در پاسخ به علت پرتاب سنگ توجه جناب عالی را به چند نکته جلب می نمایم:
الف) تاریخ و پیشینه پرتاب سنگ به مجسمه شیطان:
1. رمی جمرات، پیش از اسلام نیز معهود و معمول بود و از سنت های به جا مانده از مناسک حضرت ابراهیم(ع) است. خداوند متعال برای آزمایش و رشد حضرت ابراهیم(ع) و برای آنکه قلب او را از هر گونه علاقه غیر خدایی خالی نماید به او فرمان ذبح فرزندش ، اسماعیل(ع) را داد، آن حضرت برای انجام فرمان خداوند و قربانی فرزندش، اول به سرزمین مشعرالحرام آمد، شیطان شروع به وسوسه کرد. حضرت هفت سنگ به او پرتاب کرد. هنگامی که به مکان جمره دوم رسید، باز شیطان را مشاهده نمود، هفت سنگ دیگر بر او انداخت، تا به مکان جمره عقبه آمد، هفت سنگ دیگر زد و سرانجام ابلیس را از خود مأیوس کرد.(به نقل از تفسیر نمونه، ج19، ص124)
و نیز گفته شده: حضرت مسیح(ع) قصد خوردن انجیر از درخت مخصوص آن کرد و آن درخت را بی ثمر یافت و آن را لعنت کرد، «ترسایان» مکان آن درخت ملعون را رجم می کنند و آیه 19 از اصحاح 21 انجیل بر این مطلب دلالت دارد.(دایره المعارف القرن العشرین، ج9، ص464)
2. سنت عرب بر این بوده که اگر کسی مورد خشم ویژه قرار می گرفت او را در حال زندگی و مرگ رجم می کردند. ابورغال که لشکر ابرهه را رهبری می کرد و قبل از رسیدن به مکه مرد، مکان قبر او را رجم می کنند و جریر که رقیب معروف فرزدق است در هجو او گفته است:
اذا مات الفرزدق فارجموه کما ترمون قبر ابی رغال
فرزدق را بعد از مردنش رجم نمایید، هم چنان که قبر ابی رغال را رجم می کنید.(دایره المعارف القرن العشرین، ج9، ص465)
ب) حکمت پرتاب سنگ به مجسمه شیطان:
زائران خانه خدا، همین که از مشعر به منا می رسند، بعد از کمی استراحت اعمال سه گانه آن روز را شروع می نمایند. اولین عمل پرتاب کردن هفت سنگ ریزه ای است که شب قبل در مشعر جمع آوری کرده اند، این عمل را در اصطلاح «رمی جمره» می نامند. در پرتاب سنگ به جایگاه شیطان رموز و معانی نهفته است. رمی جمره در واقع پیکار با شیطان و طرد آن یک جهاد و مبارزه دایمی و تهاجمی با شیطان است، کسی که به جای شیطان سنگ می زند و بدین وسیله اعلام برات می نماید باید به خود شیطان و عمال آن نیز سنگ زده و پیوسته با آنان در پیکار و مبارزه باشد.
باید سنگ زدن تکرار شود(هفت بار باشد) یعنی مبارزه با شیطان با یک هجوم کافی نیست چون او خناس است، و با رفت و آمدهای پی در پی و چهره های گوناگون و زمان های مختلف و گام های آهسته آهسته، آن قدر وسوسه خود را تکرار می کند تا موفق شود، این چنین شیطانی با یک بار پرتاب سنگ از بین نمی رود، تو نیز باید هجوم خود را علیه او تکرار نمایی. سنگ تو باید «بکر» باشد، از اسلحه ها و گلوله های مستعمل استفاده نکن، حیله های او نسبت به افراد هر روز تازه و بکر است تو نیز باید با حربه نو و با اسلحه مدرن به سراغ دشمن بروی. قرآن می فرماید: « فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفًا»(نساء/76).
شیطان زود فرار می کند به شرط آنکه، جایگاه وسوسه های او را بدانی و مستقیما در برابرش جبهه بگیری. مستحب است هنگام سنگ زدن «الله اکبر بگویی» یعنی با استمداد از پروردگار، موفق به دفع شیطان می شوی.
از همه مهم تر فایده و حکمت آن فرمان خدا و اطاعت و تسلیم در برابر اوست، یعنی رمی جمره در عین حال که تحقیر و مبارزه با شیطان است، مثل همه اعمال یک مسلمان است، تسلیم و تعبد است، هیچ گونه حق نداریم که یک بار کمتر یا زیادتر حمله کنیم، رخصت نداریم که با چیز دیگر بزنیم، این یک قانون است که با عشق و تعبد انجام می گیرد و در عین حال جنبه سمبلیک دارد، ما به جمره، به عنوان سمبل شیطان است، طاغوت و نفس اماره می نگیریم، او را در هم می کوبیم و از شیطان در هر چهره که باشد اعلان انزجار و تنفر می کنیم.
