قیام عاشورا زمینه ساز عدالت و پیشرفت
منبع فارسی: راسخون
چکیده
در این مقاله سعی داریم زمینه هایی را که نهضت امام حسین، برای ایجاد پیشرفت و عدالت فراهم کرده به صورت مختصر بیان کنیم؛ بنابراین ابتدا به بیان عدالت و پیشرفت از دیدگاه اسلام می پردازیم تا به تعریفی درست از عدالت دست یابیم و پس از آن به بی عدالتی ها و عواملی که تا قبل از نهضت عاشورا ایجاد شده بود و زمینه را برای قیام امام حسین (علیه السلام) فراهم اورده بود را بیان کرده و سپس به بیان آثار و پیامدهای قیام امام حسین (علیه اسلام) می پردازیم و در آخر زمینه هایی را که قیام عاشورا پیش روی ما گذارده است به طور مختصر بیان خواهیم کرد.
کلید واژه ها:
نهضت عاشورا، عدالت، ظلم، قیام، امام حسین (علیه السلام)
مقدمه
حمد و ستایش، مخصوص خداوند عادل دانا و خالق جهانیان است و درود او بر محمد و خاندان پاک و مقدسش، خاندانی که در راه اقامه قسط و عدل، اجرای قوانین اسلامی و برافراشته شدن پرچم اسلام از هیچ کوششی دریغ نکردند.
سلام و درود بر احیا کننده امر به معروف و نهی از منکر، سلام و درود بر احیا کننده اسلام، سلام و درود بر حسین و سلام بر آرمان مقدس او، آرمان اجرای عدل و قسط در جامعه، آرمانی که در برابر آن جان عزیزترین افرادش را گذارد، آرمانی که برای محقق شدنش از جان خود هم گذشت، تا مبادا زمانی بیاید که از اسلام اثری هم نماند.
اصـل اقـامـه قـسـط، در جـامـعـه اسـلامـی، بـر هـمـه اصـول و قـوانـیـن و قـواعـد دیـگـر حاکم است. و باید در همه جا و هر حکم و فتوایی همان اصـل مـلاک بـاشـد و لا غـیـر؛ و بـایـد جـهـتـگـیـری هـر فـتـوا ایـجـاد عـدل و قـسـط بـاشـد؛ یکی از اهداف مهم نهضت عاشورا احیای عدالت و نابودی جور و ستم بود؛ همین عدالتخواهی و ظلم ستیزی باعث شد که نه تنها مسلمانان بلکه اکثر آگاهان به تاریخ از هر ملت و مذهب، این حرکت بی نظیر انسانی را ستوده اند.
تا نامی از عدالت باقی است، خون پاک حضرت حسین بن علی (علیه السلام) و یاران جوانمردش همچنان جوشان است و نام بلندشان بر تارک تاریخ بشریت خواهد درخشید و جهانیان را به اقامه ی حق و عدالت فراخوانده و خواهد خواند.
فصل اول: عدالت و پیشرفت از دیدگاه اسلام
عدل، واژه ای است مقدس با مفهومی گسترده؛ بر هر جامعه ای که خورشید عدالت نتابد، آن جامعه رایحه ی سعادت را استشمام نخواهد کرد. به همین جهت یکی از تکیه گاه های مهم تبلیغات انبیاء الهی و پیشوایان دینی دعوت به عدل و قسط می باشد. قرآن کریم در موارد بسیاری این واژه و مشتقات آن را به کار برده و ثمرات آن را تبیین فرموده است.
در پناه عدالت است که ضعیفان از تجاوز و بیداد زورمندان ایمن و حقوق مظلومان از دستبرد ظالمان محفوظ می ماند و عدالت است که به فرد فرد جامعه اعم از فقیر و غنی آرامش و امنیت می بخشد. (1)
اصولا دو نشانه ی مهم برای شناخت جامعه ی اسلامی وجود دارد، که با آن دو نشانه می توانجامعه ی اسلامی را شناخت و آن را ازجامعه ی غیر اسلامی جدا ساخت. این دو نشانه، نماز است و عدالت. اگر جامعه ای در آن نماز خوانده نشود و مردم، اهل نماز نباشند، آن جامعه اسلامی نیست. البته منظور پیدا شدن شماری تارک نماز – که در برابر نماز گزاران ناچیزند – نیست، بلکه مقصود عدم حضور نماز است در زندگی و اجتماع، به وجه عام، و عدم مسجد و جماعت، و فروافتادن بانگ اذان…
همچنین است عدالت؛ اگر در جامعه ای عدالت نیز حضور نداشته باشد، و آثار عدالت در جامعه و شئون حیاتی و اقتصادی و معیشتی افراد و خانواده ها – در همه ی قشرها – دیده نشود، و در سیاست و مدیریت، و قانونگذاری و قضاوت، و برنامه ریزی و اجرا، و در برخوردها و برخورداری ها، عدالت ملاک نباشد، و در مسکن و بهداشت، و تحصیل و کار، و سفر و استراحت، اصل عدالت اجرا نشود، و امکانات در این زمینه ها در میان عموم مردم تقسیم نگردد، و در راه صیرورت متعالی انسانی، عدالت میزان نباشد، و اصل اساسی عدالت در ذات برنامه ها و برنامه ریزی ها حضور نداشته باشد، و مردم همه از شرایط و امکانات «تزکیه و تعلیم» – که هدف اصلی قرآن کریم است – برخوردار نباشند، و تبعیض و تفاوت بیداد کند… به یقین چنین جامعه ای اسلامی نیست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که خواست جامعه ی اسلامی را بنیاد گذارد، سنت های جاهلیت را از میان برد، و از آغاز، جامعه ی اسلامی را با عدالت بنیاد گذارد «استقبل الناس بالعدل». (2)
و امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) می فرماید:
«العدل رأس الایمان». (3) سر ایمان اجرای عدالت است.
