لغزش بزرگ
لغزش بزرگ
از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است:
هل تدرون ما الغيبة؟ قالوا: اللَّه و رسوله اعلم قال: ذكرك اخاك بما يكره. قيل أرأيت ان كان فى اخى ما اقول؟ قال: ان كان فيه ما تقول فقد اغتبته و ان لم يكن فيه فقد بهته؛ (368)
پيامبر پرسيدند: آيا مىدانيد غيبت چيست؟ پاسخ دادند: خدا و رسولش داناترند. فرمودند: ياد كردن توست برادرت را به آن چه خوش نمىدارد. پرسيده شد: حتى اگر آن چه مىگويم در برادرم باشد باز هم غيبت است؟ فرمودند: اگر آن چه مىگويى در او باشد غيبتش را كردهاى و اگر در او نباشد بهتان زدهاى.
از امام كاظم (ع) روايتى نقل شده است كه حدود غيبت را روشن مىكند:
من ذكر رجلا من خلفه بما هو فيه مما عرفه الناس لم يغتبه و من ذكره من خلفه بما هو فيه مما لا يعرفه الناس اغتابه، و من ذكره بما ليس فيه فقد بهته؛ (369)
كسى كه ديگرى را در غيابش به عيبى كه مردم از آن باخبرند ياد كند، غيبت او را نكرده است و كسى كه ديگرى را در غيابش به عيبى ياد كند كه مردم از آن بىخبرند، غيبت او را كرده است و كسى كه او را به عيبى كه در او نيست ياد كند به او بهتان زده است.
آثار غيبت
غيبت سه نوع اثر دارد. در درجه نخست بر رابطه غيبت كننده با غيبت شوندگان تأثير منفى مىگذارد. كسى كه از او غيبت شده است وقتى آگاه شود كه در مجلسى از او به زشتى يا بدى ياد شده است از غيبت كننده ناخرسند مىشود و او را مسئول خدشهدار شدن وجهه و آبرويش مىداند. غيبت كننده با تعرض به آبروى ديگرى او را از موقيعت اجتماعىاش ساقط مىكند و اين كار در حالى انجام مىگيرد كه او از آن چه دربارهاش مىگويند بىخبر است و نمىتواند براى پوشيده ماندن عيوبش اقدام كند. خداوند در قرآن كريم پس از نهى از غيبت، تشبيه رسايى براى نماياندن زشتى آن آورده است.
لا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتا فكر هتموه؛ (370)
و بعضى از شما غيبت بعضى نكند آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از آن كراهت داريد.
اين آيه نشان مىدهد كه غيبت كننده به برادر مؤمن خود آسيبى مىزند كه او از آن غافل است. در حالى كه خوردن معمولا عملى است كه با التذاذ توأم است غيبت كردن كارى نفرتانگيز است. غيبت اگر چه به انگيزه التذاذ صورت مىگيرد، ولى با آگاه شدن از واقعيت آن نه تنها لذت بخش نيست كه بسيار ناخوشايند است. اين ناخوشايندى را همگان درك مىكنند، همان گونه كه همه ناخوشايندى خوردن گوشت برادر مرده خويش را درك مىكنند.
اثر دوم غيبت اثرى اجتماعى است كسانى كه شنونده غيبت هستند همواره اين احتمال را مىدهند كه غيبت كننده در غياب آنان نيز از عيوبشان سخن گويد. در نتيجه رابطه آنان با غيبت كننده تضعيف مىشود. در صورتى كه غيبت زياد صورت گيرد محيط اجتماع امنيت خود را از دست مىدهد و آبروى انسانها در خطر مىافتد.
