قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی
قیام هوشمند عاشورا زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی
لیلا هوشمند**
چکیده
در اين مقاله تلاش گرديده تا ضمن بيان مساله و اهميت آن، ادبيات مربوط عدالت اجتماعی مورد بررسي قرار گيرد. در اين بررسي، مباحثي همچون مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکتب اسلام و سایر مکاتب غربی بدان اشاره و همچنين الگو و مولفه های سیستمهای هوشمند اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی مطرح شده است. در ادامه به ضرورت و استعداد شبیه سازی واقعه عاشورا و احصای رمزها، نمادها و پیامهای عاشورایی اشاره گردیده است. در بخش ديگر مقاله که کانون اصلي اين پژوهش را تشکيل مي دهد، بر اساس پیامهای قیام عاشور و نهضت حسینی و تبیین آنها، مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی ارائه گردیده و در نهایت نیز به جمع بندي موضوع پرداخته و نتيجه گيري صورت گرفته است.
واژگان کلیدی
عدالت اجتماعی(1)، عدالت رویه ای(2)، عدالت مراوده ای(3)، عدالت توزیعی(4)، عاشورا
مقدمه
بدون تردید، بنیان ادبی و مبنای تفسیر رفتار برخاسته از شأن عصمت، در کتاب و سنت نهفته است؛ در واقع سیره اهل بیت چیزی جز تفسیر کتاب و سنت برحسب مقتضیات زمان و مکان نبوده است. ضمن اینکه با تأمل بر مراتب وصفناپذیر هوشمندی معصوم «علیهمالسلام» ملاحظه میشود که هر انتخاب او در هر وضعیت مقتضی، بهترین انتخاب ممکن در بعد زمان و مکان بوده است؛ بدین ترتیب در هر اقدام معصوم، به اقتضای شرایط، شیوهای برای مبارزه و جهاد آموخته شده است که «مرز تقیه را با ترس» و« تفاوت جهاد را با جنگطلبی» معین میسازد. قیام برای شکستن بتهای بشرساخته در ساحتهای دنیایی و معنایی، استقامت فاطمی بر احقاق حق، احیای حکومت عدل، صلح روشنگرانه، شهادت آگاهانه، مناجات عارفانه، دانشگستری عالمانه، تبلیغ هوشیارانه، مقاومت صبورانه، و اهتمام مستمر به مباحثه علمی، توسعه معارف، اظهار هویت، و زمینهسازی غیبت و حتی اقدام به غیبت از انظار عامه، همگی شیوههایی را معرفی میکنند که باید به اقتضای شرایط اتخاذ شوند تا امانتی گرانقدر را به نسلهای آینده برسانند!
نحوه برخورد با موضوع «عدالت»، به مثابه يكي از مهمترين عوامل پايداري و استمرار حيات هر سيستم اجتماعي، از اعماق عرصه فرهنگي آن ريشه ميگيرد و فرهنگ عدالتخواه با مختصات ويژهاي از فرهنگهاي بيتفاوت نسبت به عدالت متمايز ميگردد. ايستادگي در برابر ظلم، متضمن تلاشي شجاعانه است كه درصورت عدم حمايت جامعه ممكن است هزينههايي رادر پي داشته باشد؛ بنابراين تا حد زيادي تحتالشعاع تصور و باور افراد درباره احتمال «كاميابي»، «حمايت ساير اعضاي جامعه»، «حمايت ساختارهاي اداري و قانوني» و «پشتيباني نهادهاي اجتماعي» قرار ميگيرد.
اگر تصميمگيرندگان يك سيستم اجتماعي، به بقاي بلندمدت آن سيستم علاقمند باشند، بايد روحيه عدالتگستري و حقطلبي را در آن توسعه دهند. چنين اقدامي مستلزم پذيرش هزينههاي اين مهم در كوتاهمدت است؛ تحمل گستاخيهاي حقطلبانه و تشويق تلاشهاي عدالتخواهانه، لازمه توسعه برنامههاي عدالتگستري است كه بهطور طبيعي محدوديتهاي قابل توجهي را به نخبگان و مسؤولان سيستمهاي اجتماعي تحميل ميكنند؛ محدوديتهايي كه بايد براي تضمين سلامت بلندمدت و هوشمندي جامعه، تحمل شوند؛ زيرا بهطور منطقي ميتوان پذيرفت كه در بلندمدت جامعهاي باقي ميماند كه بناي آن بر عدل و تعادل استوار باشد و اين مستلزم اصرار عناصر شكلدهنده آن بر اجراي عدالت است؛ اصراري كه بايد در احياء سيستمي كلنگارانه، به كليه سازمانهاي اداري و نهادهاي اجتماعي كشور تسري يابد. (پورعزت،143:1383)
بدین ترتیب حاصل دوازده نسل مجاهده در پرتو قرآن و سنت رسولالله، تحولی شگرف و شگفتانگیز در ادبیات حکمرانی و اداره سیستمهای اجتماعی است؛ تحولی که تا قرنها و شاید هزارهها بشریت و دانش مدیریت سیستمهای اجتماعی را وامدار خویش خواهد ساخت. حاصل بحث آنکه بدون شک اگر هر یک از معصومان در مقتضیات زمانی و مکانی امام علی «علیهالسلام» قرار میگرفت، برای تحقق عدل، به حکومت قیام میکرد، در زمان امام حسن «علیهالسلام»، مظلومنماییهای خطرناک معاویه را با برافراشتن پرچم صلح مسئولانه خنثی مینمود و در زمان امام حسین «علیهالسلام»، کربلا را به عرصه جراحی تاریخ حکومت تبدیل میساخت و در دورههای بعد تا غیبت، همچنان به ارشاد و تربیت عامه از طریق مناجات و کلاس درس و مجالس بحث میپرداخت و در عصر حاضر از مخاطبان از خود بیگانه، رخ برگرفته، عزم غیبت مینمود.
بیان مسئله
با تأمل بر نقش راهبردي نيروي انساني در پوياي جوامع بشري، ملاحظه مي شودكه اصليترين عامل تعيينكننده و هويت بخش در هر جامعه، عناصر انساني فعال در آنند؛(5) عناصري كه رفتارشان بيش از هر چيز تحت تأثير ويژگيهاي عرصه فرهنگي جامعه شكل ميگيرد؛ عرصه فرهنگ، عميقترين عرصه حيات اجتماعي است؛ عرصهاي كه به صورت انتزاعي قابل تصور است و آثار آن در گسترهاي كلان، در سطح جامعه متجلي ميگردد (Ritzer,2000,p.470). حاصل تعامل عناصر فرهنگي به صورت مصنوعات(6)فيزيكي، رفتاري، و گفتاري ظاهر ميشود (Hatch,1997,p.p.219-220)؛ از اين رو تأكيد ميشود كه خصلتهايي چون «عدلپذيري»، «حقگرايي» و «ظلم ستيزي» نيز به مثابه بخشي از مصنوعات توليدي چرخههاي متعامل فرهنگ جامعه، عميقاً از عرصه فرهنگي آن ريشه ميگيرند و نمودهاي خود را در سطح جامعه نمايان ميسازند؛ از اينرو با توجه به نقش هويت بخش انسانها در سيستم اجتماعي، شك نيست كه اگر اعضاي فعال يك جامعه، حقطلب و ظلمستيز باشند و آگاهانه در برابر هرگونه تمايل به بيعدالتي و ظلمگستري، واكنش نشان دهند، رفتارهاي ظالمانه و ساختارهاي مروج اين رفتارها را ناپايدار ميسازند؛ بدين ترتيب فرهنگ عدالتپذير توسعه مييابد؛ فرهنگي كه براي حفظ پاكيزگي و قداست سيستم اجتماعي(امت) ضرورت دارد! (پورعزت،146:1383)
از رسول اكرم «صليالله عليه و آله» چنين روايت شده است(نهجالبلاغه، نامه 53):
هرگز پاك و مقدس نميگردد امتي كه در ميان آن امت، فرد ضعيف نتواند بدون لكنت زبان، حق خود را از افراد قوي بازستاند (نهج البلاغه،ترجمه آيتي:741)؛ يعني جامعهاي پاك و مقدس است كه در آن ضعيفترين اعضا بتوانند صريح و قاطع، حق خود را از قويترين اعضا بگيرند. از اينرو ادعا ميشود كه تحول فرهنگي، ضروري تحقق و پايداري جامعه عدل است و البته تحول فرهنگ، مستلزم ملاحظات و تدابير خاصي براي هدايت عناصر شكلدهندة آن است ؛(7)بنابراين، تأكيد ميشود كه توسعه فرهنگ حقگرا و عدالتخواه براي استقرار و پايداري نظام عدل ضرورت دارد.
در این راستا نهضت حسینی و قیام سراسر فرهنگی عاشورا که مالامال از پیامهای ارزشی می باشد، نه تنها در عصر خود بلکه بیشتر، در امتداد اعصار متجلی می گردد. هدف اصلی این مقاله، تبیین پیامهای نهضت فرهنگی حسینی و قیام هوشمندانه عاشوراییمی باشد تا روشن نماید رمز ها و نمادهای عاشورایی، به چه میزان می تواند زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی در سیستمهای کنونی اجتماعی باشد.
روش تحقیق
در این مقاله از روش تحقیق تاریخی استفاده گردیده است. هدف تحقیق تاریخی به کار بردن داده های مربوط به واقعیت های مرتبط با رویداد های گذشته و تفسیر آنها است. از این طریق می توان به عوامل موثر در بروز وقایعی که در گذشته رخ داده است پی برد و رویدادهای زمان حال را بهتر شناخت (سرمد،بازرگان،حجازی،122:1385). روش جمع آوری داده ها نیز به صورت مطالعات کتابخانه ای بوده و همچنین از منابع اینترنتی نیز بهره گرفته شده است.
مفهوم شناسی واژه عدالت
عدالت يكي از اصطلاحات مبنايي سياست و اخلاق است كه با اهميتي عالمگير، در همهنظريههاي سياسي و اجتماعي، نقشي محوري دارد. اعتبار جهاني آن، به توسعه مجموعهمتنوعي از تحليلها و طرحهاي كاربردي انجاميده كه دستيابي به تعريف واضح و دقيق دربارهآن را دشوارتر ساخته است; از اين رو، عدم توافق بسياري درباره معناي عدالت و مصاديقاعمال عادلانه و ناعادلانه به وجود آمده است (Campbell,2001,p.1).
در ارتباط با مفهوم عدالت، مفاهيمي چون برابري، انصاف (8)و مساوات(9) نيز مطرحميشوند كه گاهي مترادف با آن و گاهي با مفهومي متفاوت با آن به كار گرفته شدهاند; براي مثالعدهاي تصور ميكنند كه برابری و عدالت هيچ ربطي به هم ندارند، آنها عدالت را در ذات خودارزشمند ميدانند ولي برابري را فاقد ارزش ذاتي فرض ميكنند; در حالي كه افرادي ديگرتصور ميكنند كه اين دو مفهوم، مترادف و يكسانند (Miller,1999,p.230).
با مراجعه به کتب لغت در مفردات راغب مى خوانیم: العدالة و المعادلة لفظ یقتضى المساواة و یستعمل باعتبار المضایقة … فالعدل هو التقسیط على سواء …؛ عدالت و معادله داراى معناى برابرى است و به همین خاطر همواره در مقایسه بین اشیاء کاربرد دارد. عدل همان تقسیم به دو نیم مساوى و هماهنگ است.
و ابن منظور مى نویسد: العدل ما قام فى النفوس انه مستقیم و هو ضد الجور … و فى اسماء الله سبحانه: العدل، هو الذى لا یمیل به الهوى فیجور فى الحکم … و العدل: الحکم بالحق. یقال: هو یقضى بالحق و یعدل …؛ عدل هر آن چیزى که فطرت انسان حکم به استقامت آن نماید و … .
