لذت معنوی نماز خواندن
از رفتارهای مذهبی که میتواند لذت معنوی را به وجود آورد، نماز است. یکی از مهم ترین توصیفهای قرآن کریم در باره نماز، عبارت «وأقم الصلاة لذکری» است. بر اساس این آیه، نماز، یاد خداست و یادگرد خدا، به جهت اتصال انسان به منبع اصلی خود، موجب لذت میشود. به همین جهت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) که نماز را مایه چشم روشنی خود میداند و به آن عشق می ورزد و ارزش آن را از هر آنچه خورشید بر آن می تابد، بیشتر میداند. نماز، همانند خوراک و نوشاب، یکی از نیازهای انسان است، با این تفاوت که هر چه از این عامل استفاده شود، انسان سیر نمیشود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) در این باره میفرماید:« خداوند متعال، روشنی چشم مرا در نماز نهاده است و آن را محبوب من ساخته، همان گونه که خوراک را برای گرسنه و آب را برای تشنه، خوشایند کرده است. همانا گرسنه، پس از خوردن غذا، سیر میشود و تشنه، پس از نوشیدن آب، سیراب میگردد؛ ولی من از نماز سیر نمی شوم.»
نماز، موانع ارتباط نزدیک با خداوند متعال را – که گناهان باشد – ، از میان بر میدارد و جان انسان را پاک میگرداند و سپس شیطان را دور میسازد و فرد را از کارهایی که موجب دوری از خدا و غفلت از او میشود، باز میدارد و هر خیری را نصیب انسان میکند و بدین سان، موجب نزول رحمت الهی میشود و انسان را به خدا نزدیک میسازد و در نهایت، وارد بهشت میکند که انتهای شادکامی است. بنا بر تعریف، سعادت، دو رکن اساسی دارد که عبارتاند از: «خیر» و «سرور»؛ یعنی زندگی مبتنی بر خیر که همراه با سرور باشد. این، میتواند دو مؤلفه شادکامی از دیدگاه اسلام را توجیه کند که عبارتاند از: «رضامندی» و «نشاط». خیر و سرور، عواملی برای تحقق رضامندی و نشاط اند. اساس احساس رضامندی، بر خیر بودن تقدیر و اساس احساس نشاط، بر لذت و شادی استوار است. در حقیقت میتوان گفت که این تعریف از سعادت (شادکامی)، تعریفی در سطح عوامل و اسباب است، نه ماهیت اصلی. اما نکته مهم این که هر کدام از این دو، خود اقسام دیگری دارند. رضامندی، مفهومی عام دارد که دارای چهار بخش است. این بدان جهت است که «متعلق» و یا به تعبیری، موضوع رضامندی، قضا و قدر است و قضا و قدر، نخست به دو بخش تقسیم میشود: تکوینی و تشریعی و سپس بعد تکوینی آن به خوشایند و ناخوشایند، و بعد تشریعی آن به باید و نباید تقسیم میشود. از سوی دیگر، متعلق نشاط نیز بعد هیجانی انسان است و این بعد، متناسب با ابعاد وجودی انسان، به دو بخش مادی و معنوی تقسیم میشود. بنابراین، در مجموع میتوان گفت که شادکامی، ساختاری شش قسمتی دارد.
