كبر و خودبینى
كبر و خودبینى
پیامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این حدیث نورانى امت خویش را از سه چیز نهى كرده و به آنان نسبت به این سه هشدار داده است:
1ـ كبر
2ـ حرص
3ـ حسد
جالب آن است كه نمونههاى عینى و واقعى كه گرفتار این سه صفت ناپسند شدند نیز در این سخن ترسیم شده است.
شاید بتوان از این حدیث یك نكته تربیتى را پیش از تشریح و توضیح آن دریافت كرد و آن این است كه:
بهترین روش تربیت و مؤثرترین روش واداشت و بازداشت مردم به صفات نیك و بد، از راه الگو دهى و نمادها است.
یك مربى تربیتى اگر در لابلاى آموزش فضیلتها و نهى از رذیلتها به نمونههاى عینى آن نیز اشاره كند هم در نفوس متربى زودتر تأثیر مىگذارد و هم ماندگارتر و ماندنىتر خواهد بود.
زیرا بشر بسیارى از معقولاتش را از راه محسوسات به دست مىآورد و راز داستانها و مَثَلهاى قرآن نیز همین است كه انسانها از راه مطالعه در زندگى الگوها و اسوههاى نیك و حسنه، راه كمال را پیش گیرند و پیش روند و با درسگیرى از الگوهاى منفى از رذائل و رفتارهاى نادرست دورى گزیده و از سرنوشت آنان درس عبرت بگیرند.
در این كلام نورانى مربى و معلم بشریت، جامعه بشرى را نسبت به سه آسیب بزرگ و بنیادى هشدار مىدهد و از آنان مىخواهد كه با توجه به نمونههاى عینى و عملى یاد شده یعنى سرنوشت ابلیس با آن سابقه طولانى در عبادت و آدم با آن مقام والاى بندگى و نبوّت، و نیز فرزندان آدم با آن جایگاه و موقعیت، عبرت بگیرند و از این صفات منفى و لغزنده بسوى سقوط و نابودى، پرهیز كنند و فضاى روح و جان خود را از ظلمت كبر و تاریكى حرص و آتش حسد پاك نگهدارند.
كبر و استكبار
بزرگان اخلاق در تعریف تكبّر و فرق آن با عجب گفتهاند:
«و آن عبارت است از حالتى كه خود را بالاتر از دیگرى بیند و اعتقاد برترى خود را بر غیر داشته باشد و فرق آن با عُجب آن است كه آدمى خود را شخصى داند و خود پسند باشد اگرچه پاى كسى در میان نباشد، ولى در كبر باید پاى غیر نیز در میان آید تا خود را از آن برتر داند و بالاتر ببیند.»(2)
به دیگر سخن تكبّر از سه عنصر تشكیل مىشود:
«نخست آن كه براى خود جایگاهى مىبیند و مقامى قائل است.
دوم آن كه براى دیگرى نیز مقامى ترسیم مىكند و در نظر مىگیرد.
در مرحله سوم مقام خود را به رخ دیگران مىكشد و خود را بالاتر و برتر از آنان مىبیند و بر این كار خوشنود و خوشحال مىگردد.»(3)
در حقیقت سرزمین وجود انسان متكبر مانند میدان پر از مین است، این مینها عبارت از همان منیّت اوست، مین خود محورى، خودخواهى، خودبرتر بینى، برترى جویى، فخر فروشى، و مانند آن.
اگر آدمى در مكتب الهى و در مدرسه پیامبران درس عبودیّت نگیرد و آن را در صفحه جان و جامعهاش جارى نسازد، گرفتار مینهاى منیّت مىگردد كه هر آن احتمال انفجار آن هست.
فلسفه این كه اگر همه پیامبران در یك زمان زندگى مىكردند با هم اختلافى نداشتند همین است كه آنان به مقام عبدیّت و عبودیّت راه یافتهاند، در آن مقام منیّتها و منىها رخت بر مىبندد و همه خود را بنده خدایى مىبینند كه شایسته كبریایى و بزرگى است و غیر او چیزى و كسى نیست.