و در افصاح آمده است: العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ما له و اخذ ما علیه … عدل فى امره …: استقام. و فى حکمه: حکم بالعدل؛ عدل یعنى انصاف و آن به معناى این است که آنچه بایسته شخص است، به او داده شود و آنچه بر گردن اوست از او گرفته شود … عدالت در کار به معناى استقامت در آن و عدالت در قضاوت یعنى حکم به عدل نمودن.
و در کلمه انصاف مى گوید: الانصاف: العدل … و أنصف الرجل عامله بالقسط و العدل لانه اعطاء من الحق، یستحقه لنفسه …
و در قسط مى نویسد: القسط: العدل … یقال: اقسط فى حکمه و بینهم و الیهم: عدل فى القسمة و الحکم … و القسط: الحصّة و النصیب. (10)
و در فروق اللغه آمده است: الفرق بین النصیبُ و القسط ان النصیب یجوز ان یکون عادلاً و جائراً و ناقصاً عن الاستحقاق و زائداً. یقال: نصیب منحوس و موفور. و القسط: الحصة العادلة، مأخوذة من قولک: اقسط: اذا عدل … (11)
و در فرق بین عدل و انصاف مى گوید: ان الانصاف اعطاء النصف و العدل یکون فى ذلک و فى غیره. الاترى انّ السارق اذا قطع قیل انه عدل علیه و لا یقال انه انصف. و اصل الانصافُ ان تعطیه نصف الشى ء و تأخذ نصفه من غیر زیادة و لا نقصان؛ فرق بین عدل و انصاف آن است که انصاف تقسیم برابر ـ و بیشتر در امور حسى ـ است ولى عدالت در محسوس و غیر محسوس و به جا انجام گرفتن است لذا بریدن دست دزد را عدل مى نامند ولى انصاف نمى نامند.
و باز در فرق بین عدل و قسط مى گوید: انّ القسط هو العدل البیّن الظاهر و منه سمّى المکیال قسطاً و المیزان قسطاً لانه یصوّر لک العدل فى الوزن حتى تراه ظاهراً، و قد یکون من العدل ما یخفى و لهذا قلنا ان القسط هو النصیب الذى بیّنت وجوهه.(12)
ابوهلال عسگرى از واژه شناسان قرن سوم و چهارم در فرق بین ظلم و جور نیز مى نویسد: ان الجور خلاف الاستقامة فى الحکم … جار الحاکم فى حکمه و السلطان فى سیرته اذا فارق الاستقامة فى ذلک و الظلم ضرر لا یستحق سواء کان من سلطان او حاکم او غیرهما. الاترى انّ خیانة الدانق و الدرهم تسمى ظلماً و لا تسمى جوراً فان اخذ ذلک على وجه القهر او المیل سمى جوراً و اصل الظلم نقصان الحق و الجور العدول عن الحق … و خولف بین النقیضین فقیل فى نقیض الظلم الانصاف و هو اعطاء الحق على التمام و فى نقیض الجور العدل و هو العدول بالفعل الى الحق.(13)
در معناى عسف و حیف نیز که در بعضى روایات مقابل عدل قرار داده شده آمده است: الحیف: المیل فى الحکم و الجنوح الى احد الجانبین. و در مورد عسف آمده است: السیر بغیر هدایة و الاخذ على غیر الطریق … و العسف: رکوب الامر بلاتدبیر و لارویة …
لذا با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مفهوم اصطلاحی عدل در برگیرنده مضامین زیر می باشد:
1ـ واژه عدل به معناى اعتدال و استقامت و راستى و انطباق با شایسته ها و بایسته هاست. و بنابراین پیمودن مسیرهاى انحرافى، همان افراط یا تفریط و خروج از مسیر اعتدال و حق و انصاف و قسط است. و میزان انحراف از عدالت و حق متناسب با شدت و ضعف افراط و تفریط است.
2ـ مراعات و حفظ اعتدال در رفتار و به تعبیرى دقیق تر حرکت بر روى صراط مستقیم کارى دشوار و طاقت سوز و نیازمند آگاهى از درون و برون هستى و آشنایى با استعدادها و قابلیتهاى نفس بشرى و آموزش و تمرین مداوم، و آنگاه عزمى استوار و پولادین است تا بتواند در برابر جاذبه هاى اعتبارى افراط و تفریط تعادل خود را از دست ندهد.
3ـ برابرى و تساوى و انصاف مورد نظر در عدل، تساوى کور و چشم بسته نیست تا بدون توجه به قابلیتها و شایستگى ها و در تعارض با حقوق و بایستگى ها قرار گیرد. حضرت امیر در فرازى از نامه خود به مالک مى نویسد:
«و لا یکونن المحسن و المسى ء عندک بمنزلة سواء فان فى ذلک تزهیداً لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریباً لاهل الأساء ة فى الأساء ة … .(نهج البلاغه،نامه 53،فراز 35)
و مبادا نیکوکار و بدکردار در نظر تو برابر باشند زیرا که این کار رغبت نیکوکار را بر نیکى کم مى نماید و بدکردار را به بدى مى خواند.»
نیکى عدل و حقانیت آن از این رو نیست که همه را در یک ردیف و یک صف قرار دهد و هیچ فرقى بین آنها نمى نهد، بلکه به این دلیل است که هر چیزى را در جاى خود و محل سزاوار خود مى گذارد. مقتضاى عدالت الغاى تفاوتها نیست بلکه رعایت استحقاقهاست. و این همان امرى است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است.
با سخنى از مرحوم فیض و علامه طباطبایى این بخش را به پایان مى بریم. مرحوم فیض در تفسیر آیه «و السماء رفعها و وضع المیزان»(سوره رحمن،آیه 7) مى نویسد:
«… و وضع المیزان، العدل، بان وفّر على کلّ مستعد مستحقه و وفى کلّ ذى حقّ حقّه حتى انتظم امر العالم و استقام کما قال صلى الله علیه و آله: بالعدل قامت السماوات و الارض؛
خداوند عدالت را برقرار نمود به این صورت که بر هر صاحب استعدادى آنچه استحقاق داشت عنایت کرد و حق هر صاحب حقى را ادا نمود تا کار عالم بسامان شد و راست آمد.»
و علامه طباطبایى نیز در تحلیل مفهوم عدل مى نویسد:
«انّ العدل هو لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبى الافراط و التفریط فى الامور. و هو من قبیل التفسیر بلازم المعنى، فان حقیقة العدل هى اقامة المساواة و الموازنة بین الامور بان یعطى کل من السهم ما ینبغى ان یعطاه فیتساوى فى انّ کلاً منها واقع موضعه الذى یستحقه. فالعدل فى الاعتقاد ان یؤمن بما هو الحق، و العدل … فى الناس و بینهم ان یوضع کل موضعه الذى یستحقه فى العقل او الشرع او فى العرف فیثاب المحسن باحسانه و یعاقب المسى ء على اساء ته و ینتصف للمظلوم من الظالم و لا یبعّض فى اقامة القانون و لا یستثنى. و من هنا یظهر انّ العدل یساوق الحسن و یلازمه اذ لا معنى بالحسن الّا ما من طبعه ان تُمیل الیه النفس و تنجذب نحوه؛(المیزان:331)
عدل به معناى ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست. و البته این معناى مفهومى عدل است و گرنه حقیقت عدل مساوات را برقرار نمودن و هماهنگى در کارها داشتن است. در عدالت به هر کسى سهم بایسته داده مى شود و بنابراین همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود برابر مى شوند. عدل در اعتقادات یعنى ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم یعنى قرار گرفتن هر کس در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع و یا عرف براى او منظور شده است … با این توضیح همسانى مفهوم عدل با زیبایى نیز روشن مى گردد ….» (لطیفی،25:1379)
مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکاتب غرب
از هنگامي كه سقراط درباره چيستي عدالت از افلاطون سؤال كرد، تاكنون اين سؤال يكياز سؤالات راهنماي تفكرات فلسفي و اجتماعي بوده است(Solomon&Murphy,2000,p.3). در اين باره هنوز مباحثات و اختلاف نظرهايگستردهاي جريان دارندكه به دلايل متعددي مطرح ميشوند. آن گونه كه ميلر(14)ميگويد، گاهياين اختلافات درباره عدالت، از منافع متضاد افراد ناشي ميشوند(Miller,1999,p.25); ميزان اختلاف نظرها درباره عدالت، در هنگامه رويارويي نظريههاي فلسفي سياسيتشديد ميشود. استربا(15)با در نظر گرفتن شش مكتب فلسفي سياسي، مفاهيم عدالت از ديدگاهآنها را طبقهبندي كرده است. هنگام استفاده از اين طبقه بندي بايد در نظر داشت كه ممكناست بسياري از ظرافتهاي جزيي ديدگاههاي فردي دانشمندان درباره عدالت، در فراگرد آنناديده انگاشته شوند، ولي در عوض به وسيله آن، امكان آشنايي سريعتر با مفاهيم عمده و كلي عدالت در جهان معاصر فراهم ميگردد.(پورعزت،86:1380)
براساس اين طبقهبندي، آرمان سياسي نهايي(16) مفهوم ليبرالي عدالت، آزادي است و همهحقوق و تكاليف(17)، نهايتا بر مبناي آن توجيه ميشوند; در حالي كه در مفهوم سوسياليستيعدالت، برابري به مثابه آرمان سياسي نهايي و مبناي توجيه حقوق و تكاليف مد نظر قرارميگيرد; و در مفهوم ليبرال دموكراتيك عدالت، آميزهاي از آزادي و برابري(18)، آرمان سياسينهايي و مبناي توجيه حقوق و تكاليف تلقي ميشود; اجتماع گرايان(19)، نفع عمومي را به مثابهآرمان سياسي نهايي خود در نظر ميگيرند و ادعا ميكنند كه چنين آرماني به حمايت ازشكوفايي فضايل انساني ميانجامد; فمينيستها(20) نيز مفهومي از عدالت را تأييد ميكنند كهحقوق و تكاليف را بر مبناي آرماني دو جنسيتي(21)و مبتني بر برابري زن و مرد توجيه نمايد; در حالي كه مفهوم فرانوگرايي عدالت، با تأكيد بر ضرورت رد همه فراروايتها(22)و نظريههايكلان(23)، توجيه حقوق و تكاليف را محلي و محدود(24)دانسته، بر آن است كه اين توجيه نبايدجهان شمول باشد (Sterba,1999,p.2-3).
تسري عدالت؛ در رويهها، مراودهها، و توزيع منابع اجتماعي
واژه عدالت اجتماعی(25)دارای معانی متفاوتی بوده که هیچکدام دقیق نمی باشد، بلکه تماما انتزاعی است. (Mayer,2007,p.1) عدالت اجتماعی اشاره به این مفهوم دارد که بایستی عدالت در کل جامعه حکمفرما باشد (Krietner&Kinicki,2001,p.243). به نظر می آید مفهوم ارزشی عدالت اجتماعی همانند قانون و سیاست، از مکاتب اعتقادی و دینی سرچشمه می گیرد. این موارد به طرق مختلف درهم تنیده شده اند و در فرهنگ های مختلف نقشهای متفاوتی را بازی می کند. در مکاتب دینی مسیحیت، یهودیت و اسلام این اصل در مورد عدالت اجتماعی پذیرفته شده است که تمام افراد در مقابل خداوند برابرند و بایستی با تمام آنها با احترام رفتار شود(Mayer,2007,p.1). عدالت اجتماعی در واقع یکی از فاکتورهای اساسی و سنگ بنای اصلی اندیشه حکمرانی خوب در سطح بین الملل تلقی می گردد (مقیمی،اعلایی،123:1388).