هر کدام از این ابعاد، واکنش مخصوص خود را دارند. واکنش به تقدیر – به عنوان یک کل – رضامندی است و حالت مربوط به هیجان، نشاط نام دارد. رضامندی در ابعاد خود نیز واکنش های خاص خود را دارد. در بعد تکوین، واکنش مثبت به خوشایند، «شکر»، و واکنش مثبت به ناخوشایند، «صبر» نام دارد. همچنین در بعد تشریع، واکنش مثبت به بایدها، «رغبت»، و واکنش مثبت به نبایدها، «کراهت» نام دارد. نشاط نیز ترکیبی از لذت مادی و معنوی است. در یک جمله میتوان گفت که شادکامی، مبتنی بر «واقعیتهای توحیدی» است (مبانی) که اگر شناخته شوند و فرد خود را با آنها تنظیم کند (عوامل)، به شادکامی دست مییابد. در توضیح و تبیین این عبارت باید گفت که نظام هستی به معنای عام آن، واقعیتهایی دارد که از توحید سرچشمه میگیرد و به همین جهت، آنها را «واقعیتهای توحیدی» نامیدیم. این واقعیتها، مجموعه مبانی را تشکیل میدهند که چون همه آنها بر محور توحید می چرخند، میتوان «مبانی توحیدی» نیز نام نهاد. مبانی توحیدی، چهار گونه اند که عبارتاند از: خداشناختی؛ جهانشناختی ؛ انسان شناختی؛ دین شناختی. علت چهارگونه بودن مبانی نیز آن است که شادکامی، مربوط به انسان است. انسان در محیطی به نام «جهان» زندگی میکند و برنامه ای به نام «دین» دارد. هر کدام از این سه ضلع، ویژگیهایی دارند که بدون در نظر گرفتن آنها، نمیتوان به شادکامی دست یافت. تا ویژگیهای جهان به عنوان محیط زندگی انسان و ظرف تحقق شادکامی -، ویژگیهای انسان – به عنوان موجودی که شادکامی او مورد بحث قرار میگیرد، و ویژگیهای دین به عنوان برنامه زندگی انسان ، شناخته نشوند، تحقق شادکامی، ناممکن است.
جالب این که همه این امور سه گانه را نیز «خداوند متعال» تنظیم و تقدیر میکند. البته میان مبانی چهارگانه شادکامی – که مجموعه «توحید» را تشکیل میدهند – ، نظام خاصی برقرار است. در این مجموعه، مبانی خداشناختی در رأس قرار دارد و از آن، مبانی جهانشناختی ، انسان شناختی و دین شناختی، سرچشمه میگیرند. با توجه به این واقعیتها، میتوان گفت که آنچه شادکامی را تحقق میبخشد، شناخت این واقعیتها و تنظیم خود و زندگی با آنها است. در واقع، شادکامی، حقیقتی است موجود که با توجه به انواع چهارگانه مبانی، تعریف میشود و به دست میآید که این خود، یکی از قوانین و واقعیتهاست. بنابراین، تحقق شادکامی، وابسته به «واقعیت شناسی توحیدی» و «هماهنگ سازی با واقعیتهای توحیدی» است. در زندگی موحدانه، خدا، معنای زندگی قرار میگیرد و فرد، همه امور زندگی خود را – که شامل: شناختها و باورها، احساسات و عواطف، و رفتارها هستند بر اساس واقعیتهای توحیدی تنظیم میکند و از این رهگذر، به شادکامی دست مییابد. این، تفسیری عینی و کاربردی از اصولی ترین اصل اصول دین، یعنی «توحید» است. برخی از متون به صورت کلی صادر میشوند و به بیان این حقیقت کلان می پردازند.
بر اساس متون دینی، ایمان و باور به خداوند متعال، هم موجب رضامندی میگردد و هم نشاط را به وجود میآورد و بدین سان، شادکامی تحقق مییابد و این یعنی نقش بی مانند «خداباوری» در شادکامی در تحلیل این امر باید گفت که، توحید و خداباوری – که ریشه همه مبانی است . در دو سطح اثر می گذارد: در سطح نخست، موجب میشود که در یک نگاه کلان، از سویی، فرد، همه تقدیرهای چهارگانه خداوند متعال را مبتنی بر «خیر» بداند و به احساس رضامندی کلی دست یابد، و از سوی دیگر، بر اساس خواست خداوند، «لذت» خود را تأمین کند و به نشاط دست یابد. در سطحی پایین تر و عینی تر، توحید و خداباوری، موجب میشود که فرد در بعد خوشایند، همه داشتههای زندگی خود را ببیند و آنها را از خدا بداند و برای آنها ارزش قائل باشد و در نتیجه، «شکر» تحقق یابد؛ و در بعد ناخوشایند، موجب میشود که دردها و رنج ها را به مصلحت خود بداند و آنها را تحمل نماید و در نتیجه، «صبر» تحقق یابد. در بعد بایدها موجب میشود که آنها را برنامه رسیدن به سعادت پایدار بداند و در نتیجه، «رغبت به طاعت» شکل گیرد؛ و در بعد نبایدها موجب میشود که آنها را مانع تحقق شادکامی بداند و در نتیجه، «کراهت از معصیت» شکل گیرد. به دنبال آن نیز عمل به بایدها و ترک نبایدها صورت میپذیرد.
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص507-500، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394