روح عبادات تعبد است، چون خداوند فرموده ما انجام می دهیم. اما چون خدا حکیم است حتما حکمتی در این کار است. اما توجه دارید که خود تعبد و پرورش روحیه بندگی در انسان یکی از مهمترین حکمت های عبادات است. البته باید به دو نکته توجه بیشتر شود:
1. اعمال ظاهری دارند و باطنی، باطن اعمال همان اسرار آنهاست نباید در ظاهر متوقف ماند بلکه باید از ظاهر عبور کرد و با توجه به آن باطن و اسرار اعمال را انجام داد تا عبادتی مقبول و برخوردار از آثار و برکات معنوی داشت گرچه به بهانه معنویت و اسرار باطنی نباید از ظاهر غفلت ورزید.
2. اگر تعبد در عبادات لحاظ نشود مسائل مهم تر از مورد سؤال قابل فهم نخواهد بود. اصلا طواف به دور یک خانه سیمانی یا گلی برای چه؟ استلام یک سنگ سیاه چه معنی دارد؟ چرا نماز صبح 2 رکعت و چراهای دیگر؟؟؟
با توجه به این دو نکته توجه شما را به برخی از اسرار طواف و رمی جمرات جلب می کنیم با این تذکر که عدد هفت خاصیتی ندارد جز آن که نماد کثرت است مثل عدد هفتاد و هفتصد و طواف که روح توحید است و حول محور خدا گشتن و فانی شدن و رمی جمرات که پناه از شیطان به خدا است باید همیشگی و مستمر باشد لذا عدد هفت در آن لحاظ شده است.
طواف یا رمی جمرات یا سعی اصلا جزئی از برنامه هدایت بخش انسان به سمت کمال است. حج بدون توجه به اسرار، عبادت بی روح است که بر حسب تعبد مجزی است ولی اثری عمیق در زندگی انسان ندارد.
طواف به عنوان یک رمز، آموزه ای است که به انسان می گوید باید در تمام زندگی خدا محور همان طور که جسم او به دنبال خانه گلی و سنگی می چرخد، دل او همراه با فرشتگان در عالم ملکوت طواف می کنند (مستفاد از روایاتی) همان طور که بدن خود را به تعب می اندازد و سعی انجام می دهد به خود تلقین می کند و در آنجا تمرین را شروع می کند که باید برای رسیدن به هدف صحیح سعی و تلاش جدی نماید تا خدا او را یاری کند.
فلسفه حج و ثمره های آن:
راز معنوی بسیاری عبادات بر انجام دهندگان آنها پوشیده نیست نماز ذکرهایی دارد که معنای آن روشن است و رکوع و سجودی که تعظیم را تفهیم می کند و تشهدی که همراه با اعتراف به وحدانیت حق و رسالت رسول اکرم(ص) است روزه پرهیز از غذا خوردن است. تأثیر آن در هم دلی و هم دردی و هماهنگی با مستمندان و یادآوری فشار گرسنگی و تشنگی بعد از مرگ، مشهود است. لکن پی بردن به راز مناسک حج، دشوار است و اسرار بسیاری از آنها با عقل بشری قابل تبیین نیست از این رو تعبد در حج بیش از سایر دستورهای دینی است چنان که از رسول خدا(ص) نقل شده است که به هنگام لبیک گفتن به خدا عرض کرد: خدایا من با رقیت و عبودیت محض لبیک می گویم و مناسک حج را انجام می دهم.
درباره فلسفه حج با بهره گیری از روایات می توان گفت: سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهی است، یک میدان گسترده خودسازی و جهاد اکبر است. مراسم حج در واقع، عبادتی را نشان می دهد که به طور عمیقی با خاطره مجاهدت های ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است. ما اگر در مطالعه اسرار حج از این نکته غفلت کنیم بسیاری از مراسم آن به صورت معما در می آید. دقت در هر یک از مناسک حج، ما را به این نکته رهنمون می سازد که این مناسک، افزون بر ظاهرشان باطنی نیز دارند. برای مثال، هنگامی که به «صفا» و «مروه» می آییم و می بینیم گروه گروه مردم از این کوه کوچک به آن کوه دیگر می روند و از آن باز می گردند شاید تعجب کنیم که این دیگر چه کاری است و چه مفهومی می تواند داشته باشد؟
اما هنگامی که به عقب بر می گردیدم و داستان سعی و تلاش «هاجر» آن زن با ایمان را برای نجات فرزند شیرخوارش اسماعیل در آن بیابان خشک و سوزان به خاطر می آوریم که چگونه بعد از این سعی و تلاش خداوند او را به مقصودش رسانید وچشمه زمزم از زیر پای نوزادش جوشیدن گرفت، به این واقعیت پی می بریم که در راه خدا بی سعی و تلاش کسی به جایی نمی رسد (تفسیر نمونه، آیت الله مکارم، ج 19، ص 126).