همه هرچه هستند از او كمترند
كه با هستىاش نام هستى برند
و علت این كه جبهه استكبار همواره در برابر خط رسالت و امامت موضع گرفته و گرد و غبار راه مىاندازد و هیاهو مىكند و جولان مىدهد، همین است كه روح انسان مستكبر شكل گرفته از این است كه همواره خود را بزرگ مىشمارد و دیگران را كوچك مىبیند و حاضر نیست حقیقت را بپذیرد و زیر بار واقعیتهاى زندگى برود.
انگیزههاى تكبّر
اسباب و عواملى كه باعث مىشود انسان روحیه تكبّر و استكبار داشته باشد چند چیز است:
1ـ علم و دانش
2ـ عمل و كاركرد نیك
3ـ نسب و خانواده
4ـ زیبایى جسمى
5 ـ قوت بدنى
6ـ مال و ثروت
7ـ فزونى یاران و یاوران
1. چه بسا دانشمندانى كه علم آنها حجاب اكبر مىشود. به جاى آن كه علم آنها نردبان كمال و معرفت گردد وسیله غرور و فخر آنها بر دیگران مىشود و آنان را به وادى سقوط و ذلّت مىكشاند، پیامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «آفة العلم النّسیان؛(4) آفت علم فراموشى است.»
یك لحظه بیندیش اگر خداوند آنچه را داده از تو بگیرد چه خواهى كرد؟ پس به اندوختههاى علمى خود مغرور مباش.
2. برخى بر اثر انجام یك عمل نیك و انجام عبادت چنین احساسى در آنها به وجود مىآید كه گویى خود را یك سرو گردن از دیگران بالاتر مىپندارند و باید دیگران آنان را احترام ویژه كنند و از آنها تعریف و تمجید نمایند. به دیگر سخن كارهاى خوب خود را به رخ دیگران مىكشند و عبادت خود را منّتى بر دیگران به شمار مىآورند و دیگران را بشمار نمىآورند، رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره این گونه افراد فرمود: «كفى بالمرء شرّاً ان یحقّر اخاه المسلم؛(5) براى انسان این بدى و بدبختى كافى است كه برادر مسلمانش را خوار و ضعیف سازد.»
3. برخى از مردم به حسب و نسب عالى خود مىنازند، این كه در یك خانواده شریف و معروف به دنیا آمدهاند، از این كه در بیت علم و تقوا مىزیند آن را براى خود امتیازى مىبینند و به رخ دیگران مىكشند، در حالى كه از دیدگاه دین و آموزههاى دینى حسب و نسب معیار و ملاك برترى نیست و هیچكس بر دیگرى جز به تقوا و انسانیت برترى ندارد. رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این گونه نگاه را آسیب اجتماعى مؤمن دانسته و فرمود: «آفة الحسب الفخر؛(6) آفت بزرگ زادگى فخر فروشى است.»
4. چهارمین چیزى كه ممكن است اسباب تكبّر و تفاخر گردد جمال و زیبایى و حسن ظاهر است، برخى از انسانها كه از قد و قامت رعنا و زیبا برخوردارند و اندام موزون و متناسب دارند به جاى آن كه از خالق و آفریننده خویش یاد كنند و شكرگزار او باشند به مخلوقى مانند خود تفرعن مىفروشند و دیگران را كه فاقد چنین نعمتى هستند و از درجه زیبایى كمترى برخوردارند مورد سرزنش و نكوهش قرار مىدهند و این آفتى است كه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به آن هشدار دادهاند: «آفة الجمال الخیلاء؛(7) آفت زیبایى تكبّر است.»
البته این روحیه در بین زنان شدت و شهرت بیشترى دارد. چه این كه به تعبیر مولاى مؤمنان على(علیه السّلام): «انّ النّساء همّهنّ زینة الحیاة الدّنیا؛(8) به درستى كه زنان همّتشان آرایش زندگى دنیاست.»