در متون نظري، مفهوم عدالت را با توجه به ملاك توزيع، روش اجرا، و نحوة مراوده در جامعه، به عدالت توزيعي(26)، رويهاي(27)، و مراودهاي(28)تفكيك كردهاند. عدالت را ميتوان درباره توزيع هر نوع كالاي اجتماعي، نظير آزادي(29)، حقوق (30)، قدرت(31)، ثروت(32)، فرصت(33)و نظاير آن مدنظر قرار داد (Heywood,2000,p.135).
عدالت توزيعي، در سطح سازمان منعكسكنندة انعطاف قابل ادراك از تصميماتي
است كه دربارة نحوة تخصيص و توزيع منابع و پاداشها اتخاذ ميشوند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ و در سطح جامعه بر ميزان رعايت انصاف در توزيع منابع اجتماعي دلالت دارد.
عدالت رويهاي، در سطح سازمان بر انصاف قابل ادراك از فراگردها و رويههاي مورد استفاده براي تخصيص منابع و پاداشها دلالت ميكند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ يعني عدالت را در فراگردهايي كه از طريق آنها تصميمات سازماني اخذ ميشوند، مدنظر قرار ميدهد (Greenberg&Baron,2000,p.145)؛ و به رعايت انصاف در روشها، ساز و كارها، و فراگردهاي تعيين نتايج (تخصيصهاي اقتصادي) معطوف ميگردد (Folger&Cropanzano,1998,p.26)؛ و در سطح جامعه بر رعايت انصاف در طراحي و به كارگيري ساختارها، فراگردها، و رويههاي اجرايي دلالت مينمايد.
عدالت مراودهاي، درسطح سازمان بر انصاف قابل ادراك از رفتار تصميمگيرندگان تأكيد ميكند و جنبه بينشخصي و انساني تصميمگيري، به ويژه منصفانه بودن رفتار افراد را مدنظر قرارميدهد (Krietner&Kinicki,2001,p.244)؛ يعني بر انصاف قابل ادراك از رفتار و سلوك بينابيني اشخاص در تعيين پيامد نتايج فعاليتهاي سازماني تأكيد ميكند (Greenberg&Baron,2000,p.147)؛ و در سطح جامعه ميزان رعايت انصاف در مراودات اجتماعي و رفتار اعضاي جامعه با يكديگر را مدنظر قرار ميدهد (جدول 1).
عدالت مراودهاي، بر جنبههاي غيررسميتر مراودة تخصيصدهندگان پاداشها و دريافتكنندگان آنها دلالت دارد؛ البته اين جنبهها به طور رسمي تعريف نميشوند، ولي ميتوانند ادراك انصاف را تحت تاثير قراردهند (Folger&Cropanzano,1997,p.p.27-28).
قابل توجه است كه رعايت عدالت در هر يك از حالتهاي فوق، بقيه را تحت تاثير قرار ميدهد؛ به طوري كه ميتوان گفت، در صورت عدم رعايت عدالت در توزيع، تأكيد بر عدالت مراودهاي و رويهاي بيحاصل خواهد بود؛ ضمن اينكه توسعه رويههاي ناعادلانه بر روند عدالت در توزيع و مراوده خدشه وارد ميسازد؛ و عدم رعايت عدالت درمراوده، ضمن اينكه عزتنفس و احترام افراد جامعه را در معرض هتك قرار ميدهد، احتمال موفقيت حركتهاي حقطلبانه براي توزيع عادلانهتر امكانات و تسهيلات اجتماعي، و امكان توسعه عدالت رويهاي را كاهش ميدهد؛ در حاليكه، برخورداري از احترام برابر در مراودات اجتماعي، بر احتمال موفقيت حركتهاي عدالتخواهانه ميافزايد و اعتماد افراد به حمايت ساير افراد جامعه و برخورداري از پشتيباني نهادهاي اجتماعي را افزايش ميدهد؛ ضمن اينكه محدود شدن مجال جلوهگريها و نمايشهاي استكباري و خودبزرگانگاري، از احتمال موفقيت مداخلههاي عناصر زيادت خواه ميكاهد؛ زيرا وقتي مردم از حرمت و احترام برابر برخوردار باشند و بر ارزش آن وقوف يابند، كمتر احتمال دارد كه اجازه دهند بر اين حق خدشه وارد گردد.
جدول 1 جلوههاي گوناگون عدالت در مناسبات اجتماعي (پورعرت،148:1383)
نوع عدالت |
مفهوم |
توضيح |
عدالت توزيعي |
رعايت انصاف به هنگام توزيع منابع و پاداشهاي اجتماعي |
اجراي عدالت اجتماعي مستلزم تعريف مبناي معين و مشخصي براي مرتبط ساختن صريح تلاشهاي افراد با پاداشهاي دريافتي آنان است. |
عدالت رويهاي |
رعايت انصاف در رويهها و فراگردهاي اجتماعي |
اجراي عدالت اجتماعي مستلزم تعريف رويهها و فراگردهاي عادلانه است؛ به طوري كه خطمشيها و برنامههاي معطوف به عدالت، بدون استفاده از رويههاي غيرعادلانه اجرا شوند. |
عدالت مراودهاي |
رعايت انصاف در ارتباطات و مراودات اجتماعي |
اجراي عدالت اجتماعي مستلزم تعريف الگوي ارتباطي مناسب ميان اعضاي جامعه است؛ به طوري كه زمينه هرگونه تكبر و برتريجويي و خودبزرگ انگاري ميان اعضاي جامعه انساني برطرف شود. |
نمودار 1. تأثير جنبههاي گوناگون بيعدالتي بر كاهش مراتب نظم و تعادل در سيستم اجتماعي (پورعزت،149:1383)
همانطور كه در نمودار (1) ملاحظه ميشود، توسعه هر يك از جنبههاي بيعدالتي، ضمن تهديد مراتب نظم و تعادل در سيستم اجتماعي، بر ساير جنبههاي بيعدالتي در جامعه، تاثير فزاينده دارد؛ بدين ترتيب افزايش روند بيعدالتي به افزايش آنتروپي و تسريع روند اضمحلال سيستم اجتماعي منجر ميشود؛ زيرا روندي كه با فراگردهاي زرمدار، زورمدار، و تزويرمدار برخي از گروههاي جامعه شكل ميگيرد، بر عدم تعادل اجتماعي ميافزايد و عرصههاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه را تحت تاثير قرار ميدهد؛ بدين ترتيب ساخت توزيع قدرت در جامعه بر له منافع گروههاي ذينفغ و عليه منافع اكثريت، از وضعيت «توزيع گسترده و طبيعي قدرت» به حالت «توزيع محدود و جهتدار قدرت» تغيير شكل مييابد (پورعزت،149:1383).
در چنين شرايطي، هيچ دليلي ندارد كه گروههاي محروم جامعه از وضعيت موجود حمايت نمايند و به تحمل مسائل و مشكلات موجود در مسير حفظ آن، رغبت نشان دهند (Sterba,1999,p.6-7).
درصورتي كه يك سيستم اجتماعي به چنين وضعيتي دچار شود، ساختار اجتماعي آن بسيار شكننده ميشود و شرايطي ايجاد ميشود كه حتي تمدنهاي بزرگ را نيز در معرض فروپاشي و دگرگوني قرار ميدهد و آنها را از حمايت عامه مردم بيبهره ميسازد. شايد از اين جهت است كه از عامه مردم « به ستون دين» تعبير شده است و سفارش شده است كه ميل و توجه حاكم بايد بيشتر متوجه آنان باشد (نهجالبلاغه، ترجمه آيتي:723).
صراحت و پاسخگويي؛ راز پايداري و سرّ هوشمندي جوامع
تضمين سلامتي هر جامعه در گرو حساسيت عناصر اجتماعي به آن است. هر چه مردم به سرنوشت جامعه خود حساستر باشند، براي حفظ و پايداري آن بيشتر تلاش ميكنند. برخورداري از حمايت مردم حقطلب و عدلگرا، يكي از ارزندهترين سرمايههاي هر حكومتي است كه به بقاي بلندمدت خود علاقمند است؛ زيرا هرگاه مردم يك جامعه در برابر بيعدالتي حساس گردند، با ارائه بازخورهاي سريع و صريح خود، امكان اصلاح سريع انحرافات سيستم حكومتي را فراهم ميسازند (پورعزت،1382،311).
واضح است كه شكلگيري هر مرتبهاي از قابليت هوشمندي در يك سيستم، در گرو استفاده از حلقههاي بازخوري است كه از نتيجه فعاليت خود دريافت ميكند. توسعه حلقههاي بازخور كارآمد براي ارزيابي پيامدهاي نهايي فعاليت حكومت، مصالح ضروري را براي شكلدهي يك دولت هوشمند فراهم ميسازد. با اين مقدمه، قابل تصور است كه سيستم كاملاً هوشمند، سيستمي است كه با فرآوري حلقههاي بازخور متعدد در سطح و عمق «جامعه هدفش»، امكان دريافت بازخور از همه اجزاي تشكيلدهندة خود را توسعه دهد. البته دريافت بازخورهاي سريع و صريح از متن جامعه، دشواريهاي زيادي را براي هيات حاكمه در بردارد؛ ولي مزاياي فوقالعاده آن، امكان اصلاح و بازسازي مداوم را براي حكومت فراهم ميكنند و منبعي غني براي توسعه حلقههاي يادگيري و تكامل سازمان اجتماعي مهيا ميسازند؛ بدين ترتيب استمرار دريافت اطلاعات حاصل از هوشمندي متن جامعه، ظرفيت ارزشمندي براي هدايت رفتار سيستم اجتماعي ايجاد ميكند(پورعزت،152:1383).
اين ظرفيت ارزشمند هنگامي قابل استفاده و احياء است كه مردم جامعه نگران سلامت دستگاه اداري و سيستم حكومتي باشند. واضح است كه مردم هنگامي نسبت به سيستم مديريتي جامعه و سرنوشت آن حساس ميشوند كه نسبت به رعايت عدالت و دريافت حقوق حقه در سير حيات اجتماعي، اميدوار باشند. بنابراين فراگرد پاسخگويي(34)فعال هيأت حاكمه به جامعه بايد به حدي صريح و شفاف باشد كه مستمراً موجب حذف عناصر ناشايسته از تركيب هيات حاكمه گردد.
پاسخگويي يا محاسبهپذيري، بر وظيفه هيات حاكمه براي توضيح رفتار خود و استقبال از انتقادهاي ديگران دلالت دارد. محاسبهپذيري(35)مستلزم آنست كه وظايف، قدرتها، و عملكردهاي هيات حاكمه بهطور دقيق تعريف شوند، و به طور مؤثر، تحت نظارت و ارزيابي قرار گيرند .(Heywood,2002,p.393) بديهي است كه در اين صورت، مديران ضعيف با تنگناهاي جدي مواجه ميشوند و مجبور خواهند بود كه دائماً دربارة رفتارهاي خود تجديدنظر نمايند يا از سيستم اداري حكومت حذف گردند.
بدين ترتيب، اين سير پاسخگويي بر قدرت عامه مردم ميافزايد و از قدرت مانور مديران مستبد ميكاهد؛ به طوري كه ايشان را وادار ميكند تا حتي در برابر ضعيفترين آحاد جامعه، پاسخگو باشند؛ اين پاسخگويي هرچند هم كه دشوار باشد، هزينة ناچيزي است كه هيات حاكمه براي تضمين بقاي بلندمدت خود پرداخت ميكند.
هيات حاكمه شهر عدل، منتخب مردم است و ميتواند دربارة مصالح اجتماعي تصميمگيري نمايد؛ اما همواره در برابر مردم مسؤول است (نهجالبلاغه، نامه 53 و نامه 57 ترجمة آيتي:723 الي 727 و 757 ) و البته سرّ هوشمندي جامعه و راز پايداري آن نيز همين است: تضمين برابري عامه مردم؛ و التزام هيات حاكمه به پاسخگويي در برابر آنان (Kilksberg,2001,p.14).