بسيارى از اهداف دين از طريق ايجاد پيوند و الفت اجتماعى قابل دسترسى است و شارع احكامى را وضع كرده است تا مردم از طريق تعاون و مشاركت در هدف و مسير به آن اهداف دست يابند. اين تعاون و همكارى نيازمند خوشبينى متقابل مردم است. غيبت از جمله گناهانى است كه محيط را براى ايجاد همدلى نامناسب مىكند و رسيدن به اهداف اجتماعى را دشوار مىسازد. در صورتى كه غيبت كننده از زشتىهاى اخلاقى ديگران ياد كند، در واقع آنها را رواج مىدهد، قبح آنها را از دلها مىريزد و محيط را از نظر اخلاقى آلوده مىكند.
امام صادق(ع) فرمودند:
من قال فى مؤمن ما رأته عيناه و سمعته اذناه فهو من الذين قال اللَّه عزوجل: ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم؛ (371)
كسى كه درباره مؤمنى آن چه به چشم ديده و به گوش شنيده بگويد، از جمله كسانى است كه خداوند فرمود: كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آوردهاند، شيوع پيدا كند، براى آنان عذابى پردرد خواهد بود.
سومين اثر غيبت در رابطه انسان با خداست. كسى كه غيبت مىكند از فرمان خدا سرپيچى كرده است و كيفر الهى در انتظار اوست و آخرتى ناخوشايند خواهد داشت؛ زيرا نيكىهاى او همه به آتش اين عمل مىسوزد.
امام صادق(ع) فرمودند:
الغيبة حرام على كل مسلم و انهالتأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب؛ (372)
غيبت بر هر مسلمانى حرام است و هر آينه نيكىها را مىسوزاند چنان كه آتش هيزم را مىسوزاند.
دشوارى كار غيبت كننده از آن روست كه جبران گناهش وابسته به رضايت كسانى است كه غيبت آنها را كرده است.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
من اغتاب مسلما او مسلمة لم يقبل اللَّه صلاته و لا صيامه اربعين يوما و ليلة الا ان يغفر به صاحبه؛ (373)
كسى كه غيبت زن و مرد مسلمانى را كند خداوند نماز و روزه او را تا چهل روز و شب نمىپذيرد، مگر آن كه برادرش او را ببخشايد.
اگر غيبت كننده موفق به توبه شود و غيبت شونده از حق خود بگذرد، خداوند او را خواهد بخشيد؛ ولى گناه غيبت چنان بزرگ است كه خداوند به حضرت موسى (ع) وحى فرمود كه اگر غيبت كننده توبه كند آخرين كسى است كه به بهشت وارد مىشود و اگر توبه نكند اولين كس خواهد بود كه به آتش در مىآيد. (374)
شنيدن غيبت
غيبت گناهى است كه غيبت كننده به تنهايى نمىتواند آن را انجام دهد. پس شنونده غيبت در تحقق اين گناه سهيم است؛ مگر آن كه با غيبت كننده مخالفت كند و او را از غيبت باز دارد و در جايى كه نمىتواند با او مخالفت نمايد و او را از غيبت منع كند بايد از شنيدن غيبت خوددارى نمايد و در قلب خويش با غيبت كننده مخالف باشد.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
من رد الخلايق عن عرض اخيه بالغيب كان حقا على اللَّه ان يرد عن عرضه يوم القيامة؛ (375)
كسى كه مردم را از تعرض به آبروى برادرش در غياب او باز دارد بر خداوند است كه در روز قيامت آبروى او را نگهدارد.
امام باقر(ع) در اين باره فرمودند:
من اغتيب عنده اخوه المؤمن فنصره و اعانه نصره اللَّه فى الدنيا و الاخره و من لم ينصره و لم يدفع عنه و هو يقدر على نصرته و عونه خفضه اللَّه فى الدنيا و الاخره؛ (376)
كسى كه چون برادر مؤمنش را در نزد او غيبت كنند او را يارى دهد خداوند او را در دنيا و آخرت يارى مىدهد و كسى كه او را يارى نكند و بدگويى را از او دفع ننمايد در حالى كه بر يارى او تواناست، خداوند او را در دنيا و آخرت خوار خواهد كرد.
