فرقه ذهبيه يکي از فرقه هاي تصوف است که توسط سيد عبد الله برزش آبادي (متولد 890ق) با انشعاب از فرقه کبرويه همدانيه تاسيس گرديده.[1] در حال حاضر قطب اين فرقه دکتر عبدالحميد گنجويان مي باشد که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به انگلستان متواري گرديده و شهر «ساوت همپتن» را در اين کشور به عنوان مرکزيت اين طريقه برگزيده است. در حال حاضر اين قطب ذهبيه بيش از دو سال است که به علت مريضي در حال اغما به سر مي برد و جانشين او به عنوان قطب صامت دکتر حسين عصاره (عصاريان) است که در شهر دزفول صاحب داروخانه مي باشد. اين فرقه گاهي به نام فرقه احمديه و گاهي هم به نام فرقه گنجويه نيز ياد مي شود. اين فرقه در شهر هاي تهران، شيراز، دزفول، رشت، مشهد و اصفهان داراي خانقاه مي باشد.
فرقه ذهبيه با ساير فرقه هاي صوفيه از حيث انحراف و تضاد عقايد و اعمال آنان با دين مبين اسلام هيچ تفاوتي ندارد بلکه مي توان گفت اين فرقه از نفاق و مخفي کاري بيشتري برخوردار مي باشد. ايرادات و اشکالاتي که بر اين فرقه وجود دارد با بيان امور زير روشن مي گردد.
1ـ اولين اشکالي که بر اين فرقه وارد است اين است که اصل تصوف هيچ پايگاه و ريشه اي در دين اسلام ندارد و لذا در قرآن کريم و روايات معتبر معصومين ـ عليهم السلام ـ هيچ اثري از عقايد تصوف و رسوم خانقاهي آنان ديده نمي شود بلکه اکثر عقايد و برنامه هاي خانقاهي آنان با قرآن و روايات معصومين در تضاد مي باشند، روي اين جهت است که دانشمندان و محققين فن معتقدند که تصوف معجوني است از آموزه هاي رياضت بودائي، رهبانيت مسيحي و عرفان افلاطونيان جديد[2] که در قالب اسلام از طرف صوفيان در اواخر قرن دوم مطرح گرديده و به تدريج باعث ايجاد فرقه ها و گروه هاي مختلف گرديده است.[3]2ـ اشکال ديگري که بر اين فرقه و ساير فرقه هاي شيعي مذهب صوفيه وارد مي باشد اين است که بين تصوف و تشيع منافات وجود دارد و نمي توانند قابل جمع باشند. زيرا تصوف از پديده هايي است که در دامن اهل سنت به وجود آمده و رشد نموده است. اين مطلب به قدري روشن است که حتّي خود صوفيه نمي توانند آن را انکار کنند. آيت الله مرعشي نجفي ـ رحمه الله عليه ـ در اين باره مي فرمايد: «در ابتدا جمعي از عامّه (سني ها) مثل حسن بصري، شبلي، معروف کرخي، طاوس، زهري و جنيد و امثال آنان تصوف را از رهبانيت نصاري گرفتند و سپس به سوي شيعيان سرايت نمود…. و با تأويلات کتاب و سنت اساس دين را زير و رو نموده و با احکام فطري و عقلي مخالفت کردند».[4] علت اين که تصوف توانست در ميان اهل سنت براي خود جاي پاي باز کنند اين بود که آنان از عترت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که رهبران ديني و معنوي و اولياي واقعي خدا هستند فاصله گرفته و در نتيجه مذهب آنان در حوزه معنويت و ولايت پاسخ گوي نياز بشر نبوده و براي جبران اين نقص به راحتي در دام افکار صوفيانه قرار گرفتند. يکي از دانشمندان غربي مي گويد: «فرقه هاي صوفيه در اوج شکوفايي خود در دوره پيشامدرن، در جهان اهل سنت کانوني را براي بعد عاطفي و احساسي حوائج دين مومنان مشابه ايمان و دلبستگي اي که در جهان شيعي نسبت به امامان (تشيع) وجود دارد فراهم کردند و به عنوان يک نيروي منسجم اجتماعي در جامعه به ويژه (و نه البته منحصراً) در ميان طبقات پايين تر اجتماع عمل کردند.»[5]3ـ مطلب ديگري که بر بطلان و انحراف فرقه ذهبيه دلالت دارد اعتقادات و رسومات اين فرقه مي باشد که به صورت خلاصه به اين موارد مي پردازيم:
الف. يکي از عقايد انحرافي اين فرقه مسئله وحدت وجود است. در اين فرقه بر وحدت وجود حلاجيه تاکيد شده است. به اين معني که انسان در اثر سير و سلوک با خدا متحد مي شود و دوئيت از ميان او و خدا از بين مي رود. آنان اين شعر حلاج را براي اين منظور مطرح نموده اند:
أ انت ام انا هذا العين في العين حاشاي حاشاي من اثبات اثنين
بيني و بينک اني يناذ عني فادفع بفضلک ايني من البين
يعني: آيا اين که در چشم است تويي يا من، دور باد از من، دور باد از من از قرار دادن دويي ميان من و تو، هستي ام با من مي ستيزد، پس به فضل خود هستي ام را از ميان بردار.[6]ب: فرقه ذهبيه مانند ساير فرقه هاي تصوف معتقد است که شريعت پوست و طريقت مغز است و با دسترسي به طريقت پوست از ارزش مي افتد. چون پوست تا زماني ارزش دارد که حاوي مغز باشد.[7] و اين يکي از ارکان اساسي صوفيه است که بدون آن تصوف نمي تواند قوام داشته باشد و به عبارت ساده تر معنايش اين است که هر کسي به وادي طريقت و اعمال خانقاهي تصوف برسد تکاليف و عبادات از او ساقط مي گردد.