اگر سيستم اجتماعي با يك شبكه گسترده ارتباط رايانهاي مقايسه شود، تصور نسبتاً مناسبي دربارة مقوله «هوشمندسازي جامعه» حاصل ميآيد. در سطح شبكه، علاوه بر فضاي اختصاصيافته توسط مدير پردازشگر مركزي، همة ظرفيتهاي رايانهاي متصل به شبكه ميتوانند در نقش حافظه كمكي با آن همكاري نمايند؛ با فرض اينكه مدير شبكه اجازه دهد تا كاربران براي اصلاح نرمافزارها و قواعد حاكم بر رفتار شبكه، انتقادات، پيشنهادات، و توصيههاي خود را ارائه نمايند، شرايط مناسبي براي تبادل اطلاعات ميان شبكه و كاربران و رشد فزايندة آنان فراهم ميآيد.
ملاحظه ميشود كه ممانعت مدير از ارائه پيشنهادات و انتقادات كاربران، شبكه را از اطلاعات آنان محروم مينمايد. البته مبادرت كاربران به همكاري براي اصلاح مستمر شبكه نيز متضمن تمهيد انگيزه كافي براي آنان است؛ اما بديهي است كه اگر كاربران باور كنند كه در منافع حاصل از اصلاح شبكه سهيم خواهند بود، احتمال مشاركت سازندة آنان افزايش مييابد؛ بدين ترتيب، سيستم در طريق دانش افزايي و بهبود مستمر قرار ميگيرد.
با تأمل بر اين مثال، اگر ظرفيت هوشمندي يك شبكه رايانهاي بر حسب مجموعه حافظه سختافزارهاي متصل به آن، قواعد نرمافزاري حاكم بر رفتار كاربران، و ميزان هماهنگي و تعريفشدگي عناصر زبان ارتباطي آنان تعريف ميشود، ميتوان فرض كرد كه ظرفيت هوشمندي جامعه نيز تحت تاثير عوامل ذيل قراردارد:
1ـ ظرفيت حافظه و استعدادهاي فرآوري اطلاعات هر يك از افراد جامعه؛
2ـ ميزان انسجام اجتماعي و پاكيزگي راههاي ارتباطي مردم و حكومت؛
3ـ وجود و تداول زبان مشترك و قواعد و شاخصهاي تعريف شده در جامعه؛
4ـ فرآوري انگيزة كافي براي مشاركت آحاد جامعه در فراگرد مستمر بهبود و بازسازي و سير يادگيري اجتماعي.
ملاحظه ميشود كه عامل اول با رعايت عدالت توزيعي، قابل توسعه است. توزيع عادلانه موجب كاهش دغدغههاي روزمره و فرآوري فرصت پرداختن به مسائل اجتماعي ميشود؛ رعايت عدالت مراودهاي نيز موجب افزايش انسجام اجتماعي و بهبود ارتباطات دولت و ملت ميشود؛ درحاليكه با رعايت عدالت رويهاي، قواعد مشترك و صريح حاكم بر روابط و مناسبات اجتماعي توسعه مييابند. ضمن اينكه تحقق عدالت كلي درجامعه يا افزايش اميد به تعّين آن در عرصه سيستم اجتماعي، انگيزه افراد را براي مشاركت در امور اجتماعي و حساسيت در برابر سلامت جامعه افزايش ميدهد.
ملاحظه ميشود كه الزامات هوشمندي جامعه به شدت تحت تاثير رعايت وجوه گوناگون عدالت اجتماعي توسعه مييابند؛ به طوري كه ميتوان گفت توسعه عدالت، سرّ اصلي طراحي و ساخت دولت هوشمند و تشكيل يك ملت متحد است (نمودار2).
نمودار 2. پيوستار هوشمندي تا خردگريزي، عليرغم برخورداري از مراتب بالاي نظاميافتگي (پورعزت،155:1383)
عوامل پایداری سیستم های اجتماعی هوشمند
حفظ و پايداري سازههاي يادگيرندگي و هوشمندي يك سيستم اجتماعي، متضمن تعبيه يك خردهسيستم قانونگرا و مستقل در آن است؛ خردهسيستمي كه هوشمندانه شاخصهاي شهر عدل (وضعيت مطلوب) را با شاخصهاي حاصل از رفتار سيستم اجتماعي در وضع موجود، مقايسه نمايد و نسبت به اصلاح آنها واكنش نشان دهد. استقلال قضايي، بر تفكيك دقيق حوزة عملكرد قوة قضائيه از ساير قواي حكومتي دلالت دارد (Heywood,2002,p.305).
به طور طبيعي، انسان زماني اقدام به فعاليت ميكند كه به تحقق اهداف خود اميدوار باشد؛ در واقع اگر انسان نتواند ميان تلاش، مسير حركت، و مقصد يا هدف خود رابطه درستي ادراك كند، از فعاليت معطوف به هدف باز ميماند.
توسعه سازوكارهاي قانوني مناسب، اميد افراد جامعه را به تحقق اهداف حقطلبانه و عدالتخواهانه افزايش ميدهد. بويژه تمهيد استقلال قضايي در كشور، بر اميد مردم به نتيجه بخشي فعاليتهاي معطوف به اهداف حقطلبانه ميافزايد و امكان بهرهمندي حكومت از ظرفيت حافظه و استعدادهاي فردي مردم جامعه را وسعت ميبخشد؛ در واقع اميد به پشتيباني و حمايت ساختار قضايي، ساز و كارهاي رشد (امر به معروف- باز خور مثبت) اصلاح (نهي از منكر- بازخور منفي) را در متن جامعه فعال ميسازد و روند يادگيري سيستم اجتماعي را تسريع مينمايد.
در امتداد اين مسير، با توجه به تنوع و پيچيدگي روبه افزايش سيستمهاي اجتماعي، توسعه خردهسيستم قضايي براي قضاوت دربارة امور گوناگون ضرورت مييابد؛ بدين ترتيب، ساختار قضايي جامعه به سوي تخصصي شدن در قالب مجموعهاي از دادگاهها و دادسراها، براي دادستاني در حوزههاي اجتماعي گوناگون، هدايت ميشود.
نكته مهم اين است كه استقلال قوة قضائيه بايد در كليه واحدها و خردهسيستمهاي فعال در قلمرو امور قضايي متجلي گردد. بدين ترتيب باور مردم به برخورداري از حمايت قاطع و عالمانه يك خردهسيستم قضايي كارآمد و مستقل، موجب نهادينه شدن رفتارهاي عدالتخواهانه و حقطلبانه در كليه سازمانهاي اداري و متن سيستم اجتماعي ميشود.
شكي نيست كه دولت مهمترين نهادي است كه سياستها و اعمالش بر روند رواج عدالت يا بيعدالتي در جامعه تاثير ميگذارد. درواقع دولتها از طريق شعب و نمايندگيهاي گوناگون خود، سهم تحصيل شده يا تخصيصيافته به هر يك از افراد جامعه را تحت تاثير قرار ميدهند (Miller,1999,p.11).
حد اعلاي پاكيزگي و سلامت يك جامعه، حالتي است كه در آن حالت، حتي ضعيفترين آحاد جامعه بتوانند بدون لكنت زبان و قاطعانه، حق خود را از قويترين افراد منتسب به هيات حاكمه، بازستانند و در جريان اقدامات حقطلبانة خود، ترديدي نداشته باشند كه از حمايت قاطع خردهسيستم قضايي و ساير نهادهاي اجتماعي ذيربط، برخوردار خواهند بود.
شاخصهاي هوشمندي و خردگريزي در رفتار دولتها
ملاحظه ميشود كه بدين ترتيب در فراگرد عاديسازي و پالايش ارتباطات اجتماعي، سيري فزاينده به سوي تحقق شهر عدل و دولت هوشمند شكل ميگيرد. در غير اينصورت، اهتمام حكومتها به اتخاذ فناوريهاي نوين و تقويت ساز و كارهاي فني براي تجهيز سيستم اداري، به هيچ وجه رهگشا نخواهد بود و چه بسا كه به دليل ابتلا به نوعي ناهوشمندي و خردگريزي ناشي از عدم ارتباط صريح با مردم، به شيوع نوعي روحيه خودشيفتگي ناشي ازجهل مركب در ميان دولتمردان منجر شود؛ بدين ترتيب بتدريج «سيستمهاي خردگزير» شكل ميگيرند؛ سيستمهايي كه نوعي دوگانگي را در رفتار خود متجلي ميسازند: هماوردي « سازههاي بسيار پيشرفته و كارآمد فرآوري و تحليل اطلاعات» و «محدوديت منابع و مراجع دستيابي به اطلاعات واقعي (گروه انديشي، و اتكا به باورها و تلقيهاي نادرست برخي از اعضاي سيستم)» (نمودار 3).
خردگريزي نظاميافته نيز موجب خودشيفتگي و خودبزرگانگاري اعضاي سيستم ميشود؛ تاحدي كه ممكن است چرخههاي جهل مركب را مداوماً مورد حمايت قرار دهند و هرگونه اطلاعات نقدكننده خود را نامعتبر محسوب نمايند.
نمودار 3. حالتهاي متفاوت حاصل از تركيب ميزان نظاميافتگي و شاخصهاي هوشمند سازي سيستمهاي اجتماعي (پورعزت،158:1383)
خردگريزي نظاميافته بر رفتار سيستمهايي دلالت دارد كه به صورت بسيار مجهز و پيشرفته طراحي ميشوند، ولي به دليل ناتواني در ايجاد ارتباط با عامه مردم در لايههاي عميقتر سيستم اجتماعي، از مشروعيت و اعتبار حقيقي براي «نمايندگي جامعه» برخوردار نميگردند و به دليل مسدود شدن مسير مراوده سالم با مردم، بر تحليلهايي سطحي و ظاهري اصرارنموده، به روند گرفتاري در جهل مركب به مثابه رهآورد حس خودشيفتگي نظام اداري، استمرار ميبخشند و بدين ترتيب امكان يادگيري و اصلاح را از خود سلب مينمايند. بدين ترتيب لايههاي تودرتوي خردگريزي شكل ميگيرد و بر وخامت فاصله وضع موجود تا وضع مطلوب (خردمندي تصميم) ميافزايد. معمولاً در مراحل اوج خردگريزي، فروپاشيهاي تمدني حادث ميشوند كه براي مثال ميتوان به نمونههايي تاريخي چون فروپاشي تمدن هخامنشيان، ساسانيان، بنياميه، بني عباس، صفويه، و قاجار اشاره كرد كه در دوران برخورداري از توان نظامي و تسليحاتي نسبتاً بالا، به دليل شيوع بيعدالتي و اصرار بر رويههاي استبدادي، با حذف مردم از صحنه سياسي جامعه، دچار اضمحلال تدريجي شدند (پورعزت،159:1383). نكته قابل تأمل ديگر اين است كه گويا ميتوان نوعي رابطه ميان سطح اقتدار و پايداري يك كشور يا جامعه، و ساخت زبان رايج در آن مشاهده كرد؛ گويا قبل از فروپاشي كامل، زبان عامه در سير قهقرايي و اضمحلال تدريجي قرار ميگيرد.((Ostler,2006,p.xix-xxi
رمزها، نمادها و پیامها
در حالی که عمده مظاهر ادبیات عامه همواره در معرض تحول قرار دارند، گویا برخی از نمادها، از اعتباری فرازمانی برای انتقال معانی برخوردارند. البته به طور طبیعی، واژگان، علائم و نمادها در سیر تطور جوامع کارکردهای جدیدی میپذیرند و معانی جدیدی را حمل میکنند، ولی گاهی با استخدام علائم، و تصنیف داستانها، مفاهیم و معانی نسبتاً مشابهی را در طی نسلها، منتقل میسازند؛ با این حال، وجوهی اسرارآمیز دارند که گاهی اندیشه و زبان عده زیادی را به ابزار مبدل میسازند تا پیامی را به عدهای دیگر برسانند.