بهتان
با توجه به مطالبى كه درباره غيبت گفته شد، معناى بهتان معلوم است. بهتان عبارت است از نسبتى كه به مسلمانى داده مىشود و در او نيست و او از ان نسبت ناخشنود مىشود.
پيامبر اكرم(ص) درباره بزرگى اين گناه فرمودند:
من بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله على تل من نار حتى يخرج مما قاله فيه؛ (377)
كسى كه به زن و يا مرد مؤمنى بهتان زند يا درباره او چيزى گويد كه در او نيست خداوند او را بر تلى از آتش مىنهد تا از آن چه درباره او گفته است خارج شود از عهده گناهش برآيد.
بهتان گناهى است كه همه نتايج سوء غيبت را داراست، زيرا موجب ناامنى اخلاقى جامعه مىشود. با رواج بهتان هيچ كس درباره آبروى خود در ايمنى نخواهد بود. كسى كه مؤمنى را به ارتكاب عملى خلاف متهم مىكند آبروى او را مىبرد. بىخبرى كسى كه به او تهمت مىزنند از بىخبرى كسى كه غيبت او را مىكنند بيشتر است، زيرا غيبت شنونده از عيوب خود آگاه است ولى كسى كه به او تهمت مىزنند عملى را به او نسبت دادهاند كه او مرتكب نشده است و روح او از آن بىخبر است. بنابراين ظلمى كه با تهمت بر كسى روا داشته مىشود، بسيار بزرگ است.
هر چقدر عملى كه به يك مؤمن نسبت داده مىشود زشتتر باشد، آسيبى كه به آبروى او وارد مىشود بيشتر است. ولى به هر حال كسى كه بهتان مىزند به خود و خدا و ديگران خيانت كرده است.
در قرآن كريم آمده است.
و من يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا؛ (378)
و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود سپس آن را به بىگناهى نسبت دهد قطعا بهتان و گناه آشكارى بر دوش كشيده است.
در آياتى كه پيش از اين آيه آمده است از تهمت زنندگان با اين تعابير ياد شده است: الذين يختانون انفسهم و خواناً اثيما.
سخن چينى
سخن چينى يا نميمه يعنى سخنى را كه كسى درباره ديگرى گفته است براى او باز گفتن، يعنى سخنى را گوينده در ذم ديگرى گفته است به نزد شخص مورد مذمت بردن.
اين عمل از آن جهت كه سخن چين، سخنى را كه گفته شده است انتقال مىدهد و چيزى بر آن نمىافزايد، همچون غيبت است.
پيامبر اكرم(ص) درباره سخن فرمودند:
لا يدخل الجنة نمام؛ (379)
هيچ سخن چينى وارد بهشت نمىشود.
و نيز در عبارتى ديگر فرمودند:
ان ابغضكم الى اللَّه تعالى المشاؤون بالنميمه المفرقون بين الاخوان؛ (380)
مبغوضترين شما نزد خداوند متعال راهيان به سخن چينى هستند كه بين برادران جدايى مىافكنند.
سخن چينى همچون غيبت موجب سستى روابط ميان برادران مؤمن مىشود و آرامش اجتماع را از ميان مىبرد.