از این تعلیم بزرگ آنچه بفهمیم، می فهمیم. اگر ایمان (دین داشتن، عمل به دین) را به پیکری همانند کنیم، سر آن پیکر عدالت است. و آیا پیکر بی سر چه خواهد بود؟ میته، مردار… و اگر جامعه ای میته و مردار شد، یعنی به حیات عدل زنده نبود، و با روح عدالت جان نیافت، دیگر از چه ارزشی سخن می توان گفت؟ پس می فهمیم «ان الله یأمر بالعدل» را، و بفهمیم «العدل رأس الایمان» را، و بفهمیم «العدل حیاة الأحکام» را. (4)
عدالت مقوله گسترده ای است و ابعاد زیادی دارد ولی ما تنها به بُعد اقتصادی آن اشاره می کنیم:
در جامعه نمونه قرآنی، اقتصاد هم در تولید و هم در توزیع، بر مـدار عـدالت می چرخد و در انحصار طبقه خاصّی قرار نمی گیرد تا عدّه ای به ثروت اندوزی سرگرم شوند و عدّه ای در آتش استضعاف و محرومیت بسوزند. بقای جامعه اسلامی و بـقـای اسـلام و مـسـلمانی در میان همه قشرها و دسته ها به ویژه جوانان، متوقّف است بر سیر صحیح مال و امکانات در جامعه، چنان که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید:
«اِنّ مِن بقاءِ المسلمین و بقاءِ الاسلام، أن تَصیرَ الاموالُ عندَ مَن یَعرِفُ فیها الحقّ و یصنعُ المـعـروف. و انّ مـِن فـنـاء الاسـلام و فـنـاء المـسـلمـیـن، أن تـَصـیـرَ الاموال فی أیدی من لا یعرفُ فیها الحقَّ و لا یَصنَعُ فیها المعروف». (5)
مـایـه بـقـای مـسـلمـانـان و بـقـای اسـلام، ایـن اسـت کـه امـوال و ثروت ها در نـزد کـسـانـی بـاشـد کـه می دانند حـق (و مـیـزان درسـت) در کـار مال و مالداری چیست، و همواره با آن اموال کار خیر می کنند (و برای خود نگاه نمی دارند). و مـایـه فـنـای اسـلام و از بـیـن رفـتـن مـسـلمـانـان ایـن اسـت کـه امـوال در دسـت کـسـانـی قرار گیرد که حقِّ (تملّک) آن را نمی دانند، و با آن کار خیر نمی کنند (و مال را احتکار می کنند و بدان بخل می ورزند، و برای خود و نزدیکان خود نگاه می دارند، و زندگی های اشرافی و پرتجمّل وغرق در اِتراف و اسراف واتلاف ترتیب می دهند).
چنانچه قرآن کریم می فرماید: «کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْاَغْنِیاءِ مِنْکُمْ».
(آنـچـه را خـداونـد از اهـل ایـن آبادی ها بـه رسـولش بـازگـردانـد از آنِ خـدا و رسول است) تا این (اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما، دست به دست نگردد. (6)
وانـگـهـی، آن عـدّه کـه بـر ثـروت دسـت می یابند از راه صحیح و مشروع است، نه از راه باطل و نادرست.
«وَ لا تَأْکُلُوا اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ».
و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید. (7)
در این فضای آکنده از صلح و صفای قرآنی، از کسب های کاذب، رباخواری، قماربازی، و… خـبـری نـیـسـت و پول وسیله استثمار نمی گردد. در سایه این عـدالت اقـتـصـادی، تـولیـد هـم در سطح عالی قرار می گیرد. منابع عظیم آبی و خاکی تـسـخـیـر می شود و مـنـافـع آن در سـامـان دهـی و تأمین نیازهای عمومی هزینه می شود.