تصور اینکه رهبر یک امت، اشکریزان سر به چاه فرو برده در آن فریاد میزند، در انظار دشمنان دنياگرا، نوعی ضعف و استیصال و درماندگی را تداعی میکند، ولی در نگاه دوراندیش پیروان آگاه، جلوهای نمادین از قدرت خارقالعاده انتقال معنی و پیامرسانی به آیندگان را نمایان میسازد؛ پیامی بس عمیق و پرتوان که به شکلی تحریفناپذیر و واضح، بر تنهایی امام مبین در میان عامه یاران و نیز توده پیروان نابالغ و سادهلوح دلالت دارد. همچنین هنگامی که سرداری تنها، در میان انبوه دشمنان خونریز و افسارگسیخته، فریاد«هل من ناصر ینصرنی» سر میدهد، رفتار او عجیب به نظر میرسد؛ در حالی که این فریاد دشمن را به ابزار انتقال پیام به آیندگان تبدیل میسازد و این پیام را به پیروان راه خود منتقل میسازد که حسین «علیهالسلام» تنها بود، به حدی که علیاصغر را نیز به میدان آورد و دشمن مسخ شده چنان سرمست خونریزی و درندگی بود که حتی به نوزاد او رحم نکرد؛ و اینچنین شهادت این نوزاد به نماد اثبات دیوسیرتی دشمن مدعی ایمان تبدیل میشود.
اما نکته ظریفتر آن است که گویا امام حتی در هنگامه این نبرد نابرابر، و در واپسین و دشوارترین صحنه نبرد و در سختترین شرایط قابل تصور، به مخاطبان آینده خویش میاندیشد و آنها را به طریق هدایت فرامیخواند؛ ضمن اینکه ملاحظه میشود که ایشان جنگ را در عاشورا پایان یافته نمیبیند و گویا در جستجوی یاورانی در گستره زمان است تا آنها را روزگار موعود، هدایتیافته بیابد! واضح است که امام جبهه حق و باطل را از عهد پدران پاکیزهاش تا دوران فرزند صالحش، امتدادیافته میبیند؛ جبههای که نه در گستره مکان، بلکه در عمق زمان امتداد یافته است!
از این رو، میتوان انتظار داشت که هنگام غیبت پیشوای صالحان، با وجود عامه مشتاقان، و هنگام ترجیح امامت بر سیر زمان به جای امامت بر ناآگاهان و سپردن عهد ظهور به دوران آینده، امام با جلوهای نمادین از حکمرانی بر زمان، این معنی را به اذهان متبادر میسازد که هنوز جامعهای شکل نگرفته است که شایسته درک امامت آشکار بقیهالله باشد.
با این مقدمه ملاحظه میشود که سخن گفتن در چاه و صلح با قاسطین و یاری خواستن در میان خیل دشمنان، و مبارزه از طریق مناجات و دعا و آراستن مجالس درس و بحث، و در آخر، غیبت از میان یاران، علاوه بر سایر کارکردها، در مقام نمادهایی متفاوت ظاهر میشوند که گویا برای ابلاغ پیامی واحد اتخاذ شدهاند! پیامی مبنی بر اینکه «هنوز عامه مردمی که بتوان به یاری آنها، آیندهای بهتر به جهانیان اهدا کرد، وجود ندارد!».
پیش فرضهای تحلیل
جانمایه تحلیل در این مقاله دال بر آن است که سیره معصوم، از روندی یکنواخت در رهبری امت اسلام حكايت دارد؛ روندی که به مقتضای هر عصر و دوره، جلوهای متفاوت داشته ، ولي همواره بر منطقی یکسان استوار ماندهاند؛ گویا نوعی برنامهریزی بلندمدت با جلوههایی به اقتضای هر عصر و دوره مدنظرمعصومان بوده است که از اولین تا آخرین بدان وفادار مانده، پایداری ورزیدهاند! و دیگر اینکه گویا در میان اين همه کارکرد ، مهمترین کارکرد را انتقال پیام و ابلاغ رسالت دانسته و بر آن مداومت ورزیدهاند.
چنین تحلیلی مستلزم تأمل بر پیشفرضهای ذیل است:
1. معصوم «علیهالسلام» هوشمندترین موجود در عالم خلقت است.
2. اقدامات معصوم «علیهالسلام» در نهایت آگاهی و پس از اندیشه کافی انجام میپذیرد.
3. بسیاری از اقدامات معصوم «علیهالسلام» به صورت برنامهریزی شده و دوراندیشانه، عصرهای متوالی آینده را (از بعثت نبوی تا ظهور مهدوی) مدنظر داشته است.
بدین ترتیب میان تصمیات راهبردی و مهم معصومان، کمترین تفاوت یا تعارضی قابل تصور نیست؛ به ویژه با تأمل بر اینکه صراحت قرآن بر ضرورت تبعیت از اولیالامر، با فرض احتمال اختلاف در مبانی رفتار معصومان سازگار نیست. زیرا امر به اطاعت محض از اولیالامر فقط در صورتی منطقی است که این اطاعت در امتداد اطاعت از امر پایدار خداوند متعال باشد؛ امری که چون ذات او تغییر نمییابد و تبدیلناپذیر است. بنابراین باید همه رفتارها، و سخنان معصوم «علیهمالسلام» را در یک امتداد تحلیل کرد و حتی به مثابه سخنان، رفتار، و کردار یک فرد واحد انگاشت؛ زیرا «کلهم نور واحد». نکته مهم این است که خیزش نبوی از تمدن جاهلی با ابلاغ آشکار آغاز گشت و گویا تا تحقق شرایط قیام قائم موعود، همه رفتارها و کردارهای معصومان، در امتداد همین ابلاغ آشکار است.
ابلاغ آشکار و الزامات آن
تحلیل گفتهها و نوشتههای معصومان «علیهم السلام» درباره علت سکوت پنج ساله، علت پذیرش حکومت، صلح حسنی، قیام حسینی و حتی تحلیل شیوههای مبارزه از طریق دعا، مجالس درس، مجالس مباحثه و مذاكره، و در نهایت غیبت از انظار عامه ، چند نکته مهم را بارز میسازد:
1. معصوم «علیهالسلام» هرگز از ناآگاهی مردم سود نمیجوید؛ بنابراین هرگز یاوران ناآگاه را به همراهی نمیپذیرد. در واقع قیام در رکاب معصوم هنگامی ارزشمند است که آگاهانه باشد و مرام عصمت نمیپذیرد که افرادی ناآگاهانه و کورکورانه به خیل پیروان آنها بپیوندند.
2. رسالت اصلی معصوم ابلاغ پیام آشکار است. رفتار معصوم در برابر هر حادثه مقتضی به گونهای است که افراد را به سوی حق هدایت نماید و از باطل برحذر دارد. بنابراین از هر راه و از هر وسیلهای، حتی از دشمن، به طور مشروع و برای آگاهسازی عامه یا انتقال پیام به آنها سود میجوید.
3. ممانعت و اخلال در روند ابلاغ پیام معصومان بدترین نوع دشمنی با معصوم است؛ از اين رو همواره کسانی که در مسیر پیامرسانی معصوم اخلال ایجاد میکردند، به مثابه بدترین دشمنان و اعمال آنها به منزله بدترین اعمال شناسایی شده است؛ برای مثال در فتح مکه کسانی که علیه مسلمانان شمشیر کشیده، وحشیانه جگر حمزه «ره» را به دندان کشیده، مسلمانان را شکنجه داده، و خون بسیاری از آنان را به گردن داشتند بخشیده میشوند، ولی مسخرهکننده رسالت و سیر ابلاغ پیام به مرگ محکوم میشود یا کسی که به پیامبر تهمت میزند و توهین میکند، مجال ادامه حیات پیدا نمیکند؛ زیرا چنین شخصی امکان ابلاغ پیام را تخطئه میکند.
استعداد شبیه سازی در حادثه عاشورا
دقت و مطالعه عمیق و تحلیلی در قیام امام حسین (ع) نشان می دهد که این حادثه اگر چه در مکان خاصی اتفاق افتاده و محدود به زمان معینی بوده است اما حقیقت آن، مطلق و مجرد از زمان و مکان بوده و خاصیت الگوپذیری در ذات آن نهفته است. واقعه کربلا الگویی برای رهبری انقلابها و ایجاد تحولات بنیادین در جامعه بوده، تجربه پر ارزشی در اصلاح جوامع انسانی، راست کردن کجی ها، زدودن فسادها و انحراف ها به شمار می رود. (پورحسین،75:1382)
حماسه نینوا در طول تاریخ اسلام الگوی کامل برای شکل گیری تحولات سیاسی در قلمرو جهان اسلام بوده است و در یک کلام، ضامن بقای اسلام راستین به شمار می آید. پر واضح است که درک پیام عاشورا و الگوگیری از آن برای ایجاد تحول عمیق و سازنده در جامعه و رسیدن به جامعه مطلوب در گرو درک حقیقت قیام کربلا و ارائه تفسیر صحیح از آن و شناخت و مبارزه با تحریفاتی است که خواسته و ناخواسته به دست تحریف گران، در تحلیل و تفسیر این قیام و بهره جستن از آن رخ می نماید.
از دیدگاه شهید مطهری «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می کنند و نهضت می نمایند در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند. آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند». (مطهری،668:1368)
قیام امام حسین (ع) نیز از آن دست قیامهایی است که بر اساس اصول بنیادین اسلام، با روش شناخته شده اسلام و برگرفته از سیره نبوی و علوی سامان یافته و دارای پیام و وصیت شفاف برای آیندگان است . اگر چه این نهضت صرفا برای شبیه سازی و کپی گیری معماری نشده است اما به گونه ای طراحی شده است که استعداد شبیه سازی در آن وجود دارد. شهید مطهری معتقد است: «انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند. همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست و حادثه کربلا هم برای شبیه سازی ساخته نشده ولی این طور هست. من نمی دانم و شاید شخص اباعبدالله در این مورد نظر داشته است … متن تاریخ این حادثه، گویی اساسا برای یک نمایشنامه نوشته شده است . شبیه پذیر است، گویی دستور داده اند که آن را برای صحنه بودن بسازند.» (مطهری،368:1368)
این خاصیت در حادثه کربلا نه صرفا یک نمایش توخالی و صورت سازی عاری از حقیقت باشد بلکه به خاطر رازی است که در آن نهفته است: «آن راز این است که اساسا خود این حادثه، تمام این حادثه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها; یعنی راز اینکه این حادثه نمایش پذیر و شبیه پذیر است، این است که تجسم فکر و ایده چندجانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است; همه اصول و جنبه های اسلامی عملا در این حادثه تجسم پیدا کرده است; اسلام است در جریان و در عمل و در مرحله تحقق.» (مطهری،379:1368)
از این منظر امام حسین (ع) پیام آور اسلام است، عاشورا نمایشگاهی می شود که ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شده تا انسانهای دیگر از آن الگو برداری کنند و در هر جامعه ای که شرائط زمان امام حسین را پیدا کرد قیام حسینی به راه افتد. با این تفسیر امام حسین (ع) دیگر مختص به یک زمان و مکان خاص نیست، برای همیشه تاریخ است و چون روحی در کالبد اجتماع حضور دارد. برای همین درسهای بزرگ است که استاد مطهری اصرار دارد حادثه کربلا در وجهه حماسی آن مورد تحلیل قرار گیرد و به یک سوژه بزرگ برای مسلمانان تبدیل گردد: «این که من تاکید می کنم که حماسه حسینی و حادثه کربلا و عاشورا باید بیشتر از این جنبه مورد استناد ما قرار بگیرد، به خاطر همین درسهای بزرگی است که این قیام می تواند به ما بیاموزد. من مخالف رثاء و مرثیه نیستم، ولی می گویم این رثاء و مرثیه باید به شکلی باشد که در عین حال آن حس قهرمانی حسینی را در وجود ما تحریک و احیا کند. حسین بن علی یک سوژه بزرگ اجتماعی است. حسین بن علی در آن زمان یک سوژه بزرگ بود، هر کسی که می خواست در مقابل ظلم قیام کند، شعارش «یا لثارات الحسین» بود. امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام، برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.» (مطهری،59:1368)
پیامهای عاشورای حسینی در حوزه های گوناگون
الف- حوزه فرهنگی
جامعه اسلامی، جامعه ای است که براساس یک سلسله افکار و اندیشه های دینی برخاسته از اعتقاد به توحید در همه ابعاد آن شکل بگیرد و در مقام رفتار، ملتزم به یک سلسله ارزشها و اصول باشد که لازمه آن سلسله عقاید و باورها می باشد. بیشترین وجه تمایز یک جامعه دینی با جامعه غیردینی در آداب، رسوم، سلوک و رفتار افراد جامعه با خود و دیگران و در یک جمله در فرهنگ آن می باشد، به طوری که اگر فرهنگ دینی از جامعه ای رخت بربندد و به جای آن در رفتار مردم فرهنگ غیردینی حاکم باشد نمی توان آن جامعه را دینی شمرد؛ گرچه همه آن افراد خود را دیندار بپندارند.