ج: عدم سازگاري تشکيلات طريقي فرقه ذهبيه در قالب سلسله اقطاب با ولايت ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ آن گونه که در اسلام مطرح مي باشد، يکي ديگر از انحرافات ذهبيه به شمار مي آيد. زيرا اولاً در اين فرقه ولايت بر طبق سليقه و ذوق صوفيانه بر عشق و امور سرّي و باطني و امثال اين ها تفسير و تأويل شده و در نتيجه آن را بر خود تصوف اطلاق نموده اند و سپس آن را از حوزه ولايت ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بيرون برده و بر اقطاب خودشان تطبيق داده اند.[8] و روي همين جهت است که اساس اين فرقه بر اقطاب سني مذهب نهاده شده و در رأس آن معروف کرخي قرار دارد که ذهبي ها مي پندارند او جانشين امام هشتم ـ عليه السلام ـ در ارشاد و هدايت مردم مي باشد.[9] واين جانشيني از آن به بعد در اقطاب بعدي که تا عبدالحميد گنجويان به 39 قطب مي رسد ادامه داشته است. بنابر اين امامان بعد از امام هشتم ـ عليه السلام ـ در سلسله اقطاب ذهبيه جايگاهي ندارد و لذا مي توان گفت که آنان اعتقادي به ولايت اين امامان معصوم ندارند هرچند ولايت امامان قبل از امام هشتم را هم به شکل انحرافي و با ذوق صوفيانه پذيرفته اند. ولي در عين حال ممکن است آنان براي پوشانيدن چهره واقعي شان اظهار کنند که امامان دوازده گانه را همان گونه که در اسلام مطرح است قبول دارند.
اما در خصوص امام دوازدهم ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ يکي از اقطاب اين فرقه به نام علاء الدوله سمناني معتقد است که آن حضرت فوت نموده اند و در قيد حيات نمي باشد.[10] پس با توجه به اين مطلب شيعه بودن فرقه ذهبيه قابل خدشه و تأمل مي باشد.
د. در مباني اعتقادي ذهبيه آثاري از غلو که مستلزم شرک مي باشد ديده مي شود. اين فرقه نسبت به اوليا خود به خصوص نسبت به امام علي ـ عليه السلام ـ اعتقاد غلوآميزي دارد. و غلو عبارت از اين است که انسان چيزي را که اختصاص به خداوند و مقام ربوبيت دارد مثل خالقيت، رازقيت، الوهيت و امثال اين ها براي غير خدا قائل شود.[11] بنابر آن چه که در آثار کتبي و مدون اقطاب ذهبيه ديده مي شود، اين گروه نسبت به علي ـ عليه السلام ـ قائل به اين نوع غلو مي باشد، به عنوان نمونه بخشي از اظهارات راز شيرازي را در اينجا ذکر مي کنيم.
موجد اشياء تمام رازق احياء مدام محيي جان در قيام کيست به غير از علي
مبدأ حشر و نشور مايه جنات و حور باعث من في القبور کيست به غير از علي
مبدأ و ميعاد خلق باعث ايجاد خلق منشاء ارشاد خلق کيست به غير از علي
قل هو در شأن او هاهو ميدان او راز ثنا خوان او کيست به غير از علي[12]هـ . تأويل ظواهر شريعت يکي از خصائص فرقه هاي انحرافي مي باشد. در فرقه ذهبيه نيز ظواهر شريعت مورد تاييد قرار گرفته است. در حالي که بر طبق فرمايش علامه طباطبائي تأويل معقول از شئون پيامبر ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ مي باشد زيرا تأويل با داشتن علم غيب که همان علم الهي باشد امکان پذير است.[13] اما ذهبي ها به صورت غير معقول حتي مرتکب تأويل ظواهر و شريعت شده اند مثلاً آنان مي گويند مراد از بيت الله الحرام در شريعت، قلب انسان کامل مي باشد که براي طواف و لقاء مشتاقين قرار داده شده است.[14]ز. فرقه ذهبيه با پيروي از مباني تصوف، خانقاه را در مقابل مسجد مسلمين محلي براي انجام عبادات و افعال مختص به خود برگزيده است و ذهبي ها در اين اماکن اعمالشان را به طور سرّي و مخفيانه انجام مي دهند. در حالي که وجود خانقاه در برابر مسجد از بدعت هاي آشکار به شمار مي آيد.