عيبجويى
عيبجويى يعنى در كمين شناخت عيوب ديگران بودن اين عمل به هر انگيزهاى كه باشد زيان آور است. اگر عيبجويى به انگيزه شايع كردن عيوب ديگران باشد آزار و آسيب به ديگران است و از باب ايذاء مؤمن نادرست است و موجب سردى روابط اجتماعى و احساس ناامنى در جامعه مىشود و اگر به اين انگيزه باشد كه شخص صاحب عيب را مورد سرزنش قرار دهد روابط فرد عيبجو با صاحب عيب سرد و ناسالم مىشود. عيبجويى حتى اگر صرفا براى شناخت عيوب ديگران باشد باز هم ناپسند است؛ زيرا اعتماد فرد عيبجو به ديگران اندك و سوءظن او به ديگران زياد مىشود و دچار تنهايى و انزوا خواهد شد. فرد عيبجو از برقرارى ارتباط صميمى با ديگران محروم است. اين محروميت او را از فوايد روابط برادرانه محروم مىكند و خداوند نيز كه پوشاننده عيوب ديگران است، از آشكار شدن عيب بندگانش ناخشنود خواهد بود.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
لا تتبعوا عثرات المسلمين، فانه من يتبع عثرات المسلمين يتبع اللَّه عثراته، و من تتبع اللَّه عثراته يفضحه؛ (381)
لغزشهاى مسلمين را پىگيرى نكنيد، زيرا كسى كه در پى لغزش مسلمين باشد خداوند لغزشهايش را پى مىگيرد و كسى كه خداوند لغزشهايش را پى گيرد خدا او را مفتضح مىكند.
در جستجوى كشف عيوب ديگران بودن يعنى درخواست كردن كشف چيزى كه پوشيده ماندنش مقصود ستارالعيوب است، و اين مخالف با سنت خداست. بسا كه آگاهى از عيوب ديگران، موجب عادى شدن عيوب و گناهان در چشم انسان شود و زشتى گناه را نزد عيبجويان اندك سازد. پس بهتر است كه هر كس در جستجوى عيوب خويش و اصلاح آنها باشد.
من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره؛ (382)
كسى كه به عيب خويش بنگرد از عيوب ديگران منصرف مىشود.
اميرالمؤمنين(ع) درباره برخورد با گناهكاران، سخن جامعى دارند كه در اين جا نقل مىكنيم:
و انما ينبغى لاهل العصمة و المصنوع اليهم فى السلامة ان يرحموا اهل الذنوب و المعصية و يكون الشكر هو الغالب عليهم و الحاجز لهم عنهم، فكيف بالعائب الذى عاب اخا و عيره ببلواه. اما ذكر موضع ستر اللَّه عليه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذى عابه به. و كيف يذمه بذنب قد ركب مثله، فان لم يكن ركب ذلك الذنب بعينه فقد عصى الله فيما سواه مما هو اعظم منه و ايم اللَّه لئن لم يكن عصاه فى الكبير و عصاه فى الصغير لجرأته على عيب الناس اكبر.
يا عبداللَّه، لا تعجل فى عيب احد بذنبه فلعله مغفور له، و لا تأمن على نفسك صغير معصية فلعلك معذب عليه، فليكفف من علم منكم عيب غيره لما يعلم من عيب نفسه، و ليكن الشكر شاغلا له على معافاته مما ابتلى به غيره؛ (383)
بر كسانى كه گناه ندارند و از سلامت دين برخورداند، سزاست كه بر گناهكاران و نافرمانان رحمت آرند و شكر اين نعمت بگذارند چندان كه اين شكرگزارى آنان را مشغول دارد و به گفتن عيب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عيبجويى كه برادر را نكوهش كند و به آن چه بدان گرفتار است سرزنش كند. آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه بر او بخشيد و گناهان او را كه از گناهى كه بدان ديگرى را سرزنش مىكند بزرگتر بود پوشايند. چگونه او را به گناهى سرزنش مىكند كه خود مانند آن را مرتكب شده است و اگر چنان گناهى نداشته گناهان ديگرى داشته كه از آن گناه بزرگتر است و به خدا سوگند اگر گناهى كه كرده بزرگ نيست و گناهى كوچك است جرأت او را بر گفتن زشتى مردمان بايد گناهى بزرگتر شمرد.
اى بنده خدا در عيبگيرى كسى كه گناهى كرده است شتاب مكن زيرا اميد مىرود كه آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه كوچك خود ايمن مباش! شايد كه تو را بر آن عذاب كنند پس اگر از شما كسى عيب ديگرى را دانست بر زبان نراند به خاطر عيبى كه در نزد خود مىداند و شكر بر كنار ماندن از گناه او را باز دارد از آن كه ديگرى را كه به گناه بزرگتر گرفتار است بيازارد.