پایبندی به فرهنگ دینی یا استحاله فرهنگی مسئله عصر امام حسین علیه السلام یا مسئله امروز و فردای جامعه ما نیست، بلکه درگیری اساسی میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و مخالفان آن حضرت نیز در این گونه مسائل بود.
الف/1- حمایت از دین
براساس آیات و روایات هر مسلمانی موظف است در مقام اندیشه و عمل به دستورات دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله پایبند باشد و تمام تلاش خود را برای ترویج و گسترش این اندیشه به کار گیرد، چرا که رواج دین و پایبندی به آن یکی از شاخصه های اصلی تمایز جامعه دینی است، چنان که امام حسین علیه السلام حمایت از دین را یک وظیفه و مایه عزت مسلمانان می داند. به کلام سیدالشهدا در آخرین ساعات زندگی حضرتش در این جهان توجه کنید:
«این رسول خداست – که درود خدا بر او و خاندان او باد – و این شهیدان راه خدایند که منتظر آمدن شمایند و آمدن شما را به یکدیگر بشارت می دهند. بنابر این از دین خدا و دین پیامبرش دفاع کنید.»(36)
حمایت از دین، نخست پذیرش آن در مقام اندیشه و پایبندی به آن در مقام گفتار و رفتار می باشد و در مرحله بعد تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی و در حوزه سیاسی تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی در ساختار اداری و قانونگذاری و قضایی است.
الف/2- حمایت از اهل بیت علیهم السلام
براساس حدیث ثقلین و روایات دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت خلق به سوی خدا بعد از خودش به دستور خداوند، کتاب خدا و اهل بیت خود را به عنوان مفسران وحی الهی که علم آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده اند، به عنوان امانت در بین امت نهاده است و خداوند در قرآن، محبت خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را به عنوان پاداش رسالت آن حضرت می داند و می گوید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّة فی القربی» (سوره شوری،آیه23)
بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندان از شما طلب نمی کنم.
در روایات فراوانی که از طریق شیعه و سنی نقل شده محبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و دفاع از آنان و تلاش برای رفع مشکلات آنان مورد تأکید قرار گرفته است که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می کنیم:
«پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در قیامت برای چهار گروه شفاعت می کنم: کسی که فرزندانم را احترام کند. کسی که خواسته های آنان را برآورد. کسی که هنگام نیاز آنان برای رفع نیازشان تلاش کند و کسی که آنان را دوست داشته باشد و این دوستی را با قلب و زبان ابراز کند.»(37)
امام حسین علیه السلام درباره این شاخصه عزت در روز عاشورا در آن شرایط دشوار که هیچ امیدی به شکست نظامی دشمن وجود نداشت، به یاران و اصحاب خود فرمود: «ذبوا عن حرم الرسول»(38)؛ از خاندان پیامبرتان دفاع کنید.
عاشورائیان در عاشورا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کردند و زینبیان امروز باید از مکتب اهل بیت علیهم السلام دفاع کنند و امیدواریم که آخرین بازمانده خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت مهدی علیه السلام و عجل الله فرجه قیام جهانی خود را آغاز کند تا عاشقان اهل بیت علیهم السلام در کنار حضرتش به دفاع از او و اندیشه های الهی اش بپردازند و به این وظیفه خود نیز جامه عمل پوشند.
الف/3- زنده کردن کتاب خدا
قرآن کتابی است که برای هدایت جامعه بشری به سوی خداوند نازل شده است. گرچه خواندن قرآن با تدبر وظیفه هر مسلمانی است، ولی صرف خواندن آن زنده کردن آن نیست. زنده کردن قرآن این است که حاکمیت در جامعه اسلامی از آنِ قرآن باشد، به طوری که اگر مسلمانان به وظایف فردی خود عمل کنند، ولی حاکمیت سیاسی در اختیار قرآن نباشد و قرآن در ساختار قانونگذاری و اداری و قضایی کشور نقشی نداشته باشد، از منظر امام حسین علیه السلام در چنین جامعه ای قرآن مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد، چه اینکه عزت مسلمانان در زنده نگهداشتن قرآن است.
الف/4- زنده کردن سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله
سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی مجموعه گفتار، رفتار و کردار و تاییدات آن حضرت برای مسلمانان لازم الاتباع است و مسلمانان موظفند ضمن پایبندی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه ابعاد آن را زنده کنند. در نگاه امام حسین علیه السلام در جامعه اسلامی اگر مسلمانان در حوزه وظایف فردی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کنند، ولی در حوزه سیاسی حاکمیت در اختیار پیروان رسول خدا صلی الله علیه و آله نباشد و در آن عرصه به سنت نبوی عمل نشود، در این جامعه سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد.
در عصر امام حسین علیه السلام شاید بیشتر مسلمانان در حوزه فردی به کتاب و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل می کردند، ولی بی گمان حاکمیت سیاسی در اختیار حاکمان بنی امیه بود؛ حاکمانی که ساختار سیاسی کشور را از فرهنگ دینی و کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیگانه کرده بودند. در چنین جامعه ای امام حسین علیه السلام برای زنده کردن کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام می کند و از مردم می خواهد که در این زمینه او را یاری کنند تا بتواند جامعه را به راه راست رهنمون سازد. در این زمینه به یکی از نامه هایی که حضرتش به سران بصره نوشته است توجه کنید:
«این نامه ام را برایتان فرستادم. من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت می کنم. بدون تردید سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است؛ بنابر این اگر به پیامم پاسخ مثبت دهید و از دستوراتم اطاعت کنید شما را به سوی سعادت و خوشبختی هدایت می کنم.»(39)
الف/5- نابودی بدعتها
همان طور که پیشتر بیان شد، ویژگی مهم جامعه اسلامی رواج نشانه های دین در همه ابعاد جامعه است. در فرهنگ دینی به افرادی که با پوشش دین، برای نابودی دین تلاش می کنند منافق گفته می شود و اندیشه های آنان را که به نام دین در جامعه منتشر می کنند، ولی این اندیشه ها مبنای دینی ندارد بدعت می نامند.
امام حسین علیه السلام نابودی بدعتها را وظیفه مسلمانی و یکی از شاخصه های عزت فرهنگی می داند و از همه می خواهد که او را برای نابودی بدعتها یاری کنند. او در یکی از نامه هایی که برای سران بصره نوشت و از آنان خواست که او را در این قیام یاری کنند می فرماید:
«اما بعد، فانّی ادعوکم الی احیاء معالم الحقّ و اماتة البدع، فان تجیبوا تهتدوا سبل الرشاد.»(40)
بعد از سلام، همانا من شما را به زنده کردن نشانه های حق و میراندن بدعتها دعوت می کنم. بنابر این اگر به پیام من پاسخ مثبت دهید به سعادت و خوشبختی رهنمون خواهید شد.
ب- حوزه اجتماعی
در اندیشه دینی انسان نمی تواند نسبت به جامعه و تحولات آن بی تفاوت باشد؛ زیرا این تحولات گذشته از تأثیر آن در زندگی اجتماعی انسان به طور غیرمستقیم در زندگی فردی انسان هم تأثیر می گذارد. براین اساس عزت اجتماعی مسلمانان سبب عزت فردی آنان نیز می گردد، همان طور که ذلت اجتماعی آنان به ذلت فردی ایشان می انجامد. زندگی اجتماعی انسان از محیط خانواده آغاز می شود و تا سطح بین المللی قابل گسترش می باشد.
ب/1- صداقت
روابط انسان با دیگران چه گفتاری و چه رفتاری می تواند صادقانه یا غیرصادقانه باشد، ولی یک زندگی اجتماعی در صورتی سالم خواهد بود که روابط افراد آن براساس صداقت استوار باشد. دروغگویی گذشته از گناه بودن و تأثیر منفی که در روحیات و زندگی دنیوی و اخروی شخص دروغگو دارد، زندگی اجتماعی دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و منافع جامعه و افراد را تهدید کرده، امنیت اجتماعی را به خطر می اندازد. امام حسین علیه السلام در گفتاری صداقت را عزت می داند و می فرماید: «الصدق عزّ والکذب عجز»(41)؛ صداقت عزت است و دروغگویی ناتوانی و شکست.
ب/2- اصلاح اجتماعی
اصلاح انحرافات اجتماعی موجب عزت اجتماعی می گردد و باید مورد توجه همه باشد، زیرا سلامت هر جامعه ای همانند یک موجود زنده از سوی اموری مورد تهدید قرار گیرد و اگر این پدیده ها اصلاح نشوند رفته رفته فساد طوری دامنگیر جامعه می شود که اصلاح کردن آن جز با یک انقلاب همگانی امکان پذیر نیست. در عصر امام حسین علیه السلام فساد سیاسی به حدی رسیده بود که با اقدام فردی قابل اصلاح نبود و به یک حرکت و قیام عمومی نیازمند بود، چنان که امام هدف از قیام خود را چنین بیان می کند:
«انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی و شیعة ابی علی بن ابی طالب.»(42)
تنها برای تقاضای اصلاح در بین امت جدم و شیعیان پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام قیام کرده ام.