پـس هـر جا که عدالت اقتصادی در عرصه های تولید و توزیع، جریان یابد، بی شک تـبعیض تکاثر عزلت می گزیند، و در هر افقی که عدالت طلوع کند، فقر و بدبختی غروب می کند. شهر کوفه، در پرتو حکومت کوتاه مدّت ولی پربرکت حضرت علی (علیه السلام)، نـمـونـه گـویـای ایـن واقـعـیـّت اسـت، شـهـری کـه هـنـوز بـه طـور کـامل از نفوذ عوامل گوناگون، مصونیّت کاملی نداشت؛ شهری جنگ زده و دیر آشنای آشوب های داخلی. با این وصف همه ساکنان این شهر بزرگ، در امن و آرامش و رفاه و آسایش می زیستند، چنان که خود امیرمؤمنان آن را بدین گونه وصف می کند:
«مـا اَصـْبـَحَ بـِالْکـُوفـةِ اَحـَدٌ اِلاّ ناعِما، اِنَّ اَدْناهُمْ منزلةً لَیَأکُلُ الْبُرَّ وَ یجلس فِی الظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ ماءِ الْفُراتِ». (8)
هـیـچ کـس در کـوفـه نـیست که زندگی او سامانی نیافته باشد، پایین ترین افراد نان گـنـدم می خورند ـ در حـالی کـه مـردمان بیشتر مناطق به نان جوین حسرت می خورند ـ و خانه دارند و از بهترین آب آشامیدنی استفاده می کنند. (9)
فصل دوم: عقب ماندگی و ظلمت پیش از قیام
وظایف یک حکومت را در برقراری عدالت اجتماعی در امور زیر می توان خلاصه کرد:
الف: مبارزه با استثمار و هر گونه بهره کشی ظالمانه از مردم
ب: جمع آوری مالیات و توزیع عادلانه آن
ج: مبارزه با تبعیض ها
د: هماهنگی با پایین ترین قشرهای جامعه
حال دقت کنیم در وضعیت خلفائ اموی و وضع جامعه اسلامی پیش از قیام امام حسین (علیه السلام)، که در راستای کدام یک از این وظایف قدمی برداشتند:
1. اقتصادی
در جامعه اسلامی پیامبر، با توجه به اصول و موزانه هایی که بر مالکیت و نظام اقتصادی حاکم شد، ثروتمندان و اشراف نمی توانستند به استثمار و تکاثر ثروت بپردازند و عدالت اجتماعی و اقتصادی از عمده ترین اصول جامعه اسلامی به شمار می آمد.
اما اینک، امام حسین (علیه السلام) پس از پنجاه سال که از رحلت پیامبر می گذرد، با یک جامعه کاملا نابرابر مواجه است؛ قریش و به ویژه بنی امیه هنگامی که توانستند نفوذ و قدرت بیشتری در دستگاه خلافت اسلامی به دست آورند، تحت عنوان هبه و جایزه به چپاول و غارت بیت المال پرداختند. افرادی همانند طلحه دویست هزار درهم و زبیر ششصدهزار درهم از دستگاه خلافت اسلامی، دریافت نمودند.
در این زمان، طبقه ای مقتدر و ثروتمند در جامعه اسلامی به وجود آمده بود؛ بین امویان و وابستگان آن ها که دارای ثروت های فراوان بودند از یک سو و اکثر مردم که در فقر و محرومیت به سر می بردند از سوی دیگر، شکافی عظیم پیدا گشت و با این سیطره مالی و سیاسی بود که حزب اموی به تطمیع و خرید افراد ذی نفوذ پرداخت و معاویه بنای کاخ سبز را در منطقه شام، ایجاد کرد و به قدرت خود تحکیم بخشید. تصاحب و غارت بیت المال، از مهم ترین عواملی بود که حزب اموی در جهت اغفال مردم و تهیه و تجهیز سپاه شام از آن استفاده کرد.
معاویه همانند پادشاهان ایران و روم، با تشریفات و تجملات بر مردم حکومت می کرد و با سوء استفاده از بیت المال، برای استمرار سلطنت اموی و جانشینی یزید، رشوه های کلانی می پرداخت و گروه های زیادی از مردم کوفه را با پول و ثروت فریب می داد و به تطمیع آنان می پرداخت. (10)
2. اخلاقی
در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خصلت های پست فرهنگ بدوی و قبیله ای از جامعه محو شد و کینه توزی به برادری مبدل گشت.
بی بندوباری های اخلاقی از بین رفت و زنان که موجوداتی پست به شمار می آمدند، در جامعه مسلمین از مرتبه والایی برخوردار شدند و شخص پیامبر به دختر خویش مباهات می کرد. اسلام به جامعه بشری و به ویژه اعراب که در غرقاب فساد و تباهی به سر می بردند، شخصیت و هویت انسانی داد و با ارزش های متعالی از عرب عصر جاهلیت، جامعه ای ساخت که ایمان به خدا، عدالت اجتماعی و برابری، آزادی انسان از سلطه دیگران مهم ترین ویژگی های آن به شمار می آمد.
با گسترش همین معیارها بود که دین الهی توانست در درون انسان ها و همچنین در محیط اجتماعی آنان، تحول ایجاد کند و از یک طرف قبایل پراکنده عرب را متحد سازد و با ایجاد یک حکومت مرکزی در مقابل دو امپراطور روم و ایران بایستد و از طرف دیگر، جذبه و کشش درونی و فطری انسان ها را برانگیزد و از مناطق دور و نزدیک انسان ها را گروه گروه به سوی اسلام حقیقی فراخواند.
اما بعد از رحلت رسول اکرم، با بروز فرهنگ بدوی و هواهای نفسانی مجددا روحیه برتری جویی و مال اندوزی و راحت طلبی بر جامعه اسلامی مستولی شد و هنگامی که بنی امیه، بر شبه جزیره عرب حاکمیت یافتند به تدریج ارزش ها و اصول اخلاقی اسلام از جامعه حذف می شد و قیام امام حسین (علیه السلام) وقتی آغاز می شد که امویان آشکارا و بدون هیچ ملاحظه ای به هتک حرمت های الهی می پرداختند و روحیات و اخلاق اعراب دوران جاهلیت را، احیا می کردند و روحیه تملق و ذلت را در بین مردم گسترش می دادند.
