچه بخشی از مراحل تكمیلی آن را به ودیعت نزد ائمه معصومین قرار داده، و به دو دلیل شخصاً بیان نكرده است: 1.یا به دلیل مورد ابتلاء نبودن برخی از آنان؛ 2.و یا به جهت عدم مصلحت در ابراز و اظهار آن احكام، تا به مرور در زمان غیبت صغرای امام دوازدهم (علیه السلام) بقیهی احكام مورد ابتلاء قرار گرفته، و عدم مصلحت به مصلحت تبدیل گردیده، لذا در دوران مناسب توسط ائمه (علیهم السلام) بیان گردیده است. گرچه بعضیها معتقدند: برخی از احكام به جهت مصلحت تا زمان ظهور امام زمان (علیه السلام) باید مخفی بماند، و موضوع آن در زمان ظهور محقق میگردد. (19) بنابراین نیازی به قیاس كردن احكام نیست. روزی ابی حنیفه به حضور امام صادق (علیه السلام) میرسد. حضرت رو به او كرده میفرماید: قتل نفس مهمتر است یا زنا؟ ابی حنیفه گفت: قتل نفس. حضرت فرمود: در حالی كه در قتل نفس شهادت دو نفر لازم است اما در زنا شهادت 4 نفر!… سپس ادامه میدهند: آیا نماز مهمتر است یا روزه؟ ابی حنیفه گفت: نماز. حضرت فرمود: در حالی كه زن حائض نباید نمازی را كه در ایام حیض از دست داده قضاء كند، ولی روزه را باید قضا كند. بعد حضرت فرمود: آیا در تجارت زنان ضعیفترند یا مردها؟ گفت: زنان. حضرت فرمود: پس چگونه در ارث برای زنان یك سهم و برای مردان دو سهم قرار داده است؟ حضرت ادامه داد: آیا مدفوع انسان پلیدتر است یا منّی؟ ابوحنیفه گفت: مدفوع انسان. حضرت فرمود: پس چگونه مدفوع انسان با شستن پاك می شود ولی برای منی غسل لازم است؟ چگونه با قیاس این امور قابل فهم است؟ وای بر تو ای اباحنیفه عنقریب میگویی مثل خدا احكام نازل میكنم! ابوحنیفه گفت: به خدا پناه میبرم كه چنین بگویم. فرمود آری تو و اصحاب تو همین را میگویید منتهی خود نمیدانید. (20)
پینوشتها:
1.الذریعه الی اصول الشریعه، ج2، ص 656؛ مبادی الوصول الی علم الاصول، ص 214؛ اصول الفقه، ج3، ص 181؛ الاصول العامه للفقه المقارن، ص301؛ معالم الدین فی الاصول، ص223؛ المستصفی من علم الاصول، ج2، ص228؛ مقدمه ابن خلدون، ص453؛ الوافیه فی اصول الفقه، ص 236.
2.مبادی الوصول الی علم الاصول، ص214؛ المستصفی من علم الاصول، ج2، ص 325.
3.مقدمهی ابن خلدون، ص 453.
4.«فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ»، سورهی مباركهی اسراء، آیهی 23.
5.«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ » سورهی مباركهی زلزال، آیهی 7.
6.مبادی الوصول الی علم الاصول، ص217.
7.كیهان اندیشه، سال 72، شمارهی 49.
8.قوانین الاصول، ج2، ص 85.
9.صاحب قوانین این قول را به صاحب معالم نسبت داده است، قوانین الاصول، ج2، ص 82.
10.قوانین الاصول، ج2، ص 85.
11.قوانین الاصول، ج2، ص 85.
12.شافعیه میگویند: قیاس جلّی در جایی است كه علم داشته باشیم كه آنچه موجب تفاوت بین اصل و فرع است آن چیز مؤثر در حكم بین آن دو نیست ولی قیاس خفی در جایی است كه ظنّ داشته باشیم كه آن فارق مؤثر نیست. اما حنفیّه میگویند: قیاس جلّی جایی است كه به ذهن تبادر كند. ولی قیاس خفی چنین نیست مثل استحسان. خضری بك، اصول الفقه، ص334.
13. 1.قیاس مناسبت: هر گویندهای كه مستقیماً وصفی را علت حكم اصل بداند، بدان جهت كه به گمان او بین حكم اصل و آن وصف وجود دارد، این قیاس را قیاس مناسبت یا اخاله گویند. 2.قیاس مؤثر: اگر صفتی در جنس حكم مؤثر باشد، بدون آنكه صفت دیگر چنین نقشی را داشته باشد، در نتیجه علیّت آن وصف از دیگر اوصاف جلوتر است. مثلاً بلوغی كه مؤثر در رفع حجر از مال است مطمئناً مؤثر در رفع حجر از نكاح هم خواهد بود. برخلاف ثیّبه بودن كه رافع حجر از نكاح بدون اذن ولی است. اما حجر مال را رفع نمیكند. 3.قیاس شبه: گفته شد اگر علیّت امری مظنون باشد آن را قیاس مناسبت گویند. اما اگر علیّت محتمل باشد به آن قیاس شبه گویند. 4.قیاس طرد: وقتی وصفی مناسب یا مستلزم حكمی نباشد، اما حكم در تمام حالات از او تخلف نكند، به آن طرد گویند. 5.قیاس دوران: یا طرد و عكس آن عبارت است از اثبات حكم با وجود صفتی، و از بین رفتن حكم با از بین رفتن آن صفت. مثال: مایعی داشتیم غیرمسكر، طبعاً حلال بود، سپس مسكر گردید، و حرام شد، بعد تبدیل به سركه شد، مجدداً حلال گردید. 6.قیاس سبر و تقسیم: سبر به معنای آزمایش و اختیار است، و تقسیم به این معنی است كه صاحب نظر اوصاف متعددی را كه احتمال میدهد یكی از آنها علت حكم اصل است انتخاب میكند، و هر وصف را در برابر حكم اصل میگیرد و میسنجد تا ببیند تناسب ذاتی بین آن وصف و حكم اصل وجود دارد یا خیر؟ هر وصفی كه شایستگی علیّت را ندارد حذف میشود، و سرانجام وصفی باقی میماند كه شایستهی علت بودن است. سبر و تقسیم را تردید هم نامیدهاند. گفتیم علامه حلی شش قسم مذكور را در ص 219 كتاب مبادی الوصول الی علم الاصول نقل میكند، اما غزالی در كتاب المستصفی من علم الاصول، ج2، ص 318، میگوید: قیاس چهار نوع است كه به ترتیب اهمیت عبارتاند از: 1.مؤثر؛ 2.مناسبت؛ 3.شبه؛ 4.طرد. و در اصول الفقه خضری بك، ص326، بخش دیگری مورد بحث قرار گرفته است، رجوع شود.
14.قال الرضا (علیه السلام) «ماء البر واسعٌ لایفسده شیءٌ لانّ له مادّة» وسائل الشیعه، ج1،ص 105.
15.مبادی الوصول الی علم الاصول، ص 218.
16.قال الصادق (علیه السلام) «یا ابان انّك اخذتنی بالقیاس، و السنته اذا قیست محق الدین»، فروع كافی، ج7، ص299.
17.ترجمه و تفسیر تهذیب المنطق تفتازانی، ص192.
18.مأخذ پیشین، همان جا.
19.علم الاصول، تاریخاً و تطوراً، ص64، به نقل از ادوار علم الفقه و اطواره، تألیف كاشف الغطاء.
20.الاختصاص، ص189.
منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم