پاسخ سؤال فوق متوقف بر بررسي نكات زير ميباشد:
1- مرتد در لغت از ماده «ردّ» گرفته شده است و ماده رد، يك معناي اصلي دارد كه شايع و قياسي است و آن برگشتن چيز است. مرتد از آن جهت ناميده شده است كه وي خويش را به كفر برگشت داده است، پس در لغت مرتد، برگشتن به كفر است. [1]2- در اصطلاح فقهاء مرتد عبارت است از «كسي كه منكر خدا و يا پيامبر و يا ضروريات دين گردد »[2] بعد از آن كه وحدانيت خداوند، رسالت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حقانيت دين اسلام را تصديق كرده باشد.
با اين تعريف ميتوان درباره كساني كه با امامت علي ـ عليه السّلام ـ مخالفت كردند، به قضاوت نشست. روايات زيادي در منابع شيعه نقل شده است كه منكر امامت را كافر خواندهاند.[3] امّا نظر مشهور در ميان عالمان شيعي اين است كه واژه كفر، در آن روايات به كفر باطني حمل ميشود.[4] كفر باطني عبارت است از عقيده و آراء فاسدي كه مانع از پذيرش حق به تمام معنا ميشود. صاحب جواهر درباره كساني كه عقيده فاسد دارند چنين گفته است:
« منكران امامت به معناي كه ذكر شده از نظر باطن، پليدتر از كفر كافران است. چنان كه در سخن امام صادق در اين باره اشاره شده است كه، «اهل شام بدتر از اهل روماند و اهل مدينه بدتر از اهل مكهاند».[5] بعد ازين مقدمه بايد گفت كه مخالفين غدير بر دو دسته تقسيم مي شود: مخالفين شيعه، غير از نواصب و خوارج، كه آنان مسلمان هستند و تمام احكام اسلام درباره آنها جاري است. بنابراين كساني كه شاهد معرفي امام علي به عنوان امام و رهبر مسلمين در روز غديرخم بودند، در صورتي كه با امام ـ عليه السّلام ـ دشمني و مخالفت نكردند و نيز با امام همكاري هم نكردهاند، مرتد نميباشند. زيرا اين دسته منكر امامت علي ـ عليه السّلام ـ به حساب نميآيند، بلكه به علت ترس از حكومت وقت و يا عدم اهتمام بر امر امامت علي ـ عليه السّلام ـ سكوت كردهاند. امّا دستهاي كه نه تنها با علي ـ عليه السّلام ـ همكاري نكردند، بلكه بر ضد او اقدام كردهاند، چه حكمي دارند؟ آيا مرتداند يا اينكه مسلمان ميباشند؟ علما و فقهاي شيعه نظر واحدي در اين زمينه ندارند، امّا نظر مشهور و مدققين از علما مانند صاحب جواهر صاحب رياض و صاحب عروة، بر اين است كه تمام فرق مسلمين جز نواصب و خوارج، مسلمان بوده و احكام اسلام بر آنها جاري ميشود.[6]دسته دوم ناصبي و خوارج مي باشند. اگر ناصبي كسي باشد كه دشمني با امام علي را جزء اعتقادات ديني خود ميداند، طبعاً دامنه ناصبي محدود ميشود و تنها شامل خوارج ميگردد. و اگر مراد از ناصبي كسي باشد كه با علي و اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، دشمني ميورزد، طبعاً افراد و مصاديق زيادي پيدا ميكند. حتي كساني را كه به دليل مسائل شخصي و اغراض پست و فرومايه دنيايي، با امام عناد و عداوت داشتند نيز شامل مي شود.
لكن محققين و مدققين علما به استناد برخي از نصوص، و سيره قطعي ائمه اطهار، و نيز عمومات «سوق مسلم» بر اين نظراند كه ناصبي بر كساني اطلاق مي شود كه دينشان را بر دشمني با امام علي ـ عليه السّلام ـ قرار دادهاند. پس خصومتهاي ديگر كه با اين اعتقاد نميباشد، موجب ارتداد نخواهد شد در زير به برخي ازين خصوص و سيره اشاره مي شود:
الف. حديث: سماعة از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت ميكند كه به امام عرض كردم مرا از معناي اسلام و ايمان باخبر كن. آيا ايمان و اسلام از نظر معنا متفاوتاند؟ امام فرمود: ايمان با اسلام شريك است، ولي اسلام با ايمان شريك نيست. پس به او عرض كردم كه براي من توصيف فرما! امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: اسلام عبارت از گواهي به يكتائي و بيهمتائي خداوند، و درست شمردن پيامبري حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، و با همين اعتقاد، خونها محترم ميشود. و ازدواج و ارث به جريان ميافتد. و بر ظاهر اسلام قرار دارند. امّا ايمان هدايت است، و نفوذ قول به اسلام در قلبها و جانها است. و آنچه كه از عمل از انسان سرميزند…».[7]با توجه به اين كه سلسله راويان همگي موثق ميباشند و دلالت روايت بسيار روشن و خالي از ابهام است، پس ميتوان نتيجه گرفت كه صرف دشمني و مخالفت با امام علي موجب ارتداد و كفر نخواهد بود.
بنابراين اگر از روي اعتقاد ديني كسي با اهل بيت خصومت نداشته باشد، ناصبي نيست ولو اينكه با اهل بيت دشمني داشته باشد.
ب. سيره و رفتار ائمه
بسياري از اصحاب در زمان پيامبر و بعد از آن و نيز شركت كنندگان در جنگ جمل و صفين بلكه همه اهل شام و بسياري از اهل مدينه و مكه، در برابر امام علي ـ عليه السّلام ـ و فرزندان پاك ايشان، در نهايت خصومت و دشمني به سر ميبردند. با اين همه ائمه ـ عليهم السّلام ـ با آنان معاشرت داشتند و با آنان هم خوراك ميشدند. و در ميان شيعه كسي منكر اين واقعيت نميباشد. و به يقين در تمام اين معاشرات و مخالطات تقيه مطرح نبوده است. پس همه اين رفتارها نشانه آن است كه اينها از نواصب نميباشند، زيرا مخالفت و دشمني با اهل بيت را جزء دين نميدانند».[8]ج. نصوص و حلّيت سوق مسلم:
اين روايات از ائمه هدي در شرايطي نقل شده است كه طائفه اماميه، تعداد اندك و غيرقابل توجه بودهاند. اگر حلّيت متاع سوق مسلم را قبول كنيم، غالب بلكه اكثريب قريب به اتفاق مسلمين معاصر ائمه، تحت القائات مسموم بنياميه و بنيعباس بودهاند. و آنان در عداوت و خصومت به اهل بيت مضايقه نداشتند. روشن است كه در چنين وضعي حكم به حليت سوق مسلم از سوي ائمه، حكم به مسلماني مخالفين اهل بيت است.[9] و روي اين معنا، تمام نصوصي كه منكران امامت اهل بيت را، كافر ناميدهاند، قابل حمل بر كفر به معناي انكار و كفر باطني است. مانند اينكه ميگوئيم تارك الصلاة كافر است. پس كساني بر اين اساس مجرد دشمني با امام علي ـ عليه السّلام ـ فقط موجب گمراهي، فسق و عذاب سخت اخروي است. كه با علي(ع) از روي عقيده ديني دشمني ندارند بلكه به علل ديگر با آن حضرت و فرزندان پاكش دشمني كردهاند، در ظاهر مسلماناند. و تمام احكام مربوط به اسلام بر آنها جاري است[10]. اگر چه آنان هرگز اهل نجات نميباشند، بلكه از گمراهاناند.
يكي از شواهدي كه براي صحت نظريه فوق ميتوان ذكر كرد روايات متعددي است كه در آنها ارتداد جميع مردم بعد از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) مطرح شده است وتنها سه نفر، سلمان، مقداد و ابوذر استثنا شده است.[11] روشن است كه ارتداد در اين احاديث به معناي مصطلح فقهي خود نميباشد. و الا اكثر مردم بر همان وضعيت زمان ابوبكر و عمر باقي بودند و امام علي(ع) با آنان معاشرت داشتند. به خصوص كه انسانهاي پاك و مخلص و مؤمني مانند عمارياسر و اويس قرني ومالك اشتر نخعي وصدها نفر امثال ايشان در ميان مسلمين حضور داشتند، پس ارتداد در اين روايات، عبارت از وجه شبهه به ولايت علي (ع) است. كه مطابق حديث در ابتدا چهل نفر به محضر امام رسيدند وگفتند جز تو كسي را براي حكومت و ولايت قبول نداريم. امام فرمودند: برويد فردا بياييد! و فردا جز سه نفر (مقداد، سلمان و ابوذر) با همان كيفيت خدمت امام نرسيدند و بعد از چند ساعت تاخير عمار نيز به حضور امام آمد كه امام او را رد كرد.[12] بنابراين ايمان خالص و صددرصد به حق، همان ثبات قدم در اعتقاد و عمل به ولايت علي و ائمه معصومين(ع) ميباشد. اما اگر كسي از چنين عقيدهاي ولو عملاً سستي از خود بروز دهد، نوعي از ارتداد را به همراه دارد. در حديثي از كسيكه هرگزبر عقيده حقه او، به اندازه يك زره شبهه،وارد نشده، مقداد نام برده شده است».[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حكيم سيد محسن، مستمسك العروة الوثقي، ج اول، ص 397 ـ 398.
2. نجفي، شيخ محمدحسن، جواهر الكلام، ج 14، كتاب الحدود و التعزيرات.
3. الكركي، علي بن حسين، جامع المقاصد، ج 12، كتاب النكاح.
4. خلاصه تاريخ اسلام، تأليف سيد هاشم رسولي محلاتي.
5. عبدالله بن سباء و افسانهها، ج 1، عسكري، مرتضي.
پي نوشت ها:
[1] . رازي، احمد بن فارس، معجم مقائيس اللغه، بيروت، نشردار الكتب العلميه، طبع اول،1420 ق، ج1، ص460، ماده ردّ.
[2] . طباطبايي، سيد محمدعلي، رياض المسائل، نشر موسسه آل البيت، چاپ اول، 1410، ج 2، ص 79.
[3] . عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه كتاب الحدود و التعزيرات ابواب حد مرتد، باب دهم.
[4] . نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 6، ص 60.
[5] . جواهر الكلام، ج 6، ص60.
[6] . ر.ك به: نجفي، محمدحسن، جواهر الكلام، نجف، نشر دار الكتب الاسلاميه، چ ششم، سال 1379، ج 6، ص 66، و طباطبايي، سيد محمدعلي، رياضالمسائل، ج 2، ص81.
[7] . كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، نشر دار الاضواء، چاپ اول، سال 1413، ج 2، كتاب كفر و ايمان، ص29.
[8] . جواهر الكلام، ج6، ص66.
[9] . جواهر الكلام، ج 6، ص 66 و رياض المسائل، ج 2، ص 81.
[10] . همان.
[11] . مفيد، محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، نشر جامعه مدرسين، بيتا، ص 6، روايت بريد بن معاويه و عمر بن ثابت.
[12] . همان روايت عمرو بن ثابت.
[13] . همان، ص 10 ـ 11، روايت ابيبكر حضرمي از امام باقر و روايت هشام بن سالم و مفضل بن عمرو و نصر بن سويد.