معاویه، برای اینکه بتواند از فردی همانند زیاد بن ابیه، در حاکمیت خود استفاده کند، مجلسی برپا می کند و در انظار مسلمین، او را برادر نسبی خود می خواند و یزید در حضور مردم به میگساری می پردازد و فسق و فجور را در بین مردم رواج می دهد و در هنگامی که در کربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت می رساند و خاندان نبوت را به اسارت می کشاند، کینه توزی بدوی و قبیله ای خود را در نعره ای جاهلانه نمایان می سازد که ای کاش آنان که از قبیله من (بنی امیه) در جنگ با محمد به قتل رسیده اند می بودند و آگاه می شدند که چگونه انتقام آن ها را از بنی هاشم گرفتم. (11)
3. سیاسی
پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محور سیاست، عوض شد و مقیاس های کهنه، دیگر بار نوگشت و امور به دور آن چرخید و همین مقیاس ها در شؤون مالی نیز عمل کرد و در جبهه های جنگ نیز نفوذ یافت و بالأخره منجر به یک انحراف عمومی در جامعه اسلامی گردید.
شرح این ماجرا، آنکه در انتخابات سقیفه مسأله خلافت اسلامی بر مبنای رقابت های قبیله ای و حزبی مطرح شد و مقیاس لیاقت و فضیلت و درستکاری که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معتبر بود، از بین رفت. این اولین و اساسی ترین انحرافی است که از نظر سیاسی در جامعه اسلامی راه یافت. (12)
همین رویه آنقدر ادامه پیداکرد که زمام امور مسلمین به دست شخصی شرابخوار و قمارباز و فاسق افتاد که چنانچه در مبحث بعد خواهد آمد در اصل اسلام این پدر و پسر اشکال وارد است.
در اواخر عمر معاویه، جامعه اسلامی از نظر سیاسی به بدترین وضع خود رسیده بود و اگر قیام اصلاحگر امام حسین علیه السلام نبود خطر نابودی دین به دست آن حکام فاسق امری اجتناب ناپذیر بود و همچنین در عصر یزید تباهی و فساد دستگاه سیاسی به جایی رسید که در ظرف سه سال حاکمیت یزید بزرگ ترین جنایات تاریخ تحقق یافت. معنویت رنگ باخت و گرایش به دنیا و هواپرستی رایج گشت.
4. اسلام ستیزی
چنانکه اولیاء خدا و اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش بینی می کردند و هشدار می دادند، با حاکمیت معاویه بسیاری از ارزش های اسلامی به فراموشی سپرده شد. و بار دیگر جاهلیت با همه ویژگی هایش جلوه گر شد. امام حسین (علیه السلام) در مورد بنی امیه و اوضاع فرهنگی زمان خویش فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و…»(13)
آگاه باشید اینان (بنی امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود فرض نموده اند فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده فی ء را (که مختص خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله است) به خود اختصاص و حلال و حرام و اوامر و نواهی خداوند را تغییر داده اند.
معاویه به هیچ حقیقتی پایبند نبود و تلاش می کرد مردم را از تحت بندگی خدا به بردگی خود درآورد؛ او تمام خصلت های یک پیشوای باطل را دارا بود. فساد و تباهی از وجودش و خاندانش و حمایت کننده گانش می بارید؛ او مصداق بارز این آیة قرآن کریم بود که خدای متعال می فرماید: «ما آن ها را (ستمگران) پیشوایانی قرار دادیم که (مردم را) به دوزخ فرامی خوانند و روز قیامت یاری نخواهند شد. (14)
معاویه سردمدار نیروی های مرتجع بود که با تمام وجود تلاش می کرد جامعه اسلامی را به عقب برگرداند. علی (علیه السلام) درباره او و حامیانش فرمود: «به هوش باشید که دست از ریسمان اطاعت برگرفتهاید و با تجدید رسوم جاهلیت دژ محکم الهی را درهم شکستهاید…»(15)
و امام حسین (علیه السلام) در آستانه قیام خود فرمود: «پیشامد ما همین است که میبینید؛ جداً اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتیها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بربسته است؛ از فضایل انسانی چیزی باقی نمانده است مگر اندکی مانند قطرات ته مانده ظرف آب، مردم در زندگی ننگین و ذلتباری به سر میبرند که نه به حق عمل و نه از باطل روگردانی میشود. شایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص باایمان و بافضیلت فداکاری و جانبازی کند و به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلتباری مرگ را جز سعادت و خوشبختی، و زندگی با این ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمیدانم.»(16)
با مرگ معاویه و حاکمیت فرزندش یزید خلافت اسلامی انحراف افزون تری پیدا کردو زمینه ظلم و جنایت بیشتر نسبت به اولیاء خدا و از بین رفتن احکام الهی پدید آمد. (17)
امام (علیه السلام) هرگز از گناهان و کارهای ناروا کوچکی که میان عامه مردم شایع بود سخن نگفت بلکه از بازگشت آن ها از حالت اسلامی به حالت جاهلی شکوه می کرد. حتی اگر گروه بی شماری از مردم به قانون اسلام عمل نمی کردند، باز نمی توانست چنان شرایط و اوضاع ناگواری به وجود بیاورد که ولی خدا و حجت حق را به ستوه آورده و آرزومند شهادت سازد. آنچه تأثر فرزند رسول خدا را برمی انگیخت، ترک سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن کریم در تمام شؤون فردی و اجتماعی بودکه در عصر یزید تحقق پیدا کرده بود.
از شواهدی که بر کفر یزید دلالت می کند، قصیده ای است که ابن جوزی از وی نقل کرده است؛ یزید قصیده را چنین سروده است: ای علیه نزد من بیا و مرا شراب بنوشان و نغمه بخوان چرا که مرا با مناجات (خدا) دوستی و الفتی نیست. ای علیه داستان جد بزرگوارم ابوسفیان را برای من بخوان، آن هنگامی که (برای جنگ با مسلمانان) به احد رفته بود (و آن چنان در برابر محمد (صلی الله علیه و آله) مقاومت کرد و از مسلمانان کشت) که محمد عده ای را گماشت که بر کشتگان مسلمانان بگریند! ای علیه، نزد من آی و به من می بنوشان، همان می که تشنگان را خوش آید و از انگورهای شام باشد! ای علیه، آنگاه که ما به گذشته (در دوران جاهلیت) واپس می نگریم. شراب را پی در پی حلال می بینیم! ای ام حیم پس از مرگم، شوهر اختیار کن و آرزوی ملاقات مرا (در دنیای دیگر) در دل مدار؛ زیرا آنچه درباره قیامت و روز رستاخیز گفته اند، سخنان تاریک و باطلی است…!»(18)
فصل سوم: نشانه های پیشرفت پس از قیام
1. ساقط شدن دولت ظلم و جور
برای زوال و سقوط یک دولت، یک سری عوامل نزدیک وجود دارد، یک سری عوامل دور، که هر دو در جای خود اهمیت دارد. عوامل دور ممکن است از نظر زمانی با زمان سقوط فاصله داشته باشد، اما بی تردید و به دلالیل تاریخی، نقش مهمی در زوال یک دولت دارد. در سقوط یک دولت عوامل نزدیک، مثل انقلابی فراگیر یا حمله ی خارجی، وقتی مؤثرند که به یاد دولت محاکم ضعیف شده باشد؛ یعنی در جذب پشتوانه ی مردمی و ملی برای حمایت از خود ضعیف باشد. اگر این ضعیف نباشد، انقلاب فراگیر محقق نمی شود، یا اگر حمله ی خارجی صورت گیرد، حمایت مردمی، می تواند دولت را نجات می دهد. بنی امیه سال 41 به قدرت رسیدند. سال 61 انقلاب عاشورا بود، سال 132 یعنی هفتاد و یک سال بعد، امویان سقوط کردند.
اکنون پرسش این است: عاشورا چه تأثیری بر سقوط امویان داشت؟ به نظر می رسد عاشورا از دو زاویه در سقوط دولت اموی تأثیر داشت:
1.1. جهت اول: زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنی امیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام حسین علیه السلام آنجا که به معرفی یزید و ویژگی های وی می پردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «علی الاسلام السلام» اسلامیت دولت یزید و طبعا دولت اموی را زیر سؤال می برد. امام، روی سگ بازی و مشروب خواری یزید انگشت می گذارد و از تغییر احکام و رواج بدعت ها سخن می گوید.
دولت اموی که اساس آن با حیله گری معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را اسلامی نشان دهد، در اوج فساد اخلاقی حاکم بر دستگاه اموی، مسجدسازی وجود داشت. عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموی می ساخت، مسجد الاقصی و مسجد صخره را در بیت المقدس تعمیر می کرد. حتی به عهد ولید مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه را بازسازی و طلاکاری کردند. به علاوه فتوحات را پیش می بردند. به طور مسلم فتوحات عصر بنی امیه بیشتر از زمان خلفای اول و بیشتر از زمان عباسیان بوده.
اما آیا این ها اسلامیت بود؟ اسلامیت اهل بیت، اسلام دیگری بود. اسلام اموی متفاوت با این اسلام بود. این فریبکاری دولت اموی به جای آن که در جهت حفظ هویت دینی مردم، حفظ اخلاق اسلامی، زنده نگاه داشته عرفان حقیقی، رعایت عدالت اسلامی و رسیدگی به حقوق مردم تلاش کند، برای بدست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایی کرد و برای فریب مردم مساجد باشکوه می ساخت.
البته مسلمانانی که در جبهه های نبرد می جنگیدند؛ طارق بن زیادها و دیگران، شاید واقعا مجاهد فی سبیل الله بودند. وقتی ماهیت دولت اموی برای چنین مردمانی آشکار می شود، فتوحات هم متوقف می شود. چنان که در خراسان چنین شد. در قیام دیر الجماجم وقتی مردم عراق به فرماندهی عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس در سال 71 برای فتح سیستان رفته بودند، به خاطر شدت فشار و ستم حجاج، با همان لشکر، به سوی عراق بازگشتند تا دولت اموی را سرنگون کنند.