ولى همه باید بدانند كه زینت و زیبایى پایدار نیست، ممكن است یك حادثه كوچك باعث شود كه چهره زیبا و اندام موزون تبدیل به قیافهاى وحشتناك و غیر قابل تحمّل گردد.
5. پنجمین سبب از اسباب تكبر بهره مندى از مال و ثروت فراوان است، ثروت اندوزان و سرمایه دارانى كه از سرمایه انسانى بىبهرهاند به پول و مال و منال خود مىبالند و دیگران را به این وسیله به چیزى نمىانگارند، خانههاى مجلّل و مركبهاى مدرن خود را وسیله تفاخر و تكبّر قرار مىدهند و گاه مؤمنان فقیر را با تعبیرهایى از قبیل این كه خرج یك روزه من به اندازه تمام دارایى توست، تحقیر مىكنند این گونه كسان غافلند از این كه اگر مال و ثروت مایه آبرومندى و عزّت بود امروز نام قارونها به عنوان یك مظهر فزون خواهى و تكاثر مورد ملامت قرار نمىگرفت و ضرب المثل در حرص و آز نبود.
قرآن عاقبت قارون را كه به فرمان خدا زمین او را در كام خویش فرو برد، درس عبرتى براى همه ثروتمندان از خدا بى خبر قرار داده و هشدار داده است كه: «الهكم التّكاثر؛(9) افزونطلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (واز خدا غافل ساخته است).»
6. عامل ششم در پیدایش تكبّر در برخوردهاى اجتماعى، بهره مندى از قدرت و نیروى جسمانى با موقعیت سیاسى و اجتماعى است. كسانى كه به هر دلیل به قدرت دست یافتهاند و برو بیایى براى خود دارند، در این گیرو دار خود را گم كرده و به این ظواهر فریبنده دل مىبندند گاهى تبختر و خود بزرگ بینى در آنان به حدّى مىرسد كه خودشان را خدا و یا سایه خدا مىپندارند(انا ربّكم الأعلى ـ السّلطان ظلّ اللّه) اما اگر معناى سایه خدا را درك مىكردند از این حالت منفى و تنفرآمیز خود بر مىگشتند، زیرا سایه همواره تابع صاحب سایه است، وقتى شاخههاى درخت به حركت در مىآید سایه هم متحرّك دیده مىشود، هنگامى كه درخت و شاخه هایش ثابت و آرام است سایه هم ثابت به نظر مىرسد.
كسى كه مىگوید من سایه خدایم باید مطیع و فرمانبردار او باشد و تابع حركات و سكنات صاحب سایه باشد.
و گرنه ادّعاى او ادّعایى پوچ و بى اساس و برخاسته از یك خود فریبى و مردم فریبى است.
7. هفتمین و آخرین عاملى كه ممكن است آدمى را به درد بى درمان و نابود كننده تكبّر گرفتار سازد، فزونى یاران و مددكاران و كثرت پیروان و مریدان و اطرافیان است.
ممكن است عالمى به كثرث شاگردان و شیخ قبیلهاى به وسیله زیادى اقوام و پادشاهى به وسیله لشكریان انبوه، و مُرادى به وسیله زیادى مریدان گرفتار این حالت زشت و ناپسند تكبّر قرار گیرند.
لكن اگر دیده بصیرت باشد و به جاى خود بینى، خدابینى بر وجود آدمى پرتو افكند همه این وسایل غرور و كبر تبدیل به وسیله كمال و سعادت مىگردد و آدمى را از فرش به عرش و از ملك به ملكوت به پرواز در مىآورد:
بزرگان نكردند در خود نگاه
خدابینى از خویشتن بین مخواه
فروتنى و تواضع
نقطه مقابل تكبّر و خودخواهى تواضع و فروتنى است، مطرح كردن بحث تكبّر بدون اشاره به موضوع تواضع ناقص و ناتمام است از این رو اشارهاى كوتاه به این صفت زیباى اخلاقى كه آثار اجتماعى فراوان دارد نیز خواهیم داشت.