در روایتی از امام صادق(ع) که به اسرار باطنی حج اشاره شده درباره سر صفا و مروه آمده است … با وقوف خویش بر کوه صفا روح خود را برای دیدار خداوند در روزی که دیدارش خواهی کرد پالوده ساز و در کوه مروه با پیراستگی از گناهان، نسبت به خداوند صاحب مروت باش» (بحار، ج 96، ص 124).
علامه جوادی آملی در توضیح این روایت می فرمایند: ((سعی بین صفا و مروه، هروله ای مخصوص، «من الله» و «الی الله» است . همچنین فرار از خدا به سوی خدا و هجرت از او به سوی اوست… سعی زائر آن گاه که رو به جانب صفا دارد این است که خود را تصفیه کرده از صفای الهی برخوردار شود و وقتی به سوی مروه می رود، سعی می کند تا مروت و مردانگی به دست آورد زیرا «مروه» رمز مروت و مردانگی و «صفا» نشان تصفیه و تهذیب روح است)) (صهبای حج، ایت الله جوادی آملی، ص 402، نشر اسراء).
دور کعبه گردیدن و به آن سجده کردن آیا شرک است؟
دور کعبه گردیدن، دور خدا گشتن است. به عاشقش مى گوید: حالا که از عشق من کلافه اى، مى خواهى مرا در آغوش بگیرى، من که جسم ندارم بیا کعبه را بغل کن. اگر مى خواهى با من دست دهى و دست هایمان را در هم بفشاریم، بیا حجرالاسود را لمس کن.
بیا دور کعبه بگرد؛ تا دور من گشته باشى
در فیلم «از کرخه تا راین» دوست سعید جانباز که در لحظات آخر عمرش بود مى گفت: سعید هر کارى بگى مى کنم بنشینم – پاشم – دورخودم بچرخم… فقط تو راضى بشو از من!
وقتى دیدم کارگران مسجدالحرام با چه عشقى، با سوزن و نخ پایین هاى پرده کعبه را مى دوزند؛ به ذهنم آمد آن چوپان رفیق موسى هم بى حساب نمى گفت. او مى فهمید خدا جسم ندارد؛ ولى چه کند عاشق مى خواهد با معشوق حرف بزند:
دید موسى یک شبانى را به راه کو همى گفت اى خدا و اى اله
تو کجایى تا شوم من چاکرت چارقت دوزم زنم شانه سرت
اى خداى من! فدایت جان من جمله فرزندان و خان و مانِ من
دستکت بوسم بمالم پایکت وقت خواب آید بروبم جایکت
اى فداى تو همه بزهاى من اى بیادت هى هى و هیهاى من
موسى که این حرف ها را شنید ناراحت شد گفت: اى شبان! تو کافر شدى
گفت اى موسى دهانم دوختى وز پشیمانى تو جانم سوختى
جامه را بدرید و آهى کرد و تفت سر نهاد اندر بیابانى و رفت
وحى آمد سوى موسى از خدا بنده ما را چرا کردى جدا؟
تو براى وصل کردن آمدى نى براى فصل کردن آمدى
عاشق وقتى از صفا به طرف مروه مى رود، در مروه کارى ندارد، در صفا هم کارى ندارد. او حیرانِ دوست است:
رشته اى بر گردنم افکنده دوست مى کشد هر جا که خاطر خواه اوست
پس فلسفه مهم حج تقویت روحیه بندگی و جمع شدن مسلمانان گرد یکدیگر در یک کنگره عظیم بین المللی است تا شاید مشکلات جهان اسلام مورد توجه قرار گیرد.
تذکرات :
1. برخى مى گویند: آیا بهتر نیست به جاى آمدن به مکّه و مدینه، کارهاى خیر و عام المنفعه انجام دهیم؟
پاسخ این است که: اولاً. هر کار نیکى در جاى خود، مفید و لازم است. روح آدمى در اثر زنگارها و غبارهاى زندگى مادى، نیاز به پالایش و تصفیه دارد و حج و عمره، تأثیر فراوانى در این زمینه دارد که عبادات دیگر تا آن اندازه مؤثر نیستند.
از پیامبرصلى الله علیه وآله پرسیدند یک بار حج برتر است یا آزاد کردن بنده؟ فرمود: حج افضل است. گفتند: دو تا؟ فرمود: حج تا رسیدند به سى بنده، باز فرمود: حج افضل است ( تهذیب، ج 5، ص 21، ح 60).
ثانیاً. اگر ما مردم را نسبت به حج و عمره بى علاقه کنیم، معلوم نیست هزینه آن را خرج کارهاى خوب دیگر کنند در نتیجه از همه خیرات محروم شده اند! بله اگر شخصى واقعاً به نیازهاى مؤمنین رسیدگى کند در برخى از شرایط از حج ثوابش بیشتر است.
ثالثاً. مدینه شهر پیامبر ما و مکّه ام القراى جهان اسلام است. کسى که به این دو شهر سفر مى کند، عملاً به مطالعه تاریخ و جغرافیاى دین خود مى پردازد.