ب/3- رفع نیاز نیازمندان
یکی از شاخصه های عزت در نگاه امام حسین علیه السلام این است که امکانات جامعه در اختیار همه باشد. امام حسین علیه السلام در خطبه ای که به خطبه امر به معروف و نهی از منکر شهرت یافته و مخاطب آن حضرت در آن خطبه بیشتر شخصیتهای اجتماعی و دانشمندان می باشند حضرت آنان را مورد سرزنش قرار داده است، در بخشی از آن خطبه می فرماید:
«نابینایان، ناشنوایان و از کارافتادگان در همه شهرها بدون سرپرست شده اند، کسی به آنان رحم نمی کند و مورد توجه قرار نمی دهد و شما نیز به اندازه ای که مسئولیت دارید عمل نمی کنید و از آنان که کاری می کنند نیز حمایت نمی کنید و با سازش کردن با ستمگران و مسامحه امنیت خود را تأمین کرده اید، در حالی که همه اینها وظایفی است که خداوند به آنها دستور داده که به صورت فردی و جمعی به آن عمل کنید و شما از آن غافلید.»(43)
ب/4- نظارت همگانی
هر کاری برای به ثمر رسیدن نیازمند به نظارت می باشد؛ چه از درون و چه از بیرون. در جامعه به دلیل گستردگی و پراکندگی نمی توان به نظارت از درون اکتفا کرد؛ زیرا عده ای نمی خواهند به حق خود قانع باشند و به قوانین تن دهند؛ از این رو نظارت از بیرون بایسته است. همچنین با توجه به دو نکته ای که گفته شد نمی توان این نظارت را وظیفه عده ای خاص دانست، بلکه باید همگانی باشد و این نظارت همگانی همان «امر به معروف و نهی از منکر» می باشد که در اسلام به آن دستور داده شده است. امام حسین علیه السلام نیز یکی از شاخصهای عزت اجتماعی را اجرای امر به معروف و نهی از منکر می داند. به این کلام توجه کنید:
«خداوند امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یک واجب آغاز کرد؛ زیرا می دانست که اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه صورت پذیرد و نهادینه شود، همه واجبات اجتماعی اعم از دستورات آسان و دشوار نهادینه می شود؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ و دعوت به اسلام، بازگرداندن حقوق پایمال شده، مبارزه با ستمگران، تقسیم امکانات عمومی و دولتی، گرفتن مالیاتها از صاحبان آن و مصرف کردن در موارد آن را شامل می شود.»(44)
ب/5- اجرای حدود
همچنین اگر در جامعه ای حدود الهی اجرا نگردد یا کیفر تنها درباره ضعیفان اجرا شود و قدرتمندان به شیوه های مختلف برای خود مصونیت ایجاد کنند، در این صورت اعتماد مردم به دستگاه قضایی و اجرایی سلب شده همه تلاش می کنند با وابستگی به مراکز قدرت برای خود حاشیه امنیتی ایجاد کنند. جامعه ای که ضعیفان نتوانند حق خود را بستانند جامعه ای ذلیل است نه عزیز. جامعه ای در نگاه امام حسین علیه السلام عزیز است که اوّلاً حدود الهی در آن اجرا شود و ثانیا نسبت به همه اجرا شود نه آنکه حاکمان به دلخواه خود عمل کنند و مردم نیز در برابر قانون شکنی حاکمان بی تفاوت باشند. به کلام امام حسین علیه السلام در این باره توجه کنید:
«ای مردم! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: کسی که ببیند زمامدار ستمگری را که محرمات الهی را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند و با سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت می ورزد و رفتارش با بندگان خداوند براساس ظلم و گناه می باشد و برای تغییر روش چنین زمامدار ستمگری با گفتار یا رفتار اقدام نکند، شایسته است که خداوند او را به همان جایی ببرد که آن ستمگر را می برد.
آگاه باشید کارگزاران حکومت (بنی امیه) پیروی از شیطان را سرلوحه کار خود قرار داده اند و پیروی کردن از احکام خداوند را ترک کرده اند، فساد را در جامعه علنی کرده رواج می دهند و حدود و مقررات دین را اجرا نمی کنند، امکانات عمومی را به خود اختصاص داده، حرام خداوند را حلال و حلال خدا را حرام نموده اند و من از هر کس شایسته ترم که وضع موجود را تغییر دهم.»(45)
ج- حوزه سیاسی
تأثیر حاکمیت سیاسی جامعه بر زندگی شخصی و اجتماعی افراد انکار شدنی نیست. بنابر این حاکمیت سیاسی در اختیار هر گروهی قرار گیرد افکار و اندیشه های آن گروه در جامعه رواج پیدا می کند و به طور غیرمستقیم افراد را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو به دست آوردن عزت سیاسی یا حفظ و نگهداری آن در اندیشه امام حسین علیه السلام شاخصه هایی دارد که اکنون به بررسی آنها می پردازیم:
ج/1- وحدت و همبستگی
انسان در انجام هر کاری نیازمند به انگیزه است و در کارهای جمعی هر چه انگیزه ها به هم نزدیک تر باشد وحدت بیشتری ایجاد خواهد شد و با وجود وحدت هم مشکلات کار کمتر خواهد شد و هم موانع زودتر برطرف می شود. یکی از شاخصه های عزت سیاسی وحدت نیروهاست، به ویژه که دشمن نیز تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت که وحدت نیروها را بشکند تا به اهداف خود برسد. امام حسین علیه السلام در یک تحلیل، حاکمیت سیاسی بنی امیه در سرکوب نیروهای وفادار به اسلام را معلول تفرقه می داند و در خطابه مشهورش به دانشمندان اسلامی و شخصیتهای سیاسی چنین می فرماید:
«مجاری امور باید به دست دانشمندان به احکام الهی باشد که امین خدا بر حلال و حرام او هستند، ولی شما این جایگاه را از دست داده اید و این بدین سبب است که از حق جدا گشته اید و وحدت شما شکسته شده است.»(46)
ج/2- عدم دلبستگی به دنیا
محبت و دلبستگی به چیزی دو اثر منفی در روح انسان برجای می گذارد: اول آنکه مانع از آن می شود که انسان زشتیهای آن چیز را درک کند و دیگر اینکه زیباییهای آن را بیشتر از آنچه هست می بیند.
وابستگی از هر نوع آن عزت انسان را از بین می برد و انسان را به ذلت می کشاند. هر چه وابستگی انسان بیشتر باشد ذلت او نیز افزون تر خواهد بود. در عرصه سیاست اولین شرط مبارزه آمادگی برای هزینه کردن جان خود می باشد و کسانی که در مبارزات سیاسی این آمادگی را ندارند به طور قطع شکست خواهند خورد و عزت خود را از دست خواهند داد. عشق به ماندن در دنیا و زیبا دیدن دنیا بیش از آنچه هست، باعث ذلت انسان در قلمرو سیاست می شود. امام حسین علیه السلام در تحلیلی در خطابه مشهورش خطاب به دانشمندان اسلامی عامل ذلت آنان را عشق به ماندن در دنیا و زیباتر دیدن دنیا می داند.(47) به این کلام توجه کنید:
«علت مسلط شدن بنی امیه بر امور جهان اسلام فرار شما از مرگ و شیفته شدن شما به زندگی است که به طور قطع باید روزی آن را رها کنید.»(48)
ج/3- تسلیم نشدن در برابر قدرتها
از ویژگیهای مهم سیاست و مسائل سیاسی تغییر سریع شرایط و پیرو آن، دگرگونی پرشتاب موضوعات سیاسی و موضعگیری در برابر آنهاست، به طوری که گاه در کمتر از یک روز به دلیل دخالت عوامل پیش بینی نشده و غیرقابل کنترل، شرایط تا 180 درجه دگرگون شده، مبارزان سیاسی را با بحران تصمیم گیری روبه رو می کند. در چنین شرایطی بسیاری از مبارزان نیز متناسب با دگرگونی شرایط تغییر موضع داده، آن را درایت و هوشمندی سیاسی قلمداد می کنند بدون اینکه توجه داشته باشند این عقب نشینی از اصول می باشد. یکی از شاخصه های عزت سیاسی در نگاه امام حسین علیه السلام این است که هر چند شرایط سیاسی علیه انسان تغییر کند، انسان مسلمان باید پایبند به اصول مانده، نشان دهد که حاضر است هزینه سنگین آن را که فدا کردن جان باشد نیز بپردازد. در روز عاشورا در آخرین لحظات زندگی که امام اصحاب، یاران و فرزندان خود را در راه اعتلای اسلام و عزت مسلمانان هزینه کرده بود و مشغول اتمام حجت با آن مردم سیاسی کار بود و تغییر موضع و عقب نشینی آنان از اصول را به آنان گوشزد می کرد، فرمود: «لا واللّه لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل»(49)؛ هرگز، سوگند به خدا با ذلت و خواری با آنان ملاقات نخواهم کرد.
ج/4- حضور در همه صحنه ها
مسلمان باید تلاش در عرصه سیاست را برای حاکمیت دین و اجرای احکام آن و گسترش عدالت و از بین بردن مظاهر فساد و … تکلیف خود بداند و همان طور که در حوزه عبادات خود را مکلف می داند در این عرصه نیز خود را مکلف بداند و در هر شرایطی متناسب با آنان شرایط موضعگیری کند و تکلیف خود را انجام دهد و این یکی از شاخصه های عزت است.
مطالعه زندگی امام حسین علیه السلام از روزی که نوجوانی بود در عصر خلیفه دوم تا پایان عمر شریفش این مسئله را به خوبی به اثبات می رساند، چنان که دهها سند تاریخی گویای این مهم است:
روزی خلیفه دوم در سخنرانی خود گفت: من سزاوارترین مردم برای حاکمیت بر مسلمانان هستم؟!
امام حسین علیه السلام که در آن دوران نوجوانی بود در برابر سخنرانی خلیفه زبان به اعتراض گشود و سخنرانی او را قطع کرد و به مناظره ای تبدیل شد که مایه شرمساری خلیفه گشت، که مشروح آن را باید در منابع تاریخی و حدیثی مطالعه کرد.(50)
در نامه های اعترض آمیز امام به معاویه این گونه موضعگیری ها فراوان است.
امام حسین علیه السلام یکی از شاخصه های عزت سیاسی را حضور در همه صحنه ها می دانست و خود نیز در بحرانی ترین شرایط یعنی ظهر عاشورا حاضر نشد از اصول خود عقب نشینی کند و در پاسخ قیس بن اشعث که از او خواست در برابر حکومت بنی امیه تسلیم شود و صحنه سیاست را ترک کند فرمود: «لا والله … لا افرّ فرار العبید»(51)؛ هرگز به خدا سوگند… همانند بردگان نخواهم گریخت. (مرتضوی،35:1381)
کارکردهای پیامهای عاشورایی
با توجه به مطالب مذکور در باب عدالت اجتماعی (جدول 1، نمودار 1) و شاخصهای هوشمندی سیستم های اجتماعی (نمودار3) و با عنایت به پیامهای برگرفته از نهضت عاشورا می توان به طور خلاصه کارکردهای پیامهای عاشورا را به شرح جدول ریز ارائه نمود.