در روایات دینى و آیات قرآنى هم این دو در مقابل هم مطرح شدهاند: «اذلّة على المؤمنین اعزّة على الكافرین؛(10) ذلّت و عزّت را قرآن در برابر هم قرار داده و على(علیه السلام) مىفرماید: «ضادو الكبر بالتواضع؛(11)به وسیله تواضع با تكبّر مقابله كنید»
در جاى دیگر قرآن یكى از ویژگیهاى بندگان شایسته خدا را تواضع بر شمرده و مىفرماید: «و عبادالرّحمن الّذین یمشون على الأرض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً؛(12) بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبّر بر زمین راه مىروند و هرگاه كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند) به آنها سلام مىگویند(و با بزرگوارى و كرامت از كنار آنان مىگذرند).»
در ساحت و صحنه اجتماع تواضع ثمرات و نتایج فراوانى دارد، زیرا انسان متواضع مانند درخت پر ثمرهاى است كه در دسترس همگان قرار مىگیرد.
سر فرو مىآورد هر شاخه از بارآورى
مىكند افتادگى انسان اگر دانا شود
درختهاى انار، هلو و مركبات آن چنان فروتنند كه بچههاى كم سن و سال هم به آنها دسترسى دارند، برخلاف برخى درختان میوه دار و یا بى ثمر كه به آسانى نمىتوان به شاخ و برگهاى آنها دست یافت.
مؤمن باید آنچنان زندگى كند كه به درد همه برسد، امكان دسترسى به او آسان باشد و برقرارى ارتباط با او دست انداز نداشته باشد، از این رو در روایات اسلامى مىخوانیم:
«بخفض الجناح تنتظم الأمور؛(13) با تواضع و محبّت كارها نظم و سامان مىیابد.»
بویژه مدیران و مسؤلان باید از این ویژگى رفتارى در حد اعلى برخوردار باشند تا بتوانند براى ارباب رجوع گرهگشایى كنند.
كسیكه در برج عاج زندگى مىكند و از متن جامعه گریزان است نمىتواند ادعاى رهبرى و اداره اجتماع را داشته باشد، روشنفكرانى كه اُتو كشیده و پرستیژى زندگى مىكنند در جامعه دینى جایگاهى ندارند. زیرا در جامعه دینى (خفض جناح) یكى از نشانههاى انسان خدوم و خادم اجتماع است و آنكه از این نعمت بىبهره است شایستگى اداره امور مردم و پذیرفتن مدیریت و مسؤلیت را ندارد كوتاه سخن آن كه: یكى از هشدارهاى اجتماعى جدى كه آیات و روایات نسبت به آن با شدّت و كثرت اشاره كردهاند و مردم را از آن بازداشتهاند رواج روحیه تكبّر و خودخواهى در جامعه دینى است و در برابر یكى از خصلتهایى كه بر گسترش آن تأكید شده است، روحیه فروتنى و تواضع در ساحت اجتماع و در ارتباط با دیگران است.
حدیثى كه در اول این فصل از پیامبر بزگوار اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عنوان كردیم داراى سه هشدار بزرگ اجتماعى بود كه به بخش اول آن اشارت كردیم و ادامه آن را در بخشهاى بعدى نوشتار دنبال خواهیم كرد.
پي نوشت ها:
1. نهج الفصاحة، شماره 931.
2. معراج السعادة، نراقى، ص 268.
3. اخلاق در قرآن، آیة اللّه مكارم شیرازى، ج 2، ص 43.
4. میزان الحكمه، ج 1، مترجم، ص 178.
5. نهج الفصاحه، شماره 2166.
6. میزان الحكمة، ج 1، ص 178.
7. همان.
8. نهج البلاغه، خطبه 153.
9. سوره تكاثر، آیه 1.
10. سوره مائده، آیه 53.
11. تصنیف غررالحكم، حدیث 5148.
12. سوره فرقان، آیه 63.
13. غررالحكم، حدیث 4302.
برگرفته از : پاسدار اسلام :: بهمن 1387 – شماره 326
منبع:http://www.hawzah.net
/خ