2.1. جهت دوم: تأثیر نهضت امام حسین (علیه السلام) در سقوط دولت اموی آن بود که از ابتدای پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو گروه برای به دست گرفتن رهبری جامعه ی اسلامی مطرح بودند. بنی هاشم و بنی امیه. این دو گروه به دلایل متفاوتی پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخی از گروه های میانی، موفق به تصاحب قدرت سیاسی شدند. اندکی بعد، بنی امیه طی حوادث دوران عثمان تا شهادت امام علی (علیه السلام) بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنی هاشم بودند که در حکومت امام علی (علیه السلام) و فرزندش امام حسین (علیه السلام) این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبری جریان مخالف را برعهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموی، یک دولت هاشمی و علوی تأسیس کند. به لحاظ سیاسی و برای تعمیق بخشیدن ادعای علویان برای حکومت در دوره ی بعد، این نکته ی کمی نبود. به واقع، در اوج فشار امویان، نهضت کربلا، فعال بودن بنی هاشم و اهل بیت را نشان داد. برای مثال، سالهای پایانی دولت اموی شعار الرضا من اهل بیت بود که جوهره ی رهبری را در مبارزه ی سیاسی بر ضد امویان تعریف کرد. این بنی هاشم بودند که دولت اموی را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموی را برانداخت.
البته نباید تصور کرد که علت سقوط بنی امیه تنها در همین جهت بوده است. مهم آن است که وقتی رهبری ماجرا به دست بنی هاشم می افتد، باید ریشه ی بخشی از سقوط را در مظلومیت این خاندان جستجو کرد.
البته و مع الاسف، شاخه ی بنی عباس (از بنی هاشم) از فرصت استفاده کرد و آنچنان که شرح آن در تواریخ آمده، با توجه به ابهامی که برای بسیاری از مردم در تعریف اهل بیت و «الرضا من آل محمد» به وجود آورد و با تلاش برخی از ایادی خود مانندابومسلم خراسانی، سوار بر مرکب خلافت شد. هر چند ابومسلم خود اولین قربانی این دولت بود و پاداشش را خیلی زود گرفت. (19)
2. راهنمایی به جایگاه واقعی اهل بیت
انقلاب سرور شهیدان (علیه السلام) واقعیت درخشان اهل بیت را مستدل ساخت و برای جهان اسلام، قدرت های عظیمی را که دارا بوده اند، از قبیل: استواری بر حق و پایداری در برابر حوادث و پایه گذاری مسائل سرنوشت ساز امت، آشکار نمود، کاری که سبب شد تا بیشتر مسلمین، نسبت به آنان دوستی و محبت عظیم و خالص و وفادارانه پیدا نمایند.
فاجعه ی کربلا آشکار نمود که اهل بیت، نمونه های والای رهبری روحانی و عملی این امت و پیشتازان حق و عدالت در زمین هستند. (20)
3. ایجاد مجالس عزاداری سالار شهیدان
اگر فراز و نشیب روزگار شیعیان و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) به طور جامع و همه جانبه بررسی شود معلوم خواهد شد که یکی از عوامل عمده ای که موجب حفظ مکتب اهل بیت گردیده و عقاید شیعه را از گزند حوادث مصون داشته، مجالس عزاداری سالار شهیدان بوده است، و گرنه در بعضی از مناطق جهان بر اثر فشارهای سیاسی و تعصبات عده ای نااهل از یک سو و عدم آگاهی و نشر و تبلیغ مسائل مذهبی از سوی دیگر، بسیاری از پیروان اهل بیت (علیهم السلام) دچار مشکلات اعتقادی جبران ناپذیر می شد، اما در پرتو مجالس عزاداری، نام اهل بیت همواره زنده و معارف شیعه پویا و بالنده باقی مانده است. (21)
4. وحدت بخشیدن به صفوف شیعیان
فاجعه ی کربلا، شیعیان را وحدت بخشید و روح همکاری را میان آنان به وجود آورد، پس از آنکه از کمبود هیجان و فداکاری در دفاع از عقیده ی خود، مبنی بر شرعی بودن حق خلافت خاص اهل بیت، رنج می بردند، آن احساس، دگرگون شد و قوی ترین نیروی فعّالی گشتند که برای سرنگونی حکومت امویان شتافتند و همگی با شعار: «یا لثارات الحسین»، برای خونخواهی حسین، به پا خاستند.
یکی از نویسندگان می گوید: «این حادثهی زشت و منکر، تا آخرین حدّ، تشیّع را صفا بخشید و عاملی برای وحدت شیعیان و هیجان آنان برای یاری دادن به مذهبشان گردید و سببی شد برای قیامهای خروشانشان تا از قاتلان حسین، انتقام بگیرند». (22)
5. منبرهای وعظ و خطابه
منبرهای حسینی از مهم ترین دستاوردها و از برجسته ترین رهاوردهای انقلاب سرور شهیدان (علیه السلام) می باشد و سرشتهای خیرخواهانه را در دل ها کاشته و جان ها را از عوامل فساد و انحراف دور داشته و آن ها را به نحوی شایسته رهنمود داده که پایداری و خوشرفتاری از مشخصات آن است.