جدول 2. تبیین پیامهای عاشورا و کارکرد آنها در پیشرفت عدالت اجتماعی
حوزه |
پیام |
تبیین پیام |
کارکرد پیام |
شاخص ها |
فرهنگی |
حمایت از دین |
تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی و تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی. |
هویت یابی |
هوشمندی سیستم |
حمایت از اهل بیت |
تبلیغ و ترویج اندیشه های اهل بیت و نلاش برای استقرار آن در حاکمیت. |
هویت یابی |
هوشمندی سیستم |
|
زنده کردن کتاب خدا |
جاری و ساری نمودن قرآن در ساختار قانونگذاری، اداری و قضایی. |
عدالت رویه ای |
عدالت اجتماعی |
|
زنده کردن سنت رسول الله |
جاری و ساری کردن سنت رسول اکرم (ص) در رفتار های فردی، اجتماعی و سیاسی. |
عدالت مراوده ای |
عدالت اجتماعی |
|
نابودی بدعتها |
از بین بردن بدعت ها و رویه های نادرست و ناعدلانه در کلیه امور فردی،اجتماعی و سیاسی. |
عدالت رویه ای |
عدالت اجتماعی |
|
اجتماعی |
صداقت |
زندگی اجتماعی در صورتی سالم خواهد بود که روابط افراد بر اساس صداقت و درستی استوار باشد. |
عدالت مراوده ای |
عدالت اجتماعی |
اصلاح اجتماعی |
اصلاح انحرافات اجتماعی که در واقع برگرفته از رویه های نادرست و ناعادلانه در سطح اجتماع است. |
عدالت رویه ای |
عدالت اجتماعی |
|
رفع نیاز نیازمندان |
امکانات جامعه در اختیار قشر خاصی نباشد، بلکه در اختیار عموم قرار بگیرد. |
عدالت توزیعی |
عدالت اجتماعی |
|
نظارت همگانی |
نظارت و کنترل از بیرون بر کلیه مناسبات جامعه. |
امر به معروف و نهی از منکر |
نظارت و کنترل سیستم |
|
اجرای حدود |
حدود الهی برای فقیر و غنی یکسان است. |
عدالت توزیعی |
عدالت اجتماعی |
|
سیاسی |
وحدت و همبستگی |
وحدت و همبستگی در بین اقشار جامعه در جهت ایجاد انگیزه و جلوگیری از نفود دشمنان |
همبستگی و پیوستگی |
هوشمندی سیستم |
عدم وابستگی به دنیا |
برای رسیدن به اهداف والا حتی باید از جان نیز گذشت چه برسد به ظواهر دنیوی |
عدم خودشیفتگی |
هوشمندی سیستم |
|
تسلیم نشدن در برابر قدرتها |
در جهت پایبندی به اصول نباید تسلیم قدرت و استبداد شد. |
استبداد ستیزی |
هوشمندی سیستم |
|
حضور در همه صحنه ها |
تلاش برای حاکمیت دین و اجرای احکام آن و گسترش عدالت و از بین بردن مظاهر فساد. |
مشارکت |
هوشمندی سیستم |
حال با توجه به جدول (2) و با عنایت به مفاهیم و تئوریهای مطروح شده در بخش عدالت اجتماعی به زعم محقق، مدل زیر ارائه میگردد:
نمودار4. مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی
همانطور که در مدل ارئه شده فوق مشاهده می شود، عدالت اجتماعی دارای سه بعد می باشد. بر اساس مطالب فوق و جدول (2) می توان چنین استنباط کرد که پیامهای عاشورایی همچون زنده کردن کتاب خدا، نابودی بدعتها و اصلاح اجتماعی را می توان همراستای بعد عدالت رویه ای دانست. از سویی دیگر پیامهای زنده کردن سنت رسول الله صلی الله و علیه و آله و همچنین صداقت را می توان در حوزه بعد عدالت مراوده ای قرار داد. بعد عدالت توزیعی نیز در برگیرنده پیامهایی چون رفع نیاز نیازمندان و اجرای حدود می باشد.
در هر سیستم هوشمند پویا، فاکتورهایی بایستی وجود داشته باشد تا ضامن حفظ تعادل سیستم باشد (نمودار 3). لذا در این مدل برای پویایی سیستم هوشمند عدالت اجتماعی، عواملی همچون استبداد ستیزی (تسلیم نشدن در برابر قدرتها)، هویت یابی (حمایت از دین و اهل بیت علیهم السلام)، همبستگی و پیوستگی (وحدت)، عدم خودشیفتگی (عدم وابستگی به دنیا) و مشارکت (حضور در همه صحنه ها) ضامن حفظ تعادل و پایایی سیستم می باشد. از سویی دیگر بر اساس الگوی مدلهای سیستمیک، هر سیستم دارای یک حلقه بازخورد(51)می باشد که وظیفه آن نظارت و کنترل سیستم است. در واقع این حلقه موظف است دائما مجموعه را چک و کنترل نماید و وضعیت موجود را با وضعیت مطلوب مقایسه کند تا چنانچه انحرافی در سیستم وجود داشته باشد آنرا اصلاح نماید. لذا در این مدل نیز این وظیفه به عهده عامل نظارت همگانی یا همان پیام معروف عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر می باشد.
نتیجه گیری
با ملاحظه تاريخ زندگي اجتماعي انسان و نحوه شكلگيري دولتها درعرصه جوامعانساني، به نظر ميرسد كه تحقق عدالت اجتماعي، مبناي توجيه حيات دولت و سنگپايه مشروعيت اقدام آن در عرصههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه است.
تلاش نوع بشر در تمناي عدالت در چالش دنبالهدار صاحبنظران براي مفهومپردازيآن انعكاس يافته، و در سير تاريخ روايتهاي گوناگوني از عدل را فرا روي مشتاقان عدالتقرار داده است; به طوري كه در يك دستهبندي از مكاتب فلسفي سياسي، جيمز پياستربا، آرمان سياسي نهايي آموزههاي ليبراليسم، سوسياليسم، ليبرال دموكراسي،اجتماع گرايي، فمينيسم و فرانوگرايي را نيل به مطلوبهايي چون آزادي، برابري، آميزهآزادي و برابري، نفع عمومي، برابري زن و مرد، و نفي فرا روايتها و نظريههاي كلانفرض كرده است; گويا جوامع بشري، فراخور بلوغ و نياز خود، تعاريفي را بر مفهومحقيقي عدل تحميل كردهاند; از اين رو تأمل بر تضارب آراي طرفداران مكاتب فوق، ذهنرا به جستجوي سرشت حقيقي عدل رهنمون ميسازد; سرشتي كه با نفي نسبي انگاري درمفهومپردازي عدالت، بر مدار حق و تعهد به آن قابل تعريف است و اسوههايي چونعدالت علوي (ع) را به جهان بشريت عرضه ميدارد. عدالتی که سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) از طریق قیام هوشمندانه خویش برای فطرت های بیدار بشریت در تمام قرون و اعصار به ارمغان گذاشت. امام حسین علیه السلام قیام کرد تا پرچم عدالت برافراشته بماند. پس بر ما واجب است تا با استعانت از رهنمودهای علمای دین، پیامهای عاشورا را درک نموده و آنرا سرلوحه زندگی فردی و اجتماعی خود قرار داده تا از این طریق، اندیشه عدالت اجتماعی که سنگ بنا و عامل حیات هر سیستم اجتماعی می باشد، محقق گردد.
پينوشتها:
* کارشناس ارشد مدیریت دولتی-دانشگاه تهران
** کارشناس ارشد مدیریت دولتی- دانشگاه تهران
1.Social Justice
2.Procedural Justice
3.Intraction al Justice
4.Distributive Justice
5.هر چند هويت سيستم اجتماعي، جمع جبري هويت اعضاي آن نيست، ولي به شدت از آن تأثير ميپذيرد.
6.Artifacts
7.استفاده از اصطلاح « هدايت فرهنگ »، بر امكانناپذيري و نابايستگي كنترل مكانيكي و مهندس مآبانه فرهنگ، از يك سو، و ناشايستگي رهاسازي ليبرال مآبانه فرهنگ، از سوي ديگر، دلالت دارد.
8.Fairness
9.Equality
10.الافصاح فى فقه اللغه، ج1، ص242 ـ باب سوم
11.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 12، ص136. ضمناً در همین کتاب به هنگام فرق بین حق و حقیقت مى گوید: و الحق ما وضع موضعه من الحکمة … و در بیان صدق و حق مى گوید: لانه ـ حق ـ وقوع الشى ء فى موقعه الذى هو اولى به … باب دوم، ص21 و 34، مکتبة بصیرتى، قم.
12.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 18، ص194
13.فروق اللغه، ابى هلال عسکرى، باب 18، ص191
14.Miller
15.Sterba
16.Ultimate Political Ideal
17.Rights and Duties
18.Blend of Liberty and Equality
19.Communitarian
20.Feminists
21.Ideal of Androgyny
22.Metanarratives
23.Grand Theories
24.Local and Limited
25.Social Justice
26.Distributive Justice
27.Procedural Justice
28.Intractional Justice
29.Freedom
30.Rights
31.Power
32.Wealth
33.Leisure
34.Answerability
35.Accountability
36.نهج الشهادة، ص 148؛ اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات؛ ج 2 ص 266؛ ادب الحسین و حماسته، ص 170
37.بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص 70
38.نهج الشهادة، ص 148؛ اسرارالشهادات، ج 2، ص 266
39.بحارالانوار، ج 44، ص 340؛ نهج الشهادة، ص 280؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 266
40.نهج الشهادة، ص 276
41.نهج الشهادة، ص 377
42.مقتل خوارزمی، ج 2، ص 188؛ نهج الشهادة، ص 269
43.تحف العقول، ص 242
44.تحف العقول، ص 241؛ نهج الشهادة، ص 118
45.تاریخ طبری، ج 4، ص 304
46.تحف العقول، ص 242
47.تحف العقول، ص 242
48.تحف العقول، ص 242
49.نهج الشهادة، ص 184؛ بحارالانوار، ج 44، ص 191
50.احتجاج طبرسی، ج 2، ص 13
51.بحارالانوار، ج 44، ص 191
52.Feedback
:منابع
1. آيتي، عبدالمحمد (1379)، ترجمه نهجالبلاغه (مجموعه خطبهها، نامهها و كلمات قصار امام علي «عليهالسلام»)، گردآوري سيد شريف رضي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي و بنياد نهجالبلاغه.
2. پورحسین، مهدی (1382)، «شهید مطهری، پیامهای عاشورا و خطر تحریف، مروری دوباره»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 27.
3. پورعزت، علی اصغر (1380)، «مدیریت دولتی و عدالت اجتماعی»، فصلنامه دانش مدیریت، شماره 55.
4. پورعزت، علياصغر (1382)، طراحي سيستم خطمشيگذاري دولتي براي تحقق عدالت اجتماعي، بر مبناي مدل حكومت حقمدار علوي در نهجالبلاغه، رساله دكتري مديريت سياستگذاري عمومي، دانشكده علوم انساني دانشگاه تربيت مدرس.
5. پورعزت، علی اصغر (1383)، «شهر عدل و دولت هوشمند»، فصلنامه پیام مدیریت، شماره های 11 و 12.
6. سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه (1385)، روش های تحقیق در علوم رفتاری، تهران: انتشارات آگاه.
7. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، دوره بيست جلدي، ترجمه سيدمحمدباقرموسوي همداني، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي با همكاري مركز نشر فرهنگي رجاء.
8. لطیفی، محمود (1379)، «عدالت اجتماعى در حکومت علوى»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 18.
9. مرتضوی، سید محمد (1381)، «معیارهای عزت حسینی در حوزه های گوناگون»، مجله مشکاة، شماره های 76 و 77.
10. مطهری، مرتضی (1368)، حماسه حسینی، تهران: انتشارات صدرا.
11. مقیمی، سید محمد، اعلایی اردکانی، مصطفی (1388)، دولت الکترونیک کلید حکمرانی خوب، تهران: انتشارات عترت نو.
12. Campbell,Tom(2001),”Justice”,Second Edititon,Macmillan Press LTD.
13. Folger,Robert and Russel Cropanzano(1998),”Organizational Justice and Human Resource Managemen”t,Sage Publication.
14. Greenberg,Jerald and Robert A.Baron.(2000),”Behavior in Organizations: Understanding and Managing the Human side of work”,Prentice Hall Inc.
15. Hatch,Mary,Jo.(1997),”Organization Theory, Modern, symbolic and Postmdoern Perspectives”,Oxrord University Press.
16. Haywood,Anderw(2000),”Key Concepts in Politics”,palgrave.
17. Kliksberg,Bernardo(2001),”Towards An Intelligent State”,IOS Press & International Institute of Administrative Sciences & The United Nations.
18. Krietner,Robert and Angelo Kinicki(2001),”Organizational Behavior”;Irwin/ McGraw-Hill.
19. Mayer,Steven E.(2007),”Social Justice”,Effective Communities,LLC.
20. Miller,David(1999),”Principles of Social Justice”,Harvard University press.
21. Ostler, Nicholas(2006),”Empires of the word; A language History of the World”.London: Harper perennial.
22. Ritzer,George(2000),”Classical Sociological Theory”, McGraw-Hill.
23. Solomon,Robert C.(2001),”Justice As a Virtue”, in James p. Sterba (Ed.)(2001),”Social and Political Philosophy”,contemporary Perspectives,Routledge.
24. Sterba,James P.(1999),”Justice, Alternative Political Perspectives”,WadsWorth.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : alaeihrm
/ج