يارى و همكارى
اگر انسان مؤمن دل خويش را از بدگمانى پاك سازد و حسد و دروغ و غيبت را به دور اندازد، مىتواند به ديگران يارى رساند و در تعقيب اهداف اجتماع مشاركت كند. بنابراين پاكسازى دل و رفتار از موانع سازگارى با ديگران مقدمه مناسب براى سازگارى را فراهم مىكند و سازگارى بيشتر مردم با هم جامعه را يك پارچه به سوى اهداف مشترك حركت مىدهد يارى به ديگران و همكارى براى اهداف مشترك هم از لحاظ عقلى پسنديده است و هم دين بر خوبى آن تأكيد بسيار دارد.
درباره اهميت يارى مؤمنان امام باقر(ع) فرمودند:
من بخل بمعونة اخيه المسلم و القيام له فى حاجة، الا ابتلى بالقيام بمعونة من يأثم عليه و لا يؤجر؛ (384)
كسى كه در يارى و اقدام به رفع حاجت برادر مسلمانش كوتاهى كند، مبتلا به يارى كسى كه بر او گناه مىكند مىشود و پاداشى نمىيابد.
اهميت اهتمام به امور مسلمين، چنان است كه پيامبراكرم(ص) فرمودند:
من اصبح و لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم؛ (385)
كسى كه صبح كند و به امور مسلمين اهتمام نكند. مسلمان نيست.
و نيز از ايشان روايت شده است:
من قضى لاخيه المؤمن حاجة، فكانما عبداللَّه دهره؛ (386)
كسى كه نيازى از برادر مؤمنش را برآورد گويا همه عمر خود را عبادت كرده است.
خداوند متعال در قران كريم مسلمانان را به همكارى با يكديگر در كارهاى نيك دعوت فرموده است و از آنان خواسته است كه در راه ايمان و آخرت، و بر اساس تقواى الهى همكارى كنند:
و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان؛ (387)
و در نيكوكارى و پرهيزكارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد.
پرسشها
1 – غيبت چيست و چه فرقى با بهتان دارد؟
2 – علل و آثار غيبت را بيان نماييد؟
3 – اثر نامطلوب اجتماعى غيبت و تهمت را توضيحا بيان نماييد؟
4 – سخن چينى و عيبجويى از ديگران به چه عللى انجام مىگيرد؟
5 – چرا جستجو براى كشف عيوب ديگران مورد نهى قرار گرفته است؟
6 – به بيان اميرالمؤمنين(ع) چرا نبايد در عيبگيرى گناهكار شتاب كرد؟
7 – چرا مؤمن نمىتواند و نبايد از يارى و همكارى ديگران چشم بپوشد؟
8 – درباره اهميت اهتمام به امور مسلمين يك روايت بيان نماييد؟
پي نوشت ها:
(1) – كشف الربيه عن احكام الغيبة، ص 5.
(2) – جامع السعادات، ج 2، ص 304.
(3) – حجرات، 12.
(4) – كشف الربيه، ص 11.
(5) – همان، ص 9.
(6) – جامع السعادات، ج 2، ص 314.
(7) – همان، ص 11.
(8) – كشف الربيه، ص 19.
(9) – همان، ص 20.
(10) – جامع السعادات، ج 2، ص 325.
(11) – نساء، 112.
(12) – بحارالانوار، ج 75، ص 278.
(13) – كشف الربيه، ص 41.
(14) – جامع السعادات، ج 2، ص 279.
(15) – نهجالبلاغه، قصارالحكم، 349.
(16) – نهجالبلاغه، الخطبه 140.
(17) – جامع السعادات، ج 2، ص 235.
(18) – همان، ص 236.
(19) – همان، ص 237.
(20) – مائده، 2.
منبع: آموزه هاي بنيادين علم اخلاق ج 2
/خ