منبرهای حسینی امروز به صورت جایگاهی برای ارشاد امّت و رهنمود دادن به آن از طریق آنچه خطبا در وعظ، ارشاد و شرح فاجعه ی سیدالشهداء (علیه السلام) بیان می نمایند در آمده اند که از مهم ترین درس ها و ارزشمندترین آن ها برای فداکاری در راه حق و عدالت است. (23)
6. ایجاد شعور اجتماعی در جامعه شیعیان
نهضت امام در ایجاد شعور اجتماعی و آفرینش روح انقلابی در دل ها، مؤثر بود، زیرا امّت، به صورتی کامل دگرگون گشت و پس از آنکه در خاموشی به سر می برد، مسلّح به قدرت ایمان و نیروی عزم و تصمیم شد و از همه ی منفی گراییهایی که بر آن دست یافته بود، رها شد و به مطالبه ی حقوق خود و تلاش پیگیر برای سرنگونی حکومت اموی پرداخت و سخاوتمندانه به تقدیم قربانیانی در قیام هایی پی درپی که نشانگر خشم خروشان و ناخرسندی کامل آنان نسبت به بنی امیّه بود، پرداخت، دیگر اثری از ترس و پریشانی در میان آنان باقی نماند تا آنجا که مظاهر غرور اموی را درهم نوردید و جبروت و طغیان امویان را برانداخت.
انقلاب امام حسین (علیه السلام) مفهوم ترس و سرسپردگی را که بر امّت حاکم شده بود، به اصول انقلاب، مبارزه و آزادیخواهی از بند ذلّت و بردگی مبدل ساخت؛ زیرا امام، نیرویی برانگیزنده به آنان داد و روح انقلابی، برای خیزش جهت نبرد با ظلم و ستم را به ایشان بخشیده بود. (24)
نتیجه
در تاریخ جهان، انقلابی همچون انقلاب امام حسین (علیه السلام) وجود ندارد که عالم را لرزانده، حق را شکوه بخشیده و برای انسان، افتخار آفریده باشد، چرا که همه ی فصل هایش نور و همه ی آفاقش، شرافت و مجد است. سرشار از درس هایی جاویدان در موضوع عقیده ای که درمانده نمی شود و ایمانی که شکست نمی خورد و همت بلندی که خوار نمی گردد؛ انقلابی که برای امت های جهان و ملت های زمین، روزگار جدیدی را سر آغاز گشت، روح انقلاب و سرکشی در برابر ظلم و ستم و مقاومت در برابر زورگویی و مبارزه با فساد، نشانه ی آن است.
در خاتمه قصد داریم زمینه هایی که قیام عاشورا برای ما فراهم کرده و ما باید در این زمینه ها به فعالیت بپردازیم را بیان کنیم؛ البته مواردی که ذکر می شود تمامی زمینه های فرا روی جامعه امروز ما نیست و می توان زمینه های دیگری را به آن اضافه نمود؛ حال در توان خود، آن ها را به صورت مختصر، درپنج بند بیان می کنم:
1. اجرای عدالت در تمامی ابعاد زندگی: خداوند متعال عادل است و از مردم نیز خواسته است که در زندگی خویش، عدالت را پیشه خویش سازند؛ اگر هر فردی به تنهایی بتواند عدالت را در زندگی و جامعه اش جاری کند، خود به خود در تمامی جامعه از دولت و موسسات و ادارات و غیره این عدالت را شاهد خواهیم بود و آن وقت است که می توان گفت که جامعه ای اسلامی داریم.
2. ایستادگی در برابر ظلم و استکبار: در این زمان که استکبار جهانی قصد از بین بردن اسلام را کرده، باید در برابر آن تا آنجا که می توانیم ایستادگی کنیم؛ حتی در حد راه اندازی تظاهرات و اعلام انزجار از آنان، و این کمترین کاری است که می توانیم انجام دهیم؛ حال به سخن امام حسین (ع) که در رابطه با همین موضوع است توجه کنید، که با استناد به سخن پیامبر به مردم اعلام کرد که وظیفه دارند علیه حاکمان جور قیام کنند و با کلام یا عمل، آنان را از ارتکاب حرام و ظلم نهی کنند و بازدارند؛ امام در سومین سخنرانی خود برای سپاهیان حر فرمود:
«رسول خدا فرموده است: هر کس حاکم ستمگری ببیند که حرام خدا را حلال میشمرد و عهد خدایی را میشکند و با سنت رسول خدا مخالفت میورزد و ستمگرانه با بندگان رفتار میکند و با کلام یا عمل اعتراض نکند، بر خداوند حق است که او را به جایگاه آخرتی همان ستمگر وارد کند.»(25)
مستند امام، یعنی کلام رسول خدا صراحت دارد که اعتراض وظیفه عمومی است و باید تمام اقشار جامع در برابر ظلم ایستادگی کنند، حتی اگر فقط از راه کلام بتوانند این کار را انجام دهند، باید از هیچ کوششی دریغ نورزند تا به وظیفه خود عمل کرده باشند.