ح . خرقه پوشي در سلسله اقطاب ذهبيه[15] مورد ديگري از انحرافات اين فرقه به شمار مي آيد زيرا در اسلام مسئله خرقه پوشي کوچک ترين جايگاهي ندارد.
ط . در فرقه ذهبيه مانند ساير فرقه هاي صوفيه، رقص و سماع از ارکان طريقتي و خانقاهي اين فرقه به شمار مي آيد.[16] در حالي که حرمت آن در دين اسلام بر کسي پوشيده نمي باشد.[17]ي. پيروي مريدان ذهبي از اقطاب شان بر خلاف آن چه که در سوال مطرح شده مانند پيروي مقلدين از مراجع تقليد نمي باشد. در فرقه ذهبيه اين پيروي به صورت کورکورانه و بر خلاف مباني شرع و عقل انجام مي گيرد. آنان در اين پيروي به حدّي به افراط هستند که مي گويند پيروي مريدان از اقطاب با تصرف تکويني قطب در مريد تحقق مي يابد به گونه اي که بين مريد و مراد بايد يک نوع ازدواجي صورت بگيرد تا اين پيروي و اطاعت ثمر بدهد.[18]و در اين پيروي و اطاعت مريد هيچ اراده اي نبايد از خود داشته باشد بلکه مانند مرده در دست غسال تسليم قطب و مراد باشد و هرچه قطب نسبت به او انجام داد حق اعتراض ندارد.[19]نتيجه اين شد که انحراف و بطلان فرقه ذهبيه اگر شديدتر و بيشتر از فرقه هاي ديگر صوفيه نباشد کمتر نخواهد بود و مباني اعتقادي و رسوم خانقاهي آن با اسلام و تشيع و مباني عقلي منافات آشکار دارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ عارف و صوفي چه مي گويد، جواد تهراني.
2ـ هدايت القاصرين، مرتضي ثامني.
3ـ سلسله هاي صوفيه در ايران، نور الدين مدرسي چهاردهي.
پي نوشت ها:
[1] . مدرسي چهاردهي، نور الدين، سيري در تصوف، تهران، اشراقي، دوم، 1361ش، ص 273.
[2] . غني، قاسم، تاريخ تصوف در اسلام، تهران، زوار، هشتم، 1382ش، ج2، ص67.
[3] . ر.ک: طباطبايي، محمد حسين، الميزان، 1/25 و 5/281 و 282 ؛ لاهيجي، شمس الدين محمد، مقدمه مفاتيح الاعجاز، تهران، سعدي، 1371 ش، ص هفتاد و هفتاد و يک.
[4] . مرعشي نجفي، شهاب الدين، شرح احقاق الحق، قم، مکتبه آيت الله مرعشي نجفي، بي تا، 1/183.
[5] . جان آر، هينلز، فرهنگ اديان جهان، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان، اول، 1385 ش، ص 467.
[6] . مؤذن خراساني، محمد علي، تحفه عباسي، تهران، انس تک، اول، 1381ش، ص 111.
[7] . تحفه عباسي، ص 28.
[8] . ر.ک: راز شيرازي، ابوالقاسم، کوثر نامه، شيراز، کتاب فروشي احمدي، اول، 1372ش، ص 53.
[9] . خاوري، اسد الله، ذهبيه تصوف علمي آثار ادبي، تهران، دانشگاه، دوم، 1383ش، ص 176.
[10] . ر.ک: علاء الدوله سمناني، احمد بن احمد، العروه لاهل الخلوه و الجلوه، تهران، مولي، 1362ش، ص 267.
[11] . ر.ک: صدوق، محمد بن بابويه، خصال، قم، جامعه مدرسين، ص 154.
[12] . کوثر نامه، ص 96 .
[13] . طباطبائي، محمد حسين، القرآن في الاسلام، بي تا، ص 39.
[14] . راز شيرازي، ابوالقاسم، مناهج انوار المعرفه (منهج اول)، تهران، خانقاه احمديه، دوم، 1363ش، ص 466 ـ 467.
[15] . ر.ک: تحفه عباسي، ص 171.
[16] . ر.ک: سهروردي، ضياء الدين، آداب المريدين، تهران، مولي، اول، 1363ش، ص 59 ـ 62.
[17] . ر.ک: کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، سوم، 1388ق، 6/631.
[18] . بغدادي، مجد الدين، تحفه البرره في مسائل العشره، تهران، انتشارات مروي، اول 1368ش، ص 102 و 104.
[19] . تحفه عباسي، ص 395.