3. داشتن قدرت تمایز حق داران از داعیان حق: در حال حاضر مانند زمان حکومت امویه هر کس ادعای حق مداری می کند در اینجا است که شیعیان باید از قدرت تشخیص خود استفاده کنند و حق مدار را از داعی حق جدا کنند، چه بسیار افرادی بودند که در تقوی زبان زد عام و خاص بودند اما در تشخیص حق دچار مشکل شدند و در صف لشکریان یزید قرار گرفتند و آخرت خود را نابود کردند؛ پس یکی از مهم ترین شاخصه های شیعیان واقعی، بصیرت است که در تمام ابعاد زندگی شان، آن را به کار می گیرند.
4. پیروی از ولایت فقیه در هر زمان و هر مکان: وقتی بدانیم که ولایت فقیه در طول ولایت امام است آن وقت است که در میابیم که اطاعت از امر ولایت فقیه، اطاعت از امر امام معصوم است و در سایه اطاعت از امر او هیچ گاه به انحراف نمی رویم و در این صورت حتی اگر بدانیم آخر آن از جان گذشتن است با کمال میل به استقبال آن خواهیم رفت.
5. احیای امر به معروف و نهی از منکر: در جامعه کنونی، امری که جای خالی آن بیش از پیش احساس می شود، مسأله امر به معروف و نهی از منکر است. باید هر شخصی در حد توان خود و در موضع آن این فریضه را که کم کم در جامعه ما به دست فراموشی سپرده شده است را اجرا کند، تا به مهم ترین هدف قیام امام حسین عمل کرده باشد.
در پایان از تمامی کسانی که بنده را در به ثمر رسیدن این مقاله کمک کردند، کمال تشکر و قدر دانی را دارم و برای آنان، موفقیت روزافزون را از خداوند متعال مسألت می نمایم و آرزو دارم این مقاله، در راستای روشن شدن اذهان و لو در حد یک جرقه کوچک، که انسان را وادار کند تا مطالعات بیشتری در این زمینه انجام دهد، گام برداشته باشد و مورد استفاده مطالعه کنندگان آن، قرار گرفته باشد.
پینوشتها:
1. صاحبکاری، ذبیح الله؛ سیری در مرثیه عاشورایی، ص 45.
2. شیخ طوسی؛ تهذیب، ج 6، ص 154.
3. آمدی، عبدالواحدی؛ غررالحکم، ص 39.
4. حکیمی، محمدرضا؛ قیام جاودانه، ص 197-199.
5. همان؛ الحیاه، ج 3، ص 295.
6. حشر:7.
7. بقره:25.
8. بحارالانوار، ج 3، ص 327.
9. مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولایت فقیه در سپاه؛ راهبردهای عاشورا، ص 144.
10. موسسه تنظیم و نشر آثارامام؛ عاشورا، ص 285.
11. همان، ص 287.
12. حجتی کرمانی، محمدجواد؛ حسین بن علی حماسه تاریخ، ص 77.
13. بحارالانوار، ج 44، ص 382.
14. قصص:41.
15. نهج البلاغه، خطبه 192.
16. تحف العقول، ص 174.
17. عبدالمحمدی، حسین؛ زمینه های قیام امام حسین، ص 235
18. همان، ص 273
19. جعفریان، رسول؛ تأملی در نهضت عاشورا، ص 246.
20. شریف قرشی، باقر؛ زندگانی حضرت امام حسین، ج 3، ص 530.
21. امین ارزگانی، محمدصادق؛ جلوه های عرفانی نهضت حسینی، ص 168.
22. شریف قرشی، باقر؛ زندگانی حضرت امام حسین، ج 3، ص 532.
23. همان، ج 3، ص 536.
24. همان، ج 3، ص 533.
25. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 44، ص 382.
منابع تحقیق
1. آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم فی دررالکلم؛ چ دوم، تهران: بی نا، 1337.
2. امین ارزگانی، محمد صادق؛ جلوه های عرفانی نهضت حسینی؛ چ سوم، قم: بوستان کتاب قم،1385.
3. جعفریان، رسول؛ تأملی در نهضت عاشورا؛ چ دوم، قم: انصاریان،1381.
4. حجتی کرمانی، محمد جواد؛ حسین بن علی حماسه تاریخ، چ اول، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر،1381.
5. حکیمی، محمد رضا؛ قیام جاودانه؛ چ اول، تهران، دلیل ما،1386.
6.___________، و محمد حکیمی و علی حکیمی؛ الحیاه؛ چ پنجم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1409.
7. رضی، ابوالحسن محمد؛ نهج البلاغه؛ چ سوم، قم: انتشارات مشرقین، 1379.
8. شریف قرشی، باقر؛ سید حسین محفوظی؛ زندگانی حضرت امام حسین ج 3؛ بی چا، قم: بنیاد معارف اسلامی،1374.
9. شعبه حرانی، أبو محمد؛ تحف العقول؛ چ اول، قم: انتشارات علمیه اسلامیه،1363.
10. شیخ طوسی؛ التهذیب؛ چ چهاردهم، تهران: دارالکتب الاسلامیه،1365.
11. صاحبکاری، ذبیح الله؛ سیری در مرثیه عاشورایی؛ چ اول، تهران: تاسوعا،1379.
12. عبدالمحمدی، حسین؛ زمینه های قیام امام حسین؛ چ اول، قم: منبع،1379.
13. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار؛ بی چا، بیروت: دار الرضا،1374.
14. مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه؛ راهبردهای عاشورا.
15. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛ عاشورا؛ چ اول، قم،